یکی از تعالیم اسماعیلیان نزاری در دوران الموت، نسخ شریعت و اعلام قیامت بود، که آنها را در چالش جدیدی با دیگر مسلمانان قرار داد. در این مقاله به اختصار با این تعلیم از اسماعیلیان نزاری آشنا می شویم.
الموت، سرآغازی جدید در تاریخ اسماعیلیه
تسخیر قلعه الموت توسط حسن صباح، فعالیت های اسماعیلیان ایران را که تا آن زمان به طور مخفیانه عمل می کردند، وارد مرحله ای جدید کرد.
این در واقع صلای آغاز قیام مسلحانه اسماعیلیان ایران بر ضد سلاجقه بود و ضمناً، تأسیس واقعی آنچه را که مقدر بود به صورت دولت مستقل اسماعیلیان نزاری درآید، مشخص می ساخت.
انشقاق در فرقه اسماعیلیه و ظهور فرقه نزاریه
پس از مرگ خلیفه مستنصر، افضل پسر بدر الجمالى که در مقام وزارت، اقتداری تمام داشت، توانست به قصد مستحکم ساختن موقعیت خود و با اعمال نفوذ، نزار فرزند ارشد مستنصر را که نص امامت و خلافت بر او قرار گرفته بود، از حقوق خود محروم کند و در عوض جوان ترین برادر او ابوالقاسم احمد را با لقب المستعلى بالله جایگزین وی سازد.
افضل به سرعت مقامات عالى رتبه دولت و دعوت فاطمیان را وادار کرد تا با مستعلى بیعت کنند و او را به جانشینى مستنصر بشناسند. این اقدام بى سابقه، نهضت اسماعیلیه را با بحران شدیدی مواجه ساخت و اسماعیلیان که تا آن زمان نهضت واحدی را تشکیل مى دادند، به زودی به دو شاخه اصلى مستعلویه و نزاریه منقسم شدند.
در اواخر سال ۴۸۸ هجری نزار همراه یکى از پسرانش به دستور مستعلى در زندان به قتل رسید.[۱]
افتراق در جماعت اسماعیلیه به این دو شاخه که از همان ابتدا رقبای متخاصم یکدیگر شدند، به تضعیف کلى و غیر قابل جبران دعوت اسماعیلیه انجامید.
اکثر اسماعیلیان مصر و تمامى جماعت اسماعیلى یمن و گجرات و بسیاری از اسماعیلیان شام امامت مستعلى را پذیرفتند، ولى گروه بزرگى از اسماعیلیان شام و تمامى اسماعیلیان عراق و ایران و احتمالاً بدخشان و ماوراء النهر به نص اول مستنصر وفادار ماندند و نزار را به عنوان نوزدهمین امام خود و جانشین به حق پدرش قبول کردند.
در قرون بعدی، مستعلویان و نزاریان به ترتیب در قسمت های غربى و شرقى دنیای اسلام به بسط دعوت های مستقل خود پرداختند و مسیرهای مذهبى - سیاسى کاملاً مجزایى را طى کردند.
اعلام قیامت توسط چهارمین رهبر نزاریان
نزاریان حیات خود را تحت رهبری حسن صباح آغاز کردند. پس از حسن صباح، رهبری نزاریان الموت به کیا بزرگ امید و سپس، به محمد بن کیا بزرگ امید و حسن دوم رسید.
چهارمین خداوند الموت، حسن دوم که نزاریان اصطلاح «على ذکره السلام» را به نامش اضافه کردند و سرانجام، امامت وی را پذیرا شدند، بانى انقلابى عظیم در تعالیم اسماعیلیه نزاری گردید.
حسن دوم که به تاریخ و تعالیم اسماعیلیان متقدم توجه خاص داشت و از علم تأویل نیز بهره کافى برده بود، در ۵۵۷ هجری، هنگامى که نزاریان هنوز وی را به عنوان فرزند محمد بن بزرگ امید (بزرگ امید جانشین حسن صباح) مى شناختند، به ریاست دعوت و دولت نزاریان رسید و به سرعت مقدمات اصلاحات اعتقادی خود را فراهم کرد.
مرحله اول: اعلام قیامت و نسخ شریعت
در ۱۷ رمضان ۵۵۹ حسن دوم طى مراسم ویژه ای در الموت و در حضور گروه هایى از نمایندگان جماعات نزاری مناطق مختلف، به عنوان داعى و حجت امام مستور خطبه ای ایراد کرد که ظاهراً از جانب شخص امام برای پیروانش ارسال شده بود.
حسن طى آن مراسم از منبر ویژه ای خطاب به حاضران اعلام کرد که امام زمان شما را درود و رحمت فرستاده، و بندگان خاص گزیده خویش خوانده، و بار تکلیف شریعت از شما برگرفته، و شما را به قیامت رسانیده است.
چند هفته بعد در ۸ ذیقعده ۵۵۹، همان خطبه و پیام امام به علاوه پیامى از جانب خود حسن که در آن اکنون خود را خلیفه امام نیز معرفى مى کرد، طى مراسم مشابهى در مؤمن آباد، واقع در شرق بیرجند که مقر محتشم نزاریان قهستان بود، برای نزاریان آن منطقه قرائت شد.
از آن سال به بعد، نزاریان همه ساله روز ۱۷ رمضان را به عنوان «عید قیامت» جشن مى گرفتند.
طى این مراسم، حسن دوم وقوع قیامت و فرارسیدن آخر الزمان را اعلام کرده بود، یعنى همان دوره واپسین تاریخ مقدس که اسماعیلیان از آغاز تاریخ خود در انتظارش بودند، و همان طور که در ارتباط با قیامت انتظار مى رفته است و اسماعیلیان متقدم بیان کرده بودند، شریعت اسلام نیز مى بایست منسوخ مى گردید.
در منابع تأکید شده که حسن دوم قیامت و معاد و بهشت و دوزخ را تأویل، و تعبیرهای روحانى و معنوی مختلفى از آنها ارائه مى کرده است.
بر این اساس، قیامت در واقع حاکى از تجلى حقیقت نامکتوم در ذات معنوی شخص امام نزاری بوده است و از این رو، مؤمنان، یعنى آنهایى که به دعوت نزاریه گرویده بودند و از امام نزاری پیروی مى کردند، دیگر قادر به درک و شناخت حقیقت، یعنى باطن غایى شریعت، بودند.
امام نزاری به عنوان شخصى که قیامت را اعلام کرده، و مؤمنان را از دوره شریعت به دوره قیامت رسانده بود، به مرتبه والاتر «قائم قیامت» دست یافته، دعوتش نیز دعوت قیامت بوده است.
همان طور که اوضاع قیامت و زندگى در بهشت ایجاب مى کرده است، مؤمنان دیگر مجبور به اجرای احکام شرعى و فرایض دینى نبودند، زیرا در آخرت که دوره حساب رسى است – به عکس این دنیا – همه «حساب» است و دیگر نیازی به «عمل» نخواهد بود.
در فصولى که حسن دوم پس از اعلام قیامت به اطراف مى فرستاده، به گونه های مختلف و به طور تلویحى وانمود مى کرده است که خودش دست کم به معنای روحانى کلمه، همان امام زمان از اخلاف نزار بن مستنصر که نزاریان انتظارش را مى کشیدند، بوده است، اگر چه در ظاهر او را فرزند محمد بن بزرگ امید دانسته بودند.[۲]
بحران امامت در فرقه نزاریه
نادیده نباید گرفت که پس از افتراق نزاری – مستعلوی، نزاریان در شناخت امام خود با بحران مهمى مواجه بودند.
با وجود اینکه از نزار، اعقاب ذکور برجای مانده بود، هیچ یک از آنان پس از مرگ نزار به طور علنى مدعى امامت نشدند؛ و حسن صباح و دو جانشین بعدی وی، نام امام یا امامانى را پس از نزار ذکر نکردند.
بر روی سکه هایى نیز که از زمان محمد بن بزرگ امید، سومین خداوند الموت، که در سال ۵۵۷ هجری درگذشت، بر جا مانده، نام خود نزار به عنوان آخرین امام نزاری ذکر شده است؛ بدین ترتیب، در آن زمان نزاریان در واقع به «دوره ستر» دیگری داخل شده بودند.
در چنان اوضاعى حسن صباح اندکى پس از افتراق نزاری – مستعلوی ریاست عالى دعوت را در سرزمین های شرقى به دست گرفته بود.
در «دوره ستر» که امام نزاری از چشم پیروانش پنهان بود، حسن صباح به عنوان حجت امام مستور یا نماینده تام الاختیار وی شناخته شد، در حالى که نزاریان همچنان منتظر بودند تا توسط حسن از تاریخ ظهور قریب الوقوع امام خود و هویت وی آگاه شوند.[۳]
به نظر مى رسد که همزمان با تعویق تدریجى در ظهور امام نزاری، دو جانشین بعدی حسن نیز همچنان به عنوان حجت امام مستور تلقى مى شده اند و بر همین اساس عالى ترین مرجع دعوت نزاریه بوده اند.[۴]
در این اوضاع و احوال بود که حسن دوم، چهارمین رهبر نزاریان الموت، توانست خود را در جایگاه امام نزاریان قرار بدهد.
مرحله دوم: بسط یافتن تعلیم قیامت
در دوره نورالدین محمد دوم از سال ۵۶۱ تا ۶۰۷ هجری، فرزند و جانشین حسن دوم، دعوت قیامت و تعالیم مربوط به آن ادامه پیدا کرد و به صورت دقیق تری تنظیم و تدوین یافت، و محمد دوم در مواردی تعلیقات حسن دوم را صراحت بیشتر بخشید.
مرحله سوم: نسخ قیامت و احیای شریعت
در اواخر دوران محمد دوم، بعضى از نزاریان از انزوای جامعه نزاری تحت تعالیم قیامت ناخرسند شده بودند.
حسن، فرزند و ولیعهد محمد دوم نیز به این گروه تعلق داشت، و بلافاصله پس از آنکه با مرگ پدر در سال ۶۰۷ هجری به قدرت رسید، آشکارا طریق اسلافش را نفى، و تعالیم قیامت را نسخ کرد.
جلال الدین حسن سوم اعلام کرد که خودش به مذهب اهل سنت گرویده است و از پیروانش هم خواست تا شریعت را دقیقاً، و به نحوی که مورد قبول اهل سنت است، مراعات کنند.
مرحله چهارم: بازگشت به قیامت
سیاست محمد دوم در تبعیت از شریعت، در محافل نزاری پس از درگذشت او و جانشینى پسرش علاء الدین محمد سوم، چندان با جدیت دنبال نگردید و در عهد وی، تعالیم مربوط به دعوت قیامت بار دیگر تا حدودی در میان نزاریان ترویج مى شد.
مرحله پنجم: کوشش برای توجیه تعالیم متناقض
در دوران محمد سوم، علمای نزاری کوشش کردند تا وجهى برای سیاست ها و تعالیم ظاهراً متناقض مربوط به دوره های حسن دوم، محمد دوم (دعوت قیامت)، حسن سوم (سنى گرایى نزاریه) و محمد سوم (احیای قسمت هایى از تعالیم قیامت)، بیان کنند و نشان دهند که این تعالیم ظاهراً مختلف، در اصل منعکس کننده واقعیات معنوی همانند و حقایق یکسانى بودند؛ زیرا هر یک از امامان نزاری به اقتضای نیازهای زمان خود عمل کرده بودند.
در نتیجه این کوشش ها که در آثار اسماعیلى منسوب به نصیر الدین طوسى، خاصه «روضه التسلیم»، انعکاس یافته است، تعالیم جدیدی تدوین شد که به «نظریه ستر»، با معنای جدیدی از مفهوم ستر، معروف شده است.
بر پایه این نظریه، پذیرش شریعت اهل سنت در زمان حسن سوم به منزله بازگشت به حالت «تقیه» و دوره «ستر» بوده که طى آن بار دیگر «حقیقت» – به رغم آنکه امام خودش در استتار نبوده – همچنان در باطن دین مکتوم مى مانده است؛ ولى در زمان حسن دوم و محمد دوم که دوره «قیامت» بوده، معرفت «حقیقت» و معنویت امام برای جماعت نزاریه امکان پذیر شده، و از این رو، در آن دوره نیازی به پرده «تقیه» و اجرای دقیق احکام شرعى وجود نداشته است.
به این شیوه، شریعت با تقیه که در دوره ستر واجب است، منطبق شد، و حقیقت با قیامت انطباق یافت که همان دوره حقیقت است که در آن پرده تقیه برداشته مى شود و دیگر نیازی به شریعت باقى نمى ماند.[۵]
نتیجه گیری
اعلام قیامت و نسخ شریعت توسط حسن دوم، چهارمین رهبر اسماعیلیان نزاری، این فرقه را با چالش جدیدی روبرو کرد. جانشینان حسن با سیاست ها و تعالیم متناقضی این آموزه را دنبال کردند و همین باعث شد علمای نزاری با استفاده از مفهوم تقیه برای توجیه این تناقضات نظریه پردازی کنند. نمونه شاخص این نظریه پردازی را می توان در روضه التسلیم اثر نصیر الدین طوسی مشاهده کرد.
پی نوشت ها
[۱] . ابن میسر، اخبار مصر، ص۵۹ به بعد
[۲] . نک: جوینى، تاریخ جهانگشای، ج۳، ص۲۲۵-۲۳۰، ۲۳۷-۲۳۹؛ نصیرالدین، روضه التسلیم، ص۶۲-۶۳، ۸۳-۸۴، ۱۰۱-۱۰۲، ۱۲۸-۱۴۹
[۳] . نصیرالدین، روضه التسلیم، ص۱۴۸
[۴] . نک: شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۲
[۵] . نصیر الدین، روضه التسلیم، ص۶۲-۶۳، ۱۰۱-۱۰۲، ۱۱۰، ۱۱۷-۱۱۸، ۱۴۳، ۱۴۵
منابع
۱- ابن میسر، محمد، اخبار مصر، قاهره، المعهد العلمی الفرنسی للآثار الشرقیه، چاپ اول، ۱۹۸۱م
۲- جوینى، عطاملک، تاریخ جهانگشای، هلند، لیدن، ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۷م
۳- نصیر الدین طوسى، محمد، روضه التسلیم، تهران، چامی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش
منبع مقاله | با اقتباس از:
دفتری، فرهاد، اسماعیلیه، دانشنامه بزرگ اسلامی، مقاله ۳۴۹۳