امامت امام علی علیه السلام و مسئله کفر و ایمان

۱۴۰۰-۱۲-۲۱

543 بازدید

کفر در لغت، یعنی پوشاندن، و در شریعت عبارت است از انکار آنچه خدا معرفت آن را واجب کرده است. از قبیل وحدانیت و عدل خدا و معرفت آنچه پیغمبرش آورده است. و هر کس یکی از ارکان دین را انکار کند، کافر است، لذا در عرف دین کسی که وحدانیت خدا و یا نبوتِ نبی و شریعت و یا یکی از ضروریات را انکار کند،کافر است.[۱]

خواجه نصیرالدین طوسی (ره) دراین باره می‌فرماید: «کسی که در او ایمان نباشد، یا معتقد به ضدایمان، یا غافل از ایمان باشد، کافر است». وی اضافه می‌کند که: «اگر فردی اعتقاد به فساد چیزی که از شرایط ایمان است، داشته باشد، یا شک داشته باشد، و شک او منجر به بی‌اعتقادی او شود وی کافر است.»[۲]

از نظر فقهای شیعه نیز کسی که منکر خدا و یا قائل به شرک باشد یا پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء ـ صلّی الله علیه و آله ـ را انکار کند، و یا در یکی از اینها شک داشته باشد و هم چنین کسی که یکی از ضروریات دین، مثل نماز‌، روزه و … را منکر شود. چنانچه بداند آنها ضروری دین است، کافر است. ولی اگر نداند آن ضروری دین است بهتر است از او اجتناب شود.[۳]

پس کسی که شهادتین بگوید، از نظر فقهاء شیعه کافر نیست، لذا بین کافر بودن و کامل نبودن ایمان فرق است. به همین خاطر گفته‌اند: اگر چیزی از ضروریات دین را عالماً عامداً انکار کند، کافر است. ولی انکار غیرعالمانه، کسی را کافر نمی‌کند، بلکه او مسلمان است هم چنین عدم اعتراف به امامت وخلافت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و لو عالمانه هم باشد از نظر شیعه موجب کفر نیست. بلکه می‌گویند ایمان او کامل نیست. امّا اگر فهمید که این انکار و عدم قبول منجر به عدم قبول نبوت می‌شود، یقیناً مسأله فرق خواهد کرد.

شهید مطهری (ره) کافر را چنین تعریف می‌کند: «کسی که به توحید یا نبوت یا هر دو آنها معتقد نیست، یعنی کسی که وجود خدا را انکار می‌کند، و کسی که برای او شریک قائل است، و کسی که پیغمبر اسلام را قبول ندارد، و کسی که وجود خدا را انکار می‌کند، و کسی که برای او شریک قائل است، و کسی که در امور فوق شک دارد، کسی که منکر ضروری دین است و انکار او به انکار خدا و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ برگردد، او کافر است.»[۴]

ولی شیعه برای ایمان داشتن شرایطی قایل است، بدین گونه که حتی ایمان به کتب قبلی نیز برای کمال ایمان لازم و ضروری است. چون همه پیامبران و همه کتب الهی مصدق کتاب پیشین و مبشر کتاب آینده بوده‌اند و قرآن مصدق همه آنان است. لذا شهادتین شرط ایمان داشتن و مسلمانی است، ولی کمال آدمی و انسان در پذیرش و قبولی همۀ احکام و قوانین اسلامی است.

امّا ایمان در لغت، یعنی گرویدن و تصدیق کردن و در شریعت، یعنی سر فرود آوردن، و پذیرش و اعتقاد و تصدیق به آنچه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آورده است. پس کسی که باور کند و شهادت دهد بدون شک مؤمن است، ولی اگر باور کند و عمل ننماید فاسق است و کسی که شهادت دهد و عمل کند امّا باور نداشته باشد، منافق است.[۵] ایمان هفتاد و اندی باب است که بالاترین ابواب آن شهادت به توحید و یگانگی خداست، و پایین‌ترین مقام و باب آن سلامت نفس است و فرق میان ایمان و اسلام آن است که ایمان تحقق و اعتقاد است و اسلام خضوع و انقیاد می‌باشد.

با این توضیح مختصر مشخص می‌شود که کسی که پایین‌ترین درجه ایمان را داشته باشد، نمی‌توان به او نسبت کفر داد، امّا می‌شود، گفت وی ایمانش کامل نیست، یا در مرتبۀ پایین قرار دارد. لذا گویندۀ شهادتین و لو عمل هم نکند، کافر نیست امّا در ایمان او نقص وجود دارد.

از جمله مواردی که در ایمان نقص وارد می‌کند، قایل نشدن به همۀ اوامر و نواحی پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است به این معنی که اگر در بعضی از دستورات قرآن و یا اسلام و یا پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ کوتاهی شود، یا بی‌توجهی نماید به همان اندازه ایما انسان ناقص می گردد و عکس آن قوت در ایمان را بیان می‌کند.

یکی از سفارشات و دستورات بسیار مؤکد پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ که از سوی اهل سنت هم نقل شده مسئله جانشینی و خلافت است، که حضرت فرمود: «بهترین پیشوا و امام شما کسانی هستند که شما آنان را و آنان شما را دوست می‌دارند و شما بر آنان درود و آنان نیز بر شما درود می‌فرستد، و بدترین شما کسانی هستند که شما از آنان و آنان از شما غضبناک بوده، و شما آنان را لعن و آنان نیز شما را لعن می‌کنند.»[۶]

آن حضرت همواره افرادی که از طرف خداوند به امر پیشوایی نصب شده بودند را معرفی می‌کرد تا اینکه فرمود: «بعد از من دوازده نفر پیشوای شما می‌شوند که همگی از بنی‌هاشم می‌باشند.»[۷]

آیاتی وجود دارد که خداوند منصب امامت را از طرف خود می‌داند و می‌فرماید: «و جعلناهم ائمه یهدون بأمرنا…»[۸] که برای آگاهی بیشتر به تفسیر کبیر فخر رازی و المنار، رشید رضا، ذیل آیات[۹] مذکور رجوع شود، تا روشن گردد که خداوند چه کسانی را برای امامت مسلمین نصب کردند، و چه کسانی آنان را در سقیفه و بعد از آن، از خلافت و امامت منع نمودند، و جریان خلافت و امامت را از مسیر حقیقی خود منحرف نمودند؟! آنگاه روشن خواهد شد که اگر شیعه عده‌ای را در ایمان کامل نمی‌داند، برای مدعایش دلیل عقلی و نقلی دارد یا نه؟!

از این رو اگر شیعه قایل است که عده‌ای در ایمان کامل نمی‌باشند، به این جهت است که آنان آیات صریح قرآن و روایات و سنت نقل شده از پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ را نادیده گرفته،  و به آنها بی‌توجهی نموده اند و در امر خلافت سخن خدا را نادیده و خود بجای خدا تصمیم گرفتند.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود آورده است که: «اخبار صحیحی هست که محدثین از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ درباره حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نقل کرده‌اند که ایشان فرمودند: «ای علی بر تو غضب نمی‌کند مگر منافق و تو را دوست ندارد مگر مؤمن.»[۱۰]

در نتیجه بنابه نظر مفسرین اهل سنت و مورخین و محدثین آنان، کسانی که فقط می‌گویند ما اسلام آوردیم و شهادتین را بگویند، مؤمن نمی‌باشند، ولی مسلمان هستند از این رو  ایمان به تمام آنچه که پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ آورده، باعث کامل شدن ایمان می شود و سخن شیعه جز این نیست: «کسی که امامت و خلافت بلافصل حضرت علی ـ علیه السّلام ـ را طبق نص قرآن و روایات قبول نداشته باشد، مسلمان است، ولی مؤمن کامل نیست» که از اهل سنت نیز بر آن دلیل آورده شد.

بنابراین شهادت به رسالت پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ باعث مسلمان شدن شخص می‌شود. ولی موجب کمال ایمان نمی‌شود. مگر اینکه به یکایک آنچه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرموده کاملاً ایمان بیاورد. پس شیعه قائلان به شهادتین را کافر نمی‌دانند بلکه آنان را مسلمان دانسته و تکفیر آنان را جایز نمی داند.

پی نوشت:

[۱] . فرهنگ علم کلام، سید احمد خاتمی، ص ۱۸۷، چ اول، تهران، سال ۱۳۷۰ ش.

[۲] . کشف المراد فی شرح التجرید الاعتقاد، علامه حلی، تصحیح آیت الله حسن زاده آملی، ص ۴۱۳، چ اول، سال ۱۴۰۷، موسسه نشر اسلامی قم.

[۳] . آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ج ۴، ص ۸۳، سال ۱۳۶۲، تهران، صدرا.

[۴] . همان.

[۵] . فرهنگ علم کلام، همان.

[۶] . صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، چ اول، سال ۱۴۱۹، بیروت، دار الفکر، ج ۶، ص ۲۰ و ۲۴، باب خیار الائمه و شرارهم.

[۷] . صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، چ اول، سال ۱۴۰۷، بیروت، دار القلم، ج ۸، ص ۱۲۷.

[۸] . انبیاء، ۷۳.

[۹] . بقره، ۱۲۴؛ انبیاء، ۷۳؛ سجده، ۲۴.

[۱۰] . الغارات، ابراهیم بن محمد الثقفی الکوفی، چ یمن، ج ۲، ص ۵۲، بی‌تا.

منبع:نرم افزار پاسخ مرکز مطالعات حوزه علمیه قم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *