به حسب ظاهر عواملى چون امتناع امام حسین(علیه السلام) از بیعت با یزید بیعت و یا پاسخ به دعوت کوفیان، در تحقّق این قیام خونین بى تاثیر نبود، ولى در عین حال در کلمات امام(علیه السلام)، به طور مکرّر از اصلاح امّت و دو فریضه مهمّ امر به معروف و نهى از منکر به عنوان یکى از انگیزه هاى اساسى این نهضت بزرگ یاد شده است. پس قیام امام حسین(علیهالسلام) بر مبنای امر به معروف و نهی از منکر برای نجات اسلام از تحریف انجام گرفت و بی تردید بدون قیام کربلا از اسلام چیزی باقی نمی ماند.
به راستى امام حسین(علیه السلام) را باید قهرمان این میدان دانست. آن حضرت علاوه بر امر به معروف قلبى و زبانى، عمل به آن را نیز به منتهاى اوج خود رساند و بالاترین مرحله عملى آن را انجام داد، و با شجاعتى وصف ناپذیر به همگان اعلام کرد: «اَیُّهَا النّاسُ! فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ یَصِبرُ عَلى حَدِّ السَّیْفِ، وَ طَعْنِ الاَسِنَّهِ، فَلْیَقُمْ مَعَنا وَ اِلاَّ فَلْیَنْصَرِفْ عَنَّا»؛ (اى مردم! هر کس از شما در برابر تیزى شمشیر و زخم نیزه ها شکیبا است، با ما بماند و الاّ از ما جدا شود!!). (۱)
مطابق روایات، قیام با شمشیر (در جاى خود) عالى ترین و پرفضیلت ترین مرحله از مراحل امر به معروف و نهى از منکر است که امام حسین(علیه السلام) به آن اقدام کرد.
امیرمومنان پس از بیان مراحل سه گانه امر به معروف و نهى از منکر (قلبى، زبانى و عملى)، فرمود: «وَ اَفْضَلُ مِنْ ذلِکَ کُلِّهِ کَلِمَهُ عَدْل عِنْدَ اِمام جائِر»؛ (امّا از همه مهم تر سخن به حقّى است که در برابر پیشواى ستمگرى گفته شود).(۲)
امام حسین(علیه السلام) نه تنها با سخنانش به افشاى جنایات بنى امیّه پرداخت که با شمشیر بر ضدّ آنان به مبارزه برخاست و تا پاى جان ایستادگى کرد و این حرکت خویش را «امر به معروف و نهى از منکر و اصلاح امور جامعه» نامید و در بیان و سخنان خویش، به طور مکرّر از این فریضه بزرگ یاد کرد، و با صراحت، یکى از انگیزه هاى حرکتش را احیاى همین امر مهم شمرد.
اکنون به مهمترین بخش از سخنان آن حضرت و یارانش، در این مورد گوش جان مى سپاریم.
۱. آن حضرت دو سال قبل از هلاکت معاویه، در میان جمع زیادى از مهاجرین و انصاردر سرزمین مقدّس «منا»، طىّ یک خطابه بسیار مهم، سرشناسان جامعهاسلامى آن روز را به سبب مسامحه و سهل انگارى نسبت به فریضه امر به معروف و نهى از منکر در اصلاح امور جامعه، مورد ملامت و سرزنش قرار داد و فرمود: چرا از نکوهشى که خداوند نسبت به علماى یهود فرموده است پند نمى گیرید؟ آنجا که فرمود: «لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالاَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الاِثْمَ وَاَکْلِهِمْ السُّحْتَ»؛ (چرا علماى یهود، مردم را از سخنان گناهآلود و خوردن حرامنهى نمى کردند).(۳) (از فساد و تباهى جامعه جلوگیرى نمى کردند).
آنگاه امام(علیه السلام) در ادامه چنین فرمود: «وَ اِنَّما عابَ اللهُ ذلِکَ عَلَیْهِمْ، لاَنِّهُمْ کانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَهِ الَّذِینَ بَیْنَ اَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسادَ، فَلا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذلِکَ»؛ (خداوند تنها از این جهت بر آنها عیب مى گیرد که آنها با چشم خود شاهد زشتکارى و فساد ستمکاران بودند ولى (هیچ عکس العملى نشان نمى دادند و) آنان را نهى نمى کردند).
سپس در مورد اهمّیّت و عظمت این دو فریضه فرمود: «اِذا اُدِّیَتْ وَ اُقِیمَتْ، اِسْتَقامَتِ الْفَرائِضُ کُلُّها هَیِّنُها وَ صَعِبُها»؛ (هرگاه فریضه امر به معروف و نهى از منکر به درستى انجام شود و اقامه گردد، فرایض دیگر اعمّ از آسان و دشوار انجام خواهد شد).(۴)
این خطابه بسیار مهمّ امام(علیه السلام) در آن شرایط خفقان بار و در آن جمع کثیر، نشان مى دهد که امام منتظر فرصتى بود تا این فریضه الهى را در حدّ اعلا جامه عمل بپوشاند.
همان گونه که در نامه اى به معاویه مى نویسد: «اى معاویه! به خداسوگند از این که الان با تو نبرد نمى کنم، مى ترسم در پیشگاه الهى مقصّر باشم».(۵)
یعنى من دنبال فرصت مناسبى هستم تا با تو بستیزم.
۲. بعد از هلاکت معاویه، زمانى که امام(علیه السلام) از سوى والى مدینه به بیعتبا یزیدفراخوانده شد، امام(علیه السلام) به شدّت بر آشفت و آن را مردود شمرد و شبانگاه به سوى روضه شریف نبوى رفته به راز و نیاز پرداخت و در آن نیایش خالصانه به درگاه الهى چنین عرضه داشت: «اَللّهُمَّ هذا قَبْرُ نَبِیِّکَ مُحَمَّد(صلى الله علیه وآله) وَ اَنَا ابْنُ بِنْتِ نَبِیِّکَ وَ قَدْ حَضَرَنِی مِنَ الاَمْرِ ما قَدْ عَلِمْتَ، اَللّهُمَّ اِنِّی اُحِبُّ الْمَعْرُوفَ وَ اُنْکِرُ الْمُنْکِرَ… »؛ (خداوندا! این قبر پیامبر تو محمّد(صلى الله علیه وآله) و من هم فرزند دختر او هستم، از آنچه براى من پیش آمده تو آگاهى، خداوندا! من معروف را دوست داشته و از منکر بیزارم!).(۶)
در واقع امام(علیه السلام) انگیزه هاى اصلى قیام خویش را در این جمله کوتاه، آن هم در کنار مرقد پاک جدّ بزرگوارش(صلى اللهعلیه وآله) در مقدّس ترین مکان ها بیان داشت و آن را به سینه تاریخ سپرد.
۳. شاید بتوان صریح ترین و رساترین تعبیر امام(علیه السلام) در تبیین انگیزه اصلى قیامش را جمله اى دانست که در وصیّت نامه آن حضرت به برادرش محمّد حنفیّه آمده است.
آن حضرت پس از آن که انگیزه هایى چون هوى و هوس و کسب مقام را از قیام خود دور دانست، چنین نوشت: «وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فِی اُمَّهِ جَدِّی، اُرِیدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ اَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ اَبِی عَلِىِّ بْنِ اَبِی طالِب»؛ (من تنها به انگیزه اصلاح در امّت جدّم بپا خاستم، مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به روش جدّم و پدرم على بن ابى طالب(علیه السلام) رفتار نمایم!).(۷)
امام(علیه السلام) در این عبارات کوتاه و گویا در همان آغاز راه، هدف حرکت الهى خویش را بیان مى کند که قصدش کشورگشایى و به چنگ آوردن مال و مقام دنیا نیست، بلکه هدفش فقط اصلاح جامعهاسلامى و احیاى امر به معروف و نهى از منکر است.
۴. بعد از آن که مسلم بن عقیل(علیه السلام) ـ سفیر آن حضرت در کوفه ـ توسّط نیروهاى ابن زیادبا مکر و حیله دستگیر شد و به مجلس او وارد گشت و او، مسلم را متّهم به فتنه انگیزى ساخت، آن حضرت در پاسخ گفت: «ما لِهذا آتَیْتُ، وَ لکِنَّکُمْ اَظْهَرْتُمُ الْمُنْکَرَ، وَ دَفَنْتُمُ الْمَعْرُوفَ… فَاَتَیْناهُمْ لِنَاْمُرَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ»؛ (من براى این چیزها که تو مى گویى به کوفه نیامدم، بلکه شما منکرات و زشتى ها را ظاهر و معروف و خوبى ها را دفن کرده اید… پس ما به پا خواستیم تا مردم را به معروف دعوت کنیم و از منکرات دور سازیم).(۸)
۵. هنگامى که امام(علیه السلام) با سپاهِ «حرّ» رو به رو گشت و بى وفایى کوفیان آشکار شد و امام(علیه السلام) خود را با شهادت مواجه دید در میان اصحاب خویش برخواست و طىّ سخنانى چنین فرمود: «اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الحقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ، وَ اَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهى عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُوْمِنُ فِی لِقاءِ اللهِ مُحِقّاً»؛ (آیا نمى بینید به حق عمل نمى شود و از باطل جلوگیرى نمى گردد، در چنین شرایطى بر مومن لازم است [قیام کند و] شیفته ملاقات پروردگار [و شهادت] باشد).(۹)
از این سخن امام(علیه السلام) استفاده مى شود که در چنین شرایطى از جان باید گذشت یعنى در مرحله اى که خطر، کیان دین و مذهب را تهدید مى کند، وجود ضررهاى مالى و جانى نمى تواند مانع امر به معروف و نهى از منکر، گردد.
۶ـ طبق نقل مورّخان آنگاه که حرّ مانع حرکت امام شد، امام(علیه السلام) در نامه اى به بزرگان کوفه نوشت: «… فَقَدْ عَلِمْتُمْ اَنَّ رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) قَدْ قالَ فِی حَیاتِهِ: مَنْ رَاى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاّ لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللهِ، یَعْمَلُ فِی عِبادِ اللهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ، ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِفِعْل وَ لا قَوْل، کانَ حَقِیقاً عَلَى اللهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»؛ (شما مى دانید پیامبر خدا(صلى اللهعلیه وآله) در زمان حیاتش فرمود: هر کس سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدارا حلال شمرده و پیمان خدارا شکسته، با سنّت پیامبر مخالفت مى ورزد و در میان بندگان خدابه ظلم و ستم رفتار مى کند ولى با او به مبارزه عملى و گفتارى برنخیزد، سزاوار است که خداوند او را در جایگاه آن سلطان ستمگر [جهنّم] وارد کند).(۱۰)
امام(علیه السلام) با این سخنان ضمن گوشزد کردن وظایف همه قشرهاى مردم، خصوصاً بزرگان کوفه، عزم جزم خویش را براى اصلاح امور و مبارزه کامل با خودکامگان و ستمگران بنى امیّه اعلام مى دارد، و این مبارزه را مشروط به حمایت آنها هم نمى کند و آماده است جان گرامى خویش را در این راه نیز فدا کند و لذا ما امروز در برابر مرقد آن حضرت ایستاده، و مى گوییم: «اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلاهَ وَ اَتَیْتَ الزَّکاهَ وَ امَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ»؛ (من شهادت مى دهم که تو نمازرا بپا داشتى و زکاترا ادا کردى و امر به معروف کرده و نهى از منکر را بجا آوردى).(۱۱)
نکته قابل توجّه آن است که این گواهى، گواهى در محکمه قضا و در حضور قاضى و داور نیست بلکه به این معنى است که من به این حقیقت اذعان دارم که نهضت تو، نهضت امر به معروف و نهى از منکر و اصلاح جامعه اسلامى بود.(۱۲)
پی نوشت:
(۱). ینابیع المودّه، ص ۴۰۶.
(۲). نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت ۳۷۴. براى آگاهى بیشتر از مراحل سه گانه امر به معروف و نهى از منکر رجوع شود به: جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۳۷۴ به بعد.
(۳). سوره مائده، آیه ۶۳.
(۴). تحف العقول، ص ۱۶۸-۱۷۰ و بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۷۹، ح ۳۷.
(۵). در مختصر تاریخ دمشق (ج ۷، ص ۱۳۷) در شرح حال امام حسین(علیه السلام) مى خوانیم که آن حضرت در پاسخ به نامه معاویه نوشت: «…وَ ما اَظُنُّ أَنَّ لِی عِنْدَ اللهِ عُذْراً فِی تَرْکِ جِهادِکَ». در احتجاج طبرسى (ج ۲، ص ۸۹، ح ۱۶۴) آمده است: «ما اُرِیدُ لَکَ حَرْباً وَ لاَ عَلَیْکَ خِلافاً، وَایْمُ اللهِ إِنِّی لَخائِفٌ لِلّهِ فِی تَرکِ ذلِکَ…» همچنین رجوع کنید به : بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۱۲.
(۶). فتوح ابن اعثم، ج ۵، ص ۲۷؛ مقتل الحسین خوارزمى، ج ۱، ص ۱۸۶ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۸.
(۷). فتوح ابن اعثم، ج ۵، ص ۳۳ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹.
(۸). فتوح ابن اعثم، ج ۵، ص ۱۰۱؛ ملهوف (لهوف)،ص ۷۱. مراجعه شود به: انساب الاشراف، ص ۸۲.
(۹). بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱؛ تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۰۵ و مقتل الحسین خوارزمى، ج ۱، ص ۲۳۷.
(۱۰). فتوحابن اعثم، ج ۵، ص ۱۴۳؛ مقتل الحسین خوارزمى، ج ۱، ص ۲۳۴ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱.
(۱۱). زیارت وارث.
(۱۲). گرد آوری از کتاب: عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى)، امام على بن ابى طالب علیه السلام، قم، ۱۳۸۸ ه. ش، ص ۲۳۷.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی.