پذیرش و جلب اعتماد فرزند و راه های نشان دادن آن

۱۴۰۰-۱۲-۱۶

279 بازدید

شناسایی خواسته های فرزندان شرط خانواده موفق

با پذیرش فرزند از سوی والدین، کمک مؤثری به او می شود تا بتواند ارزش‌های خود را بررسی کند، آنها را توسعه دهد و استعدادهای نهفته ی خود را عملی کند. حرکت به سوی استقلال، دور شدن از وابستگی، و مدیریت رفتار خود، از آثار خوب پذیرش است.

راه‌های نشان دادن پذیرش

از طریق گفتار و رفتار می توان پذیرش را نشان داد. در زمینه ی گفتار، پاسخ مثبت دادن به درخواست فرزند، همراهی با او در گفتار، جملات ناتمام او را تمام کردن و… نمونه هایی از پذیرش کلامی است.

در بخش غیر کلامی، حالت هایی همچون لبخند زدن، سرتکان دادن و مجاورت بدنی، از قبیل در آغوش گرفتن، نمونه هایی از پذیرش غیر کلامی است. ما در کمال آرامش، با هیجان نشان می دهیم آنچه را دیگری می گوید یا می خواهد، خوب درک می کنیم و می فهمیم و خوب می‌پذیریم؛ زیرا با درک درست آن، مصصم هستیم با شیفتگی، پیام پذیرش را مخابره کنیم و برای دریافت پیام چنان برانگیخته ایم که حالت وارفتگی از خود نشان نمی دهیم. بنابراین، با گرایشی که از خود نشان می دهیم، فرزندان متوجه پذیرش ما می شوند.

پیام های غیر کلامی از طریق زبان رفتار به وسیله ی لحن صدا، حالات چهره ی، تماس چشمی و حالت ها منتقل می شود.

حالات چهره پس از زبان، مهمترین راه نشان دادن پذیرش است. در فرهنگ های متنوع دنیا، شاهد حالات چهره ی مشترکی هستیم، از قبیل بالا کشیدن یک یا هر دو ابرو، جمع کردن لب ها و… که نشانه ی تعجب و اضطراب اند.

می توانیم با اتخاذ حالت چهره ای متناسب با موقعیت، در شادی فرزندمان خود را شاد، در نگرانی اش خود را سهیم کرده، هنگام ابراز خواسته اش چهره ای پذیرا داشته باشیم.

همچنین، تماس چشمی نشان دهنده ی هیجانات دوستانه یا خصمانه درباره ی دیگران است.

رالف والدو امرسون می گوید: «چشم های اشخاص به اندازه ی زبان هایشان صحبت می کند؛ با این مزیت که سخن گفتن به وسیله ی چشم ها به بیان واژه ها نیاز ندارد و درک کلی از شخص مقابل فراهم می کند».(۱)

حالت ها دو دسته اند: (۲) نشان دهنده ها، که مکمل گفتارند، همراه آن به کار می روند و فقط موجب برقراری ارتباط می شوند. این حالت ها، محتوای کلامی گفتار را نشان می دهند و به تسهیل گفت و گوی افراد کمک می کنند. اما دسته ی دوم که «معرف» نام دارند، به طور کامل جای گزین رفتار می شوند.

معرف‌ها جایی استفاده می شوند که صحبت کردن غیرممکن باشد برای مثال، در محیط های پر سر و صدا یا وقتی والدین با فرزندان فاصله ی بسیاری دارند یا می خواهند پیامی را مخفیانه به یکدیگر منتقل کنند، از این حالت استفاده می کنند.

تکان دادن سر، از جمله حالت هایی است که به نشانه ی موافقت و پذیرش به کار می رود. فوربس و جکسون بر تأثیرات تقویتی این حالت تأکید کرده اند. در بیشتر تحقیقات صورت گرفته در این زمینه، تکان دادن سر و سایر تقویت کننده های کلامی و غیر کلامی با هم ترکیب شده اند.(۳)

مداخله نکردن

یکی از راه‌های پذیرش فرزند، مداخله نکردن در فعالیت اوست. این روش به ویژه درباره ی کودکان راه گشاست. و در شکوفایی استعدادهای آنها بسیار مؤثر است. کودکی که می خواهد با وسایل خود خانه‌ای بسازد، وقتی متوجه می شود پدر و مادر هر یک به کار خود سرگرم است و اجازه می دهد او کار خود را به تنهایی طراحی، سازمان دهی، هدف گذاری و اجرا کند، حتی به او اجازه می دهند اشتباه کند بارها بسازد و خراب کند، از سوی والدین احساس پذیرش می کند.

شکی نیست که سخن ما درباره ی رفتارهای طبیعی و روزمره ی زندگی است. آزاد گذاشتن فرزندان در این بخش، آنها را برای تصمیم گیری در کارهای مهم و پر خطر آماده می کند. در کارهای پر خطر یا کارهایی که غیر طبیعی است و خطر جدی در پی دارد، نظارت و توصیه ی پدران و مادران ضروری است؛ البته به شرط آن که آنها توانسته باشند اعتماد فرزندان را جلب کنند و فرزندان معتقد باشند والدینشان خواسته ی آنها را تأمین می کنند و درک درستی از زمان فرزندشان دارند و قدیمی فکر نمی کنند.

خیلی وقت ها، پدر و مادر اجازه نمی دهند بچه ها تنها و مستقل باشند و با سرزده وارد شدن و اظهار نظر کردن، محدوده ی تفکر شخصی آنان را نادیده می‌گیرند و به استقلال فکری شان ضربه می زنند. گاه والدین اصول حاکم میان همسالان خود را درباره ی درست یا نادرست بودن کار، به بچه ها تحمیل می کنند و به صورت افراطی، نگران حرف مردم و قضاوت آنان درباره ی فرزندانشان هستند و دوست دارند بچه ها نیاز خود به بزرگترها را احساس کنند.

البته این کارها ناشی از دلسوزی و نگرانی والدین است و بی شک، پدر و مادر با خیرخواهی این کارها را انجام می دهند، اما نتیجه ی عملی کار آنها تربیت فرزندانی بدون استقلال و ناتوان است. همچنین، گاه به نظر می رسد رفتار و مداخله ی آنها خودخواهانه است.

در یکی از مشاوره هایم، مادری می‌خواست به هنر فرزندش افتخار کند و چون دوست داشت هنر او بدون نقص باشد، در کارهای فرزندش مداخله می‌کرد؛ یا از این که فرزندش صدای خوبی داشت، لذت می‌برد و دوست داشت فرزندش در برابر دیگران، اشعار را با صدای بلند بخواند. او در همه ی مهمانی ها از فرزندش می‌خواست برای حاضران اشعاری بخواند، اما در موارد فراوان فرزند مخالفت می‌کرد و مادر، به شدت ناراحت می‌شد.

سؤال این است که این مادر لذت و سود را برای چه کسی در نظر می‌گیرد. او باید با تأمل به این نتیجه برسد که اصرار او برای خواندن شعر، بیشتر برای خودش لذت بخش است و خیلی وقت ها، برای فرزند ملال آور است و نباید این گونه بر خواندن او اصرار کند. این اصرار به علت خودخواهی است و فرزندان را از داشتن هنر خویش می‌رنجاند. نباید با این برخوردها به استقلال فرزندان آسیب وارد کرد. بنابراین، یکی از راه‌های پذیرش، مداخله نکردن در کار فرزندان است.

سکوت کردن و گوش دادن

لازم نیست انسان در همه ی موارد، برای اظهار پذیرش خود، سخنی بگوید. یکی از راه های غیرکلامی پذیرش، سکوت است. گاه فرزندان بسیار احساس شادی می کنند از این که «من همه ی حرف هایم را زدم و پدرم هیچ نگفت»، « من آنچه نگران گفتنش بودم به زبان آوردم و مادرم انتقاد نکرد». این گونه مواجهه، به فرزند فرصت می دهد حرف دلش را بزند.

به طور قطع، در موارد فراوانی، قضاوت والدین با فرزندان متفاوت است و حق آنهاست که متفاوت باشند و حتی در موارد بسیاری پدر و مادر باتجربه تر و بهتر از فرزندان قضاوت می کنند، ولی محرومیت فرزند از آنچه پدر و مادر برایش بهتر می‌دانند، به مراتب کم اهمیت تر است از این که ارتباطش با پدر و مادر قطع شود و دچار محرومیت های جبران ناپذیر شود. ارتباط والدین و فرزندان، جای گزین ندارد. اگر این ارتباط قطع شد، هر حادثه ای ممکن است برای فرزندان پیش آید.

گاه بازگو کردن مسئله ای از سوی فرزند، بیان کننده ی نوعی بی حیایی و نشناختن حریم والدین است؛ اما تحمل این بی حیایی، آسان تر و کم خطرتر از بی حیایی هایی است که به علت بازگو نکردن مسئله، برای فرزند پیش می آید.

بسیاری از اوقات، نمی‌دانیم در ذهن و فکر بچه هایمان چه می‌گذرد. گاه فکر می کنیم ظاهر آرام و ساکت آنها نشان دهنده ی این است که دغدغه ی چندانی ندارند و به همین دلیل خود را آرام نشان می دهند، در حالی که از درون آنها بی خبریم و آنها فرصتی نیافته اند تا آنچه در دل دارند، نشان دهند گوش دادن این نیست که فقط واژه ها را بشنویم، بلکه بیشتر به معنای درست فهمیدن سخن است.

در ساکت بودن و گوش دادن، به محتوای واژه ها به دقت توجه می شود تا سخن آن چنان که هست، شناخته شود. گوش دادن، کاوشی برای درک منظور گوینده است. گوش دادن، فعالیتی انتخابی شامل دریافت و تفسیر محرک‌های شنیداری است.

وقتی کسی به هم صحبتی ما نیاز دارد و بخواهد او را درک کنیم، با همدلی به او گوش می دهیم در چنین مواقعی، به شنیدن و درک افکار، اعتقادات و احساسات طرف مقابل ابراز تمایل می کنیم. خداوند متعال، رسول خود را «گوش خیر» می نامد و می فرماید:

قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ(۴)

«بگو: گوش دادن او به نفع شماست. او به خداوند ایمان دارد و مؤمنان را تصدیق می کند».

برای این که فرزند ما حس کند که پذیرفته شده است، باید به او نگاه کنیم، نشان دهیم که به حرف هایش علاقه مندیم، او را به بیشتر صحبت کردن درباره ی موضوع مورد نظرش تشویق کنیم و تلاش کنیم کمتر صحبت کنیم.

اگر از افرادی که در برقراری ارتباط موفق اند، رمز موفقیتشان را بپرسید، بیشتر پاسخ‌ها نشان می دهد که این افراد، با متانت به سخنان اطرافیان خود گوش می دهند.(۵)

گوش دادن محبت را در پی دارد، (۶) همدم بودن را بیشتر می کند و باعث می شود آرامش میان والدین و فرزندان ایجاد شود. گوش دادن با تفکر همراه است و نشانه ی واماندگی شنونده نیست، باعث زینت و وقار است و انسان را از تکلف عذرخواهی مصون می دارد.(۷)

«پذیرش» از مهمترین پیامدهای گوش دادن است. فرزندی که پیام می دهد، احساس می کند که پدر و مادر، او را پذیرفته اند و در وضعیتی قرار می‌گیرد که خودش قادر است آنچه را نمی تواند تغییر دهد، بپذیرد؛ زیرا وقتی احساساتش را بیان می کند، آن را بروز می دهد و از دلش بیرون می ریزد، خودش نیز برای پذیرش موقعیت آماده تر می شود.

گوش دادن موجب ارتباط صمیمی والدین و فرزندان می شود. این تجربه که پدر یا مادر به سخن فرزند گوش، و آن را درک می کند، چنان او را ارضا می کند که شاید کمتر عاملی تا این حد رضایت به وجود آورد.

گوش دادن به فرزند فرصت می دهد که از نظر شناختی و عاطفی، زمینه ی مناسب تری برای تغییر مطلوب داشته باشد. برخی والدین، در ارتباط با فرزندان خود، ابتدا به گوش دادن رو می‌آورند، اما آن را ادامه نمی دهند تا به مقصد برسند. ابتدا راه گفت و شنود را باز می کنند تا فرزند احساسات خود را بازگو کند و به او می‌گویند: ما احساسات تو را درک می کنیم؛ اما همین که چیزی از او شنیدند که خوششان نیامد، به سرعت گفت و گو را قطع می کنند.

بعضی نیز وقتی می خواهند از روش گوش دادن استفاده کنند، فقط به ظاهر کلمات فرزند خود توجه می کنند، اما از احساسات او غافل می‌مانند. ما باید به محتوا و عمق توجه کنیم و احساسات فرزندمان را نیز دریابیم.

پذیرش فرزند و نپذیرفتن رفتار او

گاه والدین ادعا می کنند که ما خود فرزند را پذیرفته ایم، اما رفتار او را نمی‌پذیریم. این سخن بیشتر به شوخی شبیه است تا واقعیت. فقط در صورتی ممکن است این سخن واقعیت داشته باشد که فرزند از نادرستی و نامطلوبی رفتار بی خبر باشد و با نیت و انگیزه ی درستی آن را انجام داده باشد و زمانی که مطلع شد، خودش نیز از رفتار بیزار شود.

در این صورت، والدین در حالی که از رفتار فرزند ناراضی اند، از خود او که انجام دهنده ی رفتار بوده است، کمترین ناراحتی ندارند و او را پذیرفته اند. در چنین شرایطی می توان میان فعل و فاعل تمایز قایل شد و فعل را به زشتی، اما فاعل را به زیبایی وصف کرد.

اما در صورتی که فرزند از زشتی کار در نگاه پدر و مادر مطلع باشد و به آن کار ادامه دهد، اگر والدین مدعی شوند که او را پذیرفته اند، اما رفتارش را نپذیرفته اند، ادعایی بی معنا را مطرح کرده اند. این ادعا و طرز تفکر، والدین را فقط آزاد می‌گذارد تا با به کارگیری قدرت و زور، برای فرزند، حدودی معین کنند و بگویند که ما فرزند را پذیرفته ایم.

، اما با رفتار او مشکل داریم. چگونه ممکن است فرزند را مستقل از واقعیتی که دارد، پذیرفت یا رد کرد، در حالی که انسان، هرگز از رفتار یا حالات خود متمایز نیست. اگر از دید فرزند نیز به مسئله نگاه کنیم، می‌بینیم میان نپذیرفتن خود و رفتارش تمایزی قایل نیست.

وقتی شما اعتقادات، گفتار و رفتار او را قبول ندارید، هیچ گاه نمی گوید: پدر و مادر مرا به مثابه ی شخص پذیرفته اند، اما افکار، عقاید، گفتار یا رفتار مرا قبول ندارند؛ بلکه می گوید: آنها مرا قبول ندارند و نپذیرفته اند. او میان خود و افکار، گفتار و رفتارش تمایزی قایل نمی شود.

پذیرش شخص فرزند در نظر او به این صورت معنا می‌یابد که چه اندازه از رفتارهایش را والدین پذیرفتنی می‌دانند وقتی والدین رفتار‌های فرزند را می‌پذیرند، او به راحتی درباره ی خود قضاوت می کند که من پذیرفته شده ام. بچه ها باید به طور کامل بدانند کارهایی هست که وقتی آنها را انجام می دهند از سوی والدین پذیرفته نمی شوند. اگر والدین طور دیگری وانمود کردند، بچه ها در صداقتشان شک می کنند و اگر بچه ها را نپذیرند، به صداقت و روراستی آنها پی می‌برند.

اگر پدر یا مادر فکر کنند این گفته ی آنها که من فرزندم را پذیرفته ام، اما رفتار او را نپذیرفته ام، قضاوت فرزندان را درباره ی آنها خوب و دیدشان را مثبت می کند، اشتباه فکر می کنند.

نه تنها فرزند چنین قضاوتی نخواهد داشت، بلکه به دلیل محدودیت رفتاری پدیده آمده برای خود، از والدین متنفر می شود و آنها را آدم‌هایی پر حیله، مکار و سیاست باز وصف می کند. این قضاوت به شدت باعث موضع گیری و ایجاد نفاق در فرزندان می شود و آنها تلاش می کنند، در عین مخالفت واقعی با والدین، به ظاهر نشان دهند که همراه آنها هستند.

پذیرش غیرواقعی

گاه والدین به پذیرش رفتار فرزند تظاهر می کنند، اما در واقع آن را نمی‌پذیرند. در چنین وضعیتی، پدر و مادر از آنجا که به نیازهایشان توجه نشده است، حرص می‌خورند و دلخور می شوند، اما ناراحتی خود را بروز نمی دهند.

پدر و مادری را تصور کنید که نمی خواهند فرزند نُه ساله ی آنها تا دیر وقت، بیدار بماند و سریال ببیند، تا مبادا آثار کم خوابی موجب بداخلاقی او شود. و روز بعد، آمادگی مدرسه رفتن را نداشته باشد با این حال، برای این که پدر و مادر زورگویی قلمداد نشوند، در ارزیابی فرزند از آنها نمره منفی نیاورند و بر خلاف میل بچه کاری نکرده باشند، طوری وانمود می کنند که گویی رفتار او را پذیرفته اند و دیر خوابیدن و سریال دیدن او مسئله ای نیست.

چنین والدینی از این نکته غافل می شوند که نمی توانند در همه ی رفتارها و عکس العمل هایشان این پذیرش را بروز دهند. گاه اخم پدر و مادر، ابروهای درهم کشیده، لحن صحبت، چین و چروک صورت و حالت آنها به طور کامل نشان دهنده ی نپذیرفتن است.

این رفتارها فرزند را گیج و متحیر می کند؛ زیرا او پیام های متناقضی دریافت می کند، یعنی پیام گفتاری والدین نشان دهنده ی موافقت، و پیام رفتاری آنها علامت نپذیرفتن است. بچه نمی تواند به این دو پیام پاسخ دهد و با تضاد روبه رو می شود. حال نمی‌داند چه کار کند. او تکلیف مشخصی ندارد و نمی تواند از بلاتکلیفی بیرون آید.

هر چه سن فرزند بیشتر می شود، نمونه های پذیرش غیر واقعی برای والدین مشکل تر می شود. فرزندی در هیجده سالگی، می خواهد در برابر پدر یا مادرش پیپ یا قلیان بکشد و همین طور که در جمع دوستان و آشنایان نشسته است و در آن جمع همه ی بزرگترها پیپ یا قلیان کشیده اند، فرزند از پدر یا مادرش می پرسد: می توانم قلیان بکشم؟

پدر برای این که نشان دهد به خواسته ی پسرش اهمیت می دهد، یا اگر مخالفت کند، شاید پسرش دزدکی و در غیاب پدر این کار را انجام دهد، به ظاهر با او موافقت می کند، اما رفتاری که در حین کشیدن پیپ یا قلیان از خود نشان می دهد، گویای این است که به نظر من این کار اشکال دارد و تو نباید پیپ می کشیدی.

در این حالت، والدین یکی از این دو برخورد را انجام می دهند: یا برخورد تندی انجام می دهند که فرزند رنجیده خاطر می شود و با پرتوقعی، از رفتار آنها شاکی می شود؛ یا وقتی فرزند به کشیدن پیپ یا قلیان ادامه می دهد، والدین در تمام مدتی که رفتار فرزند را می‌بینند، احساس ناراحتی می کنند و فرزند، در برابر این پذیرش گفتاری و علایم رفتاری مغایر، سردرگم می شود.

پی‌نوشت‌ها۱- رابرت بولتون، مهارت‌های ارتباطی، ترجمه ی منصور شاه ولی، ص ۵۷
۲- همان.
۳- همان، ص ۱۰۰
۴- توبه: (۹)، ۶۱
۵- کریس کول، کلید طلایی ارتباطات، ترجمه ی محمد رضا آل یاسین، ص ۱۴۵
۶- قال ابو الحسن الرضا (علیه السلام): انَّ الصَّمتَ یَکسِبُ المَحَبَّهَ (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۱۱۳).
۷- قال ابوعبدالله (علیه السلام): وَطَّن نَفسَک عَلَی حُسنِ الصِّحابَهِ لِمَن صَحِبتَ فِی حُسنِ خُلُقِک (همان، ج ۴، ص ۲۸۶).منبع مقاله: حسین زاده، علی؛ خانواده موفق: ارتباط والدین و فرزندان (۱۳۹۰)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله) و دانشگاه کاشان، چاپ اول.
 
 
 
 
 
دریافت فایل صوتی پارت ۱
دریافت فایل صوتی پارت ۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *