چگونگی وفات ابوذر غفاری صحابی بزرگ رسول خدا (ص)

چگونگی وفات ابوذر غفاری صحابی بزرگ رسول خدا (ص)

اشتراک‌گذاری در ایتا اشتراک‌گذاری در بله اشتراک‌گذاری در سروش کپی کردن لینک

ابوذر غفاری یا جندب از صحابه بزرگ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. او در زمان خلافت عثمان بن عفان از مدینه به ربذه تبعید گردید و در همانجا در غربت و تنهایی از دنیا رفت.

ابوذر غفاری در کلام رسول خدا (ص)

رسول گرامی ‌اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ابوذر غفاری فرموده است: «مَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ وَ لَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ عَلَى ذِی لَهْجَهٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ.[۱] یعنی زمین کسی را در بر نگرفت و آسمان بر کسی سایه نیفکند که راستگوتر از ابوذر باشد».

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در سخن دیگری می ‌فرماید: «ان الله تعالی اوحی الی انه یحب اربعه من اصحابی و امرنی بحبهم؛ خدای متعال به من وحی فرمود که چهار نفر اصحاب مرا دوست می ‌دارد و به من دستور داد که من نیز آن ها را دوست بدارم.

عرض کردند: ای رسول خدا! آنها چه کسانی هستند؟ پیامبر خدا (ص) فرمود: علی، سیدهم و سلمان و المقداد و ابوذر؛ علی سالار آنهاست و سلمان، مقداد و ابوذر».[۲]

نامه معاویه به عثمان درباره ابوذر غفاری

عثمان بن عفان پس از آن که با شورای شش نفره عمر بن خطاب به خلافت رسید، خطاهای زیادی را مرتکب شد. او به نفع حکومت خود و خاندان بنی امیه، موضع بسیار خصمانه علیه اصحاب با وفای پیامبر اسلام (ص) اتخاذ کرد. او در این راستا عمار یاسر یکی از یاران با وفای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مورد ضرب و شتم قرار داد.[۳]

در این هنگام ابوذر در شام بود. وقتی خبر ضرب و شتم و کتک خوردن عمار یاسر توسط عثمان به ابوذر غفاری رسید، زبان به طعن عثمان گشود. معاویه درباره او در نامه ای به عثمان نوشت:

«به اطلاع عثمان می‌ رسد که ابوذر ولایت شام را بر تو تباه کرده و دل ‌هاى مردمان را از دوستى تو  به دشمنی با تو تبدیل نموده است. هر وقت ابوبکر و عمر را یاد کند از مکارم اخلاق و محاسن اوصاف ایشان سخن گوید و چون سخن تو در میان آید، از قباحت تو سخن گوید و سخنان و افعال تو را در لباس عیب به زبان می ‌آورد.

بنابراین حضور او در شام، مصر و عراق به مصلحت نیست و مردم این سرزمین ها فتنه گرند و با سخنان او فتنه‌ ای علیه تو به وجود خواهد آورد. بنابراین دستور فرمایید که با او چه کار کنم».[۴]

عثمان در جواب معاویه نوشت که او را بر کوهان شتر بدون زین سوار کرده و مردی خشن را با او همراه کرده تا شتر را شب و روز براند و ابوذر را نگذارد که در هیچ جایی فرود آید تا او را به مدینه برساند.

ابوذر غفاری در حضور عثمان

ابوذر غفاری (رحمه الله علیه) وقتی به مدینه رسید نزد عثمان آمد، عثمان در او نگریست و گفت: هیچ چشم به دیدار تو روشن مباد اى جندب!

ابوذر پس از رد و بدل کردن سخنانی با عثمان، به او گفت: گواهى مى ‏دهم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده چون پسران ابو العاص سى نفر شوند، مال خداى را وسیله اقبال و دولت خویش کنند و بندگان خداى را خدمتکاران و چاکران خویشتن گردانند و در دین خداى خیانت کنند. پس از آن، خداى تعالى بندگان خویش را از ایشان برهاند و خلاصى دهد.

عثمان ابوذر را در نقل این حدیث به دروغگویی متهم نمود و در نهایت از امام علی (علیه‌ السلام) پرسید که  تو هرگز این حدیث را از پیامبر اسلام (ص) شنیده ای؟

(امام) على (علیه السلام) گفت: این حدیث را از زبان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشنیده ‏ام و لیکن ابوذر دروغ نگوید؛ زیرا از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده ام که فرمود: آسمان سبز بر هیچ کس سایه نیفکند و زمین تیره هیچ کس را برنگیرد که راستگوتر از ابوذر باشد. حاضران مجل نیز این سخن امام علی (علیه‌ السلام) تایید کردند.

پس از جر و بحث هایی بین عثمان و ابوذر، عثمان عصبانی شد و گفت: مرا بگویید تا با این پیر کذاب چه کنم که فتنه مى ‏انگیزد و میان مسلمانان تفرقه مى ‏افگند.[۵]

تبعید شدن ابوذر غفاری به ربذه

پس از آن که عثمان با سخنان کوبنده امام علی (علیه‌ السلام) رو به رو شده و نتوانست پاسخی داشته باشد، در نهایت به ابوذر  گفت: برخیز و از شهر ما بیرون شو.

ابوذر گفت: چنان کنم برای این که همسایگى با تو، مرا سخت ناخوش مى ‏آید. سپس عثمان او را به ربذه که بدترین جای بود تبعید کرد و به او گفت که از آنجا حق نداری خارج شوی.

عثمان به مروان حکم گفت که او را بر شترى نشاند و از مدینه بیرون برد و نگذارد کسى به وداع او بیرون رود. مروان ابوذر غفاری را بر شترى نشاند و از مدینه بیرون برد. جماعتى از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای او دلتنگ شدند و به مشایعت او بیرون آمدند.

چون على بن ابى طالب، حسن و حسین پسران على، عبد الله بن عباس، عمار یاسر، و مقداد بن اسود نزدیک ابوذر شدند و او را دلدارى مى ‏دادند حکم گفت: خلیفه چنین فرموده است که هیچ کس او  را مشایعت نکند و به جهت وداع او بیرون نرود.

(امام) على (علیه السلام) را این سخن خوش نیامد. تازیانه‏ اى که در دست داشت برآورد و بر میان دو گوش شتر مروان زد و بگفت: دور شو اى پسر زرقا! مثل تو که باشد که بر ما و آنچه کنیم اعتراض تواند کرد؟[۶]

وفات ابوذر غفاری در ربذه

ابوذر غفاری در ربذه  منزلی ساخت و روزگارى در آنجا زندگی کرد. گاهی که حاجیان از آنجا گذر می ‌کردند و تحفه هایی به او پیشنهاد می‌ کردند هیچ چیز از هیچ کس قبول نمى ‏کرد تا این که روزهای وفات او رسید.

چون ابوذر را وفات نزدیک شد، زن او بر بالین او نشسته بود و مى ‏گریست. ابوذر از او پرسید: چرا مى ‏گریى؟

گفت: سبب غربت تو و ضایع بودن ما. از خانمان دور افتادن و در غربت وفات‏ رسیدن تو بر دل من کار مى‏ کند. دیگر آن که من عورتى ضعیفم و بى ‏کس. مى‏ ترسم که چنانچه باید کار تو نتوانم و تو را نیک تجهیز و تکفین نتوانم کرد.

ابوذر گفت: اى ام ذر! دل قوى دار و گریستن در توقف انداز که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا فرموده است که وفات تو در غربت باشد و جماعتى از نیکمردان در آن حالت نزدیک تو برسند و تو را دفن کنند.

اکنون بدان که چون مرا فرمان حق رسد، تو از کسى یارى خواه تا از گوسفندى چند که هست یک سر گوسفند ذبح کند و طعامى ترتیب ده. بعد از آن بر سر راه نشین. جماعتى از مسلمانان برسند و بخواهند بگذرند، ایشان را از حال من خبر ده و درخواست کن تا مرا دفن کنند.

چون از تدفین من فارغ شوند، طعامى که ساخته باشى پیش ایشان آر تا بخورند و بروند. تو در ربذه چندى مقام ساز و بعد به جانب مدینه باز گرد و آنجا مى ‏باش تا وقتى که تو را فرمان حق در رسد. این سخن ها بگفت و بگذشت- رحمه الله علیه.

همسر او بر طبق وصیت ابوذر عمل کرد و بر سر راه بنشست. ناگاه طایفه ‏اى از زیارت کعبه معظمه در رسیدند. همسر ابوذر به آنان گفت:

اى مسلمانان! ابوذر که از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود این جا وفات یافته و من منکوحه اویم. این جا غریبم و کسى ندارم که مرا بر دفن او یارى دهد. اگر شما بدین خیر قیام نمایید، از ثواب خالى نخواهد بود.

آن قوم چون خبر وفات ابوذر غفاری شنیدند، بگریستند و تاسف ها خوردند و از بارى تعالى برای او آمرزش خواستند. پس، فرود آمدند و ابوذر را شستند و او را دفن کردند.[۷]

نتیجه گیری

ابوذر غفاری، نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از مقام و جایگاه بسیار والا و ارزشمندی برخوردار بود؛ اما با این حال، عثمان بن عفان در حق او، مرتکب ظلم و ستمی آشکار شد.

ابوذر غفاری، راستگوترین صحابی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به دستور خلیفه سوم، از شهر پیامبر به بدترین محل (ربذه) تبعید گردید و در همان جا تا پایان عمر، به تنهایی زندگی نمود و وقتی هم که از دنیا رفت هیچ یک از اقوام و دوستانش جهت تشییع و دفن او حضور نداشتند. جرم و گناه وی این بود که از رفتار غیرعادلانه عثمان بن عفان و حکومت او انتقاد می‌ کرد.

نویسنده: حمیدالله رفیعی

پی نوشت ها

[۱] .  الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، ج۱، ص۱۸؛ أسد الغابه فى معرفه الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ الأمالی (للطوسی) ، ص۵۳.

[۲] . منهاج الکرامه (در مسیر رستگاری)،  ص۲۲۴.

[۳]. الفتوح، ص۳۱۹.

[۴] . رک: ترجمه الفتوح، ص۳۲۰.

[۵] . رک: ترجمه الفتوح، ص ۳۲۱.

[۶] . رک: ترجمه الفتوح، ص ۳۲۲.

[۷] . رک: ترجمه الفتوح، ص ۳۲۴-  ۳۲۵.

منابع

۱. ابن اثیر، ابوالحسن علی بن محمد، أسد الغابه فى معرفه الصحابه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛

۲. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى ، تحقیق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، ۱۳۷۲ش.

۳. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دار الجیل، ط الأولى، ۱۴۱۲/۱۹۹۲م؛

۴. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی (للطوسی)، قم، دارالثقافه، چ۱، ۱۴۱۴ق. محقق / مصحح: مؤسسه البعثه.

۵. علامه حلی، جمال الدین حسن بن یوسف، منهاج الکرامه (در مسیر رستگاری)، ترجمه محمد حسین رحیمیان، نشر روضه العباس، چ۱، ۱۳۹۲ش.

بدون دیدگاه