چهار زن نمونه و الگو

۱۳۹۴-۱۲-۰۸

578 بازدید

 اگر انسان وارسته شد، می‌تواند الگوی دیگر انسان‏‌ها قرار گیرد. اگر مرد باشد الگوی مردم است نه مردان، و اگر زن باشد باز الگوی مردم است نه زنان. این مطلب را قرآن کریم به صورت صریح روشن کرده و چهار زن را به عنوان زن نمونه (دو نمونه خوب و دو نمونه بد) ذکر می‌کند.

زن، چه بد و چه خوب، نمونه زنان نیست، زن نمونه است. فرق است‏ بین این دو مطلب که اگر زن خوب شد، آیا نمونه زنان می‌باشد یا زن نمونه است؟ چه این که مرد، اگر خوب شد، نمونه مردان نیست ‏بلکه مرد نمونه است. قرآن کریم می‌فرماید: آن که خوب است نمونه مردم است نه نمونه مردان و زن خوب، نمونه زنان نیست، بلکه زن نمونه است، چه این که زن بد، نمونه زنان بد نیست، بلکه نمونه انسان‏‌هاى بد است.

زن لوط و زن نوح

قرآن کریم نمونه مردم بد را با نقل داستان دو زن بد، تبیین کرده و می‌فرماید:

ضرب الله مثلا للذین کفروا امراه نوح وامراه لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین(۱)

خدا براى کسانى که کافر شدند زن نوح و لوط را مثل آورده که هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کارى از دست‏ شوهران آنها در برابر خدا ساخته نبود، به آنان گفته شد با داخل شوندگان، داخل آتش شوید.

در این جا خداوند نمی‌فرماید: «ضرب الله مثلا لللاتى کفرن‏» و نمی‌فرماید: «ضرب الله مثلا للنساء الکافرات‏»؛ نمی‌گوید: خدا نمونه زنان بد را ذکر کرد، بلکه می‌گوید نمونه مردم کافر را ذکر کرد. ضرب الله مثلا للذین کفروا نه «للنساء» و نه «لللاتی کفرن‏» بنابراین معلوم می‌شود این «للذین کفروا» به معناى مردان کافر نیست‏ بلکه به معناى مردم تبهکار و بزهکار است. منظور از خیانت نیز در اینجا، خیانت مکتبى، اعتقادى و فرهنگى است، و لذا ذات اقدس اله به ما فرمود:

لاتخونوا الله و الرسول وتخونوا اماناتکم(۲)

خیانت نکنید به خدا و رسول و خیانت نکنید به امانت‌هایتان.

به پیامبر خیانت کردن، یعنى، با دین او بد رفتارى کردن. در اینجا که فرمود: زن لوط و زن نوح به این دو پیامبر که یکى از آنها پیامبر اولواالعزم است و دیگرى حافظ شریعت ابراهیم(علیه السلام)، خیانت کردند، یعنى مکتبشان را نپذیرفتند، و این‌ها نمونه مردم تبهکار و کافرند. بنابراین معلوم می‌شود که اگر سخن از «الذین‏» و «امنوا» و مانند آن است‏ بنا بر فرهنگ محاوره، منظور مردم هستند، نه مردان. و در همین آیه هم که فرمود: قیل ادخلا النار مع الداخلین اگرچه «ادخلا» همان طورى که تثنیه مذکر است، تثنیه مؤنث هم هست، اما این که «داخلین‏» را به صورت جمع مذکر سالم ذکر کرد منظور، مردم جهنمى هستند نه مردان جهنمى.

زن فرعون

قرآن کریم دو نمونه خوب از زنان را نیز به عنوان الگو ذکر می‌کند، زنان با فضیلتى که ذات اقدس اله را نمونه مردم مؤمن می‌شمارد و درباره آنها چنین می‌فرماید:

و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امراه فرعون اذ قالت رب ابن لى عندک بیتا فى الجنه و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمین(۳)

براى کسانى که ایمان آوردند، خداوند همسر فرعون را مثل آورده آنگاه که گفت: پروردگارا! پیش خود در بهشت ‏براى من خانه‌‏اى بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات بخش و مرا از دست مردم ستمگر برهان.

تعبیر قرآن در آیه این نیست که: همسر فرعون، نمونه زنان خوب است، بلکه می‌فرماید: زن خوب، نمونه جامعه اسلامى است و جامعه برین از این زن الگو می‌گیرد، نه این که فقط زنان باید از او درس بگیرند.

ذات اقدس اله در این آیه نیز نمی‌فرماید: «و ضرب الله مثلا لللاتى امن امراه فرعون‏» بلکه می‌فرماید: نمونه مردم خوب، زن فرعون است و ضرب الله مثلا للذین امنوا امراه فرعون یک چنین زنى در خانه‌‏اى زندگى می‌کرد که صاحب آن خانه ادعاى:

انا ربکم الاعلى(۴)

پروردگار بزرگتر شما منم،

داشت و شعار:

ما علمت لکم من اله غیرى(۵)

براى شما خدایى غیر از خودم نمی‌شناسم،

در سر می‌پروراند و ادعاى انحصار می‌نمود. ذات اقدس اله در قرآن کریم به صورت حصر می‌فرماید:

سبح اسم ربک الاعلى(۶)

تسبیح کن نام پروردگار والاى خود را.

کلمه اعلى، مفهومى است که حصر را همراه دارد، بنابراین، دو نفر به عنوان اعلى نمی‌توانند یافت‏ شوند، فرعون نیز با گفتن این کلمه داعیه انحصار داشت و این اعلى بودن را ادعا می‌کرد. او همان طورى که ادعاى ربوبیت را داشت، مدعى توحید ربوبى هم بود. سخن از ارباب متفرقه نمی‌گفت. او می‌گفت: نه تنها من خدایم، بلکه من، تنها خدا هستم. به جاى «لا اله الا الله‏» شعار «لا اله الا انا» را سر می‌داد و در چنین خانه‌اى، بانویى نشات گرفت که نمونه مردم متدین است.

قرآن در مقام ذکر فضائل این بانو، مهمترین آنها را در بعد دعا می‌داند که در این دعا شش نکته مهم اخذ شده است. علت این که این بانو، نمونه مردم خوب است‏ به خاطر آن است که در نیایشش به ذات اقدس اله عرض می‌کند: اذ قالت رب ابن لى عندک بیتا فى الجنه؛

این زن در کنار خدا، بهشت را مى طلبد. دیگران بهشت را می‌طلبند، و در دعاهایشان از خداوند:

جنات تجرى من تحتها الانهار(۷)

بهشت‏‏‌هایى که از زیر آنها نهرها جارى است،

درخواست می‌کنند، اما این بانو اول خدا را مى خواهد و بعد در کنار خدا، خانه طلب می‌کند. نمی‌گوید: «رب ابن لى بیتا فى الجنه‏» و نمی‌گوید: «رب ابن لى بیتا عندک فى الجنه‏» بلکه می‌گوید: رب ابن لى عندک بیتا فى الجنه اول عند الله را ذکر می‌کند بعد سخن از بهشت را به میان می‌آورد. یعنى اگر سخن از:

«الجار ثم الدار»(۸)

اول همسایه بعد منزل خود،

است، این بانو هم می‌گوید: «الله ثم الجنه‏» البته جنتى که عند الله باشد، با جنتى که تجرى من تحتها الانهار است تفاوت فراوان دارد.

در این نیایش شش گانه یا دعاى شش بعدى، دو درخواست‏ به تولى بر می‌گردد یکى لقاء الله و دیگرى بهشت. یعنى یکى «جنه اللقاء» و دیگرى جنات تجرى من تحتها الانهار و چهار خواسته دیگر هم به تبرى بر می‌گردد:

۱- و نجنى من فرعون

۲- و عمله

۳- نجنى من القوم الظالمین

۴- و «اعمالهم‏» که محذوف است.

آنجا که می‌فرماید: نجنى من فرعون و عمله خواسته او این نیست که: خدایا مرا از عذاب فرعون نجات بده. ممکن است کسى بگوید: خدایا مرا از دست ظالم نجات بده ولى وقتى خود به قدرت رسید، دست‏ به ظلم بیالاید. اما این بانو عرض می‌کند: نه تنها مرا از فرعون نجات بده بلکه از ستمکارى هم مرا برهان، مرا نجات بده تا زیر بار شرک فرعون نروم و خود نیز داعیه ربوبیت در سر نپرورانم رب نجنى من فرعون و عمله. سپس می‌گوید: و نجنی من القوم الظالمین چون ممکن است کسى از فرعون برهد ولى به دام آل فرعون یا سایر ستمکاران بیفتد. لذا درخواست پنجم را عرض می‌کند و نجنى من القوم الظالمین و «اعمالهم‏» به قرینه نجنى من فرعون و عمله حذف شده است و حذف در این‏گونه موارد جایز است.

بنابراین بانویى که تا به این حد عالى می‌فهمد و در خواسته‌هایش، تبرى وتولى داشته و مسائل اجتماعى و فردى را از ذات اقدس اله مسالت می‌کند، آیا این زن نمونه، تنها نمونه زنان است یا به تعبیر قرآن کریم، نمونه مردم جامعه است.

مقام ویژه مریم(علیها السلام)

نمونه چهارمى را که قرآن بیان می‌کند حضرت مریم است. خداوند پس از معرفى همسر فرعون به عنوان الگوى انسان‏‌هاى مؤمن در آیه بعد براى گرامیداشت مقام خاص مریم می‌فرماید:

و مریم ابنه عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقت‏ بکلمات ربها و کتبه و کانت من القانتین(۹)

و مریم دختر عمران را، که خود را پاکدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدم و سخنان پروردگار خود و کتاب‏‌هاى او را تصدیق کرد و از عبادت پیشگان بود.

یعنى «و ضرب الله مثلا للذین آمنوا مریم ابنت عمران‏» و چون مقام مریم، بالاتر از مقام زن فرعون بود لذا این‌ها را یکجا ذکر نکرد، بلکه در دو آیه جدا ذکر فرمود، برخلاف آن دو کافره که در یکجا ذکر نکرد، بلکه در دو آیه جدا ذکر فرمود، بر خلاف آن دو کافره که در یک آیه ذکر شدند. حضرت مریم در اثر احصان، صیانت، عفت و در اثر دریافت آن روح غیبى به جایى رسید که صدقت‏ بکلمات ربها و کتبه و کانت من القانتین گشت.

از این چهار نمونه سوره تحریم، به خوبى بر می‌آید که نه مرد نمونه، نمونه مردان است و نه زن نمونه، نمونه زنان. ممکن است کشاورز نمونه، نمونه کشاورزان، صنعتگر نمونه، نمونه صنعتگران، خطاط نمونه، نمونه خطاطان باشد، ولى انسان نمونه، نمونه همه انسانهاست و اختصاصى به زن یا مرد ندارد.

پس در ارزیابى مقام و کمالات مریم نقش مادر آن بانو را نباید فراموش کرد. گرچه در تربیت مریم‏(سلام الله علیها) حضرت زکریا نیز نقش داشت لیکن این امر در مرحله نهایى بود نه در پیدایش ابتدایى، مادر این بانو لیاقت آن را داشت که مادر پیغمبر بزاید و آن خضوع را داشت که فرزندش را به معبد حق اهدا کند، و این که ذات اقدس اله این گوهر را پذیرفت، براى آن بود که می‌دانست اگر به او فیض عطا نماید امین در حفظ فیض خواهد بود.

خدا به عده زیادى از مردان فضیلت داد و می‌دانست که از عهده آن برنیامده و سرانجام رسوا خواهند شد و اعطاى فضیلت‏ به آنها فقط از باب:

معذره الى ربکم(۱۰)

و اتمام حجت‏ بود لذا به آنها فضیلت داد، ولى سمت و ماموریت نداد. زیرا کسى که در کار خود انحراف دارد، اگر ماموریت و سمتى پیدا کند به مبانى دین صدمه میزند. خداوند به بلعم باعورا فضیلت داد ولى سمت نداد، به سامرى فضیلت داد ولى سمت نداد. سامرى آدم کوچکى نبود او با چشم درونی خود اثر فرشته‏‏‌ها را دید و گفت:

بصرت بما لم یبصروا به(۱۱)

من دیدم چیزى را که توده ناظران ندیدند، ولى به جاى این که از آن اثر فیض گرفته، و راه موسى و هارون را ادامه بدهد، و شاگردى آنها کند، گوساله‌پرستى را رواج داد. بلعم باعورا نیز، کسى بود که طبق یک نقل ذات اقدس اله درباره او فرمود:

و اتل علیهم نبا الذى اتیناه ایاتنا فانسلخ منها(۱۲)

خبر آن کس را که آیات خود را به او تعلیم داده بودیم و از آن دور شد براى آنان بخوان.

ما یک قشر روشن، یک لباس فاخرى بر پیکر او پوشاندیم اما او از این پوست درآمد.

این‌ها نمونه‏‏‌هاى قرآنى است مبنى بر این که خدا می‌داند که به چه کسى سمت ‏بدهد، لذا فضیلت را می‌دهد تا معلوم شود، که عده‏اى عمدا فضیلت را به رذیلت تبدیل می‌کنند. چون ذات اقدس اله از درون و برون همگان باخبر است، هرگز به کسانى که لاحقه سوء دارند سمت رسمى نمی‌دهد.

الله اعلم حیث‏ یجعل رسالته(۱۳)

ذات اقدس اله می‌داند که به چه کسى ماموریت‏ بدهد. او نظیر بشرهاى عادى نیست که به کسى ابلاغ بدهد، بعد کشف خلاف بشود، و بگوید: من که درون‏ بین نبودم. خداوند، خلافت، رسالت، نبوت، امامت و رهبرى را به کسى که از درون آنها مستحضر است و درونى فاسد دارند نخواهد داد اما کسانى که ذات اقدس اله می‌داند، با حسن اختیارشان پایدار و پایبند هستند، این‌ها را می‌پذیرد و مریم از این نمونه بود. بنابراین گرچه او در بدو پیدایش، کودکى بیش نبود اما معلوم بود که اگر خدا به او فضیلت‏ بدهد، او در حفظش پایدار و استوار است. لذا در ابتداى زندگى، مادرى همچون زن عمران، سرپرستى او را به عهده داشت و بعد وقتى می‌خواهد به نذر خود عمل کند، او را به معبد می‌سپارد، و از آن به بعد است که:

و کفلها زکریا(۱۴)

خدا زکریا را کفیل او قرار داد.

یعنى «جعل الله سبحانه و تعالى لزکریا کفیلا لها»، «کفل‏» در این جمله دو مفعول گرفته است «مکفل‏» خدا است و خداى متعال مریم را در تحت ‏سرپرستى زکریا(علیه السلام) کفالت نمود «و کفلها زکریا» نه «تکفلها زکریا» زکریا(علیه السلام) متکفل نشد مگر به وحى الهى. این چنین نبود که قرعه خود به خود به نام زکریا(علیه السلام) بیفتد، لذا فرمود: این‌ها قرعه زدند و خیلی‏‌ها شیفته بودند که این کودک را سرپرستى کنند:

و ما کنت لدیهم اذ یختصمون(۱۵)

تو نزد آنان نبودى آنگاه که مجادله داشتند.

و بنا را بر قرعه نهادند اما قرعه بنام مبارک زکریا(علیه السلام) خورد، به خواست‏ خدا قرعه به نام او در آمد.

و ما کنت لدیهم اذ یلقون اقلامهم ایهم یکفل مریم(۱۶)

تو نزد آنان نبودى آنگاه که قرعه انداختند تا کدام یک مریم را کفالت کند.

خدا می‌فرماید: ما طورى برنامه را تنظیم کردیم که خود مکفل شویم و زکریا، متکفل و مریم، تحت کفالت‏ باشد. و این در مرحله بقاء است که پرورش و رشد اوست و گرنه در بدو پیدایش و تکونش، و ظهور و هجرت او از رحم به دامن، در سایه تربیت آن بانو بود.

ارزیابى مقام مریم از نظر مفسرین

نکته‌‏اى که در ارزیابى مقام حضرت مریم باید مورد توجه قرار گیرد این است که قرآن کریم، درباره تربیت مریم عذراء(علیها السلام) مى‌فرماید: هرگاه حضرت زکریا(علیه السلام) وارد می‌شد، روزى خاصى را در حضور آن بانو(علیها السلام) می‌دید.

کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انى لک هذا قالت هو من عند الله یرزق من یشاء بغیر حساب(۱۷)

هرگاه که زکریا در محراب بر او وارد می‌شد نزد او نوعى خوراکى می‌یافت. گفت: اى مریم! این از کجا براى تو آمده است او گفت: این از جانب خداست، که خدا به هرکس بخواهد بی‌شمار روزى دهد.

و همچنین فرشتگان با مریم سخن می‌گفتند و سخنان مریم را هم می‌شنیدند بلکه مشافهتا و مشاهدتا گفتار را با شهود می‌آمیختند، هم مریم آنها را می‌دید و هم آنها را مرآى مریم قرار می‌گرفتند. این‏‌ها تعبیرات بلندى است که قرآن درباره مریم دارد.

و نیز در تبیین مقام والاى مریم می‌فرماید:

و اذ قالت الملائکه یا مریم ان الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک على نساء العالمین یا مریم اقنتى لربک و اسجدى و ارکعى مع الراکعین(۱۸)

و هنگامى را که فرشتگان گفتند: اى مریم، خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است. اى مریم! عبادت خدا کن و سجده کن و با رکوع‌کنندگان راکع باش.

یعنى فرشتگان فراوانى با این بانو سخن گفته، و او را از مقام اصطفایش با خبر کردند که تو صفوه الله، مطهره و در میان زنان عالم ممتازى، دائما به یاد حق باش، سجود، سجود و رکوع را فراموش مکن و از اهل رکوع باش.

و نیز بشارت حضرت مسیح را به او دادند:

اذ قالت الملائکه یا مریم ان الله یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح(۱۹)

و هنگامى که فرشتگان گفتند: اى مریم! خداوند تو را به کلمه‏ اى از جانب خود که نامش مسیح، عیسى بن مریم است مژده می‌دهد.

این‌ها نمونه‏‏‌هایى از گفتگو و حضور فرشتگان در محضر مریم(علیها السلام) است.

پى‌نوشت‏‌ها

۱- تحریم، ۱۰

۲- انفال، ۲۷

۳- تحریم، ۱۱

۴- نازعات، ۲۴

۵- قصص، ۳۸

۶- اعلى، ۱

۷- فرقان، ۱۰

۸- بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۲۵

۹- تحریم، ۱۲

۱۰- اعراف، ۱۶۴

۱۱- طه، ۹۶

۱۲- اعراف، ۱۷۵

۱۳- انعام، ۱۲۴

۱۴- آل عمران، ۱۳۷

۱۵- آل عمران، ۴۴

۱۶- همان.

۱۷- آل عمران، ۳۷

۱۸- آل عمران، ۴۲ و ۴۴

منبع: کتاب زن در آینه جلال و جمال؛ ص ۱۵۳؛ آیت الله عبدالله جوادى آملى