مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی (ره) مجموعه اشعار زیبایی را در مورد امام علی (علیه السلام) سروده اند که بخش اول این مجموعه به عموم شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) تقدیم می گردد:
شاه لافتی
باد صبا رو در نجف ،گو با علی شیر خدا
کى ابن عم مصطفی ای شافع روز جزا
ای پادشاه ملک دین ای خسرو روی زمین
ای سرور اهل یقین ای قبله اهل صفا
ای از ولایت زنده جان ای رهنمای انس و جان
ای مقصد از خلق جهان ای سید و سالار ما
از تو مشید گشته دین از تو مؤید مسلمین
خم از تو پشت مشرکین محو از تو نام اشقیا
حب تو جنات نعیم بغضت بود نار جحیم
تو هر دو را هستی قسیم با تو بود منع و عطا
مدح تو را گفته خدا، نعت تو گفته مصطفی
نازل به شأنت انما، ناطق به قدرت هل اتی
بر خلق عالم رهبری بر اولیا هم سروری
از انبیا هم برتری جز زابن عمت مصطفى
از تو قوی شرع قدیم تو آیت حى قویم
تو آن صراط مستقیم کان است راه اولیا
هم قدرت داور توئی هم نفس پیغمبر توئی
هم ساقی کوثر توئی هم بر خلایق مقتدا
در راه پیغمبر ز جان بگذشتی ای جان جهان
تا کفر بردی از میان کردی لوای دین به پا
جسمیم ما و جان توئی بر درد ما درمان توئی
درویش ما سلطان توئی، شاها نظر کن بر گدا
بر مسند شرع مبین بعد از نبی ای شاه دین
جز تو نشاید شد مکین این است فرمان خدا
از امر بلغ در غدیر، گشتی پیمبر را وزیر
هم پیشوائی هم امیر مولائی و فرمانروا
آن باء بسم اله علی است برکوی جانان ره علی است
از رمز دین آگه علی ،است، او را است علم انبیا
در کعبه زاده مادرش، تاج کرامت بر سرش
شد زین سبب خاک درش ، چشم ملک را توتیا
کس با ولای بو تراب بیمی ندارد از حساب
لطفش بود نعم الثواب مهرش بود نعم الجزا
در عید تو ای شاه دین گفتم من اشعاری چنین
تا ای امیرالمؤمنین بر من کنی لطف و وفا
شاها منم از دوستان هستم ز خیل مخلصان
مدح توأم ورد زبان، روز و شبت گویم ثنا
بر درگهت چون بنده ام با یاد رویت زنده ام
تا درس عشقت خوانده ام دل کنده ام از ما سوی
از لوث عصیان و گناه وامانده ام شاها ز راه
بر درگهت جستم پناه، دستی بگیر از بینوا
عمرم به باطل گشته سر راه است دور و پرخطر
نبود مرا زاد سفر جز حب شاه لافتى
من بنده فرمان تو من ریزه خوار خوان تو
دست من و دامان تو، از قید غم سازم رها
از درگهت با حال زار دارد (علی) این انتظار
کو را شود لطف تو یار هم این سرا هم آن سرا
عید غدیر است و در آن شادند جمله دوستان
ده عیدی ما مخلصان زان بحر پر جود و سخا
شأن ولایت
عید غدیر است که شیر خدا
بعد نبی بر همه شد پیشوا
عید غدیر است و به امر خدا
گشت على بعد نبی مقتدا
عید غدیر است که با امر حق
شأن ولایت به علی شد عطا
گر چه نبی گفته مکرر به خلق
بعد من او هست امام شما
باز به تأکید خداوند خواست
فاش کند بیشتر این مدعا
آیه بلغ به همین نازل است
امر نموده به بیانی رسا
بست کمر بهر اطاعت رسول
تا بکند حق رسالت ادا
گفت بمانند ز ره کاروان
جمع دگر نیز رسند از قفا
منبری آراسته شد بهر او
رفت بر آن ختم رسل مصطفى
بعد ستایش ز خداوندگار
گفت و به دستش علی مرتضی
هر که منم رهبر و مولای او
هست علی نیز چو من مقتدا
دوستیش دوستی با من است
خصمی با اوست خصومت مرا
بر همگان فاش و مسلم نمود
بعد نبی هست علی رهنما
حاضر در مجلس او هر که بود
کرد به او بیعت و گفتش ثنا
با همه اینها که پیمبر بگفت
منزلت حضرت او بر ملا
با همه آن شأن و فضیلت که داشت
با همه آن منقبت و کبریا
با همه تجلیل کتاب مجید
زان همه کافیست ترا انما
با همه تعظیم نبی کریم
کآمده اندر همه نقلها
گفت پیمبر که منم شهر علم
هست در آن علی مرتضی
گفت که نشناخت علی را کسی
جز من و جز خالق ارض و سما
از عمل امت من افضل است
ضربت او بر سر عمر و دغا
آه که با دست گروهی عنود
بعد نبی حق على شد هبا
راه خدا را بنمودند سد
خانه نشین گشت شه اولیا
دست کشیدند ز دامان او
کاین همه دیدند بلا در بلا
مزد رسالت به ستم داده شد
اجر نبی شد همه جور و جفا
حق على غصب شد و فاطمه
دختر پیغمبر و خیر النسا
پهلوی بشکسته و با حال زار
رفت ز دنیا سوی دار بقا
هان تو مپندار که ظلم و ستم
گشت فقط قسمت آل عبا
بلکه به ما هر چه رسد درد و رنج
ریشه آن هست از آن ماجرا
گر ستمی می رسد از شرق و غرب
گشته مسلمان هدف ابتلا
آتش آن شد ز سقیفه بلند
فتنه همه گشت از آن جا به پا
هرچه (علی) گفت به حق گفته است
بلکه شود بهر تو هم رهگشا
باد مبارک به تو عید غدیر
دست علی بر سر ما و شما[۱]
بقاء دین
چون خاتم رسل که بود فخر انبیا
از حق گرفت منزلت و شأن اصطفا
آورد دین کامل و بهر بقاء آن
گفتا نبی علی بود از جانب خدا
پس شد امام بعد نبى مرتضى على
کو هست اشرف از همه کس بعد مصطفی
پس یازده تنند ز اولاد حضرتش
با اسم و نام کرد معین جدا جدا
هم در کتاب خویش خداوند ذوالجلال
فرموده است بر همه مولا و مقتدا
هم گفته است ختم رسل بارها که هست
چون من دلیل و حجت بر جمله ماسوا
تا بعد بازگشتش از حجه الوداع
اندر غدیر خم بر صدها هزارها
تا امر بلغ آمدش از سوی کردگار
بهر اطاعتش نشد از آن مکان جدا
کردند از جهاز شتر منبری و رفت
بالا و او گرفته علی را به دستها
انشا نمود خطبه غرا و گفت او
بعد از ادای حمد به درگاه کبریا
تبلیغ کرد آنچه خدا امر کرده بود
حق رسالت او بنمود این چنین ادا
مولا بهر کسی که منم این علی بود
مولای او که گفته چنین کردگار ما
گفت این پیمبر و همه بشنیده اند از او
هر کس که بود حاضر و بشنید گفته ها
مردم گرفته دور علی را و با شتاب
رفتند بهر بیعت او کرده دست وا
از جمله زودتر عمر آمد حضور او
بگشاد دست و بخ او رفت بر هوا
با اقتدا به امر خدا کرد کار خود
حجت تمام کرد به مردم به مقتضا
اما هزار حیف که جمعی منافقین
بگذاشتند امر خدا را به زیر پا
چون از جهان پیمبر ما رفت این گروه
کردند غصب حق على شاه اولیا
شد آنچه شد که دین خدا رفت از میان
این است وضع دین و هم این است حال ما
بیدار شو ز خواب مسلمان و فکر کن
دین آن چنان چرا شد و ما این چنین چرا
ترسم (علی) فراتر از این گر سخن بری
سنی فقط نه شیعه زند نق و نق مرا
دست خدا
شب عید مولود سلطان دین است
که روی زمین رشک خلد برین است
بیامد به دنیا امامی که خاضع
به دربار او جبرئیل امین است
علی سرور اولیا نفس احمد
که نور حقش ساطع اندر جبین است
به جز مصطفی در همه خلق عالم
نه او را عدیل و نه او را قرین است
نه تنها بود بر خیش خلق انسان
که جن و ملک هم به لطفش رهین است
بود قاسم جنت و نار فردا
که در اختیارش هم آن و هم این است
چو در راه حق داد انگشترش را
زمین و زمانش به زیر نگین است
ز فیض خدا می کند هر چه خواهد
که دست خدائیش در آستین است
که دارد چو او همسری همچو زهرا
که برتر ز زنهای روی زمین است
که جز او به دوش پیمبر نهد پا
که جز او در اینسان مکانی مکین است
به جز او کسی مولدش خانه حق
نه در سابقین و نه در لاحقین است
ید الله و عین اله او راست شاهد
بلی خانه زاد خدا این چنین است
ز جانبازیش شد به پا پرچم دین
نگونسار از او رایت کفر و کین است
هم از عزم او عزت اهل ایمان
هم از جهد او ذلت مشرکین است
چو او هست با حق و حق هست با او
برو بر ره او که راه حق این است
(علی) دست از دامنش بر ندارد
که با مهر او آب و خاکش عجین است
دم مرگ شاها نسازش فراموش
که از خرمن فیض تو خوشه چین است[۲]
قرین مصطفی
ز میلاد امیرالمومنین است
که روزم دلنشین و دلنشین است
به دنیا پا نهاد امروز آن کو
وجودش نور دین و نور دین است
بود میلاد مولائی که راهش
ره اهل یقین اهل یقین است
ز میلادش حرم فر دگر یافت
و را فخری نوین فخری نوین است
درون کعبه آمد او به دنیا
مقامش این چنین و این چنین است
به جز پیغمبری مر مصطفی را
همانند و قرین است و قرین است
به فرمان خدا بعد از پیمبر
امام ما همین است و همین است
به حق حق، مکان احمدی را
پس از احمد مکین است و مکین است
ز سعی و کوشش او ملک اسلام
بدون شک رهین است و رهین است
مر او را ماسوی غیر از پیمبر
همه زیر نگین زیر نگین است
به بحر علم و عرفان خداوند
هم او در ثمین در ثمین است
چو راه او صراط مستقیم است
طریق عارفین و عارفین است
چو پیغمبر امان است و امان است
چو آن حضرت امین است و امین است
به رفعت گر چه برتر ز آسمان است
فروتن چون زمین است و زمین است
اگر چه از خطا پاک است و معصوم
ز خوف حق حزین است و حزین است
عدالت مر ورا در آستان است
حقش در آستین در آستین است
به درگاهش به استمداد و حاجت
از او روح الامین روح الامین است
دلی کاندر مصاف پهلوانان
چو کوه است و متین است و متین است
برای یک زن مظلومه لرزان
ز رنج او غمین است و غمین است
ولایش هر که دارد نامه او
گه میزان و زین است و وزین است
ولیکن بی ولایش در تباهی
به روز واپسین و واپسین است
محبش عاقبت اندر بهشت است
انیس صالحین و صالحین است
عدوش را مکان باشد جهنم
جلیس مجرمین و مجرمین است
(علی) را غم نباشد تا که او را
علی یار و معین یار معین است[۳]
رهبر سالکین
کسی را بد امروز روز ولادت
که حق داد او را مقام ولایت
خدای توانا به خلقش نشان داد
که بر هرچه خواهد مر او را است قدرت
بیاورد شخصی که در روی عالم
ندارد به جز با پیمبر شباهت
کسی خلق کرده که شد با ولایش
هم اکمال دین و هم اتمام نعمت
رحمتش باز کرده به عالم
به این بنده کرده است لطف و عنایت
اگر چه خدا بنده بسیار دارد
تفاوت در آنها بود بی نهایت
بدین سان که این بنده آمد به دنیا
دگر بندگان را نشد این کرامت
کجا مولدش بود در خانه حق
نصیب دگر کس نشد این شرافت
کسی که بود میزبانش خداوند
خدا داده او را و این است نعمت
از اینجا است که می توان گشت واقف
که قدر و جلالش نیاید به فکرت
ز خلق علی چیست مقصود خالق
که آورد او را به جاه و به عزت
عجب میزبان و عجب میهمانی
چه گویم ندارم زبان حکایت
سخن از که گویم که نشناخت او را
ورا جز خدا و مقام رسالت
سخن از کسی هست کامروز آمد
وز او ملک ایجاد شد با طراوت
سخن از علی رهبر سالکین است
سر اولیا شمس برج امامت
سخن از علی ابن عم رسول است
کز او کرد با جان و با دل حمایت
سخن از علی هست کانسان خداوند
نمود است در مولد او رعایت
ز عظم مقامش بس است آنچه گشته
ز میلاد و از مولدش این روایت
(علی) را ولای علی هست آئین
که تا روز محشر کند زو شفاعت
شمس ولایت
زمین گر رشک فردوس برین است
به میلاد امیرالمؤمنین است
اگر عالم جوان گردیده از نو
هوا گر جانفزا و دلنشین است
اگر زیبا شده دامان گلزار
تو گوئی چون نگارستان چین است
اگر در قدسیان شور و نشاط است
شکوه تازه در عرش برین است
ملک چون حور گرد خانه حق
به خدمت از یسار و از یمین است
مگر دارد حرم مهمان تازه
که شاد از صحبت آن نازنین است
چه مهمانی که دیگر این مکان را
بدین صورت نه دیگر کس مکین است
به جز او خانه زادی خانه حق
ندیده کاندر آنجا جا گزین است
علی شیر خداوندی عیان شد
علی کو نور حقش در جبین است
به دنیا آمد آن شمس ولایت
که مهر و ماه او را خوشه چین است
امیرالمؤمنین کز فیض باری
تمام عالمش زیر نگین است
به جز پیغمبری در هر کمالی
علی با ابن عمش هم قرین است
ز باب او بجو علم نبی را
که باب علم خیرالمرسلین است
ز جمله انبیا قدرش فزون است
محمد را وصی و جانشین است
علی با مصطفی نوری است واحد
جدا نی این از آن نی آن از این است
اگر دست علی دست خدا نیست
چرا دست حقش در آستین است
غرض از خلقت کون و مکان است
طفیلش آسمان است و زمین است
بلی او آن صراط مستقیم است
که راه قرب رب العالمین است
به ساق عرش نورش می درخشید
که آدم در میان ماء و طین است
ز شمشیرش به پا شد رایت دین
خم از او پشت اهل کفر و کین است
از آن ضربت که زد در جنگ خندق
کز آن محکم اساس شرع و دین است
نبی فرمود و گفتار پیمبر
بود حق و چو قرآن مبین است
فزون در قدر از اعمال امت
ز حالا تا به روز واپسین است
نه تنها خفت در جای پیمبر
که در هر حالتش یار و معین است
(علی صافی گلپایگانی)
که خون او به مهر او عجین است
ندارد غیر حب او سلاحی
مرا سرمایه در عالم همین است[۴]
سرور عالم
آنکه بعد از مصطفی بر خلق عالم سرور است
او امیرالمؤمنین شاه ولایت حیدر است
آنکه چون هارون موسی شد برای مصطفی
شهر علم خاتم پیغمبران را او در است
در قیامت هم لواء حمد اندر دست اوست
هم قسیم نار و جنت او به روز محشر است
قائل قول اقیلونی به نزد خاص و عام
قائل قول سلونی را کجا همسنگر است
با وجود احمد مرسل چسان گوید کسی
بر خلایق همچو بوجهلی دلیل و رهبر است
تا بود عالم چسان جاهل شود فرمان روا
کور نابینا چگونه رهگشای معبر است
آنکه سائل را دهد انگشتری گاه رکوع
او ولی و پیشوای ما به نص داور است
آنکه سرهای سران را پیش دین خاضع نمود
قامع غی و ضلال و کفر و طغیان یکسر است
هر چه بداز بت پرست و مشرکین نابود ساخت
قاتل شجعان نامی همچو عمرو و عنتر است
فارس میدان هر جنگی علی مرتضی است
فاتح هر غزوه چون بدر و حنین و خیبر است
هر چه خوبی هست او را داده از لطفش خدا
فاطمه شیر زنان عالم او را همسر است
چون حسین و چون حسن دارد دو فرزند رشید
زینب و کلثوم مر او را گرامی دختر است
نیست اندوهی (علی) را روز محشر تا ورا
چون امیرالمؤمنین او را پناه و یاور است
حق امامت
تا به امر حق علی شد والی ملک ولایت
هم به آن تکمیل دین فرمودهم تتمیم نعمت
امر بلغ آمد و اندر غدیر خم پیمبر
کرد نزد حاضرین امر خدائی را اطاعت
گفت هر کس را منم مولا علی او راست مولا
بعد من او رهبر است و او سزاوار خلافت
پیش از این هم بارها در شان او فرمود احمد
هر مقامی را که دارم دارد او غیر از نبوت
بهر آن حق داد این منصب به او زیرا نباشد
غیر او دیگر کسی را این مقام و این جلالت
افضل و اعلم چو او بی شک بود بعد از پیمبر
حق او باشد که گیرد ملک ارشاد و هدایت
تا علی باشد نباید رو بسوی دیگران کرد
تا بود گل دل بسوی خار بستن شد سفاهت
کی بداند عاقلی دانا و نادان را برابر
کی عدیل هم خردمندی بداند نور و ظلمت
این علی باشد که زو نبود کسی اسبق به اسلام
اوست که هرگز نشد آلوده شرک و ضلالت
قائل قول سلونی هست لایق یا کسی که
کرده با قول اقیلونی ز خود سلب لیاقت
آنکه با لولا على عجز خود را کرده ظاهر
چون برابر با علی میدانیش با این حقارت
ننگ بادت پیش علم مطلق آری جهل مطلق
پیش لؤلؤ از خزف گفتن سخن باشد حماقت
این علی باشد که خوابیده است در جای پیمبر
تا بماند جان او از کید اعدا در سلامت
این علی باشد که گوید دشمن اندر باره او
کشته شد در دامن محراب از فرط عدالت
این علی باشد که شجعان عرب از پا درآورد
کند از جا ریشه کفر و ضلالت با شهامت
این علی باشد که پا بنهاد بر دوش پیمبر
کرد پاک از لوث بتها کعبه را با دست قدرت
این علی باشد که همگام پیمبر بود هر جا
کرد با اخلاص از پیغمبر اکرم حمایت
چون نمیباشد کسی را غیر او جمع این فضائل
پس کسی را هم نباشد غیر او حق امامت
مصطفی اعلام کرد و حاضرین با شور و شادی
بر امارت با امیرالمؤمنین کردند بیعت
دومی تبریک گفت و داد دستش را بدستش
کرد بیعت با وی و اظهار اخلاص و ارادت
وا اسف ز آنان که بشکستند عهد خویشتن را
با امیرالمؤمنین کردند بی پروا خیانت
شد علی محروم از حق خود و زهرای اطهر
دید بعد از باب نامی آن همه اندوه و زحمت
منحرف کردند راه و مسلمین در دور تاریخ
این همه محنت که می بینند باشد زآن جنایت
یا امیرالمؤمنین گفتم من این اشعار شیوا
هست امیدم که گردد مورد لطف و عنایت
دستگیری از علی) کن تا بود در دار دنیا
هم نما نزد خدا از او شفاعت در قیامت[۵]
شمع هدایت
خدا داند رسالت با امامت شود شمع هدایت تا قیامت
خدا داند که دین احمدی را امامی باید از بهر حفاظت
خدا داند که با آن گر نبد این مسلمانان چه بینند از خسارت
خدا با دین محکم مصطفی را فرستاد است از بهر هدایت
چو این دین اکمل ادیان حق است ندارد دین او نسخ و نهایت
برای حفظ این دین لازم آمد امام و پیشوا در بین امت
که تا بعد از پیمبر تا به آخر کنند از دین حمایت با لیاقت
خدا زین رو امیرالمومنین را عطا فرموده است امر ولایت
به قرآن هم از آن یادآوری کرد که واضح می شود از آن حقیقت
به یاد آور تو قول انما را به این مطلب چسان بوده عنایت
پیمبر هم به امر حق مکرر بیان فرموده و کرده است دعوت
حدیث دار معروف است و مشهور پیمبر گفته آنرا با صراحت
در آن مجلس که گرد آورد خویشان امامت کرد پیوند نبوت
علی را جانشین خویش بنمود نمود آنگونه اعلام خلافت
حدیث منزلت از آن جناب است رسیده از فریقین این روایت
در این امر خطیر ار چه مکرر بیاناتی شده نقل و حکایت
ولی چون امر بلغ از خداوند به پیغمبر شد از بهر اطاعت پ
رسید اندر غدیر خم و فرمود که تا مردم کنند آنجا اقامت
هزاران تن ز مردم جمع گشتند پی آگاهی از منظور حضرت
به منبر کز جهاز اشتران بود به بالا رفت با عز و جلالت
اداء خطبه کرد و بد بدستش علی آن گوهر علم و فضیلت
سپس گفتا که بر هر کس که مولا منم بر او على دارد ولایت
پیمبر گفت و جمله حاضرین هم به آن مولا همی کردند بیعت
مسلم گشت بر هر کس که مولا کند امر ولایت را کفایت
تعجب دارم از قومی که از جهل نکرده حق آن حضرت رعایت
به او دادند دست بیعت و لیک نموده نقض آنرا با وقاحت
برای حب دنیا چشم بستند ز فرمان خدا بی خوف و خشیت
بجای پیروی بعد از پیمبر از آن کو واجب است از او اطاعت
نمودند آن همه ظلم و نکردند نه شرمی از نبی، نز حق خجالت
به بعضی دوستان کاین دشمنان را کنند اینگونه دعوت سوی وحدت
بگو بس کن عزیزم هر چه گفتی کجا دیدی از اینان مهر و الفت
خدایا دشمنان آل طاها به قهر خویش کن مشمول لعنت
(علی صافی گلپایگانی)
ز تو دارد امید فضل و رحمت[۶]
پی نوشت ها
[۱] . تاریخ : ۱۳ ذیحجه ۱۴۱۴
[۲] . تاریخ : ۱۲ رجب ۱۳۹۰
[۳] . تاریخ : ۱۱ رجب ۱۴۰۶
[۴] . تاریخ : ۱۱ رمضان ۱۴۱۳
[۵] . تاریخ : ۵ ذیحجه ۱۴۰۸
[۶] . تاریخ : ۵ ذیحجه ۱۴۱۶
منبع: صافی گلپایگانی، علی؛ راز دل؛ ص ۱۸۱-۲۰۵قم؛ انتشارات ابتکار دانش؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۵ ش