مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی (ره) مجموعه اشعار زیبایی را در مورد امام علی (علیه السلام) سروده اند که بخش اول این مجموعه به شما تقدیم گردید. اکنون بخش دوم از این مجموعه به عموم شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) تقدیم می گردد:
ولادت اسدالله
چه شد که ابر در شاهوار می ریزد
به هر کرانه و شهر و دیار میریزد
چه شد که باد بهاری که میوزد به فضا
ز دامنش همه مشک تتار می ریزد
چه شد که طرف چمن بر جمال گل شبنم
عرق به عارض زیبا عذار می ریزد
چه شد که آب روان این چنین به دامن دشت
چو سلسبیل ز هر کوهسار می ریزد
چه شد که بوی گل اندر مشام عاشق زار
فزون ز حوصله و انتظار می ریزد
چه شد به عالم هستی ز ملک تا ملکوت
خدای رحمت خود بی شمار می ریزد
چه شد که یکسره عالم شده نشاط و سرور
غبار غم ز دل داغدار می ریزد
مگر که کرده خدا خلق آفتاب دگر
که نور در حرم از هر کنار می ریزد
ولادت اسدالله صهر پاک نبی است
که فیض حق ز یمین و یسار می ریزد
نهاده پا به جهان در حرم کسی که بتان
ز سقف خانه به خاک دمار می ریزد
به رسم تهنیت و شادباش این مولود
فلک چو عقد ثریا نثار می ریزد
پیام شادی مولود حضرتش جبریل
به اهل خاک چو پیک نگار می ریزد
ملک نشسته و در جامها شراب طهور
به عشق والی گردون مدار می ریزد
علی که علم زهر سوی او بود جاری
بسان آب که از آبشار می ریزد
علی که گاه عبادت چو رو کند به خدا
ز دیده اشک چو ابر بهار می ریزد
علی که از دم شمشیر خود به خاک هلاک
به روز معرکه اسب و سوار می ریزد
علی که آن همه شجعان بسان برگ درخت
به قعر هاویه با ذوالفقار می ریزد
علی که بار طعام و غذا نهاده به دوش
شبانه در کف مسکین زار می ریزد
علی میان حرم پا نهاده در دنیا
درخت فاطمه در کعبه بار می ریزد
علی که خون شریفش به دامن محراب
به جرم حق طلبی نابکار می ریزد
قسیم جنت و نار است و دوستان به بهشت
عدوّ خویش به دارالبوار می ریزد
به راه دوستیش گر غمی رسد غم نیست
به وصل گل دلت از رنج خار می ریزد
به نام اوست که باران ابر رحمت او
به امر حق به صغار و کبار می ریزد
(علی) به یاد علی باش و دم ز شکوه مزن
که خون ز چشم تو ای بیقرار می ریزد
یقین بدان که ز بحر عنایتش روزی
نمی به چشم فتاده ز کار می ریزد
قائد ابرار
آمده عید غدیر ای بت فر خار
آمد و گیتی جوان نموده دگر بار
عید غدیر است و هست موسم شادی
عید سعید است و بخت گشته مرا یار
باد به جنبش بود چو رخش به میدان
ابر به غرش چو رستم است به پیکار
این یک گلشن نموده پر در و گوهر
آن یک پر مشک کرده دامن کهسار
گشته از این طرف باغ خرم و زیبا
گشته از آن طرف دشت خطه تاتار
دشت ختن گشته باز صفحه گیتی
کشت عدن گشته باز یکسره گلزار
گل به سردار رفته باز چو عیسی
سبزه به بستان دمیده باز خضروار
جان به گلستان دمیده ز آب روان بخش
ناز به گلشن فکنده عارض گلنار
دلبرکا ای که نیست چون تو به دوران
لاله رخ سرو قد و خوب و وفادار
تا نزند تیر چشم مست تو داری
بر رخ ماهت زره ز نافه تاتار
مشک فروشی، ولی ز سنبل گیسو
لاله فروشی، ولی ز گلشن رخسار
گر نه گنه کرد زلفت از چه سبب گشت
در رخ چون آتشت پریش و نگونسار
ور گنهی داشت جا نداشت به رویت
جنت فردوس نیست جای گنهکار
سرو قدا ای خجل ز روی تو مهتاب
ای ز گلت زار گل به دامن گلزار
خیز و قدم نه دمی به طرف گلستان
چند ز من دوری آخر ای بت فر خار
بزم بیارا که نیست خوشتر از آن چیز
باده بیاور که نیست بهتر از آن کار
کامده روزی که شد علی به جهانی
بعد نبی زامر حق خلیفه و سالار
دین خدا را کمال هست از این روز
گشت سیه روزگار فرقه کفار
دست خداوند را نمود چو بنمود
دست علی را به خلق احمد مختار
عید غدیر است خیز و باده بیاور
تا بسرایم مدیح حیدر کرار
خسرو گیتی شبان امام معظم
پادشه ملک دین خدیو جهاندار
نور مجرد یگانه مظهر یزدان
ملجا بیچارگان و قائد ابرار
خالص مجد و شرف خلاصه دوران
خسرو عالم ولی ایزد دادار
آدم و حوا شدند باز مقرب
چون مدد حضرتش به هر دو شده یار
موسی عمران اگر نداشت ولایش
کی ز شبانی توان شدی سر و سردار
عیسی مریم چو مهر جنابش
رفت از این رو به آسمان ز سر دار
مقصد اصلی ز خلق عالم و آدم
رهبر و ناجی امیر و سید و سالار
حیدر صفدر همان شهی که ز حقش
فرق نمودن بسی است مشکل و دشوار
نیست خداوند لیک همچو خداوند
بنده فرمان اوست ثابت و سیار
چهره به درگاه او هر آنکه چو من سود
رست (علی) از جفای چرخ ستمکار
ولای علی
من از باده عشق مولا چو مستم
کلید سعادت بیامد به دستم
چو حبل ولایش نهادم به گردن
همه بندها و علایق گسستم
دلم تا از حب علی پر نمودم
به جز او به چیز دگر دل نبستم
ز راه علی راه حق را گرفتم
رسیدم به هر دو زهی ناز شستم
نه تنها ولایش به جانم خریدم
برائت ز اعداء او نیز جستم
به دامان آل علی من زدم دست
به لات و عزى لعن و نفرین فرستم
اگر من گنهکارم و روسیاهم
اگر توبه خودم مکرر شکستم
نبی و علی دارم و آل اطهار
به فضل الهی نیاید شکستم
بود از برای (علی) فخر این بس
ولای علی دارم و حق پرستم
نوروز
روز نوروز ار بود روز امیرالمؤمنین
بر خلافت ظاهرا امروز شد مسند نشین
عید ما می باشد و ما را به این روز افتخار
مفتخر شد این زمان و آن مکان از این مکین
عید آری باشد آن روزی که شخصی چون علی
جای پیغمبر نشیند آنکه هستش جانشین
آنکه حق او را بدین منصب نموده انتخاب
بعد پیغمبر ندارد نی عدیل و نی قرین
آنکه پیغمبر بیان فرمود در روز غدیر
کو بود اولی به نفس همچو ختم المرسلین
نی کسی که خود اقیلونی مکرر گفته است
در جهالت بود مثل دومین و سومین
من به گردن بسته ام حبل ولای آن کسی
کو بود نزد خدا و مصطفى حبل المتین
جان پیغمبر على مرتضى شیر خدا
آنکه بد یار رسول و بود او را جانشین
شوهر زهرای اطهر که از او و همسرش
دین حق باقی بماند تا به روز واپسین
من به حب آل طاها مینمایم افتخار
نزد حق بهتر از آن نبود مرا یار و معین
ای خدا دستم مکن کوتاه از دامانشان
کن (علی) را در پناه لطفشان یا رب مکین
بحر علم
گشائی اگر دیده عارفانه
خبر داری امروز باشد چه روزی
بینی ز نور ولایت نشانه
دلت شاد می باشد امروز یا نه
دل اولیا چون بود شاد امروز
بیا را تو هم مجلسی شادمانه
چرا که در این روز فرخنده بوده
که کامل شد این مذهب جاودانه
در این روز با امر بلغ خدا گفت
نبی را که حق فاش کن بی بهانه
پیمبر در ارضی که نامش غدیر است
بیان کرد امر خدا خالصانه
چو خورشید بر شد به منبر پیمبر
به دستش علی شیر مرد زمانه
در آن مجمع عام پیغام حق را
به فاش و عیان گفت نی محرمانه
بدینگونه امر امامت محول
به مولا نموده خدا آمرانه
همه حاضرین دست بیعت نهادند
به دست علی ولی آن زمانه
ولی حیف بعد از پیمبر گرفتند
طریق خلاف و ره مغرضانه
نمودند کاری که شرم آیدم گفت
ز اعمال نا مردمی خائنانه
کسی چون علی آه خانه نشین شد
گرفتند حق ورا غاصبانه
به این هم ستمگر قناعت نکرده
عمر رفت با عده ای سوی خانه
چه خانه همان خانه ای کو ملک هم
نمی گشت در گرد آن خود سرانه
زد آتش در خانه ای را که اهلش
شده پاک از رجسها جاودانه
چنان زد لگد را که پهلوی زهرا
شکست و بیفتاد در آن میانه
ز امر ولایت مسلم تری نیست
در ارکان دین کن نظر منصفانه
به تنصیص پیغمبر و حکم عقل است
برای علی زیبد این آشیانه
نه تیم و عدی می توانند چون جغد
گذارند ناحق در این خانه لانه
علی هست آن کس که بعد از پیمبر
قرینی ندارد به دور زمانه
که مثل علی هست در روز میدان؟
که مثل علی دارد آه شبانه؟
که مثل علی ترک کرده است دنیا؟
ورا بوده وضعیت زاهدانه
که مثل علی هست در فضل و دانش؟
که در علم بحری بود بیکرانه
برادر بیا راه و رسم علی گیر
ز من بشنو این گفته دوستانه
نما شادی امروز عید غدیر است
گشوده خدا راه حق عادلانه
که هر کس بود شاد داند که مادر
نداده است بیگانه را ره به خانه
و گر شاد نبود ز بغضی که دارد
به مادر ز غیری رسیده است دانه
من از حب مولای دین بهره مندم
نگردم جدا من از این آستانه
به حب علی چشم امید دارد
(علی) چون کشد نار دوزخ زبانه
عشق على
تادل از عشق على شد منجلی
کی بگیرد انس با غیر از علی
تا خدا کرده ولای او نصیب
زندگی دارد بر آیم حاصلی
با ولایش این سرا و آن سرا
سر راهم نباشد مشکلی
هر که ثابت ماند اندر راه او
جست از فیضش مقام کاملی
در تولا و تبرا هیچ گاه
نی تو سستی پیشه کن نی کاهلی
جز پناه او نگیرم من پناه
جز سر کویش نگیرم منزلی
راستی دل روشن ار از عشق اوست
اندر آن دل نیست داغ باطلی
این فروغ و روشنی کاندر دل است
از امیر المؤمنین دارد (علی)
باز هم از حضرتش دارد امید
انتظار بذل لطف شاملی[۱]
ثناى على
نبرده است کسی ره به کبریای علی
به جز رسول خدا و به جز خدای علی
به آسمان جلالش کجا برم من راه
که برتر است از این آسمان سرای علی
نموده شمس روان نور خود به روی زمین
که بوسه بلکه تواند زند به پای علی
به جز پسر عم او مصطفی تمام رسل
گرفته جا همه زیر پر لوای علی
پس از نبی به جز او لایق امامت نیست
میان امت او هیچ کس سوای علی
اگر که خیر دو عالم طلب کنی سالک
به صدق دل به کف آور چو من ولای علی
به پادشاهی عالم نمی کند اقبال
کسی که گشته به جان و به دل گدای علی
کسی به غیر علی دیده ای که در همه عمر
نموده است قناعت به آن غذای علی
ندیده است ز جز او کس آن عبادتها
همی نداشت کسی ناله و نوای علی
علی است با حق و حق با علی است در همه حال
حقیقت ارطلبی جو در اقتدای علی
نبود فاطمه را همسر ار نبود علی
که نیست در خور شأنش کسی سوای علی
حلال زاده نباشد کسی که دشمن اوست
حرامزاده ندارد به سر هوای علی
علی صافی گلپایگانی این اشعار
سروده است به اخلاص از برای علی
مرا چه حد که بگویم سخن به مدحت او
که کرده است به قرآن خدا ثنای علی
برای درک فضیلت سرودم این اشعار
که تا جزا دهدم از کرم خدای علی[۲]
ساقی کوثر
امیرالمؤمنین آمد بدنیا
درون کعبه یعنی بهترین جا
بد آنجا میهمان حق تعالى
برای غیر او این شأن والا
نگردید و نمی گردد مهیا
چنین روزی علی رو در جهان کرد
سه روز او را خدایش میهمان کرد
درون کعبه روی خود عیان کرد
علی نام شریفش آن زمان کرد
که دارد این مقام و شأن اعلا
بدین رو پای در عالم نهاده
از اول بین کجا رو در گشاده
جز او این مکرمت کس را نداده
به او هر چه جلالت هست داده
که غیر از احمد و او نیست دارا
به مدح او چه گویم من که یزدان
ستوده حضرت او را فراوان
نظر بنما تو در آیات قرآن
که ذکرش با جلالت گشته عنوان
به صدق گفته ما هست گویا
ولی چون همچو روزی گشت یکسر
جهان از نور پاک او منور
من بی برگ تا گیرم از او بر
ز طبع خود بریزم در و گوهر
دهد شاید به من زین اجر اوفی
به مدح آنکه اندر روز محشر
بود با امر حق، ساقی کوثر
امامی کو بود نفس پیمبر
پس از او هست او مولا و رهبر
کنم بابی ز رحمت بهر خود وا
امیرالمؤمنین بعد از پیمبر
کسی نبود از او در قدر برتر
بجز پیغمبر و خلاق اکبر
کسی نشناسد و نشناخت دیگر
علی را در جهان ز اعلا و ادنی
امیرالمؤمنین شاه ولایت
امیرالمؤمنین کاندر شجاعت
امیرالمؤمنین جان عدالت
گرفته از شجاعان جمله سبقت
ندارد در جهان مانند و همتا
امیرالمؤمنین دست خدا بود
از اینرو دست او مشکل گشا بود
چنان ممسوس ذات کبریا بود
که حقا آیت ایزد نما بود
شناسد حق على و او خدا را
امیرالمؤمنین صهر پیمبر
که یارش بود ز اول تا به آخر
گذشت از خویش و خفت آن شب به بستر
که سالم ماند او از کید کافر
که جز او کرده است اینگونه سودا
امیر المومنین شیر خدا بود
که تسلیم خدا سر تا به پا بود
به دنیایش نه هرگز اعتنا بود
رضای حق تعالایش رضا بود
خدا می خواست در دنیا و عقبی
به این دنیا نبودش اعتنائی
از اول جست از دنیا جدائی
ز بندش یافت مردانه رهائی
بدین سان بود آن مرد خدائی
از این رو شد عماد اهل تقویٰ
چو در حال نماز آن پیشوا بود
چنان سرگرم در ذکر خدا بود
که دیگر دل تهی از ماسوا بود
زخود چون مردم دیگر جدا بود
رها کرده ،همه حتی خودش را
همان آقا که از نیکو سرشتی
رهایی یافت از هر رجس و زشتی
نه مال و نی منال از خود بهشتی
نه او بنهاد خشتی روی خشتی
برفت آسوده خاطر سوی مولا
کسی که جز خداوند و پیمبر
ورا نشناختند اشخاص دیگر
چسان این بنده را باشد میسر
ولی از بهر درک فیض زین در
(علی) گفته است این اشعار شیوا[۳]
امر بلغ
به امر آنکه عالم را مدیر است
خداوند علیم است و قدیر است
رسولی کو بشیر است و نذیر است
در آن موضع که نام آن غدیر است
علی را بر خلایق کرد مولا
به خم انبیا آن نور با هر
ز حق چون امر بلغ گشت صادر
در آن وادی به نزد جمع حاضر
علی را کرد روی دست ظاهر
به مردم گفت با آن نطق شیوا
که هر کس را منم مولا مسلم
امیرالمؤمنین مولا بود هم
رساند امر خدا نه بیش و نی کم
نمود امر ولایت خوب محکم
به نزد حاضرین از اعلا و ادنا
پیمبر گفت و آن مردم شنیدند
علی را روی دستش جمله دیدند
که از بهر خلافت برگزیدند
حضورش بهر بیعت می رسیدند
به بخ دومی میکرد غوغا
نه تنها در غدیر خم مکرر
به امر خالق اکبر پیمبر
ولایت بهر او کرده مقرر
که جای شبه و تردید دیگر
نماند بر کسی از پیر و برنا
ز تجلیل از مقام او فراوان
خدا فرموده در آیات قرآن
ببین در (انما) یک شمه از آن
مخالف چون موافق کرده اذعان
همه بر عظم شان اوست گویا
اگر امر خدایی هست معیار
ولایت را علی باشد سزاوار
اگر قول نبی خواهی که بسیار
بیان فرمود و نبود جای انکار
اگر داری تو گوش و چشم بینا
و گر عقلت دلیل بی قرین است
پس از احمد که ختم المرسلین است
بگو کی جز امیرالمؤمنین است
که اعلم ز اولین و آخرین است
ندارد در تمام خلق همتا
کسی در علم و دانش مثل او نیست
شجاعی همچو او بی گفتگو نیست
همانندش کسی در خلق و خو نیست
کسی اتقی، کسی ازهد از او نیست
نکرد اقبال یک آنی به دنیا
بده انصاف آخر تا علی هست
به بوبکر و عمر چون میدهی دست
علی نور است و باید دل به او بست
تو با تیم و عدی چون میدهی دست
بیا از چاه نادانی برون آ
علی کو باب علم مصطفی بود
علی کوهر کجا مشکل گشا بود
علی کو دست او دست خدا بود
علی کو پیشوای اولیا بود
نبی را بد چو هارون بهر موسی
دریغا چونکه روز امتحان شد
پیمبر زین جهان سوی جنان شد
به ظاهر از نظرها او نهان شد
خباثتهای ناپاکان عیان شد
امیرالمومنین گردید تنها
چه گویم بهر تو کان خلق نادان
که حق هم بود روشن بهر ایشان
که باشد حجت حق شاه مردان
ولی رفتند اندر راه شیطان
نمودند آن فساد و فتنه بر پا
پیمبر رفت و دست از او کشیدند
دل از حبل المتین دین بریدند
مسلمانان از آن پس هر چه دیدند
خزف را جای لولو برگزیدند
بود سرچشمه اش بی شک از آنجا
امیرالمؤمنین خانه نشین شد
خلافت گوی دست آن و این شد
به دخت مصطفی آن ظلم و کین شد
چه گویم منهدم ارکان دین شد
که بر ما تنگ بگرفت است دنیا
ز راه حق کسانی که جدایند
جدا از راه و رسم اولیایند
به دنیا و به عقبی بینوایند
چرا که در خطا و در خطایند
شده بدبخت، هم اینجا هم آنجا
ولی این افتخار شیعیان است
که در راه امیرمؤمنان است
ز حب حضرتش پاکیزه جان است
به زیر سایه اش اندر امان است
بود بس لطف او امروز و فردا
(علی صافی گلپایگانی)
ز عشقش جسته اینسان کامرانی
بیادش کرده طی این زندگانی
نگیرد لطف خود ز این بنده آنی
مرا از او همین باشد تمنا[۴]
مفزع سالکین
بیارم سخن از کسی در میان به یادش دهم جسم و جان را توان
که نشناخت او را بدون گمان در این ملک هستی ز خرد و کلان
به غیر از خدا و رسول خدا
کسی این چنین کی دگر مثل من تواند ز توصیف او دم زدن
ولی بهر کسب فضیلت سخن سزاوار باشد که تا خویشتن
برم از خدا اجر بی منتها
به یادش خودم را منور کنم جهان را پر از لولو تر کنم
دل دوستان شاد یکسر کنم بدین فخر بر هر سخنور کنم
بیا و بده گوش بر این نوا
گر اهل دلی واقفی کیست این ؟ همانکو بود رهبر مؤمنین
پس از مصطفی هادی مسلمین بود ملجأ و مفزع سالکین
بر اهل ولایت بود مقتدا
خدا گفته او نفس پیغمبر است پس از او که بر خلق عالم سر است
مقامش مگرم تر و برتر است نبی شهر علم است و او را در است
از این در به آن شهر ماراست را
على ابن عم رسول خدا على مقصد از آیه انما
علی آنکه در سوره هل اتی خدا کرده حق ثنایش ادا
ولایش نمود است واجب به ما
کسی کو چوپا می نهد در جهان به امر خدا کعبه اش شد مکان
درون حرم روی او شد عیان خداوندش او را شده میزبان
بدینسان بدنیا نهاده است پا
هم او روز دیگر شود در حرم گذارد به دوش پیمبر قدم
کند پاک آن خانه محترم به امر پیمبر ز لوث صنم
بنازم بدین شوکت و اعتلا
على سرور اولیا، حیدر است هم اسبق در ایمان به پیغمبر است
هم اندر شدائد ورا یاور است هم او فاتح خندق و خیبر است
بود روز محشر به دستش لوا
علی بد که آن شب که اهل فساد به قتل نبی بودشان اتحاد
به جایش بخوابید و با شوق داد رضا بهر جانبازی آن مرد راد
که پیغمبر از مرگ گردد رها
بهر جا که دین در تجلی بود ببینی علی دستش آنجا بود
چو در حفظ آن بی محابا بود بیاری از او حظ اوفا بود
نه روئی در اعمال او نی ریا
زنی دید در ره به وضع خراب به دوش خودش می برد مشک آب
به دوش آب بگرفت و قلبش کباب ز وضع زن و حالت اضطراب
ببرد آب تا خانه بینوا
کمک کرد در پختن نان به زن چو روشن شد آتش، رخ خویشتن
به آتش گرفت و بدش این سخن که پیوسته باشد سلوکی حسن
به بیچارگان و به اهل بلا
جهان کی ببیند بسان علی به مثل زبان و بیان علی
به میدان نبد همعنان على نه در طاعت حق وزان على
به قدرش بود فهم ما نارسا
مرا بس به عالم همین افتخار که دل باشد از عشق تو کامکار
چه امروز باشد چه روز شمار که آنجا قسیم بهشتی و نار
مکن دست احسانت از من جدا
(علی) یا علی غرق رنج و بلاست به بیماری مختلف مبتلاست
بود خوب یا بد غلام شماست از او دستگیری نمودن رواست
برای خدا کن ز دردش رها[۵]
پی نوشت ها
[۱] . تاریخ : ذیقعده ۱۴۰۸
[۲] . تاریخ : ذیحجه ۱۴۰۸
[۳] . تاریخ : ۷۸/۱/۱۴
[۴] . تاریخ : ۱۶ ذیحجه ۱۴۱۲
[۵] . تاریخ : ۱۱ رجب ۱۴۱۹
منبع: صافی گلپایگانی، علی؛ راز دل؛ ص ۲۰۵-۲۳۱ قم؛ انتشارات ابتکار دانش؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۵ ش