شیخ فضل الله نوری چگونه به شهادت رسید؟

شیخ فضل الله نوری چگونه به شهادت رسید؟

اشتراک‌گذاری در ایتا اشتراک‌گذاری در بله اشتراک‌گذاری در سروش کپی کردن لینک

شیخ فضل الله نوری از بزرگترین علمای دوران معاصر است که در برابر استبداد، سلطه و نیرنگ بیگانگان ایستادگی کرد. وی از طرفی با استبداد شاهنشاهی مخالفت و از حکومت مشروطه دفاع کرد و از سوی دیگر با تدوین قانون اساسی معارض با شریعت اسلام به مبارزه برخاست.

تلاش های شیخ فضل الله نوری در جهت مبارزه با استبداد و دشمنان اسلام، موجب شد تا وی توسط مشروطه خواهان ضد اسلام به دار آویخته و به شهادت برسد.

بدون شک کوشش های شیخ شهید و مکر و حیله دشمنان خارجی و داخلی اسلام در جهت کنار زدن وی، یکی از دردناک ترین و عبرت انگیزترین حوادث تاریخ معاصر ایران است.

در ادامه نگاهی کوتاه خواهیم داشت به زندگی و شخصیت والای شیخ فضل الله نوری و چرایی شهادت وی را به صورت مختصر بررسی می کنیم.

تولد و تحصیلات شیخ فضل الله نوری

شیخ فضل الله نوری کجوری مازندرانی معروف به نوری در دوم ذی الحجه سال ۱۲۵۹ ق. در قریه «لاشک» از توابع کجور مازندران دیده به جهان گشود. پدرش ملا عباس نوری طبرسی از بزرگترین علمای دین و پیشوایان مورد اطمینان و اعتماد و وثوق مردم نور و مازندران بوده است.

رشد و نمو اولیه ایشان در «بلده»، بخش مرکزی شهرستان نورِ فعلی بوده است. وی در آغاز جوانی به تحصیل مقدمات علوم متداول عصر خویش پرداخت و پس از مدتی برای تکمیل تحصیلات خویش به همراه مرحوم حاج میرزا حسن نوری – محدث نوری – صاحب مستدرک الوسائل، دایی و پدر زن خود راهی نجف اشرف گردید.

در آنجا به ترتیب در حوزه درس شیخ راضی آل خضر و میرزا حبیب الله رشتی – شاگرد شیخ مرتضی انصاری – و سید حسن میرزای شیرازی شرکت جُست.

در این ایام میرزای شیرازی در نجف اشرف اقامت داشت، اما پس از هجرت میرزا به سامرا ایشان نیز به همراه دایی خود – محدث نوری و نیز استاد اخلاق و نمونه عالی فضیلت ملا فتحعلی سلطان آبادی عازم سامرا می گردد و تا پایان اقامت خود در کشور عراق در این شهر به خوشه چینی از محضر میرزای شیرازی می پردازد.

مقام و جایگاه علمی شیخ فضل الله نوری

شیخ فضل الله نوری با استعداد و سخت کوشی فراوانی که در راه تحصیل علم داشت، از شاگردان برجسته میرزا شد و در همین زمان به مقام و درجه بلند فقاهت و اجتهاد نایل گردید. وی علاوه بر علوم متداول حوزه یعنی فقه و اصول، بر رجال، کلام، حکمت و عرفان نیز احاطه داشت و در فضل و کمال و دانش آن چنان شهرت داشت که دوستان و نیز مخالفان فکری او به این مسأله اذعان داشته اند.

سید محمد علی شوشتری که در حوزه علمیه شیخ شرکت داشت و نیز چند دوره وکالت مجلس را عهده دار بود، پیرامون مقام علمی شیخ چنین اظهار نظر می کند:

«نوری… از نظر دانش و فضل در رشته اصول استاد درجه اول و در فقه، محقق نام که نظریاتش مورد استناد فقهای دیگر قرار می گرفت و یا در رشته کلام و حکمت کسی را یارای مجادله و یا بحث با ایشان نبود و در سایر رشته های ادبی و ضروری جامع جمیع کمالات بوده است.»[۱]

بی گمان مقام علمی و اجتهاد شیخ فضل الله نوری سبب شده بود تا شأن و منزلت خاصی را در بین مردم بدست آورد به گونه ای که دشمن ترین دشمن و مجری به دار آویختن وی، یعنی یپرم خان می گوید: «شیخ فضل الله نوری روحانی عالیقدری بود و گفته او برای توده خلق وحی منزل محسوب می شد.»[۲]

بازگشت شیخ فضل الله نوری به ایران

شیخ فضل الله نوری پس از گذراندن مراحل مختلف علمی و نایل آمدن به مقام اجتهاد و تقریر چند رساله فقهی و اصولی به اشاره میرزای شیرازی برای ارشاد و هدایت مردم به تهران می آیند. میرزای شیرازی در مقابل تب و تاب شیخ فضل الله نوری برای ماندن در عراق فرموده بود:

«حاج شیخ! من تو را برای کارهای بزرگتری در اینجا لازم دارم، اما چه کنم که ایران در زیر چکمه های استعمار خارجی به خطر افتاده و جز تو کسی را ندارم  که به ایران بفرستم.» [۳]

با موقعیتی که برای شیخ در ایران فراهم گشته بود، وی در امور مختلف محل رجوع و ملجا و ماوای مردم گردیده بود و آنان در مسائل گوناگون برای دریافت راه حل و ارشاد های لازم به او مراجعه می کردند به گونه ای که احتشام السلطنه در خاطرات خود می نویسد:

«شیخ فضل الله نوری قریب چهل سال در تهران ریاست و مرجعیت داشت و مجلس درسش ممتاز بود. قبل از نهضت مشروطه در برخوردهایی که میان مردم و دربار به وجود می آمد، همواره او رهبر و پیشوای خلق بود. از جمله در مسأله رژی و غائله تنباکو او به حمایت از مردم قیام کرد.»[۴]

کسروی در تاریخ مشروطه ایران می نویسد:

«در پایتخت، شیخ فضل الله نوری بالاترین مقام روحانیت را حایز نموده، گفته می شود از حیث معلومات و تبحر در علوم دینی از همه همگامانش برتری داشته و بسیار فهیم و با هوش بوده و در قدرت استدلال در میان طبقه خود نظیر نداشته هر روز در مساجد و مجالس درس و خانه اش، هزارها نفر اجتماع می کردند.»[۵]

فعالیت های سیاسی – اجتماعی شیخ فضل الله نوری

فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شیخ را در چند بخش می توان خلاصه کرد.

۱. نهضت تنباکو

در تاریخ نهضت تنباکو شیخ فضل الله نوری نامی آشناست که در صف پیشوایان روحانی قرار داشت و نقش بسیار مهمی در نهضت بر عهده گرفت.

گرچه در جریان تحریم تنباکو نقش محوری را میرزای آشتیانی بر عهده داشت، اما شیخ فضل الله نوری به عنوان یکی از علمای طراز اول و با نفوذ تهران به حمایت از میرزای آشتیانی برخاست و نخستین عالمی بود که با میرزا همصدا شد و جزء رهبران این جنبش قرار  گرفت.

جنبش تحریم تنباکو حرکت اصیلی بود که از اعتقادات مردم سرچشمه گرفته و رهبری آن نیز بر عهده مرجع تقلید جهان تشیع یعنی میرزای شیرازی قرار داشت.

توجه به این نکته لازم است که رهبران نهضت های اجتماعی باید در متن حوادث باشند تا بتوانند دستورات به جا و به موقع صادر کنند. از آنجا که میرزای شیرازی در سامرا بود وجود یک رابط امین و هوشیار در جریان نهضت تنباکو به شدت احساس می شد. بر همین اساس میرزا با توجه به ویژگی های شخصیتی شیخ فضل الله نوری، او را به عنوان رابط خود برگزید.

در جریان جنبش تنباکو، شیخ به عنوان رابط میان رهبری نهضت و مردم، حکم تحریم را از سامرا گرفت و پس از لغو کامل امتیاز نامه، علیرغم همه تلگرافاتی که به میرزا مخابره شد تا میرزا خود، از شیخ فضل الله نوری حقیقت امر را استفسار نکرد حکم تحریم را لغو ننمود.

بعد از رحلت میرزای آشتیانی، شیخ فضل الله نوری مجتهد طراز اول تهران شد. از این رو نفوذ موثری در میان مردم یافت و نقش مهمی در تاسیس عدالتخانه و تدوین قانون اساسی ایفا نمود.

۲. تاسیس عدالتخانه

شیخ فضل الله نوری در جریان مخالفت با اتابک (صدر اعظم وقت) با علمای دیگر همکاری نمود و بدین ترتیب موجبات عزل او از صدارت فراهم شد. بعد از نصب عین الدوله به صدارت و در پی بی عدالتی ها و فساد درباریان و قرارداد های ذلت بار شاه با روس و انگلیس موجی از مخالفت و عدم اعتماد در مردم به وجود آمد.

این موج زمانی به اوج رسید که علاء الدوله حاکم تهران تعدادی از بازرگانان قند را به فلک بست. به دنبال این خشونت و هتک حرمت ها توسط دربار، جمعی از علما در بیستم شوال ۱۳۲۲ ق در حرم حضرت عبدالعظیم تحصن کردند و خواستار عزل علاء الدوله و اخراج نوز بلژیکی شدند.

گرچه سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی از شیخ فضل الله خواستند تا در تحصن و وقایع دیگر با آنها همکاری کند، ولی شیخ از همراهی با آنها خودداری نمود و آن را این یک نزاع شخصی دانست.

علما در این تحصن خواسته های خود را به شاه گزارش داده و خواستار تشکیل عدالتخانه شدند. هر چند دربار نیز قول تاسیس عدالتخانه را داد، اما عین الدوله وزیر اعظم مظفرالدین شاه هیچگونه تمایلی به تاسیس عدالتخانه نداشت و در جلسه ای که در چهارم ربیع الاول ۱۳۲۴ ق با حضور وزیران تشکیل شد با تاسیس عدالتخانه به مخالفت پرداخت.

در نتیجه آزادیخواهان عین الدوله را خائن خوانده، دست به قیام و تحصن دیگری زدند و خواستار عزل او شدند. سید طباطبایی و سید بهبهانی نیز برای به نتیجه رسیدن تحصن دست به دامان شیخ فضل الله نوری گردیدند.

شیخ در پاسخ گفت: «در صورتی که خواهان اجرای قوانین شرع باشند، آنان را یاری خواهد کرد» و بدین طریق در اجتماع متحصنین در مسجد جامع شرکت نمود که این حرکت موجب تقویت جنبش عدالت خواهان شد.

پس از بی توجهی عین الدوله به تحصن مسجد جامع علما در ۲۳ جمادی الاول سال ۱۳۲۴ ق برای شدت بخشیدن به جنبش راهی قم شدند و به تحصن خود ادامه دادند.

در این بین دولت کوشش می کند تا شیخ را از متحصنان جدا کند، اما در این امر موفق نشده و شیخ نیز سه روز پس از حرکت سید طباطبایی و سید بهبهانی، عازم قم می شود.

به دنبال تحصن علما در قم روشنفکران غرب زده و سفارت انگلیس برای اینکه توجه مردم را از علما باز دارند، مردم را تشویق به تحصن در سفارت انگلیس کردند و این نوع تحصن به شهرهای دیگر هم سرایت کرد. اما علما ضمن مخالفت با تحصن در سفارت انگلیس سعی داشتند تا تحصن در سفارت را خاتمه دهند که در اصفهان با مخالفت های حاج آقا نور الله تحصن خاتمه یافت.

باید دانست که خواسته متحصنین در سفارت یا خواست علما متفاوت و در مقابل خواسته های آنان بود. علما خواستار تاسیس عدالتخانه برای جلوگیری از ظلم و بیداد بودند، ولی گردانندگان اصلی تحصن در سفارت، خواستار تبدیل استبداد به مشروطه شدند.

از آنجا که سید طباطبایی و سید بهبهانی هم تا حدود زیادی خواستار مشروطه بودند، لذا اختلافی بین شیخ و این دو واقع شد. شیخ می فرمود مراد ما تنها تاسیس عدالتخانه و اجرای احکام شریعت بود و پس از فرمان تاسیس عدالتخانه به دستور مظفر الدین شاه تحصن را ترک نمود.

با وجود دستور شاه مبنی بر تاسیس عدالتخانه اما متحصنان خواستار تاسیس مجلسی متشکل از وکلای مردم بودند که در نهایت مظفرالدین شاه این خواسته را پذیرفت و فرمان تشکیل اولین مجلس ملی را صادر نمود.

۳-تاکید شیخ فضل الله نوری بر تدوین قانون اساسی براساس شرع

پس از افتتاح مجلس، صنیع الدوله به ریاست مجلس انتخاب شد و جلسات مجلس با حضور شیخ فضل الله نوری و سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی و سایر نمایندگان تشکیل گردید. دبیر سفارت انگلیس (جرج رچیل) نیز در این جلسات حضور داشت.

هنگامی که در مجلس ضرورت تدوین قانون اساسی احساس شد. اختلافات بنیادین و ریشه ای شیخ فضل الله نوری و روشنفکران غربگرا نیز آغاز گردید. روشنفکران غربگرا بر آن بودند که قانون اساسی بعضی از کشورهای غربی را عینا ترجمه و به عنوان قانون اساسی کشور به تصویب برسانند. در مقابل علما خصوصا شیخ فضل الله نوری اعتقاد داشتند که قانون اساسی باید برگرفته از قوانین دین مبین اسلام باشد.

اما سرانجام وضعیت به نفع روشنفکران غربزده پیش رفت و هیات تدوین کننده قانون اساسی با استفاده از قانون اساسی بلژیک و فرانسه و کشورهای بالکان به تدوین قانون اساسی پرداختند.

با این وجود شیخ از پای ننشست و اعلام داشت: «نظامنامه قانون اساسی و قانونیت مواد سیاسیه و نحوها من الشرعیات باید به موافقت با شریعت منوط باشد.»[۶] وی افکار خود را بعدها در این زمینه تحت عنوان لوایح منتشر نمود.

شیخ همچنین پیشنهاد نظارت مجتهدان بر کار مجلس را داد که مجلس را موظف می کرد در هر دوره پنج تن از علمای معرفی شده را به حکم قرعه با رای تعیین نمایند که بر مصوبات مجلس نظارت کنند و در صورت مخالفت با قوانین شرع، آن ها را رد نمایند تا اعتبار قانونی پیدا نکنند.

طرح این پیشنهاد مخالفت عده ای را برانگیخت و روزنامه صبح صادق به جرم انتشار این پیشنهاد مورد حمله و غارت جماعت آزادی طلبان قرار گرفت. عده ای نیز فحاشی نسبت به شیخ را آغاز کردند و روزنامه حبل المتین اصل یاد شده را محکوم کرد.

برخی از نمایندگان مجلس از سید طباطبایی و بهبهانی خواستند در این مورد با شیخ مذاکره کنند و در عین حال خود نیز مذاکراتی را با شیخ پیرامون این طرح داشتند. سرانجام طرح شیخ در دستور کار مجلس قرار گرفته و اکثر نمایندگان با آن موافقت کردند و مراجع نجف هم به پشتیبانی از آن پرداختند.

آمریکا و انگلیس نیز از مخالفان این طرح به شمار می رفتند. سفیر انگلیس پیش بینی کرد بعد از اینکه آزادیخواهان زمام امور را به دست گیرند، این اصل به حالت تعلیق در خواهد در آمد. این پیش بینی نیز درست از آب درآمد و اجرای اصل مذکور عملا از همان دوره اول تعطیل شد.

۴-مخالفت شیخ فضل الله نوری با برخی قوانین مجلس

شیخ فضل الله نوری در خصوص بعضی قوانین مجلس نیز به مخالفت پرداخت و سرانجام اظهار داشت که برخی از اعضای مجلس شورا صلاحیت نمایندگی ندارند. به تدریج کار بالا گرفت و شیخ به ناچار در مدرسه مروی با گروهی از علما تحصن کردند. مجلس به تحصن آنها اعتراض و عده ای از هواداران مشروطه به قصد قتل شیخ فضل الله نوری به مدرسه هجوم برده و خواستار تبعید وی شدند.

شیخ و علمای ناراضی از مشروطیت به حضرت عبدالعظیم مهاجرت کرده و به بست نشستند. سرانجام با نوشته شدن خواسته های متحصنان و پذیرش آن توسط مجلس، از شیخ و یارانش خواسته شد تا به تحصن پایان دهند و آنان با احترام وارد تهران شدند. اما در ادامه مجلس باز هم از اجابت خواسته های علما سرباز زد و شیخ هم بعد از تحصن در مدرسه مروی، مشروطه را حرام اعلام کرد.

انحلال مجلس توسط محمد علی شاه قاجار

پس مرگ مظفرالدین شاه محمد علی شاه قاجار به سلطنت رسید. او دارای خوی استبدادی بود و از طرفی نیز به حکومت روس ها وابسته بود و با مشروطه برخاسته از دولت انگلیسی موافق نبود. او توسط سربازان دولتی و به کمک نیروهای روسی به مجلس حمله کرد، برخی از نمایندگان را کشت و برخی را تبعید کرد و بساط مشروطه برچیده شد.

فتح تهران توسط مشروطه خواهان

پس از انحلال مجلس، مشروطه خواهان به رهبری سپهدار تنکابنی و اسعد بختیاری از شمال و جنوب به تهران حمله کرده، شهر را به تصرف خود درآوردند. با شکست نیروهای دولتی و فتح تهران محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهده شد. فاتحان تهران مجلسی با عنوان مجلس عالی در بهارستان تشکیل دادند. این مجلس محمدعلی شاه را از سلطنت خلع و احمد شاه را به پادشاهی برگزید.

اعدام شیخ فضل الله نوری توسط مشروطه خواهان

بعد از ورود مشروطه خواهان به تهران، خانه شیخ فضل الله نوری به بهانه حمایت وی از استبداد به محاصره کامل درآمد. به شیخ پیغام دادند که برای حفظ جان به سفارت روسیه پناهنده شود، اما وی در پاسخ فرمود:

«ای وای، دیگر برای اسلام چه باقی مانده که اجانب بگویند علمای اسلام که سنگ دیانت به سینه می زنند و از خود گذشتگی نشان می دهند، پای جان که در کار می آید، می روند به کفر پناهنده می شوند.»[۷]

عده ای گفتند. پس پرچم روس را به برای سر در خانه بزنید تا در امان باشید که شیخ در پاسخ به آنان این جمله معروف خود را فرمود: «اسلام زیر بیرق کفر نخواهد رفت».[۸]

سرانجام در روز یازدهم رجب ۱۳۳۷ ق عده ای از مسلحان ارمنی به خانه او ریخته او را به اداره نظمیه بردند و در روز سیزدهم رجب در دادگاه فرمایشی او را  محکوم به اعدام کردند.

وقتی که شیخ فضل الله نوری را به سمت چوبه دار در میدان توپخانه می بردند، جمعیت زیادی در میدان جمع شده بود. شیخ فضل الله نوری در پای چوبه دار این آیه را تلاوت نمود: «وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ؛[۹] من کار خود را به خدا وامیگذارم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست.»

یوسف خان ارمنی عمامه را از شیخ برداشته و به طرف جمعیت پرتاب کرد و شیخ با صدای پرطنین و بلند گفت: «این عمامه را از سر من برداشتند، از سر همه برخواهند داشت.»

مشروطه خواهان غربگرا به اعدام شیخ بسنده نکرده، با توهین به جنازه و لگد زدن به آن نفرت خود را از  شیخ ابراز داشتند. بعد از آن یاران شیخ جنازه را به سختی تحویل گرفته و در خانه شیخ مخفی کردند و پس از حدود هیجده ماه آن را به قم بردند و در یکی از اتاق های صحن مطهر حرم حضرت معصوم (ع) به خاک سپردند.

جمع بندی

شیخ فضل الله نوری از بزرگترین علما و مجتهدین تاریخ معاصر بود که در راه مبارزه با استبداد و دفاع از اسلام به شهادت رسید. وی نماینده میرزای شیرازی در نهضت تنباکو و از مدافعان تاسیس عدالتخانه در ایران بود. با تاسیس اولین مجلس شورای ملی در ایران، شیخ فضل الله نوری خواستار انطباق و سازگاری قوانین مجلس با احکام اسلامی شد. تلاش های شیخ در جهت دفاع از احکام اسلامی سرانجام باعث شد تا مشروط خواهان ضد اسلام، وی را به اعدام محکوم کرده و به شهادت برسانند.

پی نوشت ها

[۱] شوشتری، محمد علی، چرا مرحوم شیخ فضل الله نوری به دار آویخته شد، ص ۶.

[۲] رائین، اسماعیل، یپرم خان سردار، ص ۶۲.

[۳] ابوالحسنی (منذر)، علی، تحلیلی از نقش سه گانه شیخ فضل الله نوری در نهضت تحریم تنباکو، ص ۱۶.

[۴] موسوی، سید محمد مهدی، خاطرات احتشام السلطنه، ص ۲۰.

[۵] ملک زاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۶، ص ۱۵.

[۶] رضوانی، هما، لوایح شیخ فضل الله نوری، ص ۴۷.

[۷] خراسانی، محمد حسن، تاریخ پیدایش مشروطیت ایران، ص ۱۴۲.

[۸] اعظم قدسی، حسن، خاطرات من، ج۱، ص ۱۶۰.

[۹] سوره غافر، آیه ۴۴.

فهرست منابع

  1. قرآن کریم
  2. ابوالحسنی (منذر)، علی، تحلیلی از نقش سه گانه شیخ فضل الله نوری در نهضت تحریم تنباکو، پیام آزادی، ۱۳۶۰، صص ۱۴ـ۳۵.
  3. اعظم قدسی، حسن، خاطرات من، تهران، چاپخانه حیدری، ۱۳۴۲.
  4. خراسانی، محمد حسن، تاریخ پیدایش مشروطیت ایران، تهران، علمی، ۱۳۷۲.
  5. رائین، اسماعیل، یپرم خان سردار، با مقدمه محمد حسین صدیق، تهران، موسسه تبلیغاتی رائین، ۱۳۵۵.
  6. رضوانی، هما، لوایح شیخ فضل الله نوری، تهران، تاریخ ایران، ۱۳۶۱.
  7. شوشتری، محمد علی، چرا مرحوم شیخ فضل الله نوری به دار آویخته شد، روزنامه اطلاعات، ۲۲ دی ماه ۱۳۲۷.
  8. ملک زاده، مهدی، تاریخ مشروطیت ایران، تهران، انتشارات علمی، چاپ دوم، ۱۳۶۳.
  9. موسوی، سید محمد مهدی، خاطرات احتشام السلطنه، تهران، بی نا، ۱۳۶۷.

منابع اقتباس:

  1. علویان، مرتضی، مروری بر زندگی، فعالیت ها و اندیشه های آیت الله شیخ فضل الله نوری نوری، رواق اندیشه، شماره ۷، ۱۳۸۱، ص ۷۹ـ۹۴.
  2. فتاحی اردکانی، احسان، مروری بر زندگی و شهادت شیخ فضل الله نوری نوری، زمانه، شماره ۲۳، ۱۳۸۳، ص ۴۱ـ۴۷.
بدون دیدگاه