از نظر روان شناسان، خانواده به سه دسته متلاشی، متزلزل و متعادل تقسیم میشود. غایت نظر روانشناسان خانواده ی متعادل است، اما در فرهنگ اسلامی یک مرتبه ی بالاتری به نام خانواده ی متعالی وجود دارد که برای رسیدن به چنین مرتبهای لازم است از همان گامهای نخست شکلگیری زندگی مشترک، اصولی را در نظر داشت و آنها را مهم و جدی تلقی کرد. این اصول باید در تمام مراحل زندگی مشترک به کار گرفته شوند تا آن زندگی به استحکام، تعادل و در نهایت تعالی برسد. البته عمل نمودن به این اصول حتی از میانه ی راه، گشایشهای مبارک و نتایج نیکویی خواهد داشت.
اساساً نوع جهتگیری نسبت به این اصول میتواند خانواده را متلاشی، متزلزل یا متعالی سازد. رعایت همه ی این اصول، خانواده را به تعادل و در کمال آن، به تعالی میرساند. اگر از برخی از این اصول غفلت شود، خانواده به مرز تزلزل، و چنانچه از همه ی آن غفلت شود، به مرز تلاشی نزدیک میشود.
۱- اصل تعقّل
یکی از اصولی که در تمام مراحل زندگی باید مورد توجه ویژه قرار بگیرد، اصل «تعقّل» است. آدم عاقل کسی است که نسبت به موقعیتها و شرایط مختلف، اندیشه و در پایان چاره جویی کند.
امام باقر(علیه السلام) میفرمایند: «چون خداوند خرد را آفرید، او را به سخن درآورد و به او فرمود: پیشآی، پس پیش آمد؛ سپس گفت: بازگرد، پس بازگشت؛ آن گاه فرمود: به ارجمندی و شوکتم سوگند، آفریدهای نزد من که از تو دوست داشتنیتر باشد نیافریدم و تو را تنها به کسانی که دوستشان دارم به طور کامل ارزانی داشتم. همانا فرمان و بازداشتن و کیفر و پاداشم به تو متوجه است.»(۱)
«عقل»، آن موهبت الهی است که رایانه از آن بیبهره است. یک رایانه قادر به عمل به آنچه که برای آن تعریف نشده است، نیست. این دستگاه فقط میتواند مطابقِ آنچه که به آن داده شده است، عمل کند. در حالی که انسان این گونه نیست. یک انسان عاقل و خلاّق نباید مانند یک رایانه، تنها به اینها بسنده کند که: «دکتر فلانی گفت که اگر این طور شد، آن طور رفتار کنید»؛ یا «به همان مشاور گفت که اگر این گونه شد، آن گونه عمل کنید»؛ و یا «فلان حاج آقا گفت که اگر چنین شد، چنان کنید».
اینهایی که برشمردیم، سه حالت است؛ حال اگر حالت چهارمی رخ داد چه کنیم؟ توجه داشته باشیم که اگر پای صحبت متخّصصین مینشینیم، اگر کتاب مطالعه میکنیم، اگر به مشاور مراجعه میکنیم، به این دلیل است که:(لَا یَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَالِمُونَ )(۲) به عبارت دیگر علم نیروی محرکه ی تعقّل است.
چنانچه در روایت آمده است: «حق برای فرمان برداری از خداست و نجاتی نباشد جز به فرمان برداری از او و فرمان برداری با دانش فراهم آید و دانش با آموختن به دست آید و آموختن به خرد گره خورده و دانش جز از دانای وارسته ی خداشناس به دست نیاید و شناختن دانش با خرد فراهم آید.»(۳)
با علم میشود چراغ عقل را فروزانتر کرد، اما این بدان معنا نیست که تعقّل تنها و فقط باید در حیطه ی علم باشد؛ و چاره اندیشی شما فقط به مصادیقی محدود باشد که خوانده اید و یا شنیده اید. عاقل کسی است که بتواند با سبک و سنگین کردن نمونهها و مصادیقی که میبیند و یا میشنود، برای بهبود زندگی خود چاره اندیشی کند. در حقیقت عاقل کسی است که قادر باشد با خلاّقیت، برای هر مصداقی، راه حلّی نو بیندیشد.
مثلاً در شرع مقدّس، شرکت در مجلس گناه، اگر به معنای تأیید حرام باشد، حرام است. این یک قاعده ی کلّی است که تحت هیچ شرایطی نمیتوان از آن عدول کرد. حال ممکن است مادر همسرتان مصّر به رفتن شما به چنین مجلسی باشد؛ یا ممکن است که این مجلس، جشن عروسی خواهر و یا برادرتان باشد و امتناع شما از رفتن، موجب دل شکستگی پدر و مادرتان شود. بالاخره در این محدوده ی کلّی، هزاران مصداق جزئی رخ میدهد که امکان استقتاء تک تک آنها نیز از مراجع تقلید وجود ندارد. حال در میان این کش و واکشها چه باید کرد؟
در چنین شرایطی، این ما هستیم که باید همه ی جوانب را به خوبی بسنجیم، مسائل را سبک و سنگین کنیم و زیرکی و خلاقیت به خرج دهیم تا به بهترین راه حل ممکن برسیم و بهترین راه حل آن است که به واسطه ی آن نه تنها از ارتکاب فعل حرام اجتناب کنیم، بلکه عواقب نامطلوب احتمالی ناشی از آن را نیز کنترل نماییم. گاهی بعضی افراد برای این که مرتکب یک فعل حرام نشوند، دهها حرام دیگر انجام میدهند. یا این که برخی تا کاری میخواهند انجام دهند، اصلاً توجهی به جنبههای دیگر کار خود ندارند؛ در حالی که زرنگی شخص مؤمن در این است که بتواند تبعات رفتاری را که ملزم به انجام آن و یا ترک آن است به خوبی کنترل کند.
برای مثال میتوان به عمل یکی از روحانیون در یک سمینار علمی خارج از کشور که نمونه ی بارز زیرکی و خلاقیت یک انسان عاقل است، اشاره کرد. غالباً در این نوع از محافل علمی، رسم بر این است که حضّار بعد از اتمام یک سخنرانی خوب، با وجد و هیجان به نزد سخنران میروند و با او دست میدهند تا از این طریق رضایت خود را از سخنرانی او ابراز کنند و این روحانی نیز بعد از سخنرانی خوب خود، از این قاعده مستثنی نبود. حالا این شخص در مواجهه با خانمها چه باید میکرد؟ قطعاً طبق قانون شرع، در هیچ شرایطی نباید دست میداد؛ اما صرف نظر از این که نباید دست میداد، باید مراقب میبود که این عمل او، بار منفی و ذهنیتهای غلطی نیز به دنبال نداشته باشد. وی با زیرکی اقدام به عملی کرد که همه ی این ملاحظات یک جا در آن جمع میشد. هر بار که خانمی به قصد دست دادن به ایشان نزدیک میشد، او یک شاخه گل از گلدانی که بر روی میز بود، بر میداشت و به آن خانم هدیه میکرد. ملاحظه کنید که ایشان با یک رفتار خلاّقانه، چطور هم از ارتکاب یک فعل حرام جلوگیری کرد و هم به نحوی شایسته، احساسات حضّار را پاسخ گفت!
در امر به معروف نیز باید خلّاقیّت را لحاظ کرد تا بیشترین تأثیرگذاری و کمترین نتایج سوء را داشته باشد، اما باید توجه داشت که ما مجاز به هر گونه نوآوری نیستیم؛ بلکه خلّاقیّتها نیز باید در چار چوب دین باشد.
۲- اصول توکّل
«توکّل»، یعنی این که دلگرم به دانش، توانمندیها و تجارب خویش نباشیم؛ ضمانت خوشبختی خود را در جلسات مشاوره، سخنرانیها و کتابها ندانیم بلکه در تمامی مراحل زندگی، ضمانت را از جای دیگری بدانیم و بر کس دیگری تکیه کنیم؛ و چه کسی مهربانتر و تواناتر از خداوند و چه ضامنی بالاتر از او که خود فرموده است:(وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ)(۴)؛ یعنی کسی که بر من توکل کند، کفایتش میکنم.
حضرت صادق(علیه السلام) میفرماید: «همانا توانگری و عزّت در گردشاند تا چون به توکل رسند، جای گیرند.»(۵)
منظور از توکّل، نفی تلاش نیست؛ بلکه این است که تلاش را نیز با استمداد و طلب خیر از خداوند آغاز کنیم و نتیجه را به او بسپاریم.
اگر پایههای توکّل در زندگی محکم شود، آن زندگی از چند آفت جدّی برحذر میماند:
الف: ترس
یکی از آفتها، ترس است. کسانی که برای تحققّ امری، بر مقدورات خود حساب میکنند، در صورت کاستی یکی از این مقدورات، دچار خوف میشوند، اما کسی که دست حمایت خداوند را همراه خود دارد، چه خوفی بر دلش راه پیدا میکند که خداوند خودمی فرماید:(أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ)؛(۶) هیچ ترس و حزن و اندوهی برای اولیاء خدا نیست. در روایت نیز آمده است؛ «ریشه ی قوت قلب، اعتماد و توکل به خداست.»(۷)
لذا کسی که توکل میکند، از هزینههای زندگی، تهیه ی مسکن، آینده ی شغلی، آینده ی فرزندان و… نمیترسد. شخص متوکّل در تمام مراحل زندگی شجاعت دارد. برای او، عباراتی از قبیل: «نگران هستم»، «حالا چه خواهد شد؟»، «اگر جوابش منفی باشد، چه کنم؟» معنا ندارد. اساساً خیلی از دغدغههای ذهنی دیگران برای او موضوعیت پیدا نمیکند. فرد متوکّل، نه به بله گفتن دیگران دل خوش میکند، و نه از نه گفتن آنان هراسی دارد. اگر او مسیری را درست تشخیص داد، به آن وارد میشود؛ حتی اگر بر حَسَب ظاهر، این مسیر سختیهایی نیز داشته باشد و یا از نظر دیگران شدنی نباشد، او میداند که اگر اراده ی خدا بر تحققّ امری تعلّق بگیرد، حتماً میشود و اگر نه، نه.
ب: دروغ
توکل، مانع از ترس است؛ قبلاً هم اشاره کردیم، آدمی که میترسد، چه بسا دروغ نیز بگوید. اساساً علت بسیاری از دروغها و عدم صداقتها، ترس است. البته صداقت هم مراتب دارد. گاهی دروغ مستقیم نمیگوییم؛ ولی مطلب را به گونهای میگوییم که راستِ راست هم نیست. آدم متوکّل از هیچ چیز باک ندارد.
از سوی دیگر باید توجّه کنیم که اگر توکّل کردیم، باید کاملاً در جهت خواست خداوند حرکت کنیم. باید رفتار و گفتارمان همگی در جهتی باشد که خدا میخواهد.
ج: بخل
آفت دیگری که زندگی هر یک از ما را تهدید میکند، «بخل» است. گاهی بخلهای ما، به بهانه ی عدم اسراف و پرهیز از تشریفات صورت میگیرد. لذا باید مراقب باشیم تا به بهانه ی عدم اسراف، وارد مرز «بخل» نشویم.
بخل هم، نوعی ترس است؛ ترس از تمام شدن اندوخته ی مالی؛ و این آفت در زندگی خانوادگی تهدید بسیار بزرگی است. همان گونه که پرهیز از اسراف بر فرد مؤمن واجب است، پرهیز از بخل نیز واجب است. فردی که سنجیده خرج میکند، اگر خرجی را ضروری و بجا تشخیص داد، بدون هراس، با دلگرمی به فضل خدا، این خرج را به راحتی انجام میدهد؛ اما همین شخص، بدون یافتن دلیل موجّه، حتی زیر بار یک هزینه ی بسیار اندک نیز نمیرود. حضرت امام خمینی(قدس سره) وجوهات زیادی دریافت میکردند و بودجههای زیادی با امضای ایشان خرج میشد؛ اما ایشان آنچنان حساب شده عمل میکردند که حتی نیمه ی آب لیوانشان را با قرار دادن کاغذی روی آن برای استفاده ی بعدی نگاه میداشتند.
به طور نمونه زندگی مشترک با والدین، بسیاری از هزینههای سنگین زندگی ما را کاهش میدهد. اما چنانچه رضای خدا و صلاح خود، همسر و والدینمان را در استقلال از آنها میبینیم، هراسی از پرداخت بیش از نیمی از درآمد خود، برای اجاره بهای منزل داشته باشیم؛ البته توجّه داشته باشید که صرف نظر از ملاحضات اقتصادی، اگر صلاحدیدهای دیگری – مثل خدمت و رسیدگی بیشتر به پدر و مادر و یا برآورده کردن نیاز عاطفی آنها – ما را بر آن دارد که با آنها در یک خانه زندگی کنیم؛ در این حالت اقدام ما ربطی به بخل ندارد. توجه داشته باشید که در اینجا ملاک، معادلات اقتصادی نیست؛ بلکه سنجش و انتخاب حالتهایی است که مرضی خداوند است.
در یک قاعده ی کلّی، اگر برای خرجی ملاک پیدا کردید و ضرورت آن را تشخیص دادید، اصلاً نگرانش نباشید، خداوند طبق وعدهای که داده است، در کار شما گشایش ایجاد خواهد کرد.این که از کجا و به چه نحوی این گشایش صورت میگیرد، فقط و فقط به خداوند مربوط است و آنچه که مربوط به ماست، این است که گشایشهای مالی خود را برای تجمّلات، به رخ کشیدن و چشم و هم چشمی از او نخواهیم. مخلص کلام آن که، هر گاه در چار چوب حلال و عدم اسراف، زندگی خود را بچینیم، خداوند نیز در همان چارچوب، امور معیشتی ما را تضمین میکند.
«حرکت در مرز تعادل، دشوار است. مواظبت برای این که نه گرفتار بخل و امساک شود و نه در دامن اسراف و ولخرجی بیفتد، هوشیاری و منطق میطلبد. برخی به عنوان این که باید قناعت کرد و حسابگر بود، بر خانواده ی خود سخت میگیرند و گاهی حق آنان را هم تضییع میکنند. برخی هم به عنوان این که باید دست و دل باز و بخشنده و کریم بود، مال خود را هدر میدهند و ولخرجی میکنند.»(۸)
۳- اصل حلم
از پایههای دیگر استحکام زندگی، «حلم» است. خاصه این که اهمیت آن در سالهای آغازین زندگی بسیار بیشتر است. متأسفانه اکثریت طلاقها و مشکلات خانوادگی مربوط به سالهای آغازین زندگی مشترک است.(۹) این بدان معناست که اگر زن و شوهر مشکلات چند سال اول زندگی را تاب میآوردند، چه بسا میوه ی شیرین بردباری خود در آن سالها را در سالهای آتی برداشت میکردند.
انسان صبور مانند مسافر یک کشتی بزرگ یا یک ناو است. همان طور که مسافر یک ناو عظیم از تلاطمها و امواج سهمگین دریا در امان است، فرد حلیم نیز از تلاطمها و اوج و فرودهای امواج زندگی به دور است. جزر و مدها، تعریف و تهدیدها، راه گشاییها و راه بندانها، هیچ کدام فرد صبور را دچار آشفتگیهای روحی نمیکند؛ او همواره با آرامش و طمأنینه به مسیر خود ادامه میدهد.
همه ی ما با مروری بر گذشته ی خود، اتّفاقات و لحظات ناگواری را به خاطر میآوریم که در آن زمان، رهایی از آنها را غیر ممکن میدانستیم؛ اما اکنون آن حوادث ناگوار، تنها در حد یک خاطره ی تلخ در گوشهای از ذهن ما نشستهاند. با نظری دقیقتر به آن خاطرات، متوجه میشویم که پیوسته پس از آن سختیها، گشایشهایی در زندگی ما رخ داده است که بر حسب ظاهر هیچ ارتباطی با آن واقعه ی تلخ نیز نداشته اند. اساساً حیات و سرنوشت این طور است؛ تا میخواهند کسی را بالا ببرند و در زندگی او گشایشهایی ایجاد کنند، کمی بر او سختگیری میکنند.
اوج و فرودهای زندگی، مثلِ داستان شب و روز است. برای ما که باور داریم در پی هر روز، شبی هست و در پی هر شب، روزی. هراسیدن از شب و خوشحالی در روز، معنا ندارد. هر کودکی میداند که قاعده ی روزگار این چنین است؛ نیمی از آن شب است و نیمی از آن روز. این گونه نیست که با گذشت سختیها، برای همیشه قدم در آسایش و راحتی بگذاریم؛ بلکه در اوج راحتی، دچار سختی میشویم و در اوج سختی، به راحتی میرسیم.
در این باره امام حسین(علیه السلام) در دعای عرفه عبارت زیبایی دارند. ایشان میفرمایند: «خدایا! تدبیرت در ملک وجود، مختلف و گوناگون است و تقدیرت به سرعت متحول میشود. پس چنین تقدیر و تدبیری مانع از آن است که بندگان با معرفتت بر عطایا و نعمت هایت آرام گیرند و در بلاها و سختیها از لطفت ناامید شوند.»(۱۰)
حال که چنین است، باید برای شبهای خود فکری کنیم؛ چراغی روشن کنیم تا سیاهی و ظلمت آن را بشکنیم. چراغ شبها، حلم است. حلم را که روشن کنیم، شبهایمان روز میشود. حلم، انسان را مانند اقیانوس میکند. اقیانوسی که همه ی دشواریها و ناگواریها را در خود میبلعد، بیآنکه دچار اندک تلاطمی شود.
در یک ظرف کوچک آب اگر سنگی پرتاب کنیم، با موج و تلاطم، آب آن سرریز میشود؛ اگر میله ی داغی در آن فرو بریم، دمای آن تغییر میکند؛ اما اقیانوس را ببینید که چه پر ظرفیت است! هیچ یک از رویدادهای خارج از آن، کوچکترین اثری بر آن نمیگذارد. اما تلاطمهای اقیانوسی مربوط به جاذبهای است که ماه برای او دارد و از آسمان است. مؤمن حلیم نیز جوش و خروشش مربوط به بالاست نه پایین.
اساس هیچ زندگیای را از شیرینی و خوشی نریختهاند؛ در حقیقت بخش عظیمی از شیرینی زندگیهایی که به ظاهر همهاش خوشی است، مرهون سکون و حلم دو طرف است. اگر زن و شوهری در رابطه با زندگی خود درد دل نمیکنند، به این معنا نیست که هیچ مشکلی ندارند. اساساً زندگی بیمشکل وجودندارد.
به حسب ظاهر بعضی از روایات، حتی در خانه ی حضرت علی(علیه السلام)و حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز مشکلات جزئی پیش میآمد؛ البته وقتی حضرت زهرا(سلام الله علیها) متوجه میشدند که نظر همسرشان چیست، تابع میشدند. در هر حال، مشکلات مختلف و فشارهای زیادی در زندگی این دو بزرگوار وجود داشت که خارج از تاب و توان دیگران بود؛ اما همه ی این سختیها، در اقیانوس حلم این دو تن غرق میشد.
حالا یکی حلمش در حدّی است که نمیگذارد مشکلات از خانه و خانوادهاش فراتر رود و دیگری در حدّی است که نمیگذارد از خودش بیرون رود و در بهترین حالت، شخص به اندازهای حلیم است که نه تنها مشکلات از وجودش فراتر نمیروند؛ بلکه اجازه نمیدهد که به ذهنش نیز خطور کنند. این شخص آنچنان ناگواریها را در وجود خود ذوب میکند که حتی خاطره ی آنها نیز محو میشوند. اینان به واقع اهل صفح و چشم پوشیاند و اهلیت و شایستگی بهترین زندگیها را دارند.
۴- اصل فضل
اصل دیگری که رعایت آن، یک ازدواج را به تعالی میرساند، «فضل» است. در ازدواج مبنا را بر عدالت قرار ندهید؛ بلکه آن را بر مبنای فضل استوار کنید.
ازدواج معامله ی پایاپای نیست که بگوییم: «من این کار را کردم، پس او هم باید آن کار را بکند»؛ «شأن من این است، پس او باید متناسب با شأن من این چنین عمل کند»؛ «ما این تعداد مهمانی دادهایم، پس آنها هم باید به همین تعداد مهمانی بدهند.»