یَزید بن معاویه بن ابی‌سفیان دومین حاکم اُمَوی- قسمت اول

۱۴۰۰-۱۰-۰۶

477 بازدید

یَزید بن معاویه بن ابی‌سفیان (۲۶-۶۴ق)، دومین حاکم اُمَوی است که به دستور وی، امام حسین (علیه السلام) و یارانش در کربلا به شهادت رسیدند.

یزید پس از پدرش معاویه، سه سال و هشت ماه حکومت کرد و در این مدت، دست به سه جنایت مهم زد: در سال ۶۱ قمری، واقعه کربلا را رقم زد، سال ۶۳ قمری به مدینه حمله کرد که به کشته شدن هزاران نفر از صحابه و حافظان قرآن انجامید و به واقعه حره معروف شد و در سال ۶۴ قمری نیز برای سرکوب مخالفانش، به مکه حمله کرد و کعبه را با مَنجَنیق هدف آتش قرار داد.

بر اساس منابع تاریخی، یزید به صورت آشکارا شراب می نوشید و طبعی شاعرانه داشت. او نخستین کسی بود که بر خلاف سنت خلفای پیشین، با انتصاب پدرش و به صورت موروثی به خلافت رسید.

همچنین برگزیدن او بر خلاف صلحنامه امام حسن با معاویه بود. یزید از چهره های منفور نزد شیعیان است. شیعیان و گروهی از اهل‌سنت، با استناد به کارهایی که یزید در دوران خلافتش انجام داد، او را سزاوار لعن می دانند و در برخی از روایات، به لعن او تصریح شده است.

زندگینامه

بر اساس منابع تاریخی، یزید در سال ۲۶ هجری قمری به دنیا آمد.[۱] پدر او معاویه فرزند ابوسفیان و مادرش «میسون» دختر «بحدل کلبی» است.[۲] میسون پس از ازدواج با معاویه، نتوانست زندگی در دمشق را تحمل کند و پس از جدایی از معاویه، به صحرا بازگشت.

بنا بر احتمال منابع، او در این هنگام، یزید را باردار بوده یا یزید شیرخوار وی بوده است.[۳] یزید کودکی خود را در قبیله میسون و در کنار مادرش گذراند.[۴]

مردمان آن قبیله از قبایل حُوّارین(در منطقه حمص شام) با پیشینه مسیحیت در زمان پیش از اسلام و اهل فصاحت و شعر عربی بودند و یزید نیز تحت تأثیر آنان سخن پرداز و شاعر شد.[۵]

تبارنامه بنی امیه

معاویه به همراه پدرش ابوسفیان، مادرش هند جگرخوار و عده ای دیگر، پس از فتح مکه اسلام آوردند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را طُلَقاء (اسیران آزادشده) خطاب نمود و از مجازات، عفو کرد.[۶]

حضرت زینب (سلام الله علیها) پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)، در خطبه ای یزید را فرزند طلقاء خطاب کرد.[۷] در زیارت عاشورا نیز با عبارت «و ابنُ آکلهِ الاَکباد» (فرزند زن جگرخوار) از یزید یاد شده است.[۸]

یزید چندین فرزند از جمله خالد، معاویه، ابوسفیان و عبدالله و همسرانی به نام های فاخته، ام کلثوم و ام مسکین داشته است.[۹] او پس از سه سال و هشت ماه حکومت، در ۱۴ ربیع الاول سال ۶۴ق در ۳۸ سالگی درگذشت.[۱۰]

گروهی سبب مرگ او را مستی بیش از حد ذکر کرده اند.[۱۱] گفته اند روزی در حالت مستی، میمون خود را بر خری وحشی سوار کرده بود و در پی‌ او می­‎تاخت تا اینکه از اسب فرو افتاد و از دنیا رفت.[۱۲]

برخی نیز می گویند بر اثر بیماری ذات الجنب (عفونت ریه) از دنیا رفت.[۱۳] او را در دمشق دفن کردند.[۱۴] نقل شده است وقتی عباسیان بر دمشق مسلط شدند، قبر وی را نبش کردند.[۱۵]

بیشتر منابع تاریخی به روحیه شاعری و خوشگذرانی و شرابخواری یزید اشاره کرده اند.[۱۶]

خوشگذرانی‌

طبق نقل منابع، یزید خوشگذران و هوسباز بود.[۱۷] به صورت آشکار شراب می نوشید و در این کار زیاده روی می کرد.[۱۸] برخی صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و نیز امام حسین (علیه السلام) به صراحت او را فاسق و اهل گناه خوانده اند.[۱۹]

بلاذری او را نخستین خلیفه ای می داند که آشکارا شراب می نوشید، زنان خواننده و نوازنده را نزد خود نگه می داشت و برای لذت بردن، سگ ها و خروس ها را به جنگ همدیگر وا‌میداشت.[۲۰] او میمونی داشت که او را «اباقیس» نامید و به او شراب می نوشاند و از حرکات وی می خندید.[۲۱]

برخی معتقدند رشد و پرورش یزید، تحت تأثیر عقاید مسیحیان تازه مسلمان قبیله میسون، در تکوین شخصیت او مؤثر بوده است.[۲۲] آنان وجود مشاوران مسیحی همانند سِرجون و اَخطَل نصرانی در دربار او و سازش با رومیان شرقی را گواه بر ادعای خود می دانند.[۲۳]

شاعر بودن

یزید فردی سخن پرداز و شاعر بود. دیوان شعر او نیز به چاپ رسیده و به زبان فارسی نیز ترجمه شده است.[۲۴] یکی از شعرهایی که پس از واقعه عاشورا، از او نقل شده، این است: جامی از شراب به من بنوشان که استخوان هایم را سیراب کند. سپس برگرد و ابن زیاد را چنین جامی بنوشان، همان که رازدار و امین من است و اساس خلافت من به دست او استوار گردید.[۲۵]

اسقنی شربه تروی مشاشی                       ثم صل فاسق مثلها ابن زیاد

صاحب السر و الامانه عندی                      و لتسدید مغنمی و جهادی[۲۶]

مورخان نقل کرده اند در زمانی که معاویه، یزید را با سپاه اسلام به سوی رم فرستاد، لشکریان جلو رفته و دچار آبله و تب شدند؛ ولی یزید با همسرش میان راه ماند، سرگرم میگساری شد و اشعاری چنین سرود: از تب و آبله ای که به لشکر رسید باکی ندارم، هر گاه در دیر مران در غرفه ها بر تخت تکیه داده باشم و در کنارم ام کلثوم باشد.[۲۷]

ما ان ابالی بما لاقت جموعهم                   بالغذقذونه من حمی و من موم

اذا اتکأت علی الأنماط فی غرف               بدیر مران عندی ام کلثوم[۲۸]

بیعت گرفتن معاویه برای یزید

وقتی معاویه در سال ۵۶ قمری تصمیم به ولایتعهدی یزید گرفت، زیاد بن ابیه به او گفت: «یزید انسان سستی است که به شکارکردن بیش از خلافت علاقه دارد و برای خلافت مناسب نیست».[۲۹] معاویه برای نشان دادن چهره ای مجاهد از یزید، در سال ۵۲ قمری او را با سپاهیان مسلمان، به سوی روم فرستاد.[۳۰]

همچنین مقام امیری حاجیان را به یزید داد تا وی را از شرابخواری بازدارد و از مخالفت ها علیه او بکاهد.[۳۱] به علاوه اینکه بیعت گرفتن برای یزید را تا پس از شهادت امام حسن (علیه السلام) به تأخیر انداخت.[۳۲]

در صلحنامه امام حسن (علیه السلام) آمده بود که معاویه نباید کسی را جانشین خود کند و انتخاب خلیفه را به شورای مسلمانان واگذارد. به گزارش منابع تاریخی پس از شهادت امام حسن (علیه السلام)، معاویه به صلحنامه وفادار نماند و به فرمانداران و کارگزارانش دستور داد به ستایش از یزید بپردازند و هیأت هایی از شهرهای بزرگ برای بیعت با یزید به سوی او روانه کنند.[۳۳]

مردم مدینه بیش از دیگر شهرهای اسلامی، با بیعت مخالف بودند.[۳۴] معاویه به شاعرانِ مخالف یزید، هدیه هایی داد و نظر آنان را برگرداند.[۳۵] همچنین به مدینه سفر کرد تا از مردم بیعت بگیرد؛[۳۶] ولی نتوانست امام حسین (علیه السلام)، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن ابن ابی بکر را وادار به بیعت با یزید کند.[۳۷]

نقل است عبدالله بن عمر درباره بیعت با یزید گفت: «‌بیعت کنیم با کسی که با میمون ها و سگ ها بازی می کند و شراب می ‏نوشد و آشکارا فسق می کند؟! عذر ما نزد خدا چیست؟!‌».[۳۸]

امام حسین (علیه السلام) نیز در مجلسی که معاویه و ابن عباس و برخی از درباریان و خاندان اموی حضور داشتند، معاویه را نکوهش کرد و با اشاره به خلق و خوی یزید، معاویه را از تلاش برای جانشینی او برحذر داشت و به ابطال استدلال های معاویه برای جلب بیعت با یزید پرداخت.[۳۹] همچنین در مجلس دیگری که عموم مردم در آن حضور داشتند، یزید را شرابخوار و اهل هوا و هوس معرفی کرد.[۴۰]

خلافت یزید

پس از مرگ معاویه، یزید به حکومت رسید.[۴۱] او نخستین کسی بود که بر خلاف سنت خلفای پیشین، به انتصاب پدرش و به صورت موروثی حاکم شد.[۴۲] بر اساس منابع تاریخی، یزید در زمان حکومتش هرگونه مخالفتی را سرکوب می کرد.[۴۳]

در روز نخست، نامه ای به حاکم مدینه نوشت و او را از مرگ معاویه مطلع ساخت و به او دستور داد که از حسین بن علی (علیه السلام) و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر به زور بیعت بگیرد و هر کس نپذیرفت گردنش را بزند.[۴۴]

مسعودی در توصیف سیاست او می نویسد: سیره یزید همان سیره فرعون بود، بلکه فرعون عادل­‎تر از او در میان رعیتش و منصف‎تر از او در میان خاص و عامش بود.[۴۵]

همچنین مسعودی از ابومخنف، نقل کرده که در زمان حکومت یزید، شرابخواری و گناه به دست کارگزاران او در مکه و مدینه به صورت علنی رواج یافت.[۴۶]

حکومت یزید سه سال طول کشید.[۴۷] مورخان اعمال و اقدامات او در این سه سال را سرآغاز بسیاری از مخالفت­ ها بر ضد خلفای بنی امیه و سقوط حکومت آنان می دانند.[۴۸]

او در سال اول حکومتش امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت او را شهید کرد،[۴۹] در سال دوم، حرمت مدینه را شکست و به مدت سه روز جان و مال مردم مدینه را بر سپاهیانش حلال کرد[۵۰] و در سال سوم کعبه را مورد تاخت و تاز قرار داد و آن را به آتش کشید.‌[۵۱]

واقعه کربلا

یزید وقتی به حکومت رسید، به والی مدینه دستور داد «از حسین بیعت بگیر و اگر نپذیرفت، سر او را برایم بفرست».[۵۲] امام حسین (علیه السلام) با یزید بیعت نکرد و به همراه خانواده و شماری از بنی هاشم از مدینه به سمت مکه رفت.[۵۳]

کوفیان با ارسال نامه های فراوان امام را به کوفه دعوت کردند و امام به سمت آنجا حرکت کرد.[۵۴] یزید عبیدالله بن زیاد را حاکم کوفه کرد و او توانست کوفیان را از اطراف امام دور کند.[۵۵]

پس از پیمان‌شکنی کوفیان، امام به سوی کربلا رفت. در آنجا در روز دهم محرم با لشکریان عمر سعد که از طرف ابن زیاد به فرماندهی منصوب شده بود روبرو شد.[۵۶]

در این جنگ، امام حسین و فرزندانش، برادرش عباس، ۱۷ نفر از بنی هاشم و بیش از ۵۰ نفر از یارانش شهید شدند.[۵۷] پس از جنگ، لشکریان عمر بن سعد، با اسب های خود بر بدن کشته شدگان تاختند.[۵۸] به خیمه های بازماندگان حمله کردند و آنچه بود به غنیمت گرفتند و خیمه ها را آتش زدند.[۵۹]

امام سجاد (علیه السلام) به علت بیماری نتوانست جنگ کند و زنده ماند.[۶۰] وی به همراه حضرت زینب و سایر زنان و بچه ها اسیر سپاه کوفه شد. سپاهیان عمر سعد سرهای شهیدان را به نیزه زدند و به همراه اسیران به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد و از آنجا به شام نزد یزید بردند.[۶۱]

رفتار یزید با اسیران کربلا

هنگام ورود اسیران به شام، یزید دستور داد شهر را آذین بندی کنند.[۶۲] او همچنین قصر را تزیین کرد و بزرگان شام را به حضور طلبید.[۶۳] یزید در حضور اسیران، سر امام حسین (علیه السلام) را در ظرف طلا گذاشت و با چوب دستی به آن میزد[۶۴] و این شعر ابن زبعری را تکرار می کرد:[۶۵] ای کاش بزرگانی از قبیله من که در جنگ بدر کشته شدند، بودند و زاری قبیله خزرج را می دیدند. شادمانی و خوشحالی می کردند و می گفتند ای یزید! دست تو درد نکند. بنی هاشم با حکومت بازی کردند وگرنه خبری نیامده بود و وحیی نازل نشده بود.[۶۶]

لیت أشیاخی ببدرٍ شَهِدوا             جزعَ الخزرجِ من وَقْع الأسَلْ

لأهلّوا و استهلّوا فرحاً                  ثُمّ قالوا یایزیدُ لاتُشَلْ

  لعِبَتْ هاشمُ بالملکِ                     فلا خبرٌ جاءَ و لا وحی نَزَلْ[۶۷]

در روایتی از امام رضا (علیه السلام) آمده، یزید سر امام حسین (علیه السلام) را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد. آن‌گاه با یارانش سرگرم خوردن غذا و آبجو شد.

سپس میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشته و به بازی شطرنج مشغول شد. هنگامی که در بازی پیروز می شد، جام آبجو را گرفته می نوشید و ته مانده آن را در کنار تشت، بر زمین می ریخت.[۶۸] «یحیی بن حکم» به این رفتار یزید اعتراض نمود که یزید با مشت به سینه وی زد. ابوبرزه اسلمی نیز اعتراض کرد که به دستور یزید از مجلس اخراج شد.[۶۹]

از منابع تاریخی و روایی بر می آید که یزید ابتدا اسیران را در ویرانه ای بی سقف که به خرابه شام معروف است اقامت داد.[۷۰] پس از سخنرانی های امام سجاد (علیه السلام) و زینب (سلام الله علیها)، آنان را به خانه ای نزدیک قصر خود منتقل کرد.[۷۱]

پی نوشت ها

  1. طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۶۱.
  2. ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۳ق، ج‏۵، ص۲۷۰؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج‏۷، ص۳۳۹.
  3. ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۳ق، ج‏۵، ص۲۷۱؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج‏۷، ص۳۳۹.
  4. طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۶۱.
  5. طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۶۱.
  6. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ش، ج۳، ص۶۱؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۴۱۲.
  7. سید ابن طاوس، اللهوف، ۱۳۸۱ش، ص۱۸۲.
  8. میرخانی، شرح زیارت عاشورا، ۱۳۷۴ش، ص۴۴۶.
  9. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۳۱۲۳.
  10. بلاذری، انساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۵۴.
  11. ابن حبان، الثقات، ۱۳۹۳ق، ص۱۶۲.
  12. بلاذری، انساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۲۸۷.
  13. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۶۵، ص۳۹۷.
  14. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۹۳.
  15. نویری، نهایه الأرب، ۱۴۲۴ق، ج۲۲، ص۳۳.
  16. برای نمونه ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۶۵، ص۳۹۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۶ش، ج۴، ص۱۲۷؛ فقیهی، «بنی امیه در تاریخ»، ۱۴۱۳ق، ص۳۳.
  17. فقیهی، «بنی امیه در تاریخ»، ۱۴۱۳ق، ص۳۳.
  18. «فقیهی، بنی امیه در تاریخ»، ۱۴۱۳ق، ص۳۴.
  19. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.
  20. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج‏۵، ص۲۹۷.
  21. فقیهی، «بنی امیه در تاریخ»، ۱۴۱۳ق، ص۳۴.
  22. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۳۰۱، به نقل از ولوی و دیگران، «مناسبات خلفای اموی با مسیحیان ذمی»، ص۱۳۸.
  23. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۳۰۱، به نقل از ولوی و دیگران، «مناسبات خلفای اموی با مسیحیان ذمی»، ص۱۳۸.
  24. ر.ک. شجاعی و سهرابی، «زندگی و شعر یزید بن معاویه لعنهما الله – ترجمه، نقد و بررسی دیوان»، ۱۳۹۵ش.
  25. عباس آبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶ش، ص۹۲.
  26. عباس آبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶ش، ص۹۲.
  27. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.
  28. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.
  29. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۳.
  30. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۸۶؛ یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۱۶۰.
  31. طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۶۱.
  32. طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۳۴.
  33. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۸۶؛ یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۱۶۰.
  34. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۶ش، ج۳، ص۲۵۰.
  35. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۶ش، ج۳، ص۵۰۳.
  36. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۲۸۶۷.
  37. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۲۸۶۷.
  38. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۱۶۰.
  39. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۴۱۰، ج۱، ص۲۰۸-۲۰۹.
  40. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۴۱۰، ج۱، ص۲۱۱.
  41. طبری، تاریخ المم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۲۹۰۴.
  42. طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۳۲.
  43. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‏۳، ص۶۷.
  44. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۱۷۷.
  45. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۶۸.
  46. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‏۳، ص۶۸.
  47. طبری، تاریخ المم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۳۱۲۱.
  48. طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۷۵.
  49. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۲۵۳.
  50. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۲۵۳.
  51. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۲۵۳.
  52. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۶، ج۴، ص۱۴؛ ازدی، مقتل الحسین (علیه السلام)، بی‌تا، ص۳.
  53. بَلاذُری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۶۰.
  54. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۹۹۱م، ج۵، صص۲۷-۲۸؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۶-۳۷.
  55. طبری، تاریخ المم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۲۹۳۳-۲۹۶۲.
  56. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، صص۲۹۸۹-۳۰۶۰.
  57. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۲۹۸۹-۳۰۶۰.
  58. مفید، الإرشاد، ۱۳۹۹ق، ج‏۲، ص۱۱۳؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۵۵.
  59. سید ابن طاووس، لهوف، بی‌تا، ص۱۳۲.
  60. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۵۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۵۶.
  61. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۵۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۵۶.
  62. صدوق، امالی، ۱۴۰۳ق، مجلس ۳۱، ص۲۳۰.
  63. سید ابن طاووس، لهوف، ۱۳۸۱ش، ص۲۱۳.
  64. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۶۴.
  65. مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۱۳۲-۱۳۳.
  66. مقرم، مقتل الحسین (علیه السلام)، ۱۳۸۷ش، ص۳۵۸.
  67. مقرم، مقتل الحسین (علیه السلام)، ۱۳۸۷ش، ص۳۵۸.
  68. صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵، ح۵۰.
  69. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ۱۴۱۷ق، ص۴۱۶.
  70. صدوق، امالی، ۱۴۰۳ق، مجلس ۳۱، ص۲۳۱، ح۴.
  71. شیخ مفید، ارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۲۲.

ادامه در قسمت دوم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *