- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 16 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
دوران پر برکت و همراه با کرامات و وقیعى که قبل و بعد از ولادت امام رضا (علیه السلام) از مدینه تا مرو و مدت امامت ایشان رخ داد، جملگى دلالت بر عظمت بیکران امام رضا (علیه السلام) دارد. رویت آن از زبان بزرگان اهل سنّت جالب و شنیدنى و البته شگفتانگیز است. آنچه پىش روى دارید، گوشهى از سخنان بزرگان اهل سنت درباره امام رضا است که در منابع معتبر آنها نقل شده و تأثیر به سزایى در نزدیک کردن دیدگاه اهل سنت به دیدگاه شیعه درباره کرامت، شفاعت، توسل و زیارت قبور و… دارد.
بزرگان اهل سنت با اعتراف به جایگاه والى امام رضا (علیه السلام)، سخنان و اعترافهاى شگفتى درباره ابعاد معنوى آن حضرت داشتهاند که آنها را نقل میکنیم.
۱. مجدالدین ابن اثیر جَزَرى (۶۰۶ق): «ابوالحسن على بن موسى… معروف به رضا…، مقام و منزلت ایشان همانند پدرشان موسى بن جعفر است. امامت شیعه در زمان على بن موسى به ایشان منتهاى میشد، فضایل وى قابل شمارش نیست. خداوند رحمت خود و رضوان خود را بر ایشان بفرستد». [۱]
۲. محمد بن طلحه شافعی(۶۵۲ق): «سخن در امیرالمؤمنین على و زین العابدین على گذشت و ایشان على الرضا سومین آنهاست. کسى که در شخصیت ایشان تأمل کند، در مییابد که على بن موسى وارث امیرالمؤمنین على و زین العابدین على است، و حکم میکند که ایشان سومین على است. ایمان و جایگاه و منزلت ایشان فراوانى اصحاب ایشان، باعث شد تا مأمون وى را در امور حکومت شریک کند و ولایت عهدى را به ایشان بسپارد… ». [۲]
۳. عبدالله بن اسعد یافعى شافعى (۷۶۸ق): «وى امام جلیل و بزرگوار از سلاله بزرگان و اهل کرم ابوالحسن على بن موسى الکاظم است. وى یکى از دوازده امام شیعیان است که اساس مذهب بر نظریات ایشان است. وى صاحب مناقب و فضایل است». [۳]
۴. ابن صبّاغ مالکى (۸۵۵ق) به نقل از بعضى از اهل علم: «على بن موسى الرضا دارى والاترین و وافرترین فضایل و کرامات و برخوردار از برترین اخلاق و صورت و سیرت است که از پدرانش به ارث برده است… ». [۴]
۵. عبدالله بن محمد عامر شبراوى شافعى (۱۱۷۲ق): «هشتمین امام على بن موسى الرضاست که مناقب والا و صفات اولیا و کرامت نبوى وى قابل شمارش و توصیف نیست… ». [۵]
۶. یوسف بن اسماعیل نبهانى (۱۳۵۰ق): «على بن موسى از بزرگان ائمه و چراغان امت از اهل بیت نبوى و معدن علم و عرفان و کرم و جوانمردى بود. وى جایگاه والایى دارد و نام وى شهره است و کرامات زیادى دارد… ». [۶]
۷. شیخ یاسین بن ابراهیم سنهوتى شافعى: « امام على بن موسى الرضا (رضى الله عنه) از بزرگان و از بهترین سلاله است و خداوند با خلق چنین فردى قدرت خود را به نمایش گذاشته. هیچ فردى على بن موسى را نمیتواند درک کند. وى والا مقام و در فضایل شهره است و کرامات بسیارى دارد… ». [۷]
۸. ابوالفوز محمد بن امین بغدادى سُوِیدى: «ایشان در مدینه به دنیا آمد و کرامات ایشان بسیار و مناقبش مشهور است؛ به گونهى که قلم از وصف تمامى آن عاجز است… ». [۸]
۹. عباس بن على بن نور الدین مکّى: «فضایل على بن موسى هیچ حد و حصرى نداشته… ». [۹]
گوشه اى از کرامات امام رضا (علیه السلام)
۱. بشارت پىامبر به حمیده
امام رضا به برکت سفارش پىغمبر و عنایت ایشان به دنیا آمدند. در نقلهاى اهل سنت چنین آمده: زمانى که حمیده مادر امام کاظم، کنیزى به نام نجمه را از بازار خریدارى کرد، پىامبر را در خواب دید که به ایشان فرمود: «این کنیز را به فرزندت (امام کاظم) هدیه کن؛ همانا از این کنیز، فرزندى به دنیا خواهد آمد که بهترین اهل زمین است». حمیده نیز چنین کرد و امام، نام نجمه را به طاهره تغییر داد. [۱۰]
۲. معجزه در دوران حمل
مادر بزرگوار ایشان میفرمید: هنگام حاملگى، سنگینى حمل را احساس نکردم و هنگام خواب، صداى تسبیح و تهلیل و تقدیس وى را میشنیدم. [۱۱]
۳. مناجات امام در دوران طفولیت
مادر بزرگوار امام در ادامه میفرماید: زمانى که ایشان به دنیا آمد، در حالى که دستانش را روى زمین گذاشته و سر مبارکشان را به طرف آسمان بلند کرده بود، لبانش تکان میخورد، گویا مناجات خدا میکرد. در این حال پدر بزرگوارش آمد و به من گفت: «هنیئا لک کرامه ربَّکِ عزّوجل؛ مبارک باد بر تو کرامت خداوند». در این حال فرزند را به ایشان داد و ایشان در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند و با آب فرات کام دهانش را برداشت. [۱۲]
۴. هارون بر من چیره نمیشود
صفوان بن یحیى میگوید: بعد از شهادت امام کاظم و امامت على بن موسى الرضا (علیه السلام) از توطئه دوباره هارون علیه امام رضا (علیه السلام) میترسیدیم. موضوع را به امام گفتیم. امام فرمود: هارون تلاش خود را انجام میدهد، ولى کارى از پىش نمیبرد.
صفوان میگوید: یکى از معتمدین برایم نقل کرد: یحیى بن خالد برمکى به هارون الرشید گفت: على بن موسى ادعاى امامت میکند (و با این سخن قصد تحریک هارون را داشت). هارون در جواب گفت: آنچه با پدرش انجام دادیم، بس است. آیا میخواهیم همه آنها را بکشیم؟![۱۳]
۵. محل دفن من و هارون یکى است
موسى بن عمران میگوید: روزى على بن موسى الرضا را در مسجد مدینه، در حالى دیدم که هارون مشغول سخنرانى بوده امام به من فرمود: روزى را خواهى دید که من و هارون در یک جا به خاک سپرده میشویم. [۱۴]
امام در مکه نیز به این مهم اشاره میکند. حمزه بن جعفر ارجانى میگوید: هارون الرشید از یک درب و على بن موسى الرضا از در دیگر مسجد الحرام خارج شدند. در این هنگام امام رضا (علیه السلام) به هارون اشاره کرد و فرمود: الآن از هم دور هستیم، ولى ملاقاتمان نزدیک است. اى طوس! همانا من و او را یک جا جمع میکنى. [۱۵]
۶. مأمون، امین را میکشد
حسین بن یاسر میگوید: روزى على بن موسى الرضا به من فرمود: همانا عبدالله (مأمون) برادرش محمد (امین) را خواهد کشت. از امام پرسیدم: یعنى عبدالله بن هارون، محمد بن هارون را خواهد کشت؟ امام فرمودند: بله، عبدالله مأمون، محمد امین را خواهد کشت. طبق پىشگویى امام این اتفاق افتاد. [۱۶]
۷. همسرت دوقلو میزاید
بکر بن صالح میگوید: نزد امام رضا (علیه السلام) رفتم و به وى گفتم: همسرم ـ که خواهر محمد بن سنان از خواص و شیعیان شماست ـ حامله است و از شما میخواهم دعا کنید تا خداوند فرزند پسرى به من دهد. امام فرمود: دو فرزند در راه است. از نزد امام رفتم و پىش خود گفتم: اسم یکى را محمد و دیگرى را على میگذارم. در این هنگام امام مرا فراخواند و بدون اینکه از من چیزى بپرسد، به من فرمود: اسم یکى را على و دیگرى را امّ عمرو بگذار. وقتى که به کوفه رسیدم، همسرم یک پسر و یک دختر به دنیا آورده بود و اسم آنها را همان گونه که امام فرموده بود، گذاشتم. به مادرم گفتم: معنى امّ عمرو چیست؟ پاسخ داد: مادر بزرگت امّ عمرو نام داشت. [۱۷]
۸. جعفر به زودى ثروتمند میشود
حسین بن موسى میگوید: عدهى از جوانان بنى هاشم بودیم که نزد امام رضا نشسته بودیم که جعفر بن عمر علوى با شکل و قیافه فقیرانه بر ما گذشت. بعضى از ما با نگاه مسخرهآمیزى به حالت وى نگریستیم. امام رضا (علیه السلام) فرمود: به زودى میبینید زندگى وى تغییر کرده، اموالش زیاد، خادمانش بسیار و ظاهرش آراسته شده است.
حسین بن موسى میگوید: پس از گذشت یک ماه، والى مدینه عوض شد و او نزد ین والى مقام و منزلت خاصى پىدا کرد و زندگیاش همانگونه که امام فرموده بود، تغییر کرد و بعد از آن جعفر بن عمر علوى را احترام و براى وى دعا میکردیم. [۱۸]
۹. خود را برى مرگ آماده کن!
حاکم نیشابورى به سند خودش از سعید بن سعد نقل میکند که روزى امام رضا (علیه السلام) به مردى نگهاى کرد و به او فرمود:
«یا عبدالله اوص بما ترید و استعد لما لابد منه فمات الرجل بعد ذلک بثلاثه یام[۱۹]؛ ى بنده خدا! وصیت خود را بکن و خود را برى چیزى که گریزى از آن نیست (مرگ)، آماده کن». راوى میگوید: آن مرد پس از سه روز از دنیا رفت.
۱۰. خواب ابوحبیب
حاکم نیشابورى به سند خود از ابوحبیب نقل میکند: روزى رسول الله را در خواب ـ در منزلى که حجاج در آن اتراق میکنند ـ دیدم، به ایشان سلام کردم. نزد ایشان ظرفى از خرمى مدینه ـ که خرمى صیحانى نام داشت ـ بود. ایشان به من هیجده خرما دادند و من خوردم. پس از پایدار شدن مزه خرما در دهانم بود و آرزو میکردم دوباره از آن بخورم. پس از بیست روز ابوالحسن على بن موسى الرضا از مدینه به مکه آمد و در آن مکان نزول کرد و مردم براى دیدار وى شتافتند. من نیز به آنجا رفتم و دیدم یشان در همانجیى که پىامبر را در خواب دیدم، نشسته است: در حالى که ظرفى پر از خرمهاى مدینه و خرمى صیحانى نزد او بود. به امام سلام کردم و یشان مرا نزد خود فراخواند و مشتى از خرما به همان مقدارى که پىامبر در خواب به من عطا فرموده بود، به من داد. به ایشان عرض کردم: زیادتر خرما بدهید. امام فرمود: اگر رسول الله زیادتر میداد، من هم به تو زیادتر میدادم. [۲۰]
۱۱. سقوط دولت برمکیان
مسافر میگوید: در سرزمین منى نزد امام نشسته بودیم. ناگهان یحیى بن خالد برمکى، در حالى که صورتش پوشیده و گرد و غبار بر آن نشسته بود، وارد مجلس شد. امام خطاب به ما فرمود: اینها بیچارگانى هستند که نمیدانند در این سال چه اتفاقى برى آنها رخ خواهد داد. مسافر میگوید: در همان سال برمکیان سقوط کردند و پىشگویى امام محقق شد. مسافر در ادامه میگوید: امام فرمودند: و از ین عجیبتر من و هارون هستیم که شبیه این دو انگشت هستیم (و امام انگشت سبابه و انگشت وسط را کنار هم گذاشتند). مسافر گفت: معنى سخن امام در مورد هارون را نفهمیدم؛ تا اینکه امام رضا (علیه السلام) رحلت کرد و کنار هارون به خاک سپرده شد. [۲۱]
۱۲. ولیتعهدى من پىدار نیست
مدینى میگوید: هنگامى که امام رضا (علیه السلام) در مجلس بیعت ولیتعهدى با لباس مخصوص نشسته بودند و سخنرانان صحبت میکردند، نگهاى به بعضى از اصحاب خود کردند و دیدند یکى از اصحابشان از این جریان (ولایتعهدى امام) بسیار خرسند و خوشحال است. امام به وى اشاره کرد و او را نزد خود طلبید و درگوشى فرمودند: قلب خود را به این ولیتعهدى مشغول نکن و به آن دل نبند و خوشحالى نکن؛ چرا که این امر باقى نمیماند. [۲۲]
۱۳. توطئهگران رسوا میشوند
زمانى که مأمون، امام رضا (علیه السلام) را ولیعهد و خلیفه بعد از خود قرار داد، اطرافیان مأمون از کار خلیفه ناراضى بودند و میترسیدند که خلافت از بنى عباس خارج شود و به بنى فاطمه بازگردد. لذا کینه و نفرت از امام رضا داشتند و منتظر فرصت برى ابراز ین نفرت و کینه بودند؛ تا ینکه قرار گذاشتند امام رضا هرگاه وارد بر خلیفه میشود و خادمان پرده را کنار میزنند تا آن حضرت وارد شود، احدى به امام سلام نکند و به یشان احترام نگذارند و پرده را برندارند. بعد از ین تصمیم، امام رضا طبق عادت روزانه وارد دالان شدند، اما آنان برخلاف تصمیم خود، ناخودآگاه پرده را کنار زدند تا امام عبور کند. آنها همدیگر را ملامت کردند که چرا پرده را کنار زدهاند. قرار شد که روز بعد چنین نکنند. روز بعد امام رضا وارد شد و بر وى سلام کردند؛ اما پرده را برنداشتند. در این هنگام باد شدیدى وزید و پرده را از حد معمول خود نیز بالاتر زد و امام وارد شد و هنگام خروج نیز همین اتفاق افتاد. آنان دانستند که امام نزد خداوند جایگاه ویژهى دارد و سپس قرار گذاشتند که به آن حضرت خدمت کنند. [۲۳]
۱۴. رام شدن درندگان در برابر امام
قضیه زینب کذاب مورد اتفاق ناقلان شیعه و سنى است و گوشهى از عظمت و مقام والى امامت و ولیت تکوینى را به نمیش میگذارد. در نقل این جریان اختلافاتى وجود دارد که به اصل آن لطمه وارد نمیکند. اختلاف در این است که یا این جریان در دوران امام رضا (علیه السلام) رخ داده یا امام هادی۷؟
در خراسان زنى به نام زینب ادعا میکرد که علوى و از نسل فاطمه زهرا۳ است. این خبر به امام رضا (علیه السلام) رسید. امام آن زن را احضار کرد و علوى بودن وى را تایید نفرمود. آن زن امام را مسخره کرد و با کمال بیادبى به امام گفت: تو نسب مرا زیر سؤال بردى، من نیز نسب تو را زیر سؤال میبرم. در آن دوران سلطان مکانى داشت که در آن درندگان بودند. آن مکان براى انتقام گرفتن از مفسدان و مجرمان بود. امام رضا (علیه السلام) آن زن را نزد سلطان حاضر کرد و فرمود: این زن دروغگوست و بر على و فاطمه دروغ میبندد و از نسل این دو نیست. اگر این زن راست گفته و پاره تن فاطمه و على باشد، بدنش بر درندگان حرام است. پس او را در میان درندگان بیندازید. اگر راستگو باشد، درندگان به وى نزدیک نمیشوند و اگر دروغگو باشد، وى را میدرند. وقتى که زینب کذاب این سخن را شنید، پىش دستى کرد و به امام گفت: اگر راست میگویى، خود تو داخل این گودال شو. امام نیز بیهیچ سخنى وارد گودال شد. مردم و سلطان از بالا نظارهگر ین جریان بودند. زمانى که امام وارد گودال شد، گویا درندگان رام شدند و یک یک نزد امام آمدند و دمهاى خودشان را به نشانه تسلیم در برابر امام به زمین گذاشتند و دست و پا و صورت امام را بوسیدند. امام از آنجا بیرون آمد و سلطان دستور داد تا زن را داخل گودال بیندازند. زن امتناع کرد. سلطان دستور داد تا وى را داخل گودال بیندازند و طعمه درندگان شود. بعدها این زن در خراسان به زینب کذاب مشهور شد. [۲۴]
مسعودى معتقد است: این قضیه برى امام هادى اتفاق افتاده است. [۲۵] با این حال این واقعه به تعبیر اهل سنت، خبر مشهور نزد شیعه است. [۲۶] بزرگان اهل سنت از جمله ابن حجر هیثمى این قضیه را از بعضى حفاظ اهل سنت نقل کرده[۲۷] و ابو على عمر بن یحیى علوى نیز این جریان را قطعى دانسته و نقل آن از طریق اهل سنت را تایید کرده است. [۲۸]
البته با توجه به بعضى قرائن ممکن است گفته شود این جریان دو مرتبه (هم در زمان امام رضا (علیه السلام) و هم در زمان امام هادی۷) اتفاق افتاده است.
۱۵. پىشگویى چگونگى شهادت
زمانى که مأمون به سبب بیمارى نتوانست نماز عید را بخواند، از امام رضا (علیه السلام) درخواست کرد تا نماز را اقامه کند. امام در حالى که پىراهن کوتاه سفید و عمامه سفید پوشیده و در دستش عصا بود، روانه نماز شد و در میان راه با صداى بلند میفرمود: «السلام على ابوى آدم و نوح، السلام على ابوى ابراهیم و اسماعیل، السلام على ابوى محمد و على، السلام على عباد الله الصالحین». مردم به طرف امام هجوم میآوردند و دست ایشان را میبوسیدند و ازایشان تجلیل میکردند. در این هنگام به خلیفه خبر رسید که اگر این وضعیت ادامه یابد، خلافت از دست تو خارج میشود. مأمون خود را به سرعت به امام رسانید و نگذاشت امام نماز را بخواند. آن گاه امام مطالبى مهم به هرثمه بن اعین ـ که از خادمان مأمون، اما محب اهل بیت و در خدمت امام رضا (علیه السلام) بود ـ فرمود. هرثمه میگوید: روزى سرورم ابوالحسن رضا مرا طلبید و فرمود: اى هرثمه! میخواهم تو را از مطلبى آگاه سازم که باید نزد تو پنهان بماند و تا زمانى که زنده هستم، آن را برى کسى فاش نکنى، اگر فاش کنى، من دشمن تو پىش خدا خواهم بود. هرثمه گفت: قسم خوردم که تا او زنده است، سخنى نگویم. امام فرمود: اى هرثمه! سفر آخرت و ملحق شدنم به جدم و پدرانم نزدیک شده. همانا من بر اثر خوردن انگور و انار مسموم از دنیا خواهم رفت. خلیفه میخواهد قبر مرا پشت قبر پدرش هارون الرشید قرار دهد، اما خداوند نمیگذارد و زمین اجازه چنین کارى را نمیدهد و هر چه بکوشند تا زمین را حفر کنند (و مرا پشت قبر هارون دفن کنند)، نمیتوانند و این مطلب را بعد خوهاى دید. ى هرثمه! همانا محل دفن من در فلان جهت است. پس بعد از وفات و تجهایز من برى دفن، مأمون را از این مسائلى که گفتم، آگاه کن تا مرا بیشتر بشناسد و به مأمون بگو که هر گاه مرا در تابوت گذاشتند و آماده نماز کردند، کسى بر من نماز نخواند؛ تا اینکه عرب ناشناسى به سرعت از صحرا به طرف جنازه من دوید و در حالى که گرد و غبار سفر بر چهره دارد و مرکبش ناله میزند، بر جنازه من نماز میخواند. شما نیز با او به نماز بایستید و پس از نماز مرا در مکانى که مشخص کردهام، دفن کنید. اى هرثمه! واى بر تو که این مطالب را قبل از وفاتم به کسى بگویى.
هرثمه میگوید: مدتى نگذشت که تمامى این جریانات اتفاق افتاد و (امام) رضا نزد خلیفه انگور و انار مسموم خورد و از دنیا رفت. هرثمه میگوید: طبق فرمایش امام رضا (که فرمود بعد از وفات و تجهیز جنازهام این مطالب را به مأمون بگو) بر مأمون وارد شده، دیدم که وى در فراق امام رضا (علیه السلام) دستمال در دست دارد و گریه میکند. به وى گفتم: اى خلیفه! اجازه میدهید مطلبى را بگویم؟ مأمون اجازه سخن گفتن داد. گفتم (امام)رضا سرّى را در دوران حیاتش به من فرمود و از من عهد گرفت که آن را تا هنگامى که زنده است، براى کسى بازگو نکنم. آن گاه قضیه را براى مأمون تعریف کردم. وقتى که مأمون از این قضیه خبردار شد، شگفت زده شد و سپس دستور داد جنازه امام تجهیز و آماده شود و همراه وى آماده خواندن نماز برایشان شدیم. در این هنگام فردى ناشناس با همان مشخصاتى که امام گفته بود، از طرف صحرا به سمت جنازه مطهر آمد و با هیچ کس صحبتى نکرد و بر امام نماز خواند و مردم نیز با وى نماز خواندند. خلیفه دستور داد که وى را شناسایى کنند و نزد وى بیاورند، اما اثرى از وى و شتر او نبود. سپس خلیفه دستور داد پشت قبر هارون الرشید قبرى حفر کنند. هرثمه به خلیفه گفت: یا شما را به سخنان على بن موسى الرضا آگاه نساختم؟ مأمون گفت: میخواهم ببینم سخن وى راست است یا خیر.
در این هنگام نتوانستند قبر را حفر کنند و گویا زمین از صخره سختتر شده بود؛ به گونهى که تعجب حاضران را برانگیخت. مأمون به صدق سخن على بن موسى الرضا پىبرد و به من گفت مکانى را که على بن موسى الرضا از آن خبر داده، به من نشان بده. محل را به وى نشان دادم و همین که خاک را کنار زدیم، قبرهاى طبقه بندى شده و آماده را دیدیم، با همان مشخصاتى که على بن موسى الرضا فرموده بود.
زمانى که مأمون این وضعیت را دید، بسیار شگفت زده شد. ناگهان آب به اعماق زمین فرو رفت و آن مکان خشکید. سپس امام را داخل قبر گذاشتیم و خاک روى آن ریختیم. بعد از این جریان خلیفه همیشه از چیزى که دیده و از من شنیده بود، با شگفتى یاد میکرد و تأسف و حسرت میخورد و هر گاه با وى خلوت میکردم، از من تقاضا میکرد تا قضیه را تعریف کنم و با تأسف میگفت: )انا لله و انا الیه راجعون(. [۲۹]
مشهد الرضا در کلام اهل سنت
ذهبى در مواضع متعدد از تألیفات خود دربارهى مشهد الرضا چنین اظهار نظر میکند: «و لعلى بن موسى مشهدٌ بطوس یقصدونه بالزیاره»[۳۰]، «و له مشهدٌٍ کبیر بطوس یزار»[۳۱]، «و مشهد مقصودٌ بالزیاره»[۳۲].
ابن عماد حنبلى دمشقى نیز میگوید: «و له مشهدٌ کبیر بطوس یزار». [۳۳]
برخورد بزرگان اهل سنت با مزار امام رضا (علیه السلام) نیز جالب و شگفتانگیز است؛ مانند بسیار زیارت کردن قبر امام رضااز سوى ابن حبان بستى (۳۵۴ق) و ابو على ثقفى (۳۲۸ق) و تواضع و تضرعات بسیار ابوبکر بن خُزیمه (۳۱۱ق) که موجب شگفتى شاگردان وى شده بود.
۱. ابوبکر بن خزیمه (۳۱۱ق) و ابو على ثقفى (۳۲۸ق): حاکم نیشابورى میگوید:
«سَمِعتُ محمد بن المؤمل بن حسین بن عیسى یقول خرجنا مع امام اهل الحدیث ابى بکر بن خزیمه و عدیله ابو على الثقفى مع جماعه من مشیخنا و هم اذ ذلک متوافرون الى زیاره قبر على بن موسى الرضا بطوس، قال: فریت من تعظیمه (ابن خُزَیمه) لتلک البقعه و تواضعه لها و تضرعه عندها ماتحیرنا؛ [۳۴] حاکم میگوید: از محمد بن مؤمل شنیدم: روزى با پىشوى اهل حدیث ابوبکر بن خزیمه و ابو على ثقفى و دیگر مشیخ خود به زیارت قبر على بن موسى الرضا به طوس رفتیم؛ در حالى که آنها بسیار به زیارت قبر یشان میرفتند. محمد بن مومل میگوید: احترام و بزرگداشت و تواضع و گریه و زارى ابن خزیمه نزد قبر على بن موسى همگى را شگفتزده کرده بود.
ابن خزیمه نزد اهل سنت جایگاه ویژهى دارد؛ به گونهى که از وى «شیخ الاسلام، امام الائمه، حافظ، حجه، فقیه، بینظیر، زنده کننده سنت رسول الله»، تعبیر کردهاند و او در علم حدیث و فقه و اتقان ضرب المثل است. [۳۵]
در مورد ابو على ثقفى نیز ـ که از نوادگان حجاج بن یوسف است ـ تعابیرى چون: «امام، محدث، فقیه، علامه، شیخ خراسان، مدرس فقه شافعى در خراسان، امام در اکثر علوم شرعى، حجت خدا بر خلق در دوران خودش»[۳۶] به کار رفته که نشان دهنده اهمیت و جایگاه این شخصیت نزد عامه است.
۲. ابن حبّان بُستى (۳۵۴ق): «على بن موسى الرضا از بزرگان و عقلا و نخبگان و بزرگواران اهل بیت و بنى هاشم است. اگر از وى روایتى شود، واجب است حدیثش معتبر شناخته شود….. من به دفعات قبر یشان را زیارت کردهام. زمانى که در طوس بودم، هر مشکلى برایم رخ میداد، قبر على بن موسى الرضا را ـ که درود خدا بر جدش و خودش باد ـ زیارت میکردم و براى برطرف شدن مشکلم دعا میکردم و دعایم مستجاب و مشکلم حل میشد. این کار را به دفعات تجربه کردم و جواب گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفى و اهل بیتش ـ که درود خدا بر او اهل بیتش باد ـ بمیراند». [۳۷]
ابن حبان بستى نیز از اهل سنت جایگاه والایى دارد؛ به گونهى که از وى به «امام، علامه، حافظ، شیخ خراسان، یکى از استوانههاى علم در فقه و لغت و حدیث، و از عقلى رجال» تعبیر کردهاند. [۳۸]
این جملات حاکى از نفوذ معنوى امام رضا (علیه السلام) بر قلوب است و پس از گذشت سالیان از شهادت ایشان، قبر و بارگاه ملکوتى ایشان مورد توجه خاص و عام است و کسانى چون ابن خزیمه و ابن حبان علاوه بر زیارت قبر امام رضا (علیه السلام) به ایشان متوسل میشدند و براى رفع مشکلات مادى و معنوى خود به این مکان مقدس پناه میبردند.
سخن پایانى
از مطالب یاد شده به دست میآید که نه تنها ساخت بنا بر قبور و زیارت و توسل، امرى جایز وکاملاً مرسوم بوده، بلکه مورد تایید قولى و عملى بزرگان اهل سنت از جمله ابن خزیمه و ابن حبان بستى و… بوده و مکرر این اعمال از آنها سر میزده است و آنان از خوان گسترده کرامات آن امام همام نیز بهرهمند میشدند و این امر اساساً به عنوان یک باور و فرهنگ صحیح در میان مسلمین مطرح بوده و این موارد بهترین گواه بر واهى بودن تفکرات و باورهاى سست حزب سیاسى وهابیت است. از طرف دیگر، جایگاه اهل پىامبر۹ و میزان درخشندگى این خاندان پاک را در میان امت اسلامى به ویژه علماى اهل سنت آشکار میسازد.
پىنوشت:
[۱]. تتمى جامع الاصول، ابن اثیر جزرى، مکتبى النجاریى، مکه، عربستان، چاپ دوم، ج۲، ص۷۱۵، ۱۴۰۳ق.
[۲]. مطالب السؤول، محمد بن طلحه شافعى، مؤسسه البلاغ، بیروت، لبنان، چاپ اول، ص۲۹۵، ۱۴۱۹ق.
[۳]. مرآه الجنان، یافعى، دارالکتب العلمیى، بیروت لبنان، چاپ اول، ج۲، ص۱۰، ۱۴۱۷ق.
[۴]. الفصول المهمى، ابن صباغ مالکى، اعلمى، تهران، یران، ص۲۶۳.
[۵]. الاتحاف بحب الاشراف، شبراوى شافعى، دارالکتاب قم، یران، چاپ اول۱۴۲۳ق.
[۶]. جامع کرامات الاولیاء، نبهانى، ص۳۱۱، دارالفکر، بیروت، لبنان، چاپ اول، ص۳۱۲و۳۱۳، ۱۴۱۴ق.
[۷]. الانوار القدسیه، سنهوتى شافعى، ص۳۹، انتشارات السعادى، مصر.
[۸]. سبائک الذهب فى معرفى قبائل العرب، ابوالفوز سؤیدى، المکتبه، بیروت، لبنان، چاپ دوم، ص۳۳۴.
[۹]. نزهه الجلیس، عباس بن نور الدین مکّى، قاهره، مصر، ج۲، ص۱۰۵.
[۱۰]. روضه الاحباب، عطاء الله بن فضل الله شیرازى، ص۴۳، استامبول، ترکیه؛ مفتاح النجاه فى مناقب آل العبا، محمد خان بن رستم بدخشى، مخطوط، ص۱۷۶، به نقل از احقاق الحق، ج۱۲، ص۳۶۴؛ تاریخ الاسلام و الرجال، شیخ عثمان سراج الدین حنفى، ص۳۶۹، مخطوط، به نقل از احقاق الحق، ج۱۲، ص۳۴۸.
[۱۱]. روضه الاحباب، ج۴، ص۴۳؛ مفتاح المعارف، مولوى عبد الفتاح حنفى هندى، مخطوط، ص۷۹، بنقل از احقاق الحق، ج۱۲، ص۵۵۳.
[۱۲]. احقاق الحق، شهاید قاضى نور الله شوشترى، ج۱۲، ص۳۴۳، به نقل از محمد خواجه پارسى بخارى، فصل الخطاب.
[۱۳]. الفصول المهمى، ص۲۴۵؛ نور الابصار، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ اول۱۴۱۸ق، ص۲۴۳؛ جامع کرامات الاولیاء، ج۲، ص۳۱۱؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص۳۱۴.
[۱۴]. الفصول المهمه، ص۲۴۶؛ نور الابصار، ص۲۴۴؛ جامع کرامات الاولیاء، ج۲، ص۳۱۲.
[۱۵]. نورالابصار، ص۲۴۴؛ جامع کرامات الاولیاء، ج۲، ص۳۱۳؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص۳۱۵، ۳۱۶.
[۱۶]. الفصول المهمه، ص۲۴۷؛ نورالابصار، ص۲۴۳؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص۳۱۹.
[۱۷]. الفصول المهمه، ص۲۴۶، نورالابصار، ص۲۴۳؛ اخبار الدول و آثار الاول، بغداد، عراق، بیتا، ص۱۱۴؛ جامع کرامات الاولیاء، ج۲، ص۳۱۳، الاتحاف، بحب الاشراف، ص۳۱۶.
[۱۸]. نور الابصار، ص۲۴۳؛ مفتاح النجاه، ص۷۶؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص۱۱۴؛ الاتحاف، بحب الاشراف، ص۳۱۸.
[۱۹]. الصواعق المحرقه، ابن حجر هایثمى، دارالفکر، بیروت، لبنان، ص۱۲۲؛ الفصول المهمه، ص۲۴۷؛ نورالابصار، ص۲۴۳؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص۱۱۴؛ جامع کرامات الاولیاء، ج۲، ص۳۱۱؛ نتیج الافکار القدسیه، سید مصطفى بن محمد العروس مصرى، دمشق، سوریه، بیتا، ج۱، ص۸۰؛ الاتحاف، بحب الاشراف، ص۳۱۸؛ الانوار القدسیه، ص۳۹.
[۲۰]. الصواعق المحرقه، ص۱۲۲؛ الفصول المهمه، ص۲۴۶؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص۱۱۴؛ مفتاح النجاه، ص۳۷۶؛ وسیله المال، ابن کثیر حضرمى، مکتبه الظاهریه، دمشق، سوریه، بیتا، ص۲۱۲؛ نورالابصار، ص۲۴۳؛ جامع کرامات الاولیا، ج۲، ص۳۱۱؛ نتیج الافکار القدسیه، ج۱، ص۸۰؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص۳۱۶؛ وسیله النجاه، محمد مبین هندى، الکهنو، هند، بیتا.
[۲۱]. الفصول المهمه، ص۲۴۵؛ نورالابصار، ص۲۴۳؛ جامع کرامات الاولیاء، ج۲، ص۳۱۲؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص۳۱۴.
[۲۲]. الفصول المهمه، ص۲۵۶؛ مفتاح النجاه، ص۱۷۸.
[۲۳]. نور الابصار، ص۲۴۴؛ جامع کرامات الاولیاء، ج۲، ص۳۱۲؛ مطالب السؤول، ص۲۹۷؛ الفصول المهمه، ص۲۴۴ ـ ۲۴۵؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص۱۱۴؛ الاتحاف، بحب الاشراف، ص۳۱۳.
[۲۴]. لفرج بعد الشدى، قاضى ابو على تنوخى، دارالصباعى المحمدیى قاهره، مصر، چاپ اول ۱۳۷۵ق، ج۴، ۱۷۲ـ۱۷۳؛ مطالب السؤول، ص۲۹۷.
[۲۵]. مروج الذهب، على بن حسین مسعودى، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ اول، ج۴، ص۸۶.
[۲۶]. الفرج بعد الشده، ج۴، ص۱۷۲.
[۲۷]. الصواعق المحرقه، ص۲۰۵.
[۲۸]. الفرج بعد الشده، ج۴، ص۱۷۳.
[۲۹]. الفصول المهمه، ص۲۶۱؛ نورالابصار، ص۲۴۴؛ مطالب السؤول، ص۳۰۰؛ الکواکب الدریه، شیخ عبد الرؤوف مناوى، الازهریى، مصر، بیتا، ج۱، ص۲۵۶؛ مفتاح النجاه، ص۸۲؛ الانوار القدسیه، ص۳۹.
[۳۰]. سیر اعلام النبلاء، موسسه الرساله، بیروت، لبنان، چاپ یازدهم ۱۴۱۷ق، ج۹، ۳۹۳.
[۳۱]. العبر، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج۱، ص۲۶۶.
[۳۲]. تاریخ الاسلام، حوادث، ۲۰۱ تا۲۱۰، دارالکتاب العربى، بیروت، لبنان، چاپ اول ۱۴۲۰ق، ص۲۷۲.
[۳۳]. شذارت الذهب، دار بن کثیر، دمشق، بیروت، چاپ اول ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۱۴.
[۳۴]. تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانى، دارالفکر، بیروت، لبنان، چاپ اول، ۱۴۰۴ق، ج۷، ۳۳۹.
[۳۵]. سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبى، ج۱۴، ص۳۶۵و۳۷۷.
[۳۶]. سیر اعلام النبلاء، ج۱۵، ص۲۸۰ـ۲۸۲.
[۳۷]. کتاب الثقات، ابن حبان بستى، دارالفکر، بیروت، لبنان، چاپ اول، ۱۳۹۳ق، ج۸، ص۴۷۵.
[۳۸]. سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۹۲؛ النجوم الزاهره، ابن تغرى، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ اول، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص۳۴۲؛ الوافى بالوفیات، صفدى، جمعى از مستشرقین، بیتا، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۳۱۷؛ الطبقات الشافعیه، سبکى، دار احیاء الکتب العربیه، بیروت، لبنان، بیتا، ج۳، ص۱۳۱؛ الانساب، سمعانى، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ اول، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص۲۰۹.
منبع: فصل نامه – کوثر – شماره ۷۱