مقصود از نامه های پیامبر اسلام (ص)، نامه های است که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به پادشاهان کشور های بزرگ نوشت، در منابع اسلامی آمده است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال هفتم هجرت، بعد از صلح حدیبیه، برای سران کشورها فرستاد، این پادشاهان عبارتند از: خسرو پرویز پادشاه ایران، هرقل قیصر روم، مقوقس بزرگ مصر، نجاشی حاکم حبشه.
کشف پنج پوست نوشته که آن ها را اصلِ پنج نامه مهم پنداشته اند. این پنج نامه به ترتیب کشف آن ها عبارتند از نامه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مقوقس بزرگ قبطیان در مصر، منذر بن ساوی حاکم بحرین، نجاشی پادشاه حبشه، کسری پادشاه ایران و هرقل پادشاه روم.
درباره این پوست نوشته ها توسط برخی دانشمندان مسلمان و شرق شناس مطالعاتی صورت گرفت و درباره صحت و اصالت آن اختلاف نظرهایی بروز یافت، اما در مجموع هر یک از این نظرها ابعاد تازه ای به مطالعات قبلی افزود.
همه کتاب های اصلی حدیث در مورد خبرنامه ها اجماع داشته اند. بخاری به اجمال گزارش نوشتن نامه به اهل کتاب، روم و اعاجم (غیرعربها) را در باب (اتخاذ الخاتم لیختم به الشیء أو لیکتب به إلی أهل الکتاب و غیرهم) آورده است.
همچنین او خبر نوشتن نامه به کسری را در باب (کتاب النبی إلی کسری و قیصر) یاد کرده است، اما نوشتن نامه و اعزام نماینده نزد هرقل را به طور مفصل در سه باب نقل کرده است: (بدء الوحی، دعوه الیهود و النصاری و علام یقاتلون علیه، تفسیر سوره آل عمران).
مسلم جریان نامه نگاری به کسری، قیصر، نجاشی، عجم و روم را به طور مختصر در دو باب (الجهاد و تحریم خاتم الذهب) آورده و درباره نامه نگاری با هرقل در دو باب (کتب النبی إلی هرقل و کتب النبی إلی ملوک الکفار) به تفصیل سخن آورده است.
احمد در مسندش نیز از نامه نگاری به نجاشی، کسری و قیصر ذیل عنوان (حدیث رسول قیصر إلی رسول الله) سخن آورده و نامه نگاری به قیصر توسط ابن عباس را مانند نجاری و مسلم به تفصیل گزارش کرده است.
این نامه ها دارای ویژگی ها و نکات قابل توجهی است که نیاز به بررسی دارد.
۱. شروع نامه های پیامبر (ص) با نام خداوند
تمام نامه های رسول گرامی اسلام با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز گردیده است؛ خداوند تبارک و تعالی نیز رسول گرامی خویش را در قرآن کریم در اول بعثت چنین تعلیم داده است، آنجا که فرمود: «هر کاری بدون نام خدا آغاز شود، به آخر نمیرسد و ناقص خواهد بود».[۱]
گویا در دوران جاهلیت و پیش از اسلام، مشرکین مکه نگارش ها و فعالیت های خویش را با کلمه «باسمک اللهم» آغاز می نمودند. پس از این که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به پیامبری مبعوث گردید جمله پرمعنا و پر محتوای «بسم الله الرحمن الرحیم» در ابتدای شروع هر نامه و هر کاری ابتدا به این جمله نمودند و تنها در واقعه «صلح حدیبیه»، با پافشاری نماینده مشرکین قریش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جهت مصالح اسلام و مسلمانان اجازه فرمود که جمله «باسمک اللهم» بیاید.[۲]
۲. جلو انداختن اسم مبارک رسول خدا در نامه های پیامبر (ص)
روش پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در فرستادن نامه به پادشاهان و شخصیت های مهم جهان مانند فرمانداران، استانداران، اسقف ها و دیگر افراد پس از ذکر «بسم الله»، اسم مبارک خویش را ذکر می نمود؛ این گونه می نوشت: «من محمد رسول الله إلی فلان» یا «هذا کتاب من محمد النبی لفلان» یا «هذا ماکتبه النبی محمد لفلان» یا «من محمد رسول الله لفلان»
فلسفه این کار بزرگداشت مقام نبوت بوده است، و از این طرق می خواسته شخصیت حقوقی خویش را به دیگران اعلام نماید همان گونه که در تشهد نماز، شخص رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) با گفتن «اشهد انَّ محمداً عبده و رسوله، اللهم صل علی محمد و آل محمد» شهادت به رسالت خود می دهد؛ چنانچه بر دیگر مسلمانان واجب است به رسالت ایشان شهادت بدهند.
بدین جهت زمانی که نامه پیامبر (ص) به دست حاکم ایران رسید، از این که رسول الله اسم مبارک خویش را پیش از نام او نوشته بود، عصبانی و خشمگین شد و نامه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را پاره کرد.
همچنین شخصی که نامه رسول الله را برای قیصر روم می خواند، زمانی که متوجه این مساله شد که پیامبر اسم خود را مقدم برا نام قیصر ذکر نموده است، از شدت عصبانیت به خود می پیچید و می خواست آن را پاره کند،.[۳]
بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این روش پیامبر در میان مسلمانان ادامه داشت، مانند این که محمد ابن حنفیه در نامه ای به امام علی (علیه السلام) چنین نوشت: «إلی عبدالله أمیرالمؤمنین من محمد بن أبی بکر».[۴]
۳. نام بردن از مخاطب به اسم در نامه های پیامبر
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیشتر نامه های خویش، پس از «بسم الله» و اسم مبارک خویش صریحا نام مخاطب ذکر می فرمود مانند این جمله در ابتدای نامه به نجاشی «هذا کتاب من محمد رسول الله إلی النجاشی» یا «من محمد رسول الله إلی أکثم بن صیفی» یا «من محمد بن عبدالله إلی هرقل».
گاهی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در برخی نامه های در ضمن مطالب از خود با ضمیر مفرد مانند: إنّی، لی، جاءنی و عَلَیَّ تعبیر می نمود و همچنین در بعضی موارد از ضمیر جمع استفاده می نمود مانند: «بَلَغَنا»، «جاءنا».[۵]
۴. بلاغت نوشتار در نامه های پیامبر
زندگی رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) همه نور و هدایت بود و کردارش اسوه و سرمشق زندگی برای انسان ها. درباره گفتار آن حضرت گفته اند: «افصح الناس و ابینهم و احکمهم».
جاحظ (م ۲۵۵ ه )، درباره بلاغت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته است: «والذی یدلک علی ان الله عزوجل قد خصه بالایجاز و قله عدد اللفظ، مع کثره المعانی، قوله صلیالله علیه: نصرت بالصبا و اعطیت جوامع الکلم.» یعنی آنچه خداوند، ویژه محمد (ص) قرار داده و او را بدان صفت، ممتاز گردانیده، بلاغت اوست، زیرا با الفاظ کم معانی فراوانی را باز گفته است.[۶]
نامه های رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) از نگاه بلاغت در حد اعلی است، هیچ نقصی نمی توان در آنها پیدا نمود چند ویژگی در نامه های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد که در نامه های دیگران کمتر می توان یافت.
جمع بندی
پیامبر گرامی اسلام بعد از بعثت، نامه هایی به سران کشورها و حکومت های مطرح جهان نوشت. این نامه ها برخلاف نامه های معمول از ویژگی هایی برخوردار بود که به پاره ای از آنها اشاره شد. ویژگی هایی نظیر شروع به بسم الله و ذکر نام پیامبر صلی الله علیه و آله، نام بردن پادشاهان به اسم، و بلاغت نامه ها و نیز:
- اکتفا به کلیات و چشم پوشی از مطالب جزیی.
- بیان اصل مطلب و اکتفا به قدر ضرورت.
- پرهیز از طول دادن گفتار و رعایت اصل ایجاز.
- استواری الفاظ، مانند: «اَسلِم تَسلِم، ای إن لم تسلم فلا سلامه لک.
- استفاده از الفاظی که بدون تکلف معنا را به ذهن مخاطب منتقل بکند.[۷]
پی نوشت ها
[۱] . تفسیر صافی، ج۱، ص۷۰.
[۲] . مکاتیب الرسول، علی احمدی میانجی، ج۱، ص۵۵ـ۶۶.
[۳] . علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص ۶۹.
[۴] . علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ص۷۰ و۷۱.
[۵] . میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۱۷.
[۶] . البیان و تبیین، ج ۲، ص ۲۸.
[۷] . مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۱۷.
منابع
- عمروبن بحر جاحظ، البیان والتبیین، چاپ حسن افندی فاکهانی، قاهره ۱۳۱۱.
- احمدی میانجی، مکاتب الرسول، دارالحدیث، قم ۱۳۷۹ش