اشاره:
حکیم ابومعین ناصربن خسروبن حارث قبادیانى بلخى ملقب به ‘حجت’ از شاعران و نویسندگان بسیار توانا و بزرگ ایران و از گویندگان درجهٔ اول زبان فارسى است. وى در نهم ماه ذى القعده سال ۳۹۴ هجرى قمری در قبادیان از نواحى بلخ متولد شد و در سال ۴۸۱ هجری قمری در یمگان بدخشان درگذشت[۱] ناصرخسرو که بنابر اشارات خود از خاندان محتشمى بوده و مال و ثروت فراوانی در بلخ داشته است.
وی از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و قرآن را از بر کرد. در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید و بعد از شکست غزنویان از سلجوقیان، ناصر خسرو به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام به حرفه دبیری خود ادامه داد.[۲]
وی در دوره ای از زندگی خویش به این اندیشه افتاد که حقیقت زندگی را درک کند، لذا مسیر زندگی خود را بسویی دیگر کشید و با علمای زمان به بحث و مناظره پرداخت و اما اینها نیز طبع حقیقت جوی شاعر را سیراب نکردند و شاعر برای کسب معرفت راهی ترکستان گشت و سپس بدیار سند و آنگاه هند عزیمت نمود. اما از سرگردانی او کاسته نمیشد تا این که شبی در خواب، سروشی او را ندا در داد که تا کی اینگونه عمر به بطالت میگذرانی و برای دفع آن به شراب پناه میبری؟ و حکیم در پاسخ میگوید : برای فرار از غم دنیا، چون حکما، تاکنون چیز دیگری نساختهاند که غم را بباد دهد و اندوه دنیا را کم کند. سروش غیبی به او گفت: چیزی را بطلب که هوش و خرد را زیاد کند، و اشاره بسوی حجاز و کعبه کرد و چون از خواب برخاست با خود عهد کرد که همان گونه که از خواب دوشین برخاست ، از خواب ۴۰ ساله نیز بیدار شود، پس اسباب سفر مهیا نمود و به حجاز رفت و کعبه را زیارت نمود.[۳]
این مسافرت ۷ سال طول کشید که در این مدت شاعر چند بار توفیق زیارت خانه خدا را یافت، و نه تنها به سفر حج که در این سفرهای طولانی به دنبال حقیقت بود. او سراسر کشورهای شمالی ایران را سیاحت کرد. آسیای صغیر ، طرابلس، شام، فلسطین، سوریه را زیر پای گذارد. به سودان و تونس سفر نمود. در مصر با خلفای فاطمی دیدار کرد و به نزد المستنصر بالله، خلیفه ی فاطمی بار یافت و لقب حجت را از او گرفت و در این زمان بودکه به مقام بزرگی ، نزد فاطمیان رسید و از طرف امام فاطمیان، حجت خراسان گشت و برای نشر تعالیم اسماعیلیه نیز ماموریت یافت. چون ناصر خسرو به جمع اسماعیلیان پیوست دشمنانش دو چندان گشتند و از این پس در دربار سلاطین سلجوقی نیز جایگاهی نداشت ، زیرا سلجوقیان با شیعیان سخت مخالف بودند، پس بناچار ترک دیار کرد و جلای وطن نمود و یمگان از توابع بدخشان را برای اقامت انتخاب کرد و تا پایان زندگی در این شهر و دیار زیست.[۴]
آثار منثور که در انتساب آن به ناصر خسرو تردیدی نیست عبارتند از: سفرنامه – گشایش و رهایش – جامعالحکمتین- زادالمسافرین – وجه دین.[۵] آثار منظوم او نخست دیوان او است که چندبار به طبع رسید و دو منظومهٔ مثنوى یکى بهنام روشنائىنامه در وعظ و حکمت، و دیگر سعادتنامه [۶]
در بارۀ دلایل تغییر مذهب ناصر خسرو همین دلیل بسنده است که انسان آزاده و ذهن منتقدی چون او با مشاهده احوال و رفتارهای وحشت انگیزی که سلجوقیان و بخصوص غزنویان با پیروان دیگر مذاهب داشتند باعث شد به بررسی فرق و ادیان مختلف اقدام کند. او می دید که سلطان محمود در ظاهر به بهانه جلوگیری از فساد اسلام و در باطن برای سرکوبی هر گونه جنبش فکری، مذهبی و اجتماعی از هیچ گونه کشتاری باز نمی ایستد و به خصوص اینکه محمود برای سرکوبی اسماعیلیه به هندوستان لشگر کشی کرد.[۷]
چنین بود که او پس از بررسی ادیان مختلف از تسنن به اسماعیلیه گروید. و به همین دلیل سفری به مصر داشت. اسماعیلیه معتقد بود که پس از امام جعفر صادق (ع) امامت به اسماعیل می رسد و اگر در گذشته باشد به محمد بن اسماعیل می رسد و او سابع تام است. اسماعیلیه معتقد بود که امامت موروثی است. در زمان ناصر خسرو، رهبری/امامت از آن المستنصربالله بود که او را از فرزندان فاطمه می دانستند.[۸] ناصر خسرو شیفته فاطمیان بود و بارها در اشعارش این را یادآور می شد:
ز فرزند زهرا و حیدر گرفتم / من این سیرت راستین محمد[۹]
فاطمیم فاطمیم فاطمی / تا تو بدری ز غم ای ظاهری[۱۰]
وقتی از مصر به وطنش بر می گردد و با عنوان حجت به تبلیغ مذهب اسماعیلیه می پردازد بی شک چون قبلا” سنی بود چنین حکیمی بیش از دیگران مورد آزار و اذیت معاندان قرار گرفت.[۱۱] و سرانجام به یمگان بازگشت. و تا آخر عمر در آنجا ماند. پیداست که اگر به جای تبلیغ مذهب تشیع به هر کار دیگری می پرداخت هیچگاه مورد مخالفت امرا و فقها قرار نمی گرفت.
ادبیات فارسی تا قرن دهم عمدتاً تحت تأثیر مذهب حاکم بر روزگاران گذشته، یعنی تسنّن، شکل گرفته است. از این رو عقاید شیعی و به خصوص مدح و ستایش خاندان اهل بیت را بندرت می توان در آثار شعرای آن دوره دید. ناصرخسرو از این دیدگاه، شاعر ممتازی است که این اعتقادات در آثار او به وضوح مشاهده می شود. به عبارت بهتر، او سخنی نگفته و شعری نسروده است، مگر آنکه در خدمت عقایدش بوده باشد که البته این عقاید، تشیع خردگرایانه و بینش باطنی است.[۱۲]
در این مقاله، فضیلت ها و منزلت حضرت فاطمه زهرا(س) و گرایش به آن بانوی بزرگ را از دیدگاه حکیم ناصر خسرو بر اساس برخی از ابیات دیوان اشعار وی بر می رسیم.
فاطمه بهترین زنان جهان
گزین و بهین زنان جهان / کجا بود جز در کنار علی[۱۳]
این بیت اشاره به سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله) دارد که فرمودند: همانا فاطمه، سرور زنان عالَم است.[۱۴] او حضرت فاطمه را سرور زنان جهان و برگزیده آنان می داند. و به کفویت/همتایی همسری ایشان با حضرت علی(ع) اشاره دارد.
فاطمه، حوریه بهشتی
قرین محمد که بود آنکه جفتش/ نبودی مگر حور عین محمد
از این حور عین و قرین گشت پیدا / حسین و حسن، شین و سین محمد[۱۵]
کلمه حور عین در قرآن در وصف زنان بهشتی به کار رفته است. در اینجا از فاطمه به عنوان حور عین یاد شده است. هر چند که بارها پیامبر(صلی الله علیه و آله) فاطمه(س) را به عنوان حوریه الانسیه یاد کرده بود.
و بیت دوم یاد آور آیه «مَرَجَ الْبَحْرَینِ یَلْتَقِیان -یَخْرُجُ مِنْهُما اللُّؤلُؤُ وَالْمَرْجان،»(سوره الرحمن /۱۹) می باشد.
به نظر می رسد در این دو بیت به همراهی پیامبر و حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) اشاره دارد و و شاید دلالت بر معرفی اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) باشد.
معرفی اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله)
جز که زهرا و علی و اولادشان / مر رسول مصطفی را کیست آل؟
در این باره که مقصود از اهل بیت(ع) چه کسانی هستند، میان محدثان و متکلمان و مفسران شیعه با برخی از علما و فقهای سنی اختلاف نظر وجود دارد. شیعیان بر این باورند که اهل بیت مورد نظر پیامبر(صلی الله علیه و آله)، حضرت زهرا، علی، حسن و حسین (علیهم السلام) هستند که ناصر خسرو هم در شعرش بر این تاکید نموده است.
محبت فاطمه(س) و بیزاری از دشمنانش
فاطمه را عایشه مارَندرست / پس تو مرا شیعت مارندری
شیعت مارندری ای بد نشان / شاید اگر دشمن دُختَندری
من نبرم نام تو، نامم مبر / من بری ام از تو، تو از من بریّ [۱۶]
واژه های «مارَندر» به معنی نامادری و «دختندر» به معنای نادختری است. با توجه به اینکه عایشه نامادری حضرت فاطمه(س) است و نزد اهل سنت با تاکید بر عنوان ام المؤمنین مورد توجه مبالغه آمیز قرار گرفته و از نقد تاریخ و عملکرد وی سرباز زده اند، ولی به واسطه رفتار نامناسبش با دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) – چه در زمان حیات و چه بعد از شهادتش- که فرزند خدیجه کبری بود، نزد شیعیان پایگاه و منزلتی ندارد. او به افراد مقابل مذهب خود می گوید طبیعی است که شما هم دشمن این نادختری باشید و برای شما همین سزاست.[۱۷]
غصب فدک، شروع انحراف از مسیر رسالت
لعنت کنم بر آن بت، کز فاطمه فدک را / بستد به قهر تا شد رنجور و زار و غمگین
لعنت کنم بر آن بت، کز امت محمد / او بود جاهلان را اول بت نخستین
لعنت کنم بر آن بت، کو کرد و شیعت او / حلق حسین تشنه در خون خضاب و رنگین
ناصر خسرو غصب فدک را نقاط شروع انحراف از مسیر رسالت می داند و حتی منشاء عاشورا را از غصب فدک می داند و به لعن کردن باعث و بانیان آن می پردازد. مسلماٌ اگر بعد از پیامبر، فاطمه و علی (علیهم السلام) از جامعه کنار زده نمی شدند و در اصل به آیین جاهلیت و بت پرستی نمی گرویدند هرگز حادثه عاشورا اتفاق نمی افتاد. در واقع، لعن کردن ناصر خسرو به خاطر ارادت به حضرت زهرا و فرزندانش می باشد و انسان، خواه ناخواه، وقتی به کسی عشق بورزد به دشمنان معشوق خود، نفرت می ورزد. علی الخصوص در مورد شخصیتی مثل ناصر خسرو که مذهب اسماعیلی داشته و گرایش جدّیی نسبت به حضرت زهراء (س) دارد که شرح آن در مقدمه گذشت.
دوستی با فاطمیان
شاخ پربارم زی چشم بنی زهرا / پیش چشم تو همی بید و چنار
حکیم قبادیانی بیان می کند که شاخسار وجودش از منظر چشم بنی زهرا ( فرزندان/ذرّیّۀ زهراء) شاخ پرباری است که بر و برکت فراوان دارد ولی معاندانش او را فقط سایه ای بی بار می انگارند. برخی نیز گفته اند که شاید او بنا بر اعتقاد فاطمیان، خلیفه وقت (المستنصربالله) را از فرزندان زهرا می داند و خود را شاخه پر ثمری می داند که در خدمت فاطمیان است هر چند که به چشم دشمنان آن ها که عباسیان باشند خوش نیاید. شاهد آن را این نکته گرفته اند که در بیت های دیگری آن ها را به خاطر پوشش سیاه، به زاغ تشبیه می کند و ناکامی آن ها را به خاطر دشمنی با فاطمیان می داند.
معزول گشت زاغ چنین زیرا / چون دشمن نبیره زهرا شد[۱۸]
و به همین روال، افتخار به فاطمی بودن خود می کند.
من همی نازش به آل زهرا و حیدر کنم / تو همی نازش به سند و هند بد گوهر کنی
گر ببیند چشم تو فرزند زهرا را به مصر / آفرین از جانت بر فرزند و بر مادر کنی[۱۹]
نجات از آتش عذاب الهی در گرو اطاعت از فاطمه و فرزندانش
پس پی آن پسران رو، پس از آن که تو را / پسران علی(ع) و فاطمه ز آتش سپرند[۲۰]
ناصر خسرو بر این اعتقاد است که خشنودی در جهان آخرت و نجات از جهنم در گرو اطاعت از فاطمه (س) و فرزندانش می باشد که اشاره به حدیث زیر دارد.
پیامبر اکرم – صلّی الله علیه و آله – فرمود: همانا فاطمه در روز قیامت برای کسی که محب و دوست دار او و فرزندانش باشد، شفاعت میکند و خداوند شفاعت او را در مورد این افراد می پذیرد و آنها را با شفاعت او وارد بهشت میکند.[۲۱]
و در جای دیگر شرم از فاطمه و پسرانش را سبب دوری از دشمنان ایشان می گرداند.
من با تو نیم که شرم دارم / از فاطمه و شُبیَر و شُبَّر[۲۲]
شُبیر و شُبّر، نام پسران هارون، برادر موسی است. پیامبر به حضرت علی(ع) فرمودند: «أنت منّی بمنزله هارون من موسی إلّا إنّه لا نبیّ بعدی؛ تو برای من در مقام و منزلت هارون از موسی هستی، جز اینکه بعد از من پیغمبری نخواهد بود.»
این فضیلت، حدیثی معروف نزد علمای اسلام است که نزد شیعیان از جمله براهین برتری علی بن ابیطالب(ع) بر سایر صحابه و از دلایل اثبات امامت و خلافت او شمرده میشود و پیامبر اسلام به مناسبتهای مختلف علی را نسبت به خود در منزلت و مقام هارون برای موسی معرفی نموده است. درود خداوند بر همۀ آنان باد. [۲۳]
بدین منظور است که حکیم ناصر خسرو پیوسته در شعر خویش با آوردن نام آنها به جای حسن و حسین(علیهم السلام) این روایات را به خوانندگان و شنوندگان یاداوری می کند.
نتیجه:
همچنان که دیده می شود منشاء و خاستگاه شعر ناصرخسرو از بستر کلام الهی و سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(ع) و محیط شاعر و حوادث روزگار سرچشمه می گیرد. نکته قابل توجه اینکه حضرت فاطمه (س) در شعر ناصرخسرو بیش ازشعر شاعران کهن مطرح می شود. شاید این مساله علاوه بر ارادت به خاندان عصمت و طهارت از وابستگی مرامی و عقایدی او به خلفای فاطمی هم ناشی می شود. در شعر او فاطمه(س) به عنوان اسوه و الگوی کاملی برای زنان یاد می شود و در مقابل از عایشه و زن ابولهب و … به بدی نام به میان می آید. همانگونه که از دوستان فاطمه(س) به نکویی و از دشمنانش با لعن نفرین یاد می نماید. او با شجاعت تمام در جامعه ای که حاکمان زمان و اکثریت مردم روزگارش سُنّی بوده اند استوار و خردورزانه در برابرشان ایستاد و عقاید خویش را باز گفت و از حریم عقیدتی خود دفاع کرد و تاوان این ایستادگی را هم تا پایان عمر در گریز و زندگی مخفیانه در تنگنای غربت و تنهایی یمگان پرداخت.
فهرست منابع:
- گزیده قصاید (اشعار) ناصرخسرو –دکتر جعفر شعار- شرکت چاپ و انتشارات علمی- پاییز ۱۳۷۰-
- سیمای فاطمه در آینه شعر حکیم سنایی و ناصرخسرو- یوسفی محمدرضا،عشقی طلیعه-نشریه شیعه شناسی ش ۱۷ – بهار ۱۳۸۶
- با کاروان حله- زرین کوب عبدالحسین- جلد ۷، تهران علمی- ۱۳۷۲ ش
- در باب آثار ناصرخسرو- عمادی حائری، سید محمد –نشریه نامه انجمن – تابستان ۱۳۸۳ شماره ۱۴
- دشتی علی- تصویری از ناصرخسرو – به کوشش مهدی ماحوزی- تهران – زوار – ۱۳۸۳ ش
- دلایل منطقی ناصر خسرو برای تغییر مذهب چه بود – وزین پور نادر- نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران – تابستان ۱۳۵۸- شماره ۹۹و۱۰۰
پی نوشت:
[۱] گزیده اشعار ناصرخسرو ص ۱
[۲] دانش نامه ویکیپدیا http://fa.wikipedia.org/wiki
[۳] http://sheroshaer.blogfa.com
[۴] http://sheroshaer.blogfa.com
[۵] مقاله در باب آثار ناصرخسرو ص ۱۵
[۶] گزیده اشعار ناصرخسرو ص ۸
[۷] برگرفته از مقاله دلایل منطقی تغییر مذهب ناصرخسرو
[۸] مقاله دلایل منطقی تغییر مذهب ناصرخسرو
[۹] دیوان اشعار ص ۱۰۳
[۱۰] دیوان اشعار ص ۴۱۲
[۱۱] دشتی -۱۳۸۳ش- ص ۱۵۸
[۱۲] http://www.hawzah.net
[۱۳] دیوان اشعار ص ۴۸۰
[۱۴] بحار الانوار، ج ۲۵، ص ۳۶۰
[۱۵] دیوان اشعار ص ۱۰۳
[۱۶] دیوان اشعار ص ۴۱۲
[۱۷] مقاله فاطمه در آینه شعر حکیم سنایی و ناصر خسرو ص ۶
[۱۸] دیوان اشعار ص ۱۴۰
[۱۹] دیوان اشعار ص۴۳۳
[۲۰] دیوان اشعار ص ۱۰۰
[۲۱] http://www.rasekhoon.net
[۲۲] دیوان اشعار ص۱۵۵
[۲۳] http://fa.wikipedia.org/