اشاره:
یکی از اموری که انسان را به سوی الحاد و بی دینی سوق می دهد لجاجت است. انسانهای لجوج همیشه در گمراهی بسر برده و هرگز نمی خواهند که بر اشتبتاهات خود اعتراف نموده و از تفکر و تعقل استفاده کنند.حجاب تعصب و لجاجت، در منظر قرآن و روایات، نیز یکی از موانع گرایش به دین و حق بینی است. در این نوشته نقش لجاجت در بی دینی از دیدگاه قرآن کریم بیان شده است.
قرآن درباره رفتار تعصب آمیز و عنادگونه برخی از اهل کتاب، چنین می فرماید:
۱. «وَ لَئنِْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ بِکلُِّ ءَایَهٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَکَ؛ سوگند که اگر براى (این گروه از) اهل کتاب، هر گونه آیه (و نشانه و دلیلى) بیاورى، از قبله تو پیروى نخواهند کرد» (۱)
۲. درباره لجاجت مشرکان آمده است: «وَ لَوْ فَتَحْنَا عَلَیهْم بَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَظَلُّواْ فِیهِ یَعْرُجُونَ، لَقَالُواْ إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نحَنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُون؛ و اگر درى از آسمان به روى آنان بگشاییم، و آنها پیوسته در آن بالا روند …باز مىگویند: «ما را چشمبندى کردهاند؛ بلکه ما (سر تا پا) سحر شدهایم!» (۲)؛
کافران مکه برای گریز از پذیرفتن حقایق الهی، آنها را اموری موهوم جلوه می دادند و پیامبر را متهم به سحر می کردند.لجاجت آنها عامل عدم تسلیم در برابر تعالیم آسمانی بود.
۳. در آیات متعدد دیگر، خداوند به بهانه های واهی و لجاجت مشرکان در برابر پیامبر اشاره می کند: «وَ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتىَ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنبُوعًا،أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِّن نخَّیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَرَ خِلَالَهَا تَفْجِیرًا، أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفًا أَوْ تَأْتىَِ بِاللَّهِ وَ الْمَلَئکَهِ قَبِیلاً، أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقىَ فىِ السَّمَاءِ وَ لَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتىَ تُنزَّلَ عَلَیْنَا کِتَابًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبىِّ هَلْ کُنتُ إِلَّا بَشَرًا رَّسُولًا؛ و گفتند: «ما هرگز به تو ایمان نمىآوریم تا اینکه چشمهجوشانى از این سرزمین (خشک و سوزان) براى ما خارج سازى … ،یا باغى از نخل و انگور از آن تو باشد؛ و نهرها در لابهلاى آن جارى کنى … ، یا قطعات (سنگهاى) آسمان را- آن چنان که مىپندارى- بر سر ما فرود آرى؛ یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بیاورى … ، یا براى تو خانهاى پر نقش و نگار از طلا باشد؛ یا به آسمان بالا روى؛ حتى اگر به آسمان روى، ایمان نمىآوریم مگر آنکه نامهاى بر ما فرود آورى که آن را بخوانیم! «بگو:» منزه است پروردگارم (از این سخنان بىمعنى)! مگر من جز انسانى فرستاده خدا هستم؟! (۳)؛
۴. گاه انسان بر اثر عشق و علاقه شدید به چیزی، به مرتبه تعصب و تصلب می رسد: یعنی آن چنان تعصب، ذهن و روح او را پر کرده، با وجود او عجین می گردد که حتی پس از فهمیدن واقعیت ها، حاضر به پذیرش آن نمی گردد.
«وَ مِنهْم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنَا عَلىَ قُلُوبهِمْ أَکِنَّهً أَن یَفْقَهُوهُ وَ فىِ ءَاذَانهِمْ وَقْرًا وَ إِن یَرَوْاْ کُلَّ ءَایَهٍ لَّا یُؤْمِنُواْ بهِا حَتىَّ إِذَا جَاءُوکَ یجُادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَاذَا إِلَّا أَسَطِیرُ الْأَوَّلِینَ؛ پارهاى از آنها به (سخنان) تو، گوش فرامىدهند؛ ولى بر دلهاى آنان پردهها افکندهایم تا آن را نفهمند؛ و در گوش آنها، سنگینى قرار دادهایم. و (آنها بقدرى لجوجند که) اگر تمام نشانههاى حق را ببینند، ایمان نمىآورند؛ تا آنجا که وقتى به سراغ تو مىآیند که با تو پرخاشگرى کنند، کافران مىگویند: «اینها فقط افسانههاى پیشینیان است!»
در شان نزول آیه فوق چنین آمده است: گروهی از مشرکان قریش، مانند ابوسفیان، ولیدبن مغیره، ابوجهل و جمعی دیگر خدمت پیامبر آمدند و به سخنان ایشان گوش فرا دادند.سپس رو به نظربن حارث کردند – وی مردی تاجر بود که به ایران سفر می کرد و از داستان های قدیم ایرانیان اطلاع فراوان داشت – و گفتند: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) چه می گوید؟گفت: نمی دانم چه می گوید؛ ولی می بینم لب های خود را تکان می دهد و همان افسانه های پیشینیان را که من برایتان بازگو می کردم بیان می کند.سپس ابوسفیان گفت: من برخی از سخنان او را حق نمی بینم و ابوجهل گفت: ابدا.
در این جا آیه فوق نازل شد و با صراحت گفت که بر دل های این لجوجان متعصب و خود خواه پرده افتاده است و لذا پیوسته به جدال با تو بر می خیزند؛ جدالی از سر لجاج، خود خواهی و غرور(۵).
تعصب و لجاجت، در واقع لازمه یکدیگرند؛ زیرا وابستگی به چیزی، انسان را وادار می کند که در مورد آن پافشاری و اصرار نموده، دفاع بی قید و شرط کند.سرچشمه لجاجت و تعصب، گاهی تکبر و خود خواهی است؛ ولی غالبا جهل و کوتاه فکری، موجب آن می شود.
این خصلت درونی زشت، می تواند مانع بزرگی در راه گرایش افراد به حقیقت، هدایت و پیروی از تعالیم دینی باشد.
پی نوشت:
۱. بقره (۲) آیه ۱۴۵.
۲. حجر (۱۵آیات ۱۴ – ۱۵.
۳. اسراء (۱۷) آیات ۹۰ – ۹۳.
۴. انعام (۶) آیه ۲۵.
۵. ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن (تفسیر نمونه موضوعی)، ج ۱، ص ۳۳۷.
منبع: عوامل و ریشه های دین گریزی
نویسنده : علی شکوهی