- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
پولس مردی یهودی الاصل است که در زمان حضرت مسیح (علیه السلام) دشمن سرسخت مسیحیان بود و آنان را مورد شکنجه و آزار قرار داده و به قتل می رساند. او سال ها به دستور کاهنان یهودی فلسطین مشغول این کار بود.پس از چند سال از عروج حضرت مسیح دین مسیحیت را برمی گزیند و سپس رهبر اصلی مسیحیان می شود. پولس دین حضرت عیسی را زیر و رو نموده و شریعت را ملغا کرده و آن را بر آیین های بت پرستی روم منطبق می کند.
داستان مسیحی شدن پولس
پولس وقتی متوجه می شود که دیگر نمی تواند در برابر مسیحیان خودش را قرار دهد و برای اینکه مسیحیان او را بپذیر داستانی را برای مسیحی شدن خودش می سازد.
داستان مسیحی شدن پولس را «لوقا» یار غیر یهودی الاصل پولس[۱] در باب های ۹ و ۲۲ و ۲۶ اعمال رسولان به صورت حادثه ای شگفت انگیز از زبان خود پولس نقل می کند.
پولس بعد از اینکه مطالبی را مبنی بر دشمنی خود با عیسی مسیح (علیه السلام) و مسیحیان اولیه بیان داشته و با این پندار که مخالفت با عیسای ناصری واجب است، با پشتوانۀ روسای کهنه در اورشلیم بسیاری از مقدسین را در زندان حبس کرده و در فتوای بر کشتن آنان شریک بوده و آنان را دیوانه وار تا شهرهای دور تعقیب می کرده است.[۲]
وی مردان و زنان را بند نهاده و به زندان می انداخت و تا حد قتل مسیحیان را آزار داده[۳] و بر تهدید و قتل شاگردان عیسی اقدام می کرد.[۴] در راستای همین تلاش ها نزد رئیس کاهنان یهود رفت و از او نامه هایی برای دستگیری مسیحیان دمشق دریافت کرد.[۵]
او می گوید در اثنای راه چون نزدیک دمشق رسیدم قریب به ظهر ناگاه نوری عظیم از آسمان گِرد من درخشید از ترس بر زمین افتادم، هاتفی را شنیدم که به من می گوید ای شائول ای شائول چرا بر من جفا می کنی؟ من جواب دادم خداوندا تو کیستی؟
او مرا گفت من آن عیسای ناصری هستم که تو بر وی جفا می کنی! و همراهان من نور را دیده ترسان گشتند، ولی آواز آن کس را که با من سخن گفت نشنیدند. گفتم خداوندا چه کنم؟ او مرا گفت برخاسته به دمشق برو که در آنجا تو را از آنچه برایت مقرّر است تا انجام دهی، مطّلع خواهند ساخت. من از سطوت آن نور نابینا گشتم رفقایم دست مرا گرفته به دمشق رسانیدند.[۶]
پولس در ادامۀ داستان می گوید که در دمشق سه روز نابینا بوده و چیزی نخورده و نیاشامیده تا اینکه شخصی به نام حنّانیا به دستور عیسی مسیح (علیه السلام) نزد پولس آمده تا بگوید که او(پولس) ظرف برگزیده خداست تا نام او را پیش امت ها و سلاطین ببرد و هم با گذاشتن دست روی چشم های او، بینایی را به او برگرداند و از روحالقدس پر شود و سپس به او بگوید که غسل تعمید انجام داده و به وظایفی که به او محول خواهد شد بپردازد.[۷]
سوالات ما
این مطالب در کتاب مقدس مسیحیان منعکس شده است حالا بر مسیحیان است که به چند پرسش پاسخ گویند:
۱. کسی که دشمن سرسخت حضرت مسیح (علیه السلام) و مسیحیان بوده و آنان را به بند کشیده و به قتل می رسانده چگونه یک باره خداوند بر او تجلی کرده و مورد عنایت خداوند قرار می گیرد؟
۲. با توجه به اینکه هر کسی توانایی ادعای از این دست دارد، با چه دلیل و برهانی می توان به این داستان پولس اعتماد کرد؛ زیرا به جز ادعای خودش دلیل دیگری بر این کشف و شهود وجود ندرد؟
۳. این سخنان پولس دارای اضطراب روشن است؛ زیرا او بعد از اینکه صدای هاتف را می شنود بلا فاصله می گوید خداوندا تو کیستی؟ پولس از کجا دانست که این صدای خداوند است؟
افزون بر آن اگر او را شناخته که خدا است پس چرا از او پرسیده است که تو کیستی؟ آیا این تناقض و اضطراب در سخنان پولس دلیل بر کذب و صحنه سازی پولس برای زمینه سازی خدایی حضرت مسیح و رهبری خودش بر جامعه مسیحیت نیست؟
نویسنده: حمیدالله رفیعی
پی نوشت ها
[۱] . توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمه: حسین توفیقی، ص۴۶.
[۲] . اعمال رسولان، ۲۶: ۹-۱۱.
[۳] . اعمال رسولان، ۲۲: ۳و۴.
[۴] . اعمال رسولان، ب۹: ۱.
[۵] . اعمال رسولان، ۹: ۲.
[۶] . اعمال رسولان ، ۲۲: ۶-۱۱ و ۲۶: ۱۲-۱۶ و ۹: ۳-۸.
[۷] . اعمال رسولان، ۹: ۱۱- ۱۸ و ۲۲: ۱۲-۱۵.