نبوت در نهج البلاغه

نبوت در نهج البلاغه

۱۴۰۰-۰۶-۳۱

348 بازدید

 مقدمه:

از جمله موضوعاتى که در نهج البلاغه در چند جا تکرار شده مساله نبوت است و رسیدگى به آن علاوه بر این که موضوعى از نهج البلاغه را براى ما روشن مى کند، یک مساله اساسى از مسائل اسلامى را نیز تبیین مى کند. مساله نبوت را نه تنها به عنوان یک مساله قابل تعقیب در نهج البلاغه مى توان بررسى کرد بلکه آن را می توان به عنوان یکى از مسائل بسیار اصولى و مهم ایدئولوژى اسلامى و محور سایر مسائل، مورد پیگیرى و فهمیدن قرار داد و در طیف وسیعى از مطالب و مباحثى که بر گرد این محور قرار مى گیرد، مسائل بسیارى از اسلام را جا داد، از جمله مساله توحید؛ و معتقدیم اگر بخواهیم به مساله توحید از ابعاد اجتماعى و کلا انقلابى آن نگاه کنیم باید آن را به عنوان مساله اى از مسائل نبوت تحت بررسى و پیگیرى قرار دهیم.

ما در این بحث عناوین مختلف و فصول گوناگونى از بحث نبوت را مطرح کرده و در ذیل این عناوین سخن على بن ابى طالب «ع» در نهج البلاغه را پیش کشیده و آن را شرح مى کنیم، تا در ضمن بحث از مسائل اسلامى بخش هاى مهمى از نهج البلاغه شریف ترجمه و تفسیر گردد.

براى شروع مباحث نبوت در نهج البلاغه، مقدمه اى را عنوان مى کنیم. ما در این بحث به مساله وحى نمى پردازیم بلکه به نبوت به چشم یک واقعیت تاریخى و یک حادثه تردیدناپذیر نگاه مى کنیم. بى گمان در تاریخ بشریت حادثه اى که ما نام آن را نبوت مى گذاریم اتفاق افتاده است و در وجود این حادثه میان ما و میان بى اعتقادان به نبوت اختلافى نیست، اختلاف در تفسیر این حادثه است، اختلاف در مضمون پیامى است که در این حادثه وجود دارد، اما در اصل حادثه در این واقعیت تاریخى میان ما و هیچ یک از انسان هایى که با تاریخ سر و کار دارند اختلافى وجود ندارد. موسى یک پدیده اى است که در تاریخ ثبت شده، عیسى و دیگر پیامبران با تاریخچه هاى کم و بیش روشن یا مبهم همین طور. ما در این بحث نبوت را با این دید مى نگریم یعنى این حادثه تاریخى را در نظر مى گیریم بعد در اطراف آن بحث مى کنیم. اولاً بحث مى کنیم که در هنگام وقوع این حادثه زمینه اجتماعى چگونه بوده است؟ یعنى این حادثه در چه موقعیت زمانى و تاریخى و در چه وضعیت اجتماعى واقع شده است؟ بعد بررسى مى کنیم که این حادثه از کجاى جامعه سر برآورده؟ از کدام طبقه؟ از کدام قشر؟ از چه تیپ انسانی، از پادشاهان، از مستضعفان، از عالمان و متفکران و اندیشمندان؟ بعد بحث و مطالعه می کنیم که این حادثه داراى چه جهت گیرى بود، آیا به سود طبقه خاصى مى اندیشید، آیا به سود مادیون مى اندیشید؟ آیا به جنبه هاى عرفانى و معنوى مى اندیشید؟ چه هدفى در کار بود؟ داراى چه جهت گیرى اجتماعى و فکرى بود؟ همچنین بحث مى کنیم که وقتى این حادثه واقع شد نخستین شعارى که این پیام آور آورد چه بود؟ نمى گوییم پیام آور از غیب، تا کسانى بگویند ما به غیب اعتقاد نداریم، این اختلاف را مى گذاریم براى بعد، به هر حال حادثه اى بود که پیام آورى در آن پیامى ارائه مى کرد، آیا این پیام، مخالفانى یا موافقانى در جامعه داشت یا نه؟ اگر داشت چه کسانى بودند، از چه قشر هایى و با چه انگیزه هایى در مخالفان، و نیز از چه قشرهایى و با چه انگیزه هایى در موافقان، و با کدام ابزار از ابزارهاى کمک و معاونت.

همچنین در هدف این پیام بحث مى کنیم، آیا هدف در این حادثه چه بود: رفاه زندگى مادی، برداشتن فاصله طبقاتی، بالا بردن سطح اندیشمندى و هوشمندی، مخالفت با قدرتها، با توجه به قدرتها؟، اینها سوالهائى ست که براى شناختن آن حادثه، حادثه اى که بى گمان یک واقعیت اجتماعى به حساب مى آید، لازم است و پاسخ به این سوالها روشنگر آن حادثه خواهد بود. این قبیل بحث ها که شامل حدود پانزده سوال پیرامون مساله نبوت را براى ما مطرح مى کند جوابهایى را به دنبال مى آورد که وقتی آنها را از متون اسلامى گرفتیم یک منطقه عظیمى از اندیشه اسلامى براى ما روشن می شود.

از جمله این سوالهاى یکى همین است که این پیام آور به چه چیز یا به چه کسى دعوت مى کرد، مساله توحید مطرح مى شود و اینجاست که توحید بعد اجتماعی، بعد انقلابی، سیاسی، اقتصادى پیدا مى کند واز این قبیل، ما همین رشته بحث را در نهج البلاغه دنبال مى کنیم واز این قبیل، ما همین رشته بحث را در نهج البلاغه دنبال مى کنیم البته کوشش مى کنیم که در هریک از این بحث ها به ترجمه بسنده نکنیم بلکه در اطراف آن مسئله بحث مشروح ترى داشته باشیم و یا این که محور بحث نهج البلاغه است از آیات قرآن و مباحث عقلى نیز به تناسب بهره خواهیم گرفت.

اولین بحثى که به شکل سوال مطرح است در زمینه ظهور نبوت هاست، نبوت ها در چه موقعیت زمانى و ذهنى و اجتماعى بروز کرده است؟ این به ما کمک خواهد کرد که پیام نبوت ها را بهتر بشناسیم. در نهج البلاغه چند جا به سئوال ما پاسخ داده شده است.

۱-در خطبه اول به دو مناسبت در این زمینه بحث شده است:

الف: «و اصطفى سبحانه من ولده انبیاء اخذ على الوحى میثاقهم و على تبلیغ الرساله امانتهم لما بدل اکثر خلقه عهدالله الیهم فجهلوا حقه، و اتخذوا الانداد معه، و اجتالتهم الشیاطین عن معرفته، و اقتطعتهم عن عبادته فبعث فیهم رسله ……» ۱

در این عبارت چگونگى زمان ظهور پیامبران بیان شده است:

زمانى که بیشترین آفریدگان خدا فرمان خدا را دگرگونه کردند و حق خدا را ندانسته و رقیبانى را با او پذیرفتند و شیاطین، آن را از شناخت خدا بازداشته و از عبودیت او برگردانده بودند، در چنین دورانى بود که خدا پیامبرانش را در میان مردم برانگیخت.

زمینه ظهور پیامبران

در نهج البلاغه به قسمت هاى دیگرى مى توان دست یافت. آنچه در این فراز آمده به چند خصوصیت از جامعه جاهلى اشاره فرموده است:

۱-بیشترین آفریدگان خدا در این زمان فرمانى را که خدا به انسان سپرده دگرگونه کرده اند، منظور از فرمانى که خدا به انسان سپرده چیست؟ فرمانى که ما کلمه عهد را به جاى آن ترجمه کردیم منشور است که حاکمى و بزرگى براى زیر دست خود مى نویسد، ابلاغى که رئیس به مرئوس خود مى دهد، عهد مالک اشتر یعنى منشور. در آن روزگار بیشترین انسانها منشور الهى را دگرگونه کردند، قرآن در چند جا به این منشور اشاره کرده است، بعضى جاها با کلمه عهد یعنى با همین لغت و واژه اى که در این خطبه به کار رفته و در جاى دیگر با واژه ها و عنوان هاى دیگر.

از جمله این آیه است:

«الم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لاتعبدوا الشیطان»۲

اى فرزندان آدم آیا من به شما فرمان ندادم که شیطان را عبودیت نکنید.

آیه دیگر:

«و قضى ربک ان لاتعبدوا الا ایاه»۳

خدا حکم کرده و فرمان داده است که عبودیت نکنید مگر او را

پس اینجا هم فرمان خدا و عهد الهى یعنى عبودیت فقط خدا.

در آیه سوم این طور آمده است:

«و اشهد هم على انفسهم الست بربکم قالوا بلى شهدنا»

خدا انسان ها را در دوران پیشین «دوران ذر» (به تعبیر روایات) بر خویشتن گواه کرد، آنها را گواه بر خودشان گرفت به اینگونه که گفت: «الست بربکم» آیا من پروردگار شما نیستم؟ «قالوا بلی» انسان ها با زبان فطرت و طینت خودشان گفتند چرا، یعنى انسانیت به طور طبیعى اعتراف کرده به این که بنده خداست و باید خدا را عبودیت کند. اینست عهدى که امیرالمومنین در این خطبه به آن اشاره مى کند و فرمانى که خدا به آن سپرده و آنها را موظف به انجام آن فرمان کرده است ولى آنان دگرگونه اش کردند، خدا فرمان داده بود که از شیطانها، بتها، از رقیبان پندارى خدا یعنى خداوندان زر و زور و خداگونگان، در هر جامعه به هر نحو و با هر عنوان اطاعت نشود اما انسانها این فرمان را دگرگونه کرده بودند بعضى بتها را عبادت مى کردند و بعضى خود را بت کرده و بر انسان هاى دیگر تحمیل کرده بودند. پس خصوصیت بارز دوران ظهور انبیاء این است که بیشترین انسانها فرمان الهى را یعنى لزوم عبودیت انحصاری الله را دگرگونه کرده بودند و این نتایج بر این دگرگونه کردن بار مى شود پس حق خدا را ندانسته و رقیبانى رابا او پذیرفته اند و شیطانها آنها را از شناخت او بازداشته و از عبودیت او برگردانده بودند. در این دوران، خدا نبوت ها و بعثت ها را در جامعه بوجود مى آورد.

باز در خطبه اول در جاى دیگر به مناسبت ظهور پیغمبر اسلام این کلمات ذکر شده است. و این را مى دانیم که زمینه ظهور همه پیامبران یکسان و یکنواخت است، در همان شرایط اجتماعى که پیغمبر اسلام ظهور کرده از لحاظ خطوط کلى دقیقاً در همان زمینه هاست که موسى و عیسى و ابراهیم و هزاران پیغمبر دیگر ظهور کردند. بنابراین آنچه در مورد زمینه ظهور اسلام در اینجا ذکر شده با زمینه ظهور پیامبران دیگر و بعثت هاى دیگر تطبیق مى کند و آن جمله اینست:

«و اهل الارض یومئذ ملل متفرقه و اهواء منتشره و طوائف مشبه بین لله بخلقه او ملحد فى اسمه او مبشیر الى غیره»۴

مردم روى زمین در آن هنگام فرقه هاى جدا جدا داراى هوس های پراکنده و شیوه هاى گوناگون بودند کسانى خدا را با آفریدگانش همانند مى کردند و کسانى در نام او فرو مانده و به او نرسیده بودند و کسانى دیگر به حقیقتى جز او اشاره مى کردند.

این کلمات، کلمات بسیار پر مغزى است و ما به اختصار به شرح آن مى پردازیم: (مردم روى زمین در آن هنگام که پیامبر ظهور مى کند فرقه هاى جدا جدا بودند). یعنى یک اندیشه همه گیر و همه گستر بر ذهن ها حاکم نبود و این نشانه عدم وجود یک فرهنگ قابل پذیرش، و یا نشانه جدایى ها و اختلاف هاى فراوان میان انسان هاست و خود این از نشانه هاى جهالت است. هوس هاى پراکنده به دو معنا مى تواند باشد.

معناى ساده تر این که انسان ها در هر بخشى از بخش هاى جامعه یا در هر بخشى از بخش هاى روى زمین داراى خواست ها و جهت گیرى هاى ویژه خودشان بودند. کسانى در این گوشه یا در این طبقه یا در این قشر و در این صنف به چیزى شوق می ورزیدند و کسانى در قشر و طبقه و صنف و شغل دیگر به چیز دیگر. آرمان هاى مشترک در جامعه وجود نداشت و این هم نشانه انحطاط یک جامعه است.

معناى دوم: منظور از هوس هاى پراکنده یعنى وقتى شما در سراسر عالم نگاه مى کردید چند قطب و چند قدرت بیشتر وجود نداشت؛ در ایران، ساسانیان بودند و طاغوت هاى ساسانی، در رم امپراطوران روم بودند، در حبشه سلطانى و طاغوت دیگری، در چند نقطه عالم چندین مستبد خودکامه و دیکتاتور در راس زندگى مردم قرار داشتند، هر جا هر طاغوتى در راس یک جامعه اى قرار داشت، آنچه در سطح جامعه مشاهده مى شد و احساس   مى شد کامجویى هاى آن طاغوت بود، اگر در جامعه ایرانى آن زمان ظلم بود، اگر آقایى بى حد و حصر برهمنان و نظامیان و خانواده هاى بزرگ و اشرافى بر مردم تحمیل مى شد این در حقیقت به معناى کامجویى آن طاغوتى بود که در راس قرار داشت او این طور مى خواست و اگر مردم در زیر فشار ظلم طبقاتى و اقتصادى فرهنگى و اخلاقى دست و پا مى زدند این در حقیقت گوشه اى و جلوه اى از کامجویى آن طاغوت بزرگ را نشان مى داد. بنابراین هوس یک انسان در بخش عظیمى از جامعه بشریت و خانواده بشریت مشاهده مى شد و محسوس و ملموس بود. دنیا در یک چنین وضعى بود.

انحراف در شکل بت پرستى

مرم شیوه هاى گوناگونى داشتند، کسانى خدا را با آفریدگانش همانند مى کردند آن کسانى که بر طبق فطرت و جاذبه قلبى و روحى خودشان احساس می کردند که خدایى و آفریننده اى وجود دارد این خدا را در شکل مخلوقات، در شکل موجودات کوچک و محدود و ناقصى مى دیدند. عده اى گاو را مى پرستیدند به عنوان خدا، عده اى بت چوبى و سنگى یا هر نوع بت دیگر را مورد پرستش قرار مى دادند، بنابراین خدا را بر طبق دعوت فطرت مى پرستیدند اما این خدا را به درستى نمى شناختند. گمراهی از این بزرگتر و واضحتر چه مى شود؟ و کسانى در نام او فرو مانده و به او نرسیده بودند، و همین موضوع یک نوع انحراف در ذهن مردم خداجو و خداشناس پدید آورده بود، در اسم خدا فرو بمانند و نتوانند از اسم به آن طرفتر بروند، یک نمونه اش را ما در  دوران هاى باستانى و قدیم مى بینیم مثلاً آن کسانى که با وجود خدا به طور مبهم آشنا بودند چون نمى توانستند خدا را درست بشناسند همین اسم «الله» یا اسم «منان» را مى گرفتند و اسم را مى پرستیدند. اگر از آنها مى خواستى که مصداق این اسم را برایت معین کنند از حقیقت خدا چیزى نمى دانستند لذا این اسم را در این بت یا آن بت منعکس مى یافتند و نمونه دیگرش را ما مى توانیم امروز در بعضى از ایدئولوژى های التقاطى ببینیم که اینها خدا را قبول  مى کنند اما اگر از آنها بپرسى که خدا چیست؟ مى بینى در مفهوم خدا را در معنا و مضمون این کلمه درمى مانند، خدا به معناى کل وجود معنا مى کنند، خدا ره به معناى قوانین حاکم بر طبیعت معنا مى کنند، خدا را با معناى واقعى خودش یعنى آن ذات مستقل واجب الوجود وتردید ناپذیر که آفریننده این عالم است ونه خود این عالم، با این مفهوم برجسته فلسفى قابل استدلال، نمى توانند بشناسند، در اسم خدا درمى مانند، در اسم خدا توقف مى کنند، وقتى که «الله»، «ذات الله» را نتوانند بشناسند، طبیعى است که معرفت عشق، عرفان، جاذبه هاى معنوی، کشش هاى اخلاقى که همه بر مبناى توحید و عرفان و شناخت خداست در یک چنین عناصر به وجود نمى آید، خیلى روشن است وقتى که انسان خدا را مجموعه قوانین آفرینش دانست براى او مناجات، بى معنى است، براى او سوز وگداز عاشقانه و عارفانه امام سجاد(ع) یک عمل پوچ است، براى او دعا و توجه و ذکر بى معنى است، در حقیقت آنچه او قبول دارد الله نیست، مفهوم الله نیست، معناى الله نیست، اسم الله نیست لذا به خاطر این است که امیرالمومنین در اینجا مى گوید «او ملحد فى اسمه» وکسانى در نام او فرومانده و به او نرسیده اند، این هم جزو نشانه هاى مردمى است که در دوران ظهور نبوتها وجود داشتند واین نشانه انحطاط ادیان وانحراف مذاهب در آن زمان است.

در خطبه دوم، امیرالمومنین در همین زمینه بیان مشروح ترى دارد:

«الناس فى فتن انجذم فیها حبل الدین، و تزعزعت سوارى الیقین و اختلف النجر، و تشتت الامر، و ضاق المخرج و عمى المصدر، فالهدى خامل، و العمی شامل، عصى الرحمن، و نصر الشیطان، و خذل الایمان فانهارت دعائمه و تنکرت معالمه و درست سبله و عفت شرکه، اطاعوا الشیطان فسلکوا مسالکه و وردوا مناهله بهم سارت اعلامه و قام لوائه، فى فتن داستهم باخفافها، و وطنتهم باظلافها، و قامت علی سنابکها فهم فیها تائهون حائرون جاهلون مفتونون فى خیر دار و شر جیران، نومهم سهود و کحلهم دموع، بارض عالمها ملجم و جاهلها مکرم».۵

در هنگام بعثت پیامبران، مردم دستخوش فتنه هائى بودند که در آن ریسمان دین گسسته بود و دستگیره هاى یقین و باور، سست شده بود و راههاى دگرگونى و اختلاف پیدا کرده بود و کار به پراکندگى گرائیده و راه گریز از این فتنه بر مردم تنگ شده بود و جایگاه بهره گیرى بر مردم مبهم و تاریک مانده بود، هدایت در آن روزگار فرو افکنده و کمرنگ بود. کورى و نابینائى همه گیر بود. خداى رحمان، عصیان و سرپیچى مى شد اما شیطان مورد نصرت و یارى قرار مى گرفت و ایمان بى یاور و بی پشتوانه مى ماند، پایه هاى ایمان متزلزل و ویران بود نشانه هاى ایمان گم بود، راههاى ایمان فراموش شده بود، مردم از شیطانها فرمان مى بردند و راه آنها را می پیمودند به سر منزلى که آنها هدایت مى کردند فرو مى آمدند و لواى شیطان بر پا می گشت، مردم دستخوش فتنه هایى بودند که این فتنه ها مردم را در زیر سم خود مانند حیوان وحشى و ناآرامى لگد مال و آنها را پایکوب مى کرد. فتنه مانند حیوان پیروزمندى که طعمه خود را زیر دست و پاى خود له کرده و گردن برافراشته است از سرکوبى مردم، گردن  برمى افراشت مردم در فتنه ها گم گشته بودند. در بهترین خانه ها با بدترین همسایگان زندگى مى کردند، خواب آنان بدخوابى بود و سرمه چشمشان اشکها بود. در سرزمینى زندگى مى کردند که عالمان لجام زده بودند، و جاهلها عزیز و گرامی مى زیستند.

این زمینه بعثت پیامبران است در کلام امیرالمومنین و شما اگر این کلام را مورد دقت قرار دهید مى بینید که یک تصویر است یک نقاشى است یک اثر به معناى واقعى کلمه هنرى است براى نشان دادن اوضاع و احوال جاهلی. در این ترسیم هنری در یک تابلو که على بن ابى طالب (علیه السلام) روى منبر ایستاده و براى مردم حرف زده است در این حرف زدن که على تابلویى ترسیم کرده است بیشترین قلم، از بدبختى ها و نابسامانیها و نارسائیهاى جامعه مشاهده مى شود از جنبه هاى فکرى مردمى هستند که راه بجائى نبرده اند و هدفشان را نمى دانند چیست نمى دانند براى چه صبح از خواب برمى خیزند، شاید فکر مى کنند که مى دانند اما اشتباه مى کنند و این جمله را اضافه کنم که ما چون دوران اختناق را دیدیم خیلى روشن مى توانیم مضمون این کلمات على بن ابى طالب (علیه السلام) را بفهیم، دقیقاً از اوضاع زمان ماست، زمان مظلومیت ملت ایران و زمان قربانى شدن ملت ایران در زیر دست و پاى جلادان خاندان پهلوى و رژیم آمریکائی، و من در آن روزگار که این خطبه را تشریح مى کردم هر کلمه اى را که  می نوشتم از روى وجدان و احساس یعنى دقیقاً چیزهایى بود که در آن روز ما لمس مى کردیم همه آنچه که در این خطبه و امثال این خطبه از میان زمینه ظهور پیامبران آمده گام به گام و کلمه به کلمه تطبیق مى کرد بر وصفى که ما آن روز مى گذراندیم از لحاظ فکری، مردم در سطح بسیار نازل، و از نظر روانى حیرت زده، فریب خورده بودند شما به این دو سال آخر نگاه نکنید یادتان بیاید از آن روزى که در بعضى شهرستانهاى ایران کسانى از فریب خوردگان به معناى واقعى کلمه روى کامیون ها سوار شده  به نفع رژیم طاغوتى هیاهو مى کردند و وجدان بیدار گروهى از مردم سخت جریحه دار بود، این وجدان عمومى جامعه ما نبود آن کسى هم که حاضر نمى شد کف بزند عملا کف مى زد. آن کسى که سرش بکار زندگى بود در هر کسوتى نه فقط در کسوت کارمندان و حقوق بگیران دولت بلکه حتى در کسوت روحانیون کسانى بودند و بسیار بودند که در عمل بى تفاوت و خونسرد خودشان، تحسین کننده و پذیرنده روشهاى طاغوت بودند، فریب خورده و سرگشته و حیرت زده بودند هیچکس نمى دانست که امروز که از خواب بلند شد دنبال چه مى خواهد برود؟ چرا، مى دانستند دنبال کار روزانه شان باید بروند اما آن کار نبود زیرا هدف است که به کار معنى مى دهد، هدف چیست؟ براى چه دنیایى براى کدام آینده انسان زنده است، براى رسیدن به آن تصویر آرمانى خود، اگر زندگى آرمانى را از انسان بگیرند- انسان هیچ کارى ندارد جز کار    درازگوش آسیاب یعنى درجا زدن در شکل تحرک، در جا زدن هم نوعى تحرک است، اما در حقیقت سکون است. زندگى چنین حالتى دارد. خانه بهترین خانه ها بود زمین خدا با این همه نعمت و سرزمین وجدان و استعداد انسانها و زمینه های نیکی- که در انسان هاى آن روز هم بود و امروز بروز کرده است، این نقطه هاى درخشنده یى که شما امروز مى بینید که جوانان ما پدر و مادر ما در عالمى از رویاهاى انقلابی بسر مى برند رویاهایى که در زندگى روزمره خودشان تعبیر مى کنند و لحظه به لحظه لمس مى کنند، اینها که در ظرف یک لحظه انقلابى نشدند انسان که ناگهان ۱۸۰ درجه تغییر ماهیت نمى دهد. اینها دردهاى پنهان بوده، این سرزمین خیرات و برکات الهى در انسانها و در طبیعت بود.

اما با بدترین همسایگان، این سرزمین همسایگان بدى داشت صاحبان و مالکان بدى داشت، بعد در مورد ایمان و یقین و بقیه خصوصیاتى که مى بینید دقیقا همان زمینه هایى است که خوشبختانه ما مردم در بخشى از عمرمان  بعضى ها دو سال بعضی پنج سال بعضى ها بیست سال آزمودیم، این زمینه بعثت پیامبران و امیرالمومنین (علیه السلام) مى گوید در چنین شرایط و اوضاع و احوالى که بیان کردیم پیامبران مبعوث شدند و این براى ما یک بحث بسیار مهم فکرى است.

متاسفانه مشاهده مى شود که در بعضى از اندیشه ها و فکرهای ناسالم، زمینه بعثت پیامبران بد فهمیده و بد تعبیر و براساس آن استنتاجها و تحلیهاى غلط و مادى انجام مى گیرد.

پى نوشت:

۱-خطبه اول نهج البلاغه

۲-سوره یس، آیه ۵۹

۳-سوره اسراء، آیه ۲۳

۴-خطبه اول

۵-خطبه دوم نهج البلاغه

منبع :فصلنامه زکریاى رازى ش ۱۷- ارگان دانشگاه آزاد شهررى.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *