«اجتهاد در مقابل نصّ» را بعضى جزء «فقه» به حساب نیاوردهاند. در موسوعه مصرى «عبد الناصر» تحت عنوان «ما لیس فقهاً» این چنین آمده است: آرایى که مبتنى بر نصّ شرعى نیست و صرفاً از طریق اعمال نظر شخصى در احکام شرعى بدست آمده، «فقه» نامیده نمىشود مگر اینکه در جایگاه شایسته خود قرار گیرد و از کسى که اهلیّت براى اظهار نظر فقهى دارد صادر شود. و اینکه معروف و مسلّم است که: اجتهاد در مقابل نص مورد قبول نیست از همین جا نشأت مىگیرد و قول فقها که مىگویند: اجتهادى که مخالف کتاب خدا یا مخالف سنّت یا بر خلاف اجماع باشد و یا گرچه مخالف این سه اصل نیست ولى سخنى بدون دلیل بوده باشد، اعتبارى ندارد و از مقوله «اختلاف نظر فقها» به حساب نمىآید و «فقه» نامیده نمىشود و اگر قاضى بر اساس چنین اجتهادى قضاوت کند قضاوتش باطل است، نیز ناظر به همین نکته است.
سپس در همان کتاب براى هر یک از موارد چهارگانه بالا (مخالف کتاب اللَّه، مخالف سنّت، مخالف اجماع و سخن بدون دلیل) مثالى ذکر شده است، از جمله براى اجتهاد در مقابل کتاب اللَّه این مثال ذکر شده که بعضى ربا را در شرایطى حلال مىدانند در حالى که مخالف آیه شریفه «وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا» است و بعضى گفتهاند: زنى که مطلّقه ثلاثه است با صرف ازدواج با شخص دیگرى و لو بدون دخول، بر زوج او حلال مىشود در حالى که مخالف صریح روایت نبوى صلى الله علیه و آله است که مىفرماید: «… لا حتّى یذوق العسیله». [۱]
بعضى از دانشمندان اسلامى نیز کتاب یا کتبى تحت عنوان «النص و الاجتهاد» نوشتهاند و موارد مختلفى از «اجتهاد در مقابل نص» را در آن شرح دادهاند [۲] و این موارد متأسفانه کم نیست به عنوان نمونه در صحیح بخارى و صحیح مسلم در ابواب تیمّم چنین آوردهاند که «مردى نزد عمر آمد و گفت:
من جنب مىشوم و آبى نمىیابم (که غسل کنم) عمر گفت: نماز نخوان! عمّار یاسر حاضر بود، گفت: آیا فراموش کردهاى که من و تو در یکى از جنگها شرکت داشتیم و جنب شده بودیم و آبى نیافتیم، تو نماز نخواندى و من خود را در خاک غلطاندم و نماز خواندم (سپس خدمت پیامبر رسیدیم) پیامبر فرمود: کافى بود که دستهایت را بر زمین بزنى، بعد آن را فوت کنى و سپس با آن صورت و پشت دستهایتان را مسح کنى، عمر گفت: اى عمّار از خدا بترس (و این سخن را تکرار نکن)، عمّار گفت: اگر بخواهى من این حدیث را نقل نخواهم کرد. عمر گفت: هر گونه که خودت بخواهى». [۳]
و همچنین موارد دیگر که ذکر همه آنها به طول مىانجامد.
ناگفته پیداست کسى که در مقابل نصّ اجتهاد مىکند یا به سبب آن است که آگاهى از نصّ ندارد یا آن را به فراموشى سپرده (مانند موردى که در بالا ذکر شد که بر خلاف نصّ صریح قرآن مجید است که مىگوید: «وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً …» [۴]) یا به سبب آن است که به گمان خود مفهوم نصّ را منحصر به موارد یا زمان معیّنى مىداند در حالى که نصّ، مطلق است و او گرفتار اشتباه شده است. بنابراین، تعبیر مزبور که اجتهاد در مقابل نصّ تحت عنوان «ما لیس فقهاً» قرار مىگیرد درست نیست، بلکه اظهار نظر فقهى است، ولى گوینده آن موازین فقهى را کنار گذاشته و به گمان خود حکمى صادر کرده است.
شکّى نیست که اجتهاد در مقابل نصّ کار صحیحى نیست و باید با توجّه به ضوابط فقهى و اصول شناخته شده در فقه، احکام را استنباط کرد و اگر این باب، مفتوح شود که هرکس با میل خود در برابر نصوص و ادلّه شرع بایستد مدّتى نمىگذرد که از فقه اصیل اسلامى چیزى باقى نمىماند.
پی نوشت:
[۱]. موسوعه الفقه الاسلامى (مشهور به موسوعه جمال عبد الناصر)، ج ۱، ص ۱۳.
[۲]. مانند کتاب «النص و الاجتهاد» شرف الدّین الموسوى.
[۳]. «إنّ رجلًا أتى عمر فقال: إنّى اجنبت فلم اجد ماءً فقال: لا تصلّ فقال عمّار: اما تذکر یا امیر المؤمنین اذ انا و انت فى سریّه فأجنبنا و لم نجد ماءً فامّا انت فلم تصلّ و امّا انا فتمعّکت فى التراب و صلّیت فقال النبى صلى الله علیه و آله: انما کان یکفیک ان تضرب بیدیک الارض ثمّ تنفخ ثمّ تمسح بهما وجهک و کفّیْک فقال عمر: اتّق اللَّه یا عمّار قال: ان شئت لم احدّث به فقال عمر: نولیک ما تولّیت».
در کتاب «المفهم لما اشکل من تلخیص کتاب مسلم» این حدیث را از صحیح بخارى به شماره ۳۳۸؛ صحیح مسلم به شماره ۳۶۸؛ سنن ابن داوود به شماره ۳۱۸ و ۳۲۸ و سنن نسائى (ج ۱، ص ۱۷۰- ۱۶۵) نقل کرده است. (کتاب المفهم لما اشکل من تلخیص کتاب مسلم، ج ۱، ص ۶۱۶).
[۴]. مائده، آیه ۶.
برگرفته از : دائره المعارف فقه مقارن نویسنده : مکارم شیرازى، ناصر ، جلد : ۱ صفحه : ۴۰.