- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 15 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
حضرت آیت اللّه شهید سید مهدی حکیم (ره) از مردانی راستین است، که در تمام دوره حیات پربارش، رایحه ایمان و جهاد در جهت بارور کردن اندیشه دینی در جامعه ای اسلامی، از وجودش می تراوید.
این دانشمند جوان و درد آشنا، با رفتار و مقاومتش می خواست تا پیکار علیه استعمار و استبداد را بیاموزد. در زندگی سراسر جهاد و هجرت خویش می کوشید تا حریم امنی را برای بالندگی افکار ملت اسلامی بسازد. شایستگی ها و اندیشه های ژرف او که از زلال دین سیراب گشته بود، در وادی خدمت به فرهنگ و سیاست جاری گشت. او با ۳۰ سال رنج دوری از وطن در کنار دیگر مجاهدان خستگی ناپذیر، به صیانت از مرزهای اعتقادی پرداخت. ایشان به دور از علائق ملی و نژادی، تلاش های فرهنگی و سیاسی را، بُعدی فرا ملیتی بخشید. وی با شرکت در مجامع فرهنگی و سیاسی جهان مُنادی اسلام راستین بود و بالاخره شمع وجودش برای روشنی بخشیدن به گمشده های راه دین ذوب شد و همانند اجداد طاهرینش در خون خویش غلطید و نویدبخش فرداهای روشنی، برای دوستداران اسلام گردید.
اینک در اندک مجال این مبحث، با چهره این مجاهد خستگی ناپذیر آشنا می شویم.
تولد
تاریخ حیات بشری هنوز صفحه زرّین قرن بیستم را نگشوده بود، که ستاره ای با طلوع خویش درخشید و کانون عالم پروری را با نورافشانی خود، لبریز شادی ساخت.
سید مهدی حکیم در تاریخ ۱۳۱۴ ق. در خانواده مرجعیت دینی نجف اشرف، دیده به جهان گشود و چشمان پدر و مادر خود را فروغی دوباره بخشید. پدر بزرگوارش حضرت آیت اللّه العظمی سید محسن حکیم (ره) بود و مادرش بانو فُوزیه، فرزند حاج حسن البشری لبنانی.
پدرش به پاس احترام به حضرت مهدی موعود، نام فرزندش را مهدی نهاد و مادر وی، او را در آغوش محبت فشرد و از شوق ولادتش اشک خوشحالی فشاند.
از تبار پاکان
سلسله نسب آیت اللّه سید مهدی حکیم (ره) به سادات طباطبایی می رسد که به امام حسن مجتبی (ع) منتهی می شود. پدر بزرگوارش نیز حضرت آیت اللّه العظمی سید محسن حکیم است که به حق اسوه تقوی و شجاعت بود و دلسوز نسبت به دین و جامعه.
سلسله خانوادگی این فقید سعید را از آن رو «حکیم» می نامند که جدّش امیر علی فرزند سید بن مراد، طبیب عصر خود بوده، سید بن مراد در آن زمان تنها طبیب نجف محسوب می شده است و طبیب را نیز در آن زمان، حکیم می گفتند. از این جهت این خانواده به «حکیم» شهره شدند.(۱)
تحصیل
شهید سید مهدی حکیم (ره) دوران طفولیت را در آغوش پر محبت پدری عالم و مادری متدیّن خویش، سپری کرد و هر روز با واقعیت های زندگی بیشتر آشنا می شد و نیازمند برنامه تربیتی سالمی بود.
پدرش مرحوم حکیم وی را به یکی از مکتب خانه های نجف اشرف فرستاد. وی با استعداد سرشاری که داشت، به زودی خواندن و نوشتن را در کنار سجایای اخلاقی فرا گرفت. ایشان تکالیف دینی و تعدادی از خطبه های نهج البلاغه و اشعار سید حمیری – که در باب مدح اهلبیت (ع) سروده بود.- را نزد پدرش آموخت و با مکتب امامت آشنا گردید. در آن هنگام، عمر شریفش به «۱۰» سال می رسید. پدر او پس از آنکه زمینه استعداد وی را گسترده یافت، او را به یکی از شاگردان خویش به نام شیخ محمد تقی الفقیه سپرد، تا مدارج کمال را طی کند.
شهید سید مهدی حکیم (ره) مقدمات خواندن و نوشتن را در یکی از مکتب خانه های علمی نجف اشرف آموخت، و دروس حوزه را نزد اساتید زیر فرا گرفت:
– مقدمات حوزه را نزد شیخ محمد تقی الفقیه؛
– منطق، اصول و فقه در سطح عالی را نزد آیات عظام سید محمد و سید احمد حکیم.
– خارج اصول و فقه را نزد آیات عظام خوئی، شهید سید باقر صدر و شیخ حسین حلّی – رحمهم اللّه –
وی سرانجام از چهره های ممتاز و پرافتخار حوزه علمیه نجف اشرف گردید.
فعالیت های فرهنگی – سیاسی
شهید آیت اللّه حکیم (ره) برای به ثمر رساندن آرمان مکتبی و فرهنگی خویش و انسجام بخشیدن به نیروهای موجود در عرصه تلاش های فرهنگی، بنیان نهادن اسلوب جدیدی را لازم می دیدید، و برای تسریع این هدف، وجود یک تشکل فکری – سیاسی را ضروری می دانست تا در قالب این شیوه جدید مبارزه، اهداف خود را اجرا سازد؛ لذا برای کنکاش درباره ساختار فکری و سیاسی یک تشکل اسلامی، سفری به ایران کرد و از نزدیک با تشکل سرّی فدائیان اسلام آشنا شد.
از طرفی ایشان با بررسی تشکیلات اخوان المسلمین و حزب التحریر در عراق، آنها را فاقد فکر استوار و روشن در چارچوب حکومت دینی در عصر غیبت یافت.
سرانجام برای تحقق هدف فوق و با توجه به بافت سیاسی و فرهنگی جامعه عراق و جهان اسلام، وی با ارتباط و همکاری علماء و شخصیت های برجسته حوزه مانند شهید سید طالب رفاعی، شهید شیخ عارف بصری و شهید عبد الصاحب دخیل به این نتیجه رسید که باید به تأسیس حزب بپردازد و این اندیشه را با شهید آیت اللّه سید باقر صدر (ره) در میان گذاشت. ایشان نیز بر ضرورت امر تأکید فرمودند و نهایتاً در تاریخ ۱۴ تیر ماه ۱۳۳۸ ش تشکل دینی – سیاسی مزبور را به نام حزب الدعوه ایجاد کردند.(۲) با ظهور این تشکل، جامعه عراق و جهان اسلام وارد مرحله جدیدی از مبارزه فکری و سیاسی شد.
تئوری پردازان این حزب اسلامی، با ایجاد هسته های سازماندهی – حوزوی و دانشگاهی در داخل و خارج از کشور – همه را متوجه راهی صحیح و مبارزه ای منطبق با شرایط روز، ساختند و از جمله کادرهای رهبری این جریان، شهید حکیم (ره) بود که صادقانه به هدایت افکار می پرداخت.
حزب بعث که تا آن زمان یکّه تاز عرصه تلاش های فکری – تشکیلاتی بود، با پیدایش حزب الدعوه، آن را رقیب سرسخت خود در میدان عمل دید؛ لذا درصدد شناسایی و قلع و قمع هسته های مرکزی این تشکیلات برآمد و بسیاری از فعالان آن را به چهارمیخ انتقام کشید.
مشعل هدایت
در حوزه علمیه نجف و در مجموع کشور عراق، کمتر معمول بود که علماء به خطابه بپردازند؛ زیرا ترویج مبانی دینی به صورت سخنرانی و ایجاد مجامع عمومی، در شرایط سیاسی و فرهنگی عراق فراهم نبود. شهید حکیم (ره) از ماه رمضان ۱۳۳۳ – در ایام جوانی – با چند تن از علمای حوزه نجف، در صحن مطهر امام علی (ع) معروف به «صحن حیدری»، محفل بحث و مناظره ای را پیرامون مسائل فکری دائر کرده و شب ها پس از اقامه فریضه، به سخنرانی می پرداختند. ایشان چون مشعلی فروزان ره پویان را به سرچشمه های اندیشه دینی، رهنمون می کردند.
شهید حکیم (ره) با همکاری یاران خود، شیوه ترویج معارف اسلامی به صورت خطابه را در سراسر عراق معمول ساخت.(۳) این سید مخلص علی رغم دوری از وطن مدتی را در شهر «دُبی» به تبلیغ و وعظ مشغول بود. وی پس از اقامه نماز و یا در ایام سوگواری و ولادت، به بیان دستورات دینی اهتمام می ورزید.
در پاکستان نیز با وجود عدم آشنایی با زبان اردو سعی می کرد با خطابه های خود علاوه بر ارشاد مردم، این شیوه تبلیغ را نیز معمول سازد. در بغداد در محله ارختیاء از سرمایه باقی مانده عباس تمیمی، حسینیه ای به نام «حسینیه تمیمی» با تلاش خزعلی تمیمی دائر گردید. در آن هنگام سید مرتضی عسکری که از علماء بزرگ عراق بود، وجود عالم شایسته ای را جهت امامت جماعت آن حسینیه لازم می دید؛ لذا جریان را با آیت اللّه العظمی حکیم (ره) – پدر شهید حکیم – در میان گذاشت و از ایشان خواست تا سید مهدی حکیم را برای انجام این مسئولیت به بغداد بفرستد. در آن زمان شهید حکیم (ره) جهت انجام وظائف ارشادی در لبنان به سر می برد. ایشان پس از مراجعت به دستور والدش، عازم بغداد شد و به هدایت مردم پرداخت.(۴) او با فصاحت ویژه ای که داشت، در برابر تهاجم اندیشه الحادی بعثی ها ایستادگی کرد.
هجرت
حزب بعث نقش مؤثر آیت اللّه شهید سید مهدی حکیم (ره) را در عرصه مهم فرهنگی – سیاسی به وضوح می نگریست، و از آنجا که تبلیغات و هدایت افکار را منحصر به خود می دانست، شهید حکیم را مانع بزرگی می پنداشت و در پی فرصت بود تا با حربه ای، شخصیت خانوادگی وی را در اذهان عمومی مخدوش سازد؛ لذا در سال ۱۳۴۸ش اتهام فاحش بر وی وارد ساخت. از جمله اتهامات ناجوان مردانه عفلقی ها بر شخصیت های محبوبی مانند سید حسن شیرازی (ره) و سید مهدی حکیم (ره) ، جاسوسی برای اجانب بود.
نظام سلطه در عراق می خواست با این گونه شایعات، نظر مؤمنین را نسبت به شخصیت های حوزه برگرداند و از تأثیر تلاش دین گرایان در جامعه بکاهد. البته این وسیله تخدیر افکار توده ها، از دیرباز در خدمت ارباب ستم بوده است. در تاریخ ۱۳۴۸ تلویزیون بغداد این اتهام را اعلام نمود. در این توطئه تبلیغاتی چند نفر را در تلویزیون نشان دادند که اعتراف کرده اند:
«ما در تشکیلات جاسوسی آمریکا و اسرائیل بودیم و سید مهدی حکیم نیز در آن شبکه اطلاعاتی فعالیت می نمود و جاسوسی می کرد.»
پس از آن که سید مهدی از چشم جاسوسان بعثی ها، ناپدید گردید؛ با توجه به تشکیلات پلیس مخفی آنها و مجهز بودنشان به ابزار مدرن اطلاعاتی باز هم نتوانستند از وجود سید مهدی حکیم اطلاع یابند. لذا برای خبر گرفتن از محل اختفای وی پنج هزار دینار پول عراق را اختصاص دادند و دستور مصادره اموال منقول و غیر منقول ایشان را صادر کردند.
سید شهید (ره) تقریباً مدّت یک ماه در بغداد ماند و برای حفظ اصول امنیتی، مرتب محل سکونت خود را عوض می کرد. وی پس از کاهش مراقبت های پلیسی، با تاکسی از بغداد به نجف آمد و در منزل یکی از بستگانش مخفی شد و مدتی بعد برنامه خروج از مرز را طراحی و از راه «عره عره» راهی عربستان سعودی گردید.(۵)
او پس از اندکی اقامت در کشور سعودی به اردن رفت و با دائی خود علی الحاج حسن البزی – که سفیر لبنان در اردن بود. – ملاقات نمود و مدتی نیز در آن کشور سکنی گزید.
از آنجا که نیروهای تروریستی حزب بعث، شهید سید مهدی حکیم را یک خطر بالفعل برون مرزی تلقی می کردند، درصدد سوء قصد علیه او بر آمدند. سید مجاهد نیز اردن را به قصد کویت ترک کرد، و مدتی در کویت به تلاش های خویش ادامه داد.
در سال ۱۳۴۷ مشاجرات شدید فکری اندیشه های کمونیستی علی بوتو و جنبشهای مسلمان، به مرحله ای حساس رسید. در این زمان به درخواست مسلمانان پاکستان و ضرورت ترویج معارف اسلامی و نیز انسجام بخشیدن به نیروهای مسلمان، شهید حکیم از کویت به پاکستان رفت تا مسلمانان آن دیار نیز از آبشخور فکری این اندیشمند جوان سیراب گردند. شهید حکیم (ره) نه تنها با شیعیان روابط نزدیکی داشت؛ بلکه با علماء اهل سنّت همانند «مودودی» نیز تماس برقرار می کرد و با ایجاد میز گرد و سمینارهای علمی، زمینه را برای رفع سوء تفاهمات، فراهم آورد. علت مسافرت شهید به پاکستان را می توان در دو امر دانست: ۱ – نفوذ کمتر بعثی ها در آن کشور ۲ – مناسب بودن محیط تبلیغ، به علت کمبود مراکز تبلیغی لازم.
شهید سید مهدی حکیم وارد کراچی پاکستان شد و مورد استقبال مردم آن شهر واقع گردید. وی در منزل عبدالحسین مهدی زاده، وکیل پدرش آیت اللّه العظمی حکیم (ره) در پاکستان، سکنی گزید.
او پس از اقامتی کوتاه، تصمیم گرفت به مناطق دیگری از پاکستان هم مسافرت کند و از نزدیک با نیازهای فرهنگی مردم آشنا شود. در یکی از سفرهای شهید – از شهر کراچی به اسلام آباد – وزیر اوقاف عراق، عبدالستار حواری نیز در فرودگاه بوده و از حضور شهید سید مهدی حکیم (ره) در آن میان، اطلاعی نداشته است. وی که از استقبال بی نظیر پاکستانی ها، شگفت زده شده بود و خیال می کرد، وجود خودش باعث این گونه شور و هیجان شده است، لذا وقتی از مسئولین پاکستانی تشکر می کند. به او اطلاع می رسانند که استقبال جمعیت برای حضور تو نبود، بلکه وجود سید مهدی حکیم (ره) چنین شوری را ایجاد نموده است.(۶)
در سوگ پدر
آیت اللّه سید مهدی حکیم (ره) در گرماگرم خدمات ارزشمند فرهنگی – اجتماعی و در شرایط حساس پاکستان بود، که از بیماری پدرش و انتقال او به لندن اطلاع یافت. او به زیارت پدر شتافت و آن بزرگمرد را در بیمارستان سنت بل لندن ملاقات نمود و با ایشان میثاق بست تا در راستای اهداف اسلامی مسیری سالم را بپوید.
پس از بازگشت مرحوم حکیم به عراق و بستری شدنش در بیمارستان ابن سینا در بغداد، شهید سید مهدی حکیم (ره) دوباره به پاکستان برگشت و به تلاش های خویش ادامه داد. او در تیر ماه سال ۱۳۵۰ از رحلت پدر خبر یافت و در سرزمین غربت به سوگ پدر نشست؛ اما داغ پدر وی را از فعالیت باز نداشت و بیشتر از قبل بر تلاش خویش افزود.
فعالیت در دُبی
آیت اللّه شهید حکیم (ره) برای درمان خویش برای دومین بار راهی لندن گردید و پس از پایان معالجات، با دعوت مسلمانان دبی و صلاحدید برادر بزرگش آیت اللّه سید یوسف حکیم (ره) به دبی عزیمت نمود. وی علی رغم دوری از وطن و کسالت جسمی، در دبی به فعالیت هایی مشغول گردید که موارد آن عبارتند از:
– ارشاد مردم بعد از نمازهای یومیه و تبیین مسائل محوری دین چون عقاید، تاریخ و احکام قرآنی…
– اقدام به امور عام المنفعه مانند:
۱ – تأسیس مسجد امام علی (ع).
۲ – ایجاد مسجدی در منطقه قصص.
۳ – گسترش مسجد شارقه.
۴ – تأسیس اوقاف جعفریه.
۵ – تأسیس مدرسه امام صادق (ع) که به اطفال اختصاص داشت.
۶ – تأسیس مؤسسه اهل البیت (ع) که به امور خدماتی مؤمنین می پرداخت و با ایجاد صندوق خیریه ای تحت پوشش این مؤسسه به حل معضلات اقتصادی محرومین اهتمام می ورزید.
از دیگر خدمات مردمی این شهید بزرگوار در دبی، اصلاح ذات البینی، ازدواج… بود. وی در سال ۱۳۵۹ در دبی ناگهان از نعمت چشم محروم گشت و برای درمان راهی آمریکا شد و بینایی خود را مجدداً بازیافت؛ اما از سوی دیگر ناراحتی قلبی پیدا کرد که در سال ۱۳۶۰ عمل جراحی قلبی نیز انجام داد، ولی در نتیجه آن قدرت شنوایی یکی از گوش های خود را از دست داد. با وجود این، مشکلات فیزیکی هرگز روحیه وی را تضعیف نکرد و از تلاشش نکاست.(۸)
فعالیت در لندن
آیت اللّه شهید سید مهدی حکیم (ره) برای گسترش فعالیت های فرهنگی – سیاسی و انسجام نیروهای مخالف عراق در اروپا در سال ۱۳۶۳ به لندن رفت و مقیم آنجا گردید. تلاش های مخلصانه این مجاهد نستوه در لندن را می توان در فرازهای زیر خلاصه کرد:
۱ – ایجاد حرکت بسیج اسلامی عراق: که هدف آن انسجام نیروهای برون مرزی در راستای مبارزه علیه نظام حاکم در عراق بود.
۲ – تأسیس مرکز اهل البیت (ع) : که هدفش نشر و تبیین فرهنگ دینی در غرب بود.
۳ – تأسیس مرکز جهانی اهل البیت (ع) : که اولین همایش آن در اواخر ۱۳۶۳ دائر گردید و نمایندگانی از ۲۰ کشور جهان در آن شرکت کردند که شهید حکیم را به عنوان رابط جهانی آن برگزیدند. و هدف این مرکز جهانی انجام خدمات خیرخواهانه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در عالم اسلام بود.
۴ – جریده رافدین.
۵ – مجله نور الاسلام: که در بیروت چاپ می شد و رایگان توزیع می گردید.
۶ – سازمان حقوق بشر: که در لندن دائر بود و وضعیت رقّت بار عراقی ها را در بمباران، موشک باران، اعدام، شکنجه، زندان… به جهان منعکس می نمود.
۷ – صدور اعلامیه: مثلاً در رد عفو عمومیِ رژیم بعث از عراقی های ناراضی در خارج از عراق، و افشای ماهیّت دولت بعثی در رابطه با این گونه توطئه ها.
ویژگی های اخلاقی
شهید آیت اللّه سید مهدی حکیم (ره) علاوه بر برجستگی های علمی – سیاسی، از صفات ویژه اخلاقی نیز برخوردار بود. بر اساس ظرفیت این مقال به فرازی چند از آن اشاره می شود.
۱ – تواضع: ایشان زمانی که در بغداد جایگاه رفیعی داشت، رفتار دوستانه اش با دلسوختگان جامعه را از یاد نمی برد. یکی از طلاب که ایشان را در هنگام ایفای وظیفه در بغداد، ملاقات کرده بود، چنین می گوید:
«آیت اللّه سید مهدی حکیم پس از اقامه نماز جماعت در مرکز عراق، در حسینیه تیممی می نشست، با تک تک افراد حاضر، احوالپرسی می کرد و از مشکلاتشان می پرسید، و به حل مشکل هر یک در حد توان اقدام می نمود، و در این رابطه بین عرب و غیره تفاوت قائل نبود.»(۷)
۲ – ایمان به الطاف خدایی: شهید حکیم (ره) به عنایات غیبی پروردگار ایمان کامل داشت و با یاد خداوند سبحان به حل معضلات خود و دیگران می پرداخت. برای نمونه خاطره ای از کرامت معصوم گونه ایشان را می آوریم:
در یکی از مناطق پاکستان به نام پاراچنار، از مناطق مرزی آن کشور، مؤمنین از ایشان طلب باران نمودند. فرزندش حجه الاسلام والمسلمین سید علی حکیم از آن شهید عزیز چنین نقل نموده است: «مؤمنین از من طلب باران نمودند و اعتقاد داشتند که با دعای من رحمت آسمانی خدا بر آنها نازل می گردد. من از اینکه ممکن است با دعایم باران نبارد، متحیر بودم. و از این می ترسیدم که با عدم نزول باران، عقیده مؤمنین نسبت به علماء کاهش یابد. این آیه کریمه را تلاوت کردم:فَقُلْتُ استغفِروا ربکم اِنّهُ کانَ غَفّاراً، یُرسِل السّماءَ علیکم مدْراراً:سوره نوح / ۱۰ و ۱۱
ترجمه: به آنها گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است تا بارانهای پربرکت آسمان را پی در پی، بر شما فرستد.
از مؤمنین خواستم که زن، مرد، کوچک و بزرگ از شهر خارج شوند و در زیر آسمان همه صد مرتبه استغفار کنند. یقین نمودم که خداوند دعای بندگانش را رد نمی کند. در هنگام توجه قلبی توده های دل شکسته، ناگهان رحمت پروردگار آغاز و با باران خویش زمین تشنه را سیراب ساخت.
جمعیت به شهر برگشتند. در حالی که بارش تگرگ و باران تا اذان صبح ادامه داشت. هنگام نماز صبح درب خانه را کوبیدند و آمدند از من تقاضا کردند، دعا کنم تا خداوند باران را قطع کند.
من حیران ماندم که از خداوند طلب برکت نمودم و اکنون از بارگاهش بخواهم که برکاتش را قطع نماید. و از جانبی مؤمنین توقع دارند که به محض دعا مورد اجابت واقع شود. لذا روی دل را جانب خداوند نموده و به درگاهش عرض نمودم: «خداوند! آگاهی که این جمعیت به خاطر شخصیت معنوی امام حکیم (ره) انتظار چنین کاری را از من دارند. خدایا! اگر سید حکیم (ره) نزد تو منزلت دارد، به خاطر شخصیت معنوی ایشان مرا از این وضع نجات بده.»
قبل از آن که خورشید کامل شود، باران متوقف گردید و هوا آفتابی شد.»(۸)
۳ – نو اندیشی: از تلاش ایشان در ایجاد ساختار فکری – تشکیلاتی حزب الدعوه نو اندیشی این شهید گرامی را در نیکوترین چهره می توانیم ببینیم.
۴ – امید به هدف: با وجود مراقبت های ویژه حزب بعث در عراق و توطئه علیه وی و نیز مشکلات موجود در میدان تلاش ایشان در بیرون از عراق، وی هیچگاه مأیوس نشد و تنها به هدف خود می اندیشید.
۵ – دنیاگرا نبودن: تجملات دنیا وی را مجذوب نساخت. او با وجود دست رسی به امکانات مادی هرگز شیفته مال، خانه، ماشین و… نگردید. وقتی شهید سید مهدی حکیم (ره) در بغداد ایفای وظیفه می نمود، حاج خز علی تمیمی منزلی را به وی هدیه کرد؛ اما او با وجودی که در شهر بغداد منزل نداشت و به آن نیازمند هم بود، از حاجی تمیمی خواست منزل مذکور و منافعش را در اختیار مصارف عمومی و مسجد قرار بدهد.(۱۰)
۶ – عدم تعصب: کمتر کسی پیدا می شود که جانش را به خطر اندازد و به کشورهایی که بافت های سیاسی، ملّی، نژادی و… آنها با وی همسانی ندارند، مسافرت، و با آنها همکاری کند. او در رابطه با جریان های داخل و خارج عراق، نیز همگرایی ملّی را در نظر داشت؛ لذا به دور از همه علائق سیاسی، مذهبی، زبانی و… مخالفین را در قلمرو یک تشکلات ملی دعوت می کرد و جنبه های مشترک آنان را، معیار وفاق ملی قرار می داد و سنّی، شیعه، کرد، فارس و دیگر ملیت ها را یک مجموعه واحد به نام تشکل ضد استکباری به حساب می آورد.
به سوی شهادت
در تاریخ ۱۳۶۸ / ۱ / ۱۴ جبهه ملی – اسلامی سودان از آیت اللّه سید مهدی حکیم (ره) دعوت می کند تا در کنفرانسی که برای دومین بار، در خارطوم پایتخت سودان، برگزار می گردد، شرکت کند. این دعوت از طریق دکتر سعید محمد، رئیس تحریر مجله العالم، صورت گرفت. اما شهید حکیم (ره) متأسفانه به موقع موفق به اخذ جواز ورود به خاک سودان نشد و روز بعد لندن را به قصد خارطوم ترک کرد و در هتل هِیلتون اطاق شماره ۱۵۳ اقامت گزید.
بعثی ها از ورود شهید حکیم (ره) به خاک سودان اطلاع یافتند و درصدد طراحی ترور وی برآمدند. بعثی ها از آن جهت محیط سودان را مناسب کار خود دانستند که اولاً، سودان رابطه خوبی با دولت عفلقی عراق داشت و ثانیاً وجود حزب بعث و نفوذ او در تشکیلات دولت سودان به خصوص وجود حزب بعث سودان، زمینه خوبی در انجام ترور بود.
یکی از بستگان ایشان در مورد چگونگی ورود آیت اللّه حکیم (ره) به خاک سودان چنین اظهار می دارد:
«ساعت ۲ نصف شب جمعه ۱۳۶۸ / ۱ / ۱۴ وارد فرودگاه خارطوم شدیم. مورد استقبال یکی از برادران قرار گرفته، به وسیله ماشین او به هتل هیلتون انتقال یافتیم و در اطاق شماره ۱۵۳ سکنی گزیدیم. بنا شد صبح روز جمعه ساعت ۹ در دومین جلسه کنفرانس شرکت کنیم. متأسفانه جهت انتقال ما به کنفرانس در زمان مقرر نیامدند. ساعت از ۹ گذشت که شخصی به نام عباس ابراهیم النّور که خود را عضو جبهه ملی – اسلامی سودان می دانست، آمد و گفت: اکنون دیر شده و بهتر است در جلسه بعد از ظهر امروز شرکت کنید. باز هم طبق معمول خبری از کسی نشد. تا ساعت ۶ عصر هم بدین منوال گذشت. شخص دیگری آمد و خود را از مجله العالم معرفی کرد. او هم پس از صحبت های لازم مارا ترک نمود.
من و سید مهدی حکیم (ره) در سالن هتل نشسته بودیم و منتظر رفتن در کنفرانس بودیم. دو نفر عراقی، چند متری ما روی صندلی نشستند و از گارسون غذا خواستند و بدون تناول، وقت گذرانی می کردند و در واقع سید حکیم را شناسایی می کردند.
ما پس از مدتی به اطاق مراجعت و استراحت نمودیم و فردا صبح هم به شکل روزهای پیشین ما را سرکار گذاشتند. کنفرانس لحظه های پایانی خود را طی می کرد و ما با پایان یافتن آن بدون شرکت در کنفرانس، تصمیم گرفتیم با حسن ترابی دبیر کل جبهه ملّی – اسلامی سودان ملاقات کنیم. در شب یکشنبه ۱۳۶۸ / ۱ / ۱۷ برای ملاقات وی وارد منزلش شدیم و پیرامون مسائل جاری عراق، مسئله سیاسی فلسطین و مسئله مخالفین عراق صحبت هایی به میان آمد. پس از اتمام مذاکرات به هتل برگشتیم.
شهید سید مهدی (ره) رفت که کلید از هتل دار بگیرد.
در همان حال چند نفر عراقی مشکوک، آیت اللّه شهید (ره) را تحت نظر داشتند. من نیز رفتم تا کلید اطاق را از مسئول هتل بگیرم. ۲۰ ثانیه نگذشته بود که صدای شلیک گلوله شنیده شد. برگشتم دیدم که سید مظلوم نقش بر زمین شده است. خواستم حرکتی کنم که مهاجمین همه را تهدید نمودند و تیراندازی هوایی نمودند. پس از آن، همه روی زمین دراز کشیدند و تروریست ها پس از شلیک چهار گلوله هوایی، صحنه را ترک کردند و ۱۵ دقیقه پس از متواری شدن قاتلین، نیروهای امنیتی سودان رسیدند. بدن غرقه در خون شهید حکیم را به بیمارستان منتقل نمودند و به بازجویی از ساکنین هتل پرداختند.(۱۱)
میثاق با خون شهید (ره)
پیکر آغشته به خون شهید به بیمارستان منتقل شد، اما روح پاکش به ملکوت اعلی پیوست. آری، او رفت تا درد دل شیعیان را به جد بزرگوارش باز گوید. پس از پخش خبر شهادت ایشان از رسانه های تبلیغاتی جهان، هیئتی از مجلس اعلای انقلاب اسلامی و وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران، عازم سودان شدند و از کشور سودان نیز وزیر کشور، وزیر دادگستری و مسئولین جبهه ملّی – اسلامی سودان، در کنار جسد مطهر شهید گرد آمدند. پس از قرائت فاتحه، حسن ترابی خطاب به آن شهید، چنین گفت:
«این فقید سعید، شخصیت بزرگی در وطن خود بود، بزرگی او به بزرگی اسلام بود. شهادت وی با این وضع و با چنین شرایطی بزرگی اش را نشان می دهد. با هر قطره ای ازخون این شهید، صدایی به عالم بلند می شود. این شهید برای ما مهمان بود و هر مهمانی نسبت به ما حقوقی دارد که ما آن را انجام ندادیم. این فاجعه در واقع یک بحران سیاسی و اهانت به کشور سودان است.»
نخست وزیر سودان نیز خطاب به پیکر شهید، چنین گفت:
«من همدردی خود و مردم سودان را درباره این فاجعه، اعلام می دارم. سودان چنین جنایتی را در تاریخ معاصر خود کمتر دیده است… خداوند روح او را با انبیاء و شهداء راستین محشور نماید.»(۱۲)
تشییع پیکر
روز پنجشنبه ۱۳۶۸ / ۱ / ۲۱ پیکر شهید با حضور شخصیت های سیاسی – نظامی سودان همانند، وزیر کشور، وزیر دادگستری و رئیس جبهه ملی – اسلامی، از خارطوم تا تهران تشییع شد و ساعت ۳ بعد از ظهر همان روز، وارد فرودگاه مهر آباد گردید. روز شنبه ۱۳۶۸ / ۱ / ۲۳ نیز دوباره پیکر او را، یارانش با حضور تعدادی از مسئولین جمهوری اسلامی ایران، برادرش آیت اللّه سید باقر حکیم و شخصیت های علمی و سیاسی عراق تشییع کردند.
تشییع پیکر پاک او با پخش سرود نظامی جمهوری اسلامی ایران، از مسجد ارک تهران آغاز شد و تا تقاطع شهید مصطفی خمینی (ره) ادامه یافت، و پس از آن پیکر شریفش را به سوی شهر مقدس قم حرکت دادند و با همراهی حدود ۱۰۰ اتومبیل بدن شهید را در ساعت ۳ عصر روز شنبه ۱۳۶۸ / ۱ / ۲۳ به قم رساندند و در میان انبوه جمعیت که به انتظار ورود پیکر شهید بودند، تشییع و پس از عزاداری کم نظیری بدن مطهّر آن رادمرد را در کنار بارگاه ملکوتی فاطمه معصومه (س) و مزار شهید محراب، آیت اللّه مدنی، در مسجد بالاسر، به خاک سپردند. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
پی نوشت:
۱ – لماذا قتلوه، سلیم العراقی، ص ۱۳
۲ – همان، ص ۳۰
۳ – نقل از سید محمد هادی – از نزدیکان شهید (ره)
۴ – لماذا قتلوه، ص ۵۳
۵ – آرشف الامام الحکیم، رقم ۳۲
۶ – لماذا قتلوه، ص ۱۰۵
۷ – مصاحبه با حجه الاسلام و المسلمین سید طالب مروّج خیر آبادی.
۹ – نقل از حجه الاسلام و المسلمین سید علی الحکیم، فرزند شهید (ره) .
۱۰ – لماذا قتلوه، ص ۱۶۹
۱۱ – نقل از دکتر عبدالوهاب الحکیم، از بستگان شهید (ره) .
۱۲ – حازم العواری، اصداء و انعکاسات، ص ۳۴ و ۳۵
منبع :گلشن ابرار ؛الگوی تلاش؛سید غلامحسین صادقی