یکی از آموزه هایی مهمی که همواره از سوی کلیسا برای جوامع مسیحی القاء می شود مسئله اعتقاد به تثلیث است و تثلیث که از ارکان مسیحیت است به معنای سه خدایی است. مطابق تلقی مسیحیت تثلیث عبارت از «اب»، «ابن» و «روح القدس» است. مراد از «أب» براساس ادبیات کتاب مقدس، خداوند است. براساس گزارش اناجیل موجود، حضرت عیسی به شاگردان خود سفارش کرده که خدا را در دعاهای شان، پدر آسمانی بخوانید»[۱]
همه ادیان از یک نظام عقیدتی برخوردارند که دین مبتنی بر آن است. نظام عقیدتی ادیان آسمانی قبل از هر چیز بر وحدانیت خداوند تأکید دارند. همین یکی دانستن خداوند، فهم این نکته را می رساند که ادیان الهی، علی رغم چهره های متفاوت، از یک حقیقت سرچشمه میگیرد. اما در این میان، مسیحیان در مسئله توحیدکه اساس ادیان ابراهیمی را تشکیل می دهد، راهی شرک آلود را در پیش گرفته و قائل به سه خدا شده اند و اعتقاد دارندکه: «خدا به خاطر عشق به پسر و بلکه عشق به همه بشریت در پسر حلول کرده است. و پسر تجسد یافته، روح القدس را به عنوان شخص ابدی که بر او شهادت می دهد، مکشوف ساخته است.»[۲]
و مراد از «ابن» یا پسر؛ حضرت مسیح است. براساس قطعنامه «نیقاوی» یا «نیقیه» در سال ۳۲۵ میلادی فرزندی حضرت مسیح برای خدا، نه به صورت مجازی و تشریفی بلکه به صورت حقیقی تلقی می گردید: «عیسی مسیح پسر خدا، مولود از پدر، یگانه مولود که از ذات پدر است. خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی که مولود است نه مخلوق از یک ذات با پدر…»[۳] بنابراین در عقیده رسمی مسیحیت، مسیح فرزند حقیقی خدا تلقی گردیده است.
مراد مسیحیت از روح القدس، وجود فعال و توانای خداوند در زمین است. که به وسیله آن حضرت مسیح در شکم مادر خود قرار گرفت. روح القدس تعلیم جامعه مسیحیت را به عهده دارد و در عهد جدید از روح القدس به عنوان تسلی دهنده، روح حکمت و ایمان، روح شجاعت، محبت و شادی، نامبرده شده است.»[۴]
براساس نگرش مسیحیان، میان «أب» و «ابن» و «روح القدس» فرع و اصلی وجود ندارد. همه اینها از ارزش و اصالت یک سان برخوردارند. در عین اینکه از هم متمایز اند، واحد اند. مانند قوه حافظه و دراکه و اراده…»[۵]
بنابراین تثلیث، از نظر مسیحیان به این معناست که خداوند در عین حال که یکی است؛ در سه حقیقت پدر، پسر و روح القدس موجود است.[۶] این برابری در وجود اقتضاء میکند که هر سه از نظر صفات الهی یعنی ازلیت، قدرت و جلال، با هم برابر باشند. هر یک از این اشخاص، یک موجود اصیل بوده، بدون اینکه هیچ یک فرع و تابع دیگری باشد. ولی میان آن ها ایثار و تجلیل و تکریم متقابل وجود دارد.[۷]
از این روست که تثلیث به عنوان یک آموزه عقلستیز، هیچگاه توجیه قابل قبول خود را نیافته است و بخش بزرگی از کلیسای مسیحی را دچار این وضعیت نابهنجار می کند که چگونه علاقه و کشش قلبی مسیحیان را بدون اعتقاد به اینگونه تعالیم حفظ نماید.[۸]
سوالات ما
۱. اعتقاد به آموزه تثلیث در میان مسیحیان اولیه جایی نداشته است. این پولس رسول بود که برای اولین بار با قائل شدن مقام الوهی برای مسیح، توانست تفکر تثلیث را پایهریزی نماید. وی معتقد بود در مسیح موجودی آسمانی و دارای ذاتی الوهی بود که تنزل کرده، صورت و پیکر زمینی را پذیرفته و از آسمان به زمین فرود آمده است…»[۹]
چرا پولس این تفکر را در مسیحیت ایجاد کرد؟ آیا جز این است که چنین اندیشه ای را به خاطر این بیان نمود که بتواند امت های غیر یهود را به طرف مسیحیت جذب نماید. و مسیحیت را از ریشه تخریب کند؟
۲. آیا از دیدگاه مسیحیان انجیل و سخنان حضرت مسیح حجت است یا اینکه آنچه در شورایی اسقف های اعظم کلیسا در نیقیه (۳۲۵ م) و قسطنطنیه (۳۸۱ م) و اعتقادنامه های شورای کالسدون (۴۵۱ م) که تثلیث را رسمیت بخشیده و آن را جزئی از ایمان مسیحی قرار دادند.[۱۰]
۳. مسیحیان آموزه هایی را که در اناجیل به صراحت بر نبوت و پیامبری عیسی(علیه السلام) دلالت دارند با این عقیده شان چگونه جمع می کنند؟ زیرا نبوت عیسی مسیح با خدایی و الوهیت آن حضرت در تناقض است. در انجیل یوحنا بعد از داستان ایمان آوردن برخی سامریان به عیسی(علیه السلام) در شهر یهودیه و ماندن حضرت مسیح(علیه السلام) به مدت دو روز در آنجا مطلبی را اینگونه بیان میکند: «امّا بعد از دو روز از آنجا بیرون آمده به سوی جلیل روانه شد زیرا خود عیسی شهادت داد که هیچ نبی را در وطن خود حرمت نیست پس چون به جلیل آمد جلیلیان او را پذیرفتند».[۱۱] این کلمات به صراحت بر نبوت حضرت مسیح(علیه السلام) دلالت دارد .
بر طبق اناجیل، مردم نیز حضرت مسیح را به خاطر معجزاتی که انجام داده بود، به عنوان نبی و پیامبر پذیرفته بودند. در این رابطه یوحنا چنین میگوید: «و چون مردمان این معجزه را که از عیسی صادر شده بود دیدند، گفتند که: این البته همان نبی است که باید در جهان بیاید».[۱۲] زمانی که حضرت عیسی(علیه السلام) زن سامری را موعظه میکند زن به او میگوید: «ای آقا می بینم که تو نبی هستی»[۱۳] و حضرت مسیح نه تنها سخن او را رد نمیکند بلکه او را به تصدیق خود دعوت میکند تا خدای واحد را از روی علم عبادت کند.[۱۴]
پس با وجود این تصریح انجیل از زبان خود حضرت مسیح (علیه السلام) بر نبوت و پیامبری او، مسیحیان چرا او را خدا یا پسر خدا می پندارند؟
نویسنده: حمیدالله رفیعی
پی نوشت ها
[۱] . آشنایی با ادیان بزرگ، ص ۱۴۹.
[۲] . ر.ک: مقدمهای بر شناخت مسیحیت، ص ۱۲۶.
[۳] . آشنایی با ادیان بزرگ ، ص۱۴۷.
[۴] . آشنایی با ادیان بزرگ، ۱۴۹.
[۵] . تاریخ جامع ادیانص ۶۴۳.
[۶] . ر.ک: خداوند ما عیسی مسیح، ص ۲ ـ ۳.
[۷] . مقدمهای بر شناخت مسیحیت، ص ۱۲۷.
[۸] . ر.ک: خداوندما عیسی مسیح، ص ۸.
[۹] . تاریخ جامع ادیان، ص ۶۱۷.
[۱۰] . ر.ک: جهان مذهبی، ص ۷۳۳.
[۱۱]. انجیل یوحنا، ۴: ۴۳و۴۴.
[۱۲]. انجیل یوحنا، ۶: ۱۴.
[۱۳]. انجیل یوحنا، ۴: ۱۹.
[۱۴]. رک: انجیل یوحنا، ۴: ۲۱و۲۲.
منابع:
۱. کتاب مقدس.
۲. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، چاپ دوم، ۱۳۸۱، سمت.
۳. جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چ۴، ۱۳۷۰.
۴. جان والوورد، خداوندما عیسی مسیح، ترجمه: مهرداد فاتحی، ، کلیسای جماعت ربانی، ندارد.
۵. گروه نویسندگان، جهان مذهبی، ترجمه: عبدالرحیم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
۶. گروه نویسندگان، مقدمهای بر شناخت مسیحیت، ترجمه: همایون همتی، تهران، نقش جهان.