تفسیر قرآن

۱۴۰۱-۰۱-۰۴

349 بازدید

تفسیر از دانش‌های مرتبط با قرآن کریم است که تعریف‌های متعددی از آن ارائه شده، مانند «بیان معانى آیات قرآنى و کشف مقاصد و مدالیل آن». واژه تفسیر همچنین برای اشاره به کتاب‌های حاوی تفسیر قرآن به کار می‌رود.

تفسیر قرآن از همان عصر نزول قرآن آغاز شده است. امام علی(ع) را می‌توان پس از پیامبر اکرم(ص) نخستین مُفسّر قرآن دانست که بسیاری از صحابه روایات تفسیری خود را از او نقل کرده‌اند. همچنین گروهی از صحابه همچون ابن عباس و ابی بن کعب، قرآن را تفسیر می‌کردند. پس از آنان، تابعین و تابع تابعین از ضرورت پرداختن به تفسیر غافل نشدند و آثاری تفسیری از خود به جای گذاشتند. در دوره‌های بعد، تفسیرها شکل فنی‌تری به خود گرفتند و تنوع تفاسیر، سبب پدیدآمدن روش‌های مختلف در تفسیر شد.

از مهم‌ترین دسته‌بندی‌های که می‌توان در تفسیر نام برد، تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر روایی و تفسیر عقلی است. همچنین از مهم‌ترین روش‌ها می‌توان از این روش‌ها نام برد: روش موضوعی، ترتیبی، تاریخی و …

از مهم‌ترین تفاسیر شیعه می‌توان این تفاسیر را برشمرد: تفسیر قمی، تبیان، مجمع البیان، روض الجنان، تفسیر صافی، تفسیر المیزان.

مفهوم‌شناسی

تفسیر در لغت به معنای ایضاح و تبیین است. درباره ریشه این کلمه دو رأی وجود دارد:

این واژه از مادّه فسر گرفته شده است. لغت‌شناسان برای این مادّه معانی متعددی ذکر کرده‌اند، از جمله بیان و توضیح دادن،[۱] آشکار ساختن امر پوشیده[۲] و کشف و اظهار معنای معقول[۳] که همه این معانی در مفهوم «‌تبیین و آشکار ساختن و اظهار کردن‌» مشترک‌اند. برخی «‌فسر‌» و «‌تفسیر‌» را مترادف یکدیگر دانسته‌اند[۴] اما به نظر می‌رسد که ــ به دلیل خصوصیت معنایی باب تفعیل که اغلب در معنای مبالغه و تکثیر است[۵] و با توجه به معانی ذکر شده برای «‌تفسیر‌» در کتب لغت[۶] ــ واژه تفسیر مبالغه معنای فَسر [۷] و به معنای آشکار نمودن مطالب معنوی و معقول همراه با سعی و اجتهاد باشد.[۸]

این واژه مشتق از «‌سفر‌» و مقلوب آن است.[۹] این قول علاوه بر آنکه مبتنی بر قاعده اشتقاق کبیر می‌باشد که در زبان عرب رایج است،[۱۰] ناشی از آن است که برخی از لغت شناسان معنای اصلی مادّه سفر را کشف و آشکار شدن دانسته‌اند، [۱۱] با این توضیح که دو مادّه، علاوه بر لفظ، در معنا نیز مشابه‌اند. اما بررسی موارد استعمال این دو مادّه نشان می‌د هد که اولی بیشتر در مورد اظهار معنای معقول و آشکار کردن مطالب معنوی و دومی برای آشکار نمودن اشیای خارجی و محسوس استفاده می‌شود.[۱۲] چنان که راغب اصفهانی کاربرد اولی را برای بیان معنای معقول [۱۳] و کاربرد دومی را مختص به اعیان مادّی و خارجی[۱۴] دانسته است و امین خولی [۱۵] نیز همین نظر را تأیید کرده، ضمن این که در اشتقاق واژه تفسیر از هر یک از این دو مادّه تفاوتی قائل نیست زیرا هر دو در معنای «‌کشف و اظهار‌» مشترک‌اند.[۱۶] اکثر لغویان معتقد به دیدگاه نخست‌اند و در کتب خود به دیدگاه دوم اشاره‌ای نکرده‌اند.[۱۷]

همچنین گفته شده که اصل واژه تفسیر، سریانی است که در متون قدیمی این زبان به معنای شرح و توضیح کتاب مقدّس فراوان به کار رفته است.[۱۸]

کاربرد در قرآن

کلمۀ تفسیر یک بار در قرآن آمده و آن هم به معنای بیان و شرح است: وَلَا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرً‌ا (ترجمه: و براى تو مَثَلى نیاوردند، مگر آنکه [ما] حق را با نیکوترین بیان براى تو آوردیم.)[ فرقان–۳۳] زیرا در پاسخ مشرکان مکه که همواره پیامبر(ص) را مورد شماتت قرار می‌دادند و در نبوت و رسالت حضرت تشکیک می‌کردند، قرآن پاسخ می‌دهد: و کافران برای تو هیچ مثلی نیاوردند مگر آن که جوابی حق و خوش بیان‌تر برایت بیاوریم.

علامه طباطبائی دانش تفسیر را این چنین تعریف کرده است: «تفسیر به معناى بیان معانى آیات قرآنى و کشف مقاصد و مدالیل آن است».[۱۹]

مهم‌ترین نکته در باب تفسیر عبارت از نقش این علم در پرده برداری از مدلول لفظ و بیان معانی است. در نتیجه، بیان معانی ظاهری لفظ که از ظاهر کلام به ذهن می‌رسد، تفسیر خوانده نمی‌شود و به تعبیر شهید صدر (م ۱۴۰۲ق): «‌پرده برداری و بیان در معنای تفسیر در جایی مطرح است که گزارش گر نوعی پنهان بودگی و پیچیدگی باشد تا از راه تفسیر کشف و زایل گردد. ولی در جایی که سخن با معانی ظاهری و زودرس روشن می‌شود و لفظ معنای آن را آگاهی می‌دهد، تفسیر نامیده نمی‌شود، زیرا از چیزی پنهان پرده برداری نکرده است».[۲۰] این تعریف برای محدودۀ تفسیر و میدان فعالیت این علم در فهم پیام قرآن بسیار مهم است، زیرا مشخص می‌کند کجا جای تفسیر و کجا جای برداشت از معنای ظاهری و ترجمان کلام است. سیوطی نیز در الاتقان این تعریف را ارائه کرده است: «‌تفسیر علمی است که از احوال قرآن از نظر دلالت بر مرادش متناسب با درک و فهم بشر بحث می‌کند».[۲۱]

آغاز تفسیر قرآن

نخست باید بگوئیم : تفسیر که به معناى بیان معانى آیات قرآنى و کشف مقاصد و مدالیل آن است ، از قدیمى ترین اشتغالات علمى است که دانشمندان اسلامى را به خود جلب و مشغول کرده است. و تاریخ این نوع بحث که نامش تفسیر است، از عصر نزول قرآن شروع شده، و این معنا از آیۀ کَمَا أَرْ‌سَلْنَا فِیکُمْ رَ‌سُولًا مِّنکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ (ترجمه: همان طور که در میان شما، فرستاده‌اى از خودتان روانه کردیم، [که‌] آیات ما را بر شما مى‌خواند، و شما را پاک مى‌گرداند، و به شما کتاب و حکمت مى‌آموزد)[ بقره–۱۵۱] به خوبى استفاده می‌شود، چون مى فرماید: همان رسولی که کتاب قرآن به او نازل شد، آن کتاب را به شما تعلیم مى‌دهد.

روش ابتدایی در تفسیر

طبقه اول از مفسرین اسلام، جمعى از صحابه بودند مانند ابن عباس، و عبدالله بن عمر، و ابىّ ، و غیر ایشان.[۲۲]

آن روز بحث از قرآن از چارچوب جهات ادبى آیات، و شان نزول آنها، و مختصرى استدلال به آیات براى توضیح آیاتى دیگر، و اندکى تفسیر به روایات وارده از رسول خدا(ص) در باب قصص و معارف مبدا و معاد، و امثال آن تجاوز نمی‌کرد.

در مفسرین طبقه دوم، یعنى تابعین چون مجاهد و قتاده و ابن ابى لیلى و شعبى و سدى و دیگران نیز که در دو قرن اول هجرت بودند، جریان به همین منوال بود. ایشان هم چیزى به آن چه مفسرین طبقه اول، و صحابه ، در طریقه تفسیر سلوک کرده بودند، نیفزودند. تنها چیزى که به آن اضافه کردند، این بود که بیشتر از گذشتگان در تفسیر خود، روایت آوردند.[۲۳]

در مسیحیت

هرمنوتیک که در فرهنگ مسیحیت علم تفسیر متون مقدس و به طور خاص تورات و انجیل است، جایگاهی نزدیک به علم تفسیر در اسلام دارد. البته، بر خلاف تفسیر قرآن که هدف از آن کشف و پرده برداری از معنای کلام است، در مسیحیت جنبۀ ارشادی و نو به نو شدن مفاهیم کتاب مقدس، متناسب با نیازهای روز معنا شده، گر چه به معنای شرح و تعقیب و توضیح کلمات پیچیده به معنای ساده هم آمده است.[۲۵]

ضرورت تفسیر

بایستگی تفسیر به ضرورت شناخت قرآن بازمی گردد. قرآن را باید شناخت و در زوایای آن کند و کاو کرد تا به ژرفا و درونمایه‌اش راه یافت و از رهنمودهایش پند گرفت. قرآن کریم در اهمیت تدبر و اندیشیدن در آیاتش سخن گفته است و مسلمانان را به مطالعه و تفکر در کلامش تشویق کرده است. در جایی می‌فرماید: کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَ‌کٌ لِّیَدَّبَّرُ‌وا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ‌ أُولُو الْأَلْبَابِ (ترجمه: [این‌] کتابى مبارک است که آن را به سوى تو نازل کرده‌ایم تا در [باره‌] آیات آن بیندیشند، و خردمندان پند گیرند.)[ ص–۲۹] از سوی دیگر، درست است که قرآن به زبان مردم نازل شده و کتابی مبین و آشکار است، اما به پیامبر گرامی دستور داده تا قرآن را شرح و توضیح دهد وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ‌ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُ‌ونَ (ترجمه: و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم، تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى، و امید که آنان بیندیشند.)[ نحل–۴۴] زیرا فهمیدن ظاهر معانی غیر از تفسیر است. هر کس عربی را به خوبی بداند، ظاهر معانی را در می‌یابد، اما به ژرفای آن جز با تلاش و کوشش و در اختیار داشتن ابزار و دانش‌های لازم نمی‌رسد.

گذشته از این، اگر کسی با دقت به مطالب قرآن توجه نماید درمی یابد که قرآن ویژگی هایی مخصوص به خود دارد که ضرورت تفسیر را در هر عصر و زمانی ایجاب می‌کند. برخی از این ویژگی‌های بدین قرار است:

معانی گوناگون: قرآن کریم معانی گوناگون دارد، ژرفناک و فراخناک است. امیرالمومنین(ع) می‌فرماید: و إنّ القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه‌ (ترجمه: ظاهر قرآن زیباست و باطنش ژرف و ناپیداست. عجایب آن سپری نگردد و غرایب آن به پایان نرسد.[۲۶])

بیان فشرده مسائل: در قرآن، مسائل بسیار فشرده و با اشاره بیان شده است. در بیان عقاید و احکام به گونه‌ای موجز مطالب را می‌آورد و از ذکر خصوصیات و جزئیات پرهیز می‌کند که حتماً نیاز به تفسیر دارد. نمونۀ روشن آن در احکام نماز، روزه، حج و ده‌ها عمل عبادی و غیرعبادی است.

نزول تدریجی قرآن: قرآن در مدت ۲۳ سال نازل شده و شیوۀ آن به گونه‌ای است که مطالب در سوره‌های مختلف قرار می‌گیرد. از این روی در هر سوره نکته‌ای را بیان کرده که با کنار هم گذاشتن آن و پرده برداری از معانی می‌توان به درک کامل آن رسید.

منشأ غیبی وحی: وحی گنجینۀ علم الاهی و نازل شده از عالم غیب و متعلق به جهانی است بی‌نهایت وسیع‌تر از عالم حس و مادیت. نکات غیبی و نامأنوس با طبیعت مادی بشری درقالب سخنان متعارف ریخته شده است. در قرآن حقایقی چون ملائکه، جهان آخرت، عالم غیب، صفات الاهی، حرکات تکوینی و معجزات مطرح شده است. مأنوس شدن با این معانی نیاز به مقدمات و توضیح و تفسیر دارد.

پی نوشت:

  1. جوهری؛ ابن فارس؛ ابن منظور؛ ذیل «‌فسر‌».
  2. ابن منظور؛ فیروزآبادی؛ مرتضی زبیدی، ذیل «‌فسر‌».
  3. راغب اصفهانی، ۱۳۳۲ش؛ مرتضی زبیدی؛ ذیل «‌فسر»؛ برای معانی دیگر رجوع کنید به فراهیدی؛ جوهری؛ ابن فارس؛ ابن منظور؛ ذیل «‌فسر »؛ زرکشی، ج۲، ص۱۴۷ـ ۱۴۸.
  4. فراهیدی؛ ابن درید؛ جوهری؛ ابن فارس؛ ابن منظور؛ فیروزآبادی؛ مرتضی زبیدی؛ ذیل «‌فسر‌».
  5. رضی الدین استرآبادی، قسم ۱، جزء ۱، ص۹۲.
  6. برای نمونه رجوع کنید به ابن منظور؛ فیروزآبادی؛ مرتضی زبیدی؛ ذیل «‌فسر‌» .
  7. فیومی؛ شرتونی؛ ذیل «‌فسر‌» .
  8. رجوع کنید به ابن عاشور، ج۱، ص۱۰؛ معرفت، ج۱، ص۱۳ـ۱۴.
  9. مقدمتان فی علوم القرآن، ص۱۷۳؛ ابوالفتوح رازی، ج۱، ص۲۳ـ۲۴؛ زرکشی، ج۲، ص۱۴۷؛ سیوطی، ج۴، ص۱۹۲؛ طریحی، ذیل «‌فسر‌» .
  10. رجوع کنید به تهانوی، ج۱، ص۲۰۷؛ صالح، ۲۰۰۰، ص۱۸۶.
  11. ابن فارس؛ ابن منظور؛ ذیل «‌سفر‌» .
  12. برای نمونه‌های کاربرد این دو واژه در زبان عربی رجوع کنید به ابن منظور؛ فیومی؛ مرتضی زبیدی، ذیل «‌فسر »، «‌سفر‌».
  13. ۱۳۳۲ش، همانجا.
  14. همان، ذیل «‌سفر‌» .
  15. دایره المعارف الاسلامیه، ج۹، ص۴۱۱.
  16. رجوع کنید به همانجا.
  17. برای نمونه رجوع کنید به فراهیدی؛ ابن درید؛ جوهری؛ ابن فارس؛ ابن منظور؛ مرتضی زبیدی؛ ذیل «‌فسر »، «‌سفر‌» .
  18. جفری، ص۹۲؛ نیز رجوع کنید به شهیدی، ص۱۳۲.
  19. ترجمه تفسیر المیزان، ج۱، ص۷.
  20. دائره المعارف الاسلامیه الشیعیه، ج۳ / ۴۷، «‌مقالۀ تفسیر».
  21. سیوطی، الاتقان، ج۴ / ۱۹۴.
  22. تذکر این نکته ضروری است که به دلیل جایگاه خاص ائمه اهل بیت علیهم السلام و لزوم توجه مستقل به نقش آنان در رشد معارف دینی، در این قسمت به آنان اشاره نشده است. آن چه در اینجا باید یادآور شد، آن است که بر اساس مدارک موجود، نخستین مفسر قرآن، علی بن ابی طالب (ع) بوده است. ر.ک: الامین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۱۷۹.
  23. متأسفانه در بین آن روایات، احادیثى بود که یهودیان جعل کرده، و در بین قصص و معارف مربوط به آغاز خلقت، و چگونگى ابتداء خلقت آسمانها، و تکوین زمین، و دریاها، و بهشت شداد، و خطاهاى انبیاء و تحریف قرآن، و چیرهائى دیگر از این قبیل دسیسه و داخل احادیث صحیح نمودند، و هم اکنون در پاره اى روایات تفسیرى و غیر تفسیرى، از آن قبیل روایات دیده مى شود.
  24. ترجمه تفسیر المیزان، ص۷ – ۸.
  25. علم التفسیر، عزیز فهیم، ص۹ – ۱۱.
  26. نهج البلاغه، خطبه۱۸.

   منبع: ویکی شیعه

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *