- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
دوران ۳۴ ساله امامت امامجعفرصادق (علیهالسلام) فرصتى طلایى بود تا تشنهکامانِ معارفِ نابِ الهى را از سرچشمه زلال وحى سیراب سازد و در این خلال، برخوردهاى آن حضرت با گروههاى دگر اندیش سازنده و آموزنده بود. هنگامى که مفضل علیه زندیقى، عتابآمیز صحبت کرد، آن زندیق نتوانست تعجب خود را پنهان کند و گفت گمان نمىبرم شما از حلقه شاگردان جعفر صادق باشید چه اینکه ایشان رفتارى بس ملایمتر و خوشایندتر از این جوش و خروش شما دارد. «عنوان بصرى» مىگوید، من از محضر مالکبنانس دانش فرا مىگرفتم و بنا را بر آن گذاشتم که از محضر جعفربنمحمد(علیهالسلام) نیز دانش فرا بگیرم و بعد از اجازه بر او وارد شدم و گفتم: السلام على الشریف و او در جوابم فرمود: أدخل على برکه اللّه!
آن حضرت که با زنادقه و مخالفان این نوع برخورد کریمانه را دارد، به یقین با اصحاب و شاگردان خاص خویش، رفتارى والاتر از این خواهد داشت. او سالها بر کرسى درس و منبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) قرار گرفت و هزاران شاگرد را در مکتب خود تربیت کرد.
سلوک علمى امامصادق (علیهالسلام) طى این سیوچند سال، برخورد شایسته یک استاد را با شاگردان خود به زیباترین وجه ترسیم مىکند و ما در این مجال کوتاه به چند عنوان مختصر اشاره مىکنیم:
الف: تشویق و تکریم شاگردان شایسته
تاریخ پربار زندگى امامصادق (علیهالسلام) نشان مىدهد که آن حضرت، چه در حضور و چه در غیاب یاران و شاگردان شایسته خود، نسبت به آنان، تعبیرات زیبایى دارد که نشانگر تشویقِ آنها و احترام به آنان است. نمونه چند رفتار احترامآمیز آن حضرت در حق شاگردان ایشان، ذکر مىشود.
۱ـ ابان محمدبن ابان بن تغلب
ابان مىگوید: از پدرم شنیدم که مىگفت: به اتفاق پدرم ابان تغلب خدمت امامصادق (علیهالسلام) رسیدیم. همینکه نگاه امام به پدرم افتاد، دستور داد بالش براى پدرم نهادند و با پدرم مصافحه و معانقه کرد و به او خوشامد گفت.۲
۲ـ فضیل بن یسار
هر گاه امام فضیل بن یسار را مىدید مىفرمود: هر کس که دوست دارد به سوى مردى از اهل بهشت نظر کند به فضیل نگاه کند. و مىفرمود: فضیل از اصحاب پدر من است و من دوست مىدارم کسى را که دوست بدارد یاران پدرش را.۳
۳ـ هشام بن محمد
امام (علیهالسلام) نسبت به هشامبنمحمدالسائبالکلبى بسیار عنایت داشت بهگونهاى که هر گاه بر حضرت وارد مىشد، امامصادق (علیهالسلام) او را نزد خود مىنشاند و با او با گشادهرویى و نشاط سخن مىگفت.۴
۴ـ حمران بناعین
بکیر بناعین در ایام حج بر امامصادق (علیهالسلام) وارد شد، حضرت سراغ حمران را از او گرفت، بکیر گفت: امسال نتوانست به حج بیاید؛ با آنکه شوق زیادى داشت که به حضور شما نیز شرفیاب شود، اما به شما سلام رساند. حضرت فرمود: بر تو و او، سلام باد… حمرانْ مؤمن و از اهل بهشت است.۵
۵ـ هشام بن الحکم
هشام آنچنان نزد امام موقعیت ممتازى داشت که گاهى بزرگان دیگر بر او رشک مىبردند. در منى حضرت صادق(علیهالسلام) و افرادى چون حمران، قیس، صر و یونس و… حضور داشتند که هشام بر آنها وارد شد، امامصادق(علیهالسلام) او را بر همگان مقدّم داشت. حضرت دریافت که احترام به هشام بر حضار گران آمده است؛ لذا فرمود: هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده۶٫
ب: اُنس با شاگردان
منظور از انس با شاگردان، مراوده، دیدوبازدید و شرکت در مجالس آنها است. بهاین معنى که آن حضرت دیدار با ایشان را دوست مىداشته و دورى آنان باعث دلتنگى حضرت مىشده است.
غبسه مىگوید: از امامصادق(علیهالسلام) شنیدم که مىفرمود: من از دست مردم مدینه و تنهایى خودم به خدا شکایت مىکنم تا اینکه شما بر ما وارد شوید و از ورود شما شادمان مىشوم و اى کاش این طاغیه ـ منصور دوانیقى ـ مرا آزاد مىگذاشت که خانهاى بگیرم و در آن سکونت کنم و شما را نیز همراه خود در آن جاى دهم.۷ و یا خطاب به ابوحمزه مىگفت: إنّى لأستریح اذا رأیتک۸ اى ابوحمزه از دیدار شما آرام مىشوم. و یا زمانى که عقبهبنخالد، معلیبنخنیس و عثمان بن عمران بر حضرت امامصادق (علیهالسلام) وارد شدند، حضرت فرمود: خوش آمدید، خوش آمدید؛ اى کسانى که ما را دوست دارند و ما آنها را دوست داریم. و سپس فرمود: جَعلکم اللّه مَعَنا فى الدُّنیا و آلاخره.۹
ج: میداندادن براى سخنگفتن
گاهى اصحاب و شاگردان امامصادق(علیهالسلام) در محضر شریف آن امام همام، لب به سخن نمىگشودند؛ نخست به این دلیل که هیبت معنوى امام جرأت سخن گفتن در محضر ایشان را از حاضرین سلب مىکرد، دیگر اینکه سخن گفتن در محضر ایشان را نوعى خلاف نزاکت به حساب مىآوردند. در چنین اوضاع و احوالى حضرت خودش دستور به مناظره مىدادند و راضى نمىشدند که هیبت ایشان و ادب دوستان، از کسى سلب جرأت نماید. لذا در محفلى که مناظره و گفتگو بود، دیدند حمران بن اعین ساکت است. حضرت سؤال کردند که چرا سخن نمىگویى؟ حمران گفت: سرور من، سوگند یاده کردهام که در مجلسى که شما حضور دارید به خود اجازه سخن گفتن ندهم. حضرت فرمودند: من به تو اجازه دادم، حال سخن بگو.۱۰
د: تقدیر از تلاشهاى علمى
همه شاگردان آن حضرت در راه حفظ آثار اهلبیت (علیهمالسلام) اهتمام مىورزیدند، اما برخى از آنها نقش بیشترى داشتند و درست به همین دلیل، امام بر خود لازم دیده است که از تلاشهاى برجسته و صادقانه آنها قدردانى نماید. درباره زراره فرمود: «رحم الله زراره بن اعین، لو لا زراره لاندرست آثار النبوه و احادیث ابی؛۱۱ خدا رحمت کند زراره را که اگر تلاشهاى او نبود آثار نبوت و احادیث پدرم تباه مىشد». و در حق زراره و محمد بن مسلم و برید بن معاویه و لیث بخترى فرمود: اینان از نجبا هستند و از امناى الهى به شمار مىآیند، حلال و حرام خدا را مىدانند و اگر اینان نبود آثار نبوت تباه مىشد.۱۲
جلوه دیگر تقدیر از تلاشهاى علمی؛ ارجاع مردم به شاگردان خود است که در سیره عملى امام صادق بارها دیده شده است؛
ـ به فیض بن مختار فرمود، هر وقت خواستى بر احادیث ما آگاهى یابى، سراغ آن شخص را بگیر. و با دست مبارک به زراره بن اعین اشاره فرمود.۱۳
ـ مردى از شام براى بحث و گفتگو نزد حضرت آمده بود، ایشان آن شخص را به حمران ارجاع داد، آن شخص گفت، من براى مناظره با شخص شما آمدهام نه حمران، حضرت فرمود، اگر بر ایشان ظفر یافتى، گویا بر من غالب شدهاى. بعد از ختم مناظره، حضرت از مرد شامى سؤال کرد که حمران را چگونه یافتى؟ گفت: بسیار حاذق و ماهر بود. هر آنچه که پرسیدم، بهخوبى جواب گفت.۱۴
ـ عبدالله بن یعفور مىگوید: از حضرت سؤال کردم که گاهى سؤالى پیش مىآید و ما به شما دسترسى نداریم، در اینگونه مواقع چه کنیم؟ حضرت فرمود: چرا نزد محمد بن مسلم نمىروى، زیرا که او از پدرم علم و دانش فراگرفته و نزد او موجه بوده است.
ه : راهنمایى و تذکر
انسان غیرمعصوم هرچه دانش داشته باشد و تلاشهاى علمى صادقانه صورت داده باشد باز هم بینیاز از منبع فیض نیست که هر از گاهى رو بهسوى او آورد و نقاط قوت خود را از زبان او بشنود و بر ضعفهاى خود وقوف یابد تا در صدد رفع آنها برآید. حضرت امامصادق(علیهالسلام) با هدف توانمندساختن شاگردان، نقاط ضعف و قوت آنان را گوشزد مىکرد. به حمران مىگفت: در بحث، سخنى را دنبال مىکنى و به نتیجه مىرسانى. به هشام بن سالم فرمود: مىخواهى بحث را دنبال کنى و به نتیجه برسانى اما توانایى ندارى. به احول فرمود: در بحث و مناظره قیاس بسیار مىآورى و باطل را به باطل جواب مىدهى. به قیس فرمود: در گفتگو به حق نزدیک مىشوى اما از اخبار و احادیث نبوى فاصله مىگیرى و حق را به باطل مىآمیزى، اما بدان که سخن حق هر چند کم باشد تو را از باطل، بسیار بینیاز خواهد کرد. به هشام بنحکم فرمود: تو در بحث پیش مىروى همینکه مىخواهى به زمین بخورى دوباره پرواز مىکنى و کسى همانند تو باید با مردم سخن بگوید. از لغزش بپرهیز که امداد و شفاعتْ یاریگر تو خواهد بود.۱۵
و: ابراز خشم از اسائه ادب به شاگردان
کسانى از کوفه به محضر شریف حضرت رسیدند و از کسانى چون برید و زراره و محمد بن مسلم عیبجویى کردند، حضرت به آنها فرمود: اى گروه عیبجو و هرکس که همفکر شما ماست! خدا روح شما را پاک نگرداند. شما از کسانى عیب مىگویید که امین خدا بر حلال و حرام دین شما هستند. آنان ستارگان شیعیانم هستند، چه زنده باشند چه مرده. اینان یاد پدرم را زنده کردهاند. راوى مىگوید: سپس حضرت از شدت ناراحتى گریه کردند و آنگاه اضافه کردند: آنان کسانى هستند که مشمول صلوات و رحمت خداوند مىباشند، چه زنده باشند و چه مرده و آنان «برید عجل»، «زراره»، «ابوبصیر» و «محمدبنمسلم» هستند.۱۶
ز: تأثر از فوت یاران و طلب آمرزش
زمانى که خبر رحلت ابان بن تغلب به حضرت رسید، بر او رحمت فرستاد و سوگند یاد کرد که مرگ ابان دل مرا به درد آورده است.۱۷ در فوت یونس بن ضبیان فرمود: رحمه الله و بنى له بیتا فیالجنه کان والله مأمونا علیالحدیث.۱۸
ح: زیارت قبر یاران
عبدالملکبناعین شیبانى کوفى، یکى از یاران باوفا و از شاگردان امامصادق (علیهالسلام) بود که در نزد امام قرب و احترام فراوان داشت. ایشان در مدینه از دنیا رفت، حضرت در حق ایشان دعا کرد: خدایا! او را در روز قیامت جزو ثقل محمد (صلیاللهعلیهوآله) قرار ده، چه اینکه او در نزد ما از بهترین بندگانت بود. سپس با جمعى دیگر به زیارت قبر او رفت و در کنار تربتش بر او رحمت فرستاد.۱۹
پى نوشت:
۱ـ جواد فاضل، معصوم هفتم و هشتم، ص ۹۴٫
۲ـ رجال نجاشى، ص ۸٫
۳ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۳۷۰٫
۴ـ منتهى الامال، ج ۲، ص ۱۷۹٫
۵ـ اختصاص مفید، ص ۱۹۲٫
۶ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۷۱۹٫
۷ـ همان، ص ۲۱٫
۸ـ شاگردان مکتب ائمه، ص ۱۰۰٫
۹ـ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۲۴۷٫
۱۰ـ سفینهالبحار، ج ۱، ص ۳۳۴٫
۱۱ـ اختصاص مفید، ص ۶۱٫
۱۲ـ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۱۶۵٫
۱۳ـ منتهى الامال، ج ۲، ص ۱۷۱٫
۱۴ـ همان، ص ۱۷۰٫
۱۵ـ ارشاد مفید، ص ۲۶۲٫
۱۶ـ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۱۶۵٫
۱۷ـ معجم رجال الحدیث، ج ۱، ص ۲۵٫
۱۸ـ منتهى الامال، ج ۲، ص ۱۸۰٫
۱۹ـ جامع الرواه، ج ۱، ص ۵۱۹٫
منبع :یاس ، آذر ۱۳۸۴، شماره ۳۳