کلمه «مولی» در حدیث غدیر به معنای امام و خلیفه، از منظر علمای اهل سنت

۱۳۹۴-۰۷-۰۹

621 بازدید

 با توجه به اختلافی که بین شیعه و سنی در بحث امامت و ولایت امیر‌المؤمنین علیه‌السلام وجود داشته و دارد و یکی از ده‌ها سند شیعه برای امامت بلافصل امیر‌المؤمنین علیه‌السلام حدیث غدیر می‌باشد؛ علمای شیعه می‌گویند: «مولی» به معنای «اولی بالتصرف»، «امام»، «خلیفه» و «سرپرست» و یا کلمه‌ای مرادف با این کلمات است؛ و مولی در حدیث غدیر دقیقاً همان معنای مذکور را دارد؛ اما غالباً علمای اهل‌سنت با انکار این معنا به معانی دیگری هم‌چون «ناصر» و «محبوب» و غیره تأویل کرده‌اند تا از توابع و لوازم آن‌که خلافت بلافصل امیر‌المؤمنین علیه‌السلام است بگریزند؛ حال سؤال این است که آیا کسی از علمای اهل‌سنت این حدیث را به معانی موردنظر شیعه پذیرفته و یا از آن در متون خود استفاده کرده است؟

در این نوشتار، نظر بعضی از علمای اهل‌سنت که «مولی» را در حدیث غدیر به معانی مورد نظر شیعه گرفته‌اند، به شرح زیر بیان می‌شود.

۱ـ ابوحامد غزالی (۵۰۵ هـ) 

وی همان‌گونه که در شرح حال و شناخت شخصیتش آمده، یکی از اعاظم علمای اهل‌سنت است که این‌گونه می‌گوید:‌

«لکن أسفرت‌الحجه وجهها و أجمع‌الجماهیر علی متن‌الحدیث من خطبته فی یوم غدیر خم باتفاق‌الجمیع و هو یقول: من کنت مولاه فعلی مولاه. فقال عمر: بخ بخ یا أبا‌الحسن لقد أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه. فهذا تسلیم و رضی و تحکیم. ثم بعد هذا غلب‌الهوی لحب‌الریاسه و حمل عمود‌الخلافه و عقود‌البنود و خفقان‌الهوی فی قعقعه‌الرایات و اشتباک ازدحام‌الخیول و فتح‌الأمصار سقاهم کأس‌الهوی، فعادوا ‌الی‌الخلاف‌الأول فنبذوه وراء ظهورهم، واشتروا به ثمناً قلیلاً؛

لکن حجت روی خود را آشکار نمود و جمعیت مردم برای شنیدن متن خطبه حدیثی که در روز غدیر خم که مورد اتفاق همه می‌باشد جمع گردیدند. [در آن خطبه] پیامبر می‌فرماید: «هرکس من مولای اویم علی مولای اوست». همین جا بود که عمر به علی گفت: «یا ابا‌الحسن! تبریک! تبریک! از این به بعد تو مولای من و مولای هر زن و مرد مؤمنی گردیدی.» این سخن عمر در حقیقت تسلیم در برابر امر و رضایت و تحکیم آن بود. اما بعد از آن بود که هوی و هوس برای حب ریاست بر او غلبه کرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت. و قرار‌ها و پیمان‌ها در خفقان هوی و هوس و زد و خورد نیزه‌ها و ازدحام اسب‌ها و سپاهیان و لشکرکشی برای فتح کشور‌ها فراموش شد و آن‌ها از شراب هوی و هوس سیراب گردیدند. و به همین خاطر بود که مردم به همان اختلافات روز اول بازگشتند و عهد و پیمان خود را پشت سر افکنده و آن را به قیمتی اندک فروختند. [مجموعه رسائل‌الإمام‌الغزالی، کتاب سرّ‌العالمین ص۴۸۳، طبعه مصححه منقحه، إبراهیم أمین محمد،‌المکتبه‌التوفیقیه.]

سبط‌بن جوزی ضمن تأیید انتساب کتاب سرّالعالمین به غزالی، عین کلام او را آورده و سخن او را بدون هیچ‌گونه ردی نقل کرده است: «و ذکر أبوحامد‌الغزالی فی کتاب «سرّ‌العالمین و کشف ما فی‌الدارین‌«،‌ الفاظاً تشبه هذا. فقال قال رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم لعلی یوم غدیر خم: من کنت مولاه فعلی مولاه. فقال عمر بن‌الخطاب: بخ بخ یا أبا‌الحسن… . تذکره خواص‌الإمامه، ص ۶۲٫

ذهبی در حالی‌که تحت‌تأثیر شخصیت غزالی قرار گرفته، چاره‌ای جز توجیه زیر ندیده، لذا بعد از ذکر مطلب فوق در کتاب خود، این چنین می‌گوید: و ما أدری ما عذره فی هذا؟ والظاهر أنه رجع عنه، و تبع‌الحق، فإن‌الرجل من بحور‌العلم، والله أعلم. نمی‌دانم غزالی برای این سخن خود چه عذری خواهد داشت؟! ولی ظاهراً غزالی از این نظر خود بازگشته و دوباره از حق! پیروی کرده است. و به راستی که او از دریا‌های علم است. والله اعلم! سیر أعلام‌النبلاء، ذهبی، ج۱۹، ص۳۲۸٫

شخصیت ابوحامد غزالی از دیدگاه علمای اهلسنت

یافعی در شرح حال غزالی می‌گوید: «و فضائل‌الإمام حجه‌الاسلام أبی‌حامد‌الغزالی رضی‌الله‌عنه أکثر من أن تحصر، وأشهر من أن تشهر. و قد روینا من‌الشیخ‌الفقیه ‌الإمام ‌العارف‌بالله، رفیع‌المقام ‌الذی اشتهرت کرامته‌العظیمه و ترادفت…؛ فضائل إمام حجه‌الاسلام أبوحامد غزالی رضی‌الله‌عنه بیش از آن است که در حد و حصر بگنجد و مشهورتر از آن است که نیاز به معرفی داشته باشد. و ما از این شیخ فقیه إمام عارف‌بالله، که به حدی رفیع‌المقام است که کرامت عظیمه او هم پا و هم سنگ با خورشید گشته… .

مرآه‌الجنان، حوادث سنه ۵۰۵٫

سیوطی هم درباره شخصیت غزالی می‌گوید:

«و علی رأس‌الخامسه ‌الإمام أبوحامد‌الغزالی، و ذلک لتمیزه بکثره‌المصنفات‌البدیعات، و غوصه فی بحور‌العلم… .» در رأس گروه پنجم إمام أبوحامد غزالی قرار دارد، و این به علت تصنیفات نو و جدید او و غوص عمیق او در دریاهای علم است… . ‌التنبئه بمن یبعثه‌الله علی رأس کل مائه، سیوطی، ص۱۲٫

زرقانی درباره شخصیت غزالی می‌گوید: «ذکر له‌الأسنوی فی «المهمات» ترجمه حسنه منها: هو قطب‌الوجود والبرکه‌الشامله لکل موجود، و روح خلاصه أهل‌الإیمان، والطریق‌الموصل‌ الی رضا‌الرحمن، یتقرب به‌الی‌الله تعالی کل صدیق، ولا یبغضه ‌الا ملحد أو زندیق. مات بطوس سنه ۵۰۵٫

أسنوی در کتاب «المهمات» درباره غزالی این‌گونه می‌گوید: او قطب وجود و دارای برکتی است که شامل هر موجودی می‌شود، و او خلاصه روح أهل إیمان، و راه رسیدن به رضایت خدای رحمان است که هر انسان صدیقی می‌تواند از طریق او به خداوند ‌تعالی برسد، و کسی جز ملحد یا زندیق به او بغض نمی‌ورزد! و او در سال ۵۰۵ هـ. در طوس وفات کرده است.» شرح‌المواهب‌اللدنیه، ج۱/ص۳۶٫

کتاب غزالی «سرّالعالمین» است

در انتساب کتاب سرّ‌العالمین به غزالی هم جای شک و تردید نیست چرا که: ذهبی در میزان‌الاعتدال، ج۱، ص۵۰۰ و سیر أعلام‌النبلاء، ج۱۹، ص۳۲۸ و ص۴۰۳ و لسان‌المیزان، ج۲، ص۲۱۵ و‌ ابن‌جوزی در تذکره خواص‌الامه، ص۶۲، و إسماعیل باشا بغدادی در ایضاح‌المکنون، ج۲، ص۱۱ و ص۸۰ به این مطلب تصریح کرده‌اند.

۲-محمدبن طلحه شافعی (۶۵۲هـ)

محمد‌بن طلحه شافعی از علمای بزرگ اهل‌سنت در قرن هفتم هجری است که تعریف شخصیت او در ادامه خواهد آمد. وی‌ می‌گوید: «فیکون معنی‌الحدیث: من کنت أولی به أو ناصره أو وارثه أو عصبته أو حمیمه أو صدیقه فإن علیا منه کذلک، و هذا صریح فی تخصیصه لعلی بهذه ‌المنقبه‌العلیه و جعله لغیره کنفسه… بما لم یجعله لغیره. و لیعلم: أن هذا‌الحدیث هو من أسرار قوله تعالی… فإنه أولی بالمؤمنین و ناصر‌المؤمنین و سید‌المؤمنین. و کل معنی أمکن إثباته مما دلّ علیه لفظ «المولی» لرسول‌الله فقد جعله لعلیّ علیه‌السلام. و هی مرتبه سامیه و منزله شاهقه و درجه علیه و مکانه رفیعه خصه صلی‌الله‌علیه‌وسلم بها دون غیره، فلهذا صار ذلک‌الیوم یوم عید و موسم سرور لأولیائه.

معنای حدیث غدیر این است: هر کس که من بر او أولی و سزاوارتر و یا ناصر و وارث و یا پشتیبان و دوست صمیمی او هستم، علی هم برای او این چنین است.

 و این کلام صریح در تخصیص علی به این منقبت بلند بوده و او را برای دیگران مانند خود قرار داده و این خصوصیت را برای دیگری قائل نشده است.

از این‌رو دانسته می‌شود که: این حدیث از أسرار سخن خدای تعالی است… که [مضمون آن] در آیه مباهله نیز آمده. پس به درستی که علی از همه کس بر مؤمنین اولی و سزاوارتر است و ناصر مؤمنین و سید و آقای مؤمنین است. و هر معنایی که أمکان داشته باشد از لفظ «مولی» برای رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم إثبات کنیم، همان را برای علی می‌توان ثابت نمود.

و این مرتبه‌ای بلند و والا و منزلتی دست‌نیافتنی و درجه‌ای عالی و مکانتی رفیع است که پیامبر آن را به (حضرت) علی (علیه‌السلام)‌ و نه به دیگری اختصاص داده است. و از این روست که روز غدیر روز عید و موسم سرور برای دوست‌داران علی [علیه‌السلام‌] گشته است.» مطالب‌السئول، ص ۴۵-۴۴

شخصیت محمدبن طلحه شافعی نزد علمای اهلسنت

«هو: أبوسالم محمد‌بن طلحه‌بن محمد‌القرشی ‌العدوی‌الشافعی ‌المتوفی سنه ۶۵۲، و وصفه بالعلامه‌الأوحد، برع فی‌المذهب و اصوله و شارک فی فنون؛أبوسالم محمد‌بن طلحه‌بن محمد قرشی عدوی شافعی متوفای سال ۶۵۲هـ. که به علامه بی‌نظیر در مذهب و اصول و دارای فنون و هنر‌های مختلف توصیف گشته است.»سیر أعلام‌النبلاء، ج۲۳، ص۲۹۳٫ تاج‌الدین سُبکی درباره او می‌گوید:«تفقه و برع فی‌المذهب و سمع‌الحدیث بنیسابور من‌المؤید‌الطوسی و زینب‌الشعریه وحدث بحلب و دمشق. روی عنه‌الحافظ‌الدمیاطی و مجدُ‌الدین بن‌العدیم. و کان من صدور‌الناس، و لی ‌الوزاره بدمشق یومین، و ترکها، و خرج عما یملکه من ملبوس و مملوک و غیره و تزهد؛ فقیه گردید و در مذهب نوآوری کرد و در نیشابور از مؤید طوسی و زینب شعریه حدیث شنید و در حلب و دمشق بزرگ شد. و از او حافظ دمیاطی و مجدُ‌الدین‌بن عدیم روایت نقل نمو‌ده‌اند. و او از بزرگان بود، و دو روز به وزارت دمشق نائل شد و آن را ترک نمود، و تمام مایملک خود اعم از دارایی و پوشاک خود را ترک کرد و گوشه عزلت گزید و به زهد و تقوا مشغول گردید.»

طبقات‌الشافعیه‌الکبری، ج۸، ص۶۳،‌ الطبقه‌السادسه، فیمن توفی بین‌الستمائه والسبعمائه.

إسنوی در طبقات‌الشافعیه درباره او این‌گونه می‌گوید: «کان إماماً بارعاً فی‌الفقه، والخلاف، عالماً بالأصلین رئیساً کبیراً معظماً ترسل عن‌الملوک، و أقام بدمشق بالمدرسه‌الأمینیه؛

او إمامی نوآور در فقه و مسائل اختلافی است، و عالم به دو أصل و رئیس کبیر و معظم است که از ملوک گریخت. و در دمشق در مدرسه أمینیه به تحصیل مشغول گردید.»

طبقات‌الشافعیه، ص۴۱۸، ترجمه ۱۲۰۰، چاپ دار‌الفکر.

۳-سبطبنالجوزی (۶۵۴هـ)

ابن‌حجر در «الصواعق‌المحرقه» و سمهودی در «جواهر‌العقدین» این مطلب را از کتاب او «تذکره خواص‌الأمه فی معرفه ‌الأئمه» نقل می‌کنند: «… (العاشر) بمعنی ‌الأولی قال‌الله‌تعالی: «فالیوم لا یؤخذ منکم فدیه ولا من‌الذین کفروا مأواکم ‌النار هی مولاکم» أی: أولی بکم… والمراد من‌الحدیث: ‌الطاعه‌المخصوصه فتعین‌العاشر. و معناه: من کنت أولی به من نفسه فعلی أولی به. و قد صرح بهذا‌المعنی ‌الحافظ أبو‌الفرج یحیی‌بن سعید‌الثقفی ‌الأصبهانی فی کتابه‌المسمی بمرج‌البحرین، فإنه روی هذا‌الحدیث بإسناده‌الی مشایخه و قال فیه: فأخذ رسول‌الله بید علی و قال: من کنت ولیه و أولی به من نفسه فعلی ولیه. فعلم أن جمیع‌المعانی راجعه‌ الی‌الوجه‌العاشر. و دلّ علیه أیضا قوله علیه‌السلام: ‌الست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ وهذا نص صریح فی إثبات إمامته وقبول طاعته؛ … معنای دهم برای مولی به معنی أولی و سزاوارتر است. خداوند‌تعالی می‌فرماید: «فالیوم لا یؤخذ منکم فدیه ولا من‌الذین کفروا مأواکم‌ النار هی مولاکم» در این‌جا نیز مولی به معنی أولی و سزاوارتر به خود شماست.

پس مراد از حدیث غدیر: اطاعت مخصوصه [از حضرت علی علیه‌السلام‌] است پس [برای حدیث غدیر] معنای دهم متعین گردید. و معنای آن این است: کسی که من برای او سزاوارترم، از این به بعد علی بر او سزاوارتر است.

و به همین معنی حافظ أبو‌الفرج یحیی‌بن سعید ثقفی أصبهانی در کتابش «مرج‌البحرین» تصریح نموده است. وی این روایت را با إسنادش به مشایخ خود روایت کرده و گفته: رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم دست علی علیه‌السلام راگرفت و فرمود: هرکس من ولی او بر او از خود او سزاوارترم، از این به‌بعد علی بر او سزاوارتر است. پس دانسته شد که تمام معانی کلمه «مولی»به معنای دهم بازگشت کرد.

و دلیل بر این مطلب نیز سخن خود رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در ابتدای حدیث غدیر است که فرمودند: «ألست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟» که این سخن، نص صریح در إثبات إمامت علی و لزوم قبول اطاعت از او است.» سپس در ادامه، سبط‌بن جوزی این اشعار را نیز که درباره غدیر و امامت امیرالمومنین نزد رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم سروده شد، اضافه کرده است:

فقال حسان‌بن ثابت:

ینادیهم یوم‌الغدیر نبیهم

بخم فأسمع بالرسول منادیا

و قال فمن مولاکم و ولیکم

فقالوا و لم یبدوا هناک ‌التعامیا

إلهک مولانا و أنت ولینا

و مالک منا فی‌الولایه عاصیا

فقال له قم یا علی فإننی

رضیتک من بعدی إماما و هادیا

فمن کنت مولاه فهذا ولیه

فکونوا له أنصار صدق موالیا

هناک دعا ‌اللهم وال ولیه

و کن للذی عادی علیا معادیا

و یروی أن‌النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم لما سمعه ینشد هذه‌الأبیات قال له: یا حسان لا تزال مؤیدا بروح‌القدس ما نصرتنا أو نافحت عنا بلسانک.

روایت شده وقتی رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم این ابیات را از حسان شنیدند، به او فرمودند: ای حسان! مادامی که با اشعارت ما را یاری می‌کنی و به ما نفع می‌رسانی، همواره به واسطه روح‌القدس مؤید باشی.»

و نیز قیس‌بن سعد‌بن عباده أنصاری این اشعار را نزد امیر‌المؤمنین علیه‌السلام در صفین سرود:

قلت لما بغی ‌العدو علینا

حسبنا ربنا و نعم‌الوکیل

علی إمامنا و إمام

لسوانا به أتی ‌التنزیل

یوم قال‌النبی من کنت مولاه

 فهذا مولاه خطب جلیل

إن ما قاله ‌النبی علی ‌الأمه

حتم ما فیه قال و قیل

و نیز کمیت این اشعار را سرود:

نفی عن عینک‌ الأرق ‌الهجوعا

و هما یمتری عنه ‌الدموعا

لدی‌الرحمن یشفع بالمثانی

فکان لنا أبو حسن شفیعا

و یوم‌الدوح دوح غدیر خم

أبان له ‌الولایه لو أطیعا

و لکن ‌الرجال تبایعوها

فلم أر مثلها خطرا مبیعا

سپس ابن‌جوزی در ادامه می‌گوید: برای ابیات کمیت، قصه عجیبی نقل شده و آن این که: «حدثنا بها شیخنا عمر‌بن صافی‌الموصلی رحمه‌الله‌تعالی. قال: أنشد بعضهم هذه‌الأبیات و بات مفکرا، فرأی علیا کرم‌الله‌وجهه فی‌المنام فقال له: أعد علی أبیات ‌الکمیت، فأنشده إیاها حتی بلغ‌الی قوله (خطرا مبیعا) فأنشد علی بیتا آخر من قوله زیاده فیها:

فلم أر مثل ذاک‌الیوم یوما

ولم أر مثله حقا أضیعا

فانتبه‌الرجل مذعورا؛

شیخ ما عمر‌بن صافی موصلی رحمه‌الله‌تعالی برای ما نقل کرد: شخصی این اشعار را با خود سروده بود و شب با تفکر در این ابیات به خواب رفته بود و در عالم خواب (حضرت) علی کرم‌الله‌وجهه را مشاهده کرده بود که به او فرموده بود: أبیات کمیت را برایم بخوان و او نیز این اشعار را برای حضرت سروده بود تا این که به این قسمت (خطرا مبیعا) رسیده بود. در این حال [حضرت] علی [علیه‌السلام‌] بیت دیگری را به آن اضافه کرده بود و آن این است:

فلم أر مثل ذاک‌ الیوم یوما

و لم أر مثله حقا أضیعا

هرگز روزی مانند آن روز و نیز حقی مانند آن را که ضایع شده باشد، ندیدم.

فانتبه‌الرجل مذعورا؛

و با این خواب وحشت زده از خواب برخاست.»

و سیدحمیری این ابیات را سرود:

یا بائع‌الدین بدنیاه

لیس بهذا أمر‌الله

من أین أبغضت علیّا‌ الرض

و أحمد قد کان یرضاه

من‌الذی أحمد من بینهم

یوم غدیر‌الخم ناداه

 أقامه من بین أصحابه

و هم حوالیه فسماه

هذا علی‌بن أبی‌طالب

مولی لمن قد کنت مولاه

فوال من والاه یا ذا‌العلا

و عاد من قد کان عاداه

تذکره خواص‌الأمه، ص۳۴ -۳۰٫

شخصیت سبطبنالجوزی نزد علمای اهلسنت

ذهبی در باره او می‌گوید: ‌«الإمام‌الواعظ ‌المؤرخ شمس‌الدین، أبو‌المظفر ‌الترکی، ثم‌البغدادی ‌العونی، ‌الحنفی سبط‌الإمام جمال‌الدین أبی‌الفرج ابن‌الجوزی؛ نزیل دمشق. ولد سنه إحدی و ثمانین و خمسمائه، وسمع من جده، و کان إماماً فقیهاً واعظاً وحیداً فی‌الوعظ علامه فی‌التاریخ والسیر وافر‌الحرمه… صاحب قبولٍ تام؛

إمام واعظ مؤرخ، شمس‌الدین، أبو‌المظفر ترکی، بغدادی عونی، حنفی نوه (سبط) إمام جمال‌الدین أبو‌الفرج‌ بن‌جوزی؛ ساکن دمشق که در سال ۵۸۱ هـ به دنیا آمد و إمام و فقیه و واعظ بی‌نظیری بود و در تاریخ و سیر، علامه بود و صاحب ارج و احترام ویژه و مورد قبول همه بود.» تاریخ‌الإسلام، حوادث وفیات (۶۶۰ – ۶۵۱) ص‏۱۸۳، دار‌الکتاب‌العربی.

۴-محمدبن یوسف کنجی شافعی (۶۵۸ هـ)

«قال رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم لعلیّ: «لو کنت مستخلفاً أحداً لم یکن أحداً احق منک»… و هذا‌الحدیث و إن دلّ علی عدم‌الاستخلاف لکن حدیث غدیر خم دال علی‌التولیه و هی‌الاستخلاف. و هذا‌الحدیث أعنی حدیث غدیر خم ناسخ لأنه کان فی آخر عمره صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم؛رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به علی [علیه‌السلام‌] فرمود: «اگر کسی را به جای خود برگزیدم، از تو شایسته‌تر ندیدم و این حدیث اگر چه بر خلافت دلالت نمی‌کند، ولی حدیث غدیر خم دلالت بر تولیت دارد که همان استخلاف (به خلافت برگزیدن) می‌باشد. و این حدیث یعنی حدیث غدیر خم، ناسخ هر خلافت دیگری است، چون این اتفاق در آخر عمر آن حضرت روی داده است.» کفایه‌الطالب فی مناقب أمیر‌المؤمنین علی‌بن أبی‌طالب، ۱۶۶ – ۱۶۷

شخصیت کنجی شافعی نزد علمای اهل‌سنت

حاجی خلیفه او را این گونه معرفی کرده است: «الشیخ‌الحافظ.»

 کشف‌الظنون، ج۲، ص۱۴۹۷، دار إحیاء‌التراث‌العربی.

عمر رضا کحاله درباره او این‌گونه آورده:

محمد‌بن یوسف‌الکنجی (أبوعبد‌الله) فاضل. من آثاره: «البیان فی أخبار صاحب‌الزمان»، «کفایه‌الطالب فی مناقب أمیر‌المؤمنین علی‌بن أبی‌طالب»، و له شعر؛ محمد‌بن یوسف کنجی (أبوعبد‌الله) شخص فاضلی است. از آثار او: ‌البیان فی أخبار صاحب‌الزمان و کفایه‌الطالب فی مناقب أمیر‌المؤمنین علی‌بن أبی‌طالب است، و برای او اشعاری است.

 معجم‌المؤلفین، ج۱۲، ص۱۳۴، دار إحیاء‌التراث‌العربی.

قندوزی حنفی درباره اوگفته است:

«الشیخ‌المحدث‌الفقیه أبوعبد‌الله محمد‌بن یوسف‌بن محمد‌الکنجی‌الشافعی رحمه‌الله؛

شیخ محدث فقیه أبوعبد‌الله محمد‌بن یوسف‌بن محمد کنجی شافعی.»

ینابیع‌الموده، ج۲، ص۵۶۵، منشورات‌الشریف‌الرضی.

۵-سعیدالدین فرغانی

«… جعله‌النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وصیه و قائماً مقام نفسه بقوله: من کنت مولاه فعلی مولاه. و ذلک کان یوم غدیر خم علی ما قاله کرم‌الله‌وجهه فی جمله…

… رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم [حضرت] علی [علیه‌السلام‌] را وصی و قائم‌مقام خود قرار داد و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه». و این واقعه در روز غدیر خم بود…»

شرح تائیه‌بن فارض؛ نفحات‌الأزهار، آیه‌الله سیدعلی میلانی، ج۹، ص۲۰۳٫

شخصیت سعیدالدین فرغانی نزد علمای اهل سنت

او دارای اشعاری از جمله قصیده تائیه معروف بوده و عبد‌الرحمن جامی شاعر درباره او گفته است: «أنه من أکمل أرباب‌العرفان و أکابر أصحاب‌الذوق والوجدان، لم یضبط أحد مسائل‌الحقیقه بأحسن بیان مثله…

 او از کامل‌‌ترین افراد و از أرباب عرفان و از أکابر أصحاب ذوق و وجدان است، کسی بهتر از او مسائل حقیقت را ضبط نکرده است… .» نفحات‌الأنس، ص۵۵۹٫

محمود‌بن سلیمان کفوی هم در شرح حال او آورده: «‌الشیخ ‌الفاضل ‌الربانی والمرشد ‌الکامل ‌الصمدانی سعید‌الدین‌ الفرغانی، هو من أعزه أصحاب‌الشیخ صدر‌الدین‌القونوی مرید‌الشیخ محی‌الدین‌العربی، کان من أکمل أرباب‌العرفان وأفضل أصحاب‌الذوق والوجدان، و کان جامعاً للعلوم‌الشرعیه والحقیقیه… و کان لسان عصره و برهان دهره و دلیل طریق‌الحق و سرّ‌الله بین‌الخلق، بسط مسائل علم‌الحقیقه وضبط فنون أصول‌الطریقه فی دیباج شرح‌القصیده ‌التائیه‌الفارضیه…؛

شیخ فاضل ربانی و مرشد کامل صمدانی سعید‌الدین فرغانی، از أعزه أصحاب شیخ صدر‌الدین قونوی مرید شیخ محی‌الدین عربی بوده است، و از أکمل أرباب عرفان و أفضل أصحاب ذوق و وجدان، و جامع علوم شرعیه و حقیقیت بوده است… و لسان عصر و برهان دهر و دلیل طریق حق و سرّ‌الله بین‌الخلق بوده، که مسائل علم حقیقت را بسط داده و فنون أصول طریقت را در دیباج شرح قصیده تائیه فارضیه ضبط نموده است… .» کتائب أعلام‌الأخیار، مخطوط؛ نفحات‌الأزهار، آیه‌الله سیدعلی میلانی، ج۹، ص۲۰۵٫

  ۶-تقیالدین مقریزی (۸۴۰ه)

مقریزی از شخصی به نام‌ بن‌زولاق مطلبی نقل می‌کند و بدون رد آن، این‌گونه می‌آورد:

«و قال ‌بن‌زولاق: و فی یوم ثمانیه عشر من ذی‌الحجه سنه ۳۶۲ و هو یوم‌الغدیر یجتمع خلق من أهل مصر والمغاربه و من تبعهم للدعاء، لأنه یوم عید، لأن رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم عهد ‌الی أمیر‌المؤمنین علی‌بن أبی‌طالب فیه واستخلفه…

ابن زولاق گفته است: در روز هجده ذی‌الحجه سال ۳۶۲ هـ که این روز غدیر می‌باشد، جمعی از مردم أهل مصر و مغاربه و توابع آن برای دعاء دور یکدیگر جمع می‌شوند، چون این روز، روز عید است، به این علت که رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم أمیر‌المؤمنین علی‌بن أبی‌طالب را در این روز به خلافت برگزید… .» المواعظ والاعتبار بذکر‌الخطط والآثار، ج۲، ص۲۲۰٫

شخصیت مقریزی نزد علمای اهلسنت

جلال‌الدین سیوطی در شرح حال مقریزی این‌گونه آورده: ‌المقریزی تقی‌الدین أحمد‌بن علی‌بن عبد‌القادر‌بن محمد مؤرخ‌الدیار‌المصریه. ولد سنه ۷۶۹ واشتغل بالفنون و خالط‌الأکابر و ولی حسبه‌القاهره،  ونظم و نثر و ألف کتبا کثیره منها…. مات سنه ۸۴۰؛ تقی‌الدین أحمد‌بن علی‌بن عبد‌القادر‌بن محمد مقریزی، تاریخ‌نویس سرزمین مصر است که درسال ۷۶۹ هـ متولد شد و به فنون مختلف اشتغال ورزید و با أکابر و بزرگان همنشین گشت و امور حسبیه قاهره را به عهده گرفت، و به نظم و نثر و تألیف کتاب‌های فراوان… اهتمام ورزید و در سال ۸۴۰ وفات یافت.»

۷-شهابالدین دولتآبادی

«أن حدیث‌الغدیر یدلّ علی خلافه أمیر‌المؤمنین علیه‌السلام و نیابته عن رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، وأنه یدل علی وجوب إطاعه علیّ و لزوم اتباعه علیه‌السلام؛

حدیث غدیر بر خلافت و نیابت أمیر‌المؤمنین علیه‌السلام از جانب رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و نیز بر وجوب إطاعت و تبعیت از او دلالت دارد.» من کتابه هدایه‌السعداء، مخطوط؛ نفحات‌الأزهار، آیه‌الله سیدعلی میلانی، ج۹، ص۲۱۱

 ۸-مولوی محمد إسماعیل دهلوی

برادرزاده دهلوی معروف، که کتاب عبقات در پاسخ به او آمده است. مولوی محمد إسماعیل برادرزاده دهلوی معروف است که طرفداران و معتقدین زیادی در سرزمین هندوستان دارد؛ در رساله‌ای که در بیان حقیقت إمامت نوشته، کلامی صریح در دلالت حدیث غدیر طبق اعتقاد امامیه دارد.

وی در این کتاب آورده است:

«و منها: ثبوت‌الرئاسه، أی فکما أن لأنبیاء‌الله نوعاً من‌الرئاسه‌الثابته لهم بالنسبه ‌الی أممهم و هی‌الرئاسه‌ التی تنسب تلک‌الأمه‌ الی رسولها والرسول‌ الی أمته، و بالنظر ‌الیها یکون للرسول تصرف فی کثیر من أمورهم ‌الدنیویه کما قال‌الله‌تعالی: «النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم» و یکون له أیضا ولایه فی بعض‌الأمور‌الأخرویه قال‌الله‌تعالی: «فکیف إذا جئنا من کل أمه بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیداً» کذلک‌الإمام، فإنه یکون له مثل تلک‌الرئاسه علی تلک‌الأمه فی‌الدنیا والآخره، فإن‌النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قال: ‌الستم تعلمون أنی أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ قالوا: بلی. فقال: ‌اللهم من کنت مولاه فعلی مولاه؛ از جمله این امور (در معنای حدیث غدیر) ثبوت ریاست است؛ یعنی همان‌گونه که أنبیای ‌الهی نوعی از ریاست را نسبت به امت خویش داشته و می‌توانستند در امور دنیایی امت‌های خود دخالت کنند، برای رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نیز چنین اختیاری وجود دارد. همان‌گونه که در سخن خداوند‌تعالی آمده: «النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم» و نیز در أمور أخروی نیز بر امت خود ولایت دارند که در قول خداوند آمده: «فکیف إذا جئنا من کل أمه بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا» همین‌طور برای إمام نیز همین اختیارات وجود دارد. یعنی: همان ریاست بر أمت در امور دنیا و آخرت وجود دارد، لذا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم [در روز غدیر] فرمود: «ألستم تعلمون أنی أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ قالوا: بلی. فقال: ‌اللهم من کنت مولاه فعلی مولاه». نزهه‌الخواطر، ج۷، ص۶۱ – ۵۶

تهیه و تنظیم: مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف

زیر نظر حجه الاسلام والمسلمین حسینی قزوینی

منبع :افق حوزه – ۳ آبانماه ۱۳۹۱ شماره ۳۴۹ –