مقدمه
در مواجهه ی والدین با فرزندان و مسائلی که میان آنان پیش میآید، اغلب والدین را میتوان به سه گروه: برندگان، بازندگان و نوسانیها تقسیم کرد.
والدین گروه اول، معتقدند حق به کارگیری قدرت و استفاده از مقام را در برابر بچهها دارند و از این حق دفاع میکنند. آنها عقیده دارند باید برای بچه حدودی قایل شد، از او رفتار مشخصی انتظار داشت، به او دستور داد، از او انتظار اطاعت داشت و از تنبیه برای مطیع کردن او استفاده کرد.
در این نوع خانواده ها، پدر یا مادر همیشه مسئله را طوری حل میکنند که خود، برنده و کودک بازنده باشد. بیشتر این خانوادهها وجدان خود را با این جملات آرام میکنند: هر چه باشد، عقل پدر و مادر بیشتر است؛ کار ما برای مصلحت خودِ اوست؛ و مسئولیت والدین این است که از قدرت خود در جهت خیر بچهها استفاده کنند.
گروه دوم که از نظر تعداد، کمتر از دسته ی اول هستند، در بسیاری از مواقع به بچه هایشان آزادی کامل میدهند، بچهها را محدود نمیکنند و با غرور میگویند: ما با زورگویی مخالفیم. وقتی کشمکشی میان آنان و بچهها پیش میآید، همیشه بچهها برنده هستند، این گروه، معتقدند نباید مقابل بچهها و خواسته هایشان ایستاد.
گروه سوم که بیشتر والدین از این دسته اند، نمیتوانند همیشه یکی از روشهای ذکر شده را استفاده کنند؛ در نتیجه، میکوشند ترکیبی از این دو را به کار برند؛ و میان جدی بودن و نبودن، سخت گیر بودن و نبودن، محدود گذاشتن و آزاد گذاشتن، برنده بودن و بازنده بودن در نوسان باشند. چنین پدر و مادرانی به بچه هایشان آن قدر آزادی میدهند تا آنجا که بد شوند و دیگر نتوان آنها را تحمل کرد؛ در چنین شرایطی، این والدین از زور استفاده میکنند و چنان سخت گیر میشوند که طاقت تحمل خود را نیز ندارند.
در این میان، اگر بتوان از نوعی مهارت بُرد بدون باخت برخوردار شد، فرصت خوبی برای ارتباط مؤثر ایجاد میشود؛ لازمه ی این روش، تغییری اساسی در روابط بیشتر والدین با فرزندان و داشتن فرصت کافی است.
خانواده ی موفق، خانوادهای است که نگران برنده شدن و بازنده شدن خود یا نوسان میان این دو نیست، بلکه در اصل روشی را انتخاب میکند که در آن کسی به فکر مقابله و رقابت نباشد تا بحث برنده و بازنده مطرح شود. در چنین خانواده ای، بدون اینکه از کسی حق سخن گفتن، اظهار نظر کردن و تصمیم گیری گرفته شود، همه اعضای خانواده، در برنامههایی که به آنها مربوط است میاندیشند، با انگیزه ی نظر میدهند و واقع بینانه به نتیجهای که حاصل میشود رضایت میدهند.
همچنین به کسی بی حرمتی نمیشود، کسی مستحق تحقیر نیست و برای رسیدن به تفاهم از مهارت گوش کردن فعال، بسیار استفاده میشود. پدر و مادر در چنین خانوادههایی بسیار واقع بین اند و با توجه به همین واقعبینی از مهارتهای متناسب با واقعیت استفاده میکنند و در نتیجه، امید بیشتری به موفقیت دارند.
شاخصهای شناسایی خانواده ی موفق
خانواده ی موفق خانوادهای است که والدین از یک سو موفقیت فرزندان، ویژگی دورههای گوناگون سنی آنان و خواستههای طبیعی آنها را بشناسند و از سوی دیگر، خواستههای خود را اولویت بندی کنند و از نحوه ی ابلاغ آن، به خوبی آگاه باشند. این آگاهی زمینه ی خوبی برای تربیت صحیح فرزندان است. در کنار این آگاهی، همت و اراده ی قوی والدین همراه انعطاف در موقعیتهای لازم، برای اجرای دانستههای خود، ضروری است.
از مهم ترین ویژگیهای این خانواده میتوان به این موارد اشاره کرد:
۱- در مسائل مربوط به خانواده، میان اعضای خانواده مشورت حاکم است، هر یک برای استقلال دیگری احترام قایل است، همه به سخنان یکدیگر گوش میکنند، آن را درک میکنند و اعضای خانواده به تناسب سن، تحصیل، موقعیت و توانمندی شخصیتی خود اظهار نظر میکنند.
۲- اعضای خانواده، در همه ی مسائل زندگی مشارکت عمیق و همه جانبه دارند. در سختیها و مشکلات زندگی، احساسات و عواطف خود را همان اندازه بروز میدهند که در اوضاع عادی زندگی ابراز میکنند.
۳- افراد خانواده برای هم ارزش قایل اند، با دل سوزی و محبت به سخنان یکدیگر توجه میکنند و بیش از عشقی که به دیگران میورزند، از آنان انتظار مهرورزی ندارند.
۴- افراد خانواده هدفهای مشترک و ارزشمندی دارند و همه، به ویژه کسانی که مسئولیت بیشتری دارند، برای تحقق آن اهداف تلاش میکنند.
۵- همه در برابر یکدیگر احساس مسئولیت میکنند.
۶- همه ی افراد، به تناسب موقعیت، شرایط و مسئولیتی که دارند، اظهار نظر میکنند.
۷- در مشورتی که میان اعضای خانواده شکل میگیرد، همه تلاش میکنند فعالانه گوش کنند و حرفهای یکدیگر را به خوبی درک کنند.
۸- مقررات خانواده برای همه ی اعضاست، همه این مقررات را قبول کرده اند و نمیخواهند آن را نادیده بگیرند. به همین دلیل، انضباط خاصی در خانواده دیده میشود.
۹- اعضای خانواده تنها دارای حق نیستند، بلکه هر کس، به تناسب حقی که دارد، تکلیف نیز دارد. همه مکلف اند به حقوق یکدیگر احترام گذارند.
۱۰- قانون اصلی خانواده این است که بزرگ و کوچک حق اظهار نظر دارند و بچه ها، به دلیل کم سن بودن، مورد اهانت قرار نمیگیرند، البته بزرگ ترها، در تبیین سخن کوچک ترها و کارهایی که باید انجام دهند، به آنها کمک میکنند.
۱۱- کرامت نفس میان اعضای خانواده، به روشنی مشاهده میشود و نادیده گرفتن برخی لغزشها نشان دهنده ی همین ویژگی است.
۱۲- شایسته سالاری، ارزش اصلی خانواده است. این اصل جای گزین پدرسالاری، مادر سالاری و فرزند سالاری میشود و «حق»، بر تمام افراد حاکمیت دارد.
۱۳- توجه والدین به فرزندان بسیار عادلانه است. فرزندان با یکدیگر مقایسه نمیشوند تا بی جهت، فرزندی مبتلا به خود کم بینی نشود و زمینه ی رشد خود را از دست ندهد.
۱۴- مدیریت خانواده مبتنی بر روشی عقلانی است، البته خالی از عطوفت و مهربانی نیست و هماهنگی و همکاری لازم میان اعضای آن چشمگیر است.
۱۵- به جای بدبینی، ساده لوحی و خوشبینی افراطی، واقع بینی حاکم است و عامل اصلی تفاهم پایدار میان افراد خانواده، همین واقع بینی است.
۱۶- استعداد فرزندان شکوفا میشود و زمینه ی رشد، در خانواده، به وجود میآید. فرزندان جایگاه ویژهای دارند و والدین، برای فرزند و شکوفایی استعدادهای او، در برابر همه ی مشکلات ایستادگی میکنند.
۱۷- مهربانی بر روابط اعضا حاکم است و هم نوایی و همدردی، به طور کامل حس میشود.
۱۸- افراد به نیازهای یکدیگر حساس اند، از آنها آگاه میشوند و نیاز یکدیگر را رفع میکنند.
۱۹- نشاط، شادابی و روحیه ی مثبت میان اعضای خانواده وجود دارد و همگی این حالت را تقویت میکنند.
۲۰- فرزندان، در تجربه ی رفتارهای جدید، نگران تنبیه یا سرزنش والدین نیستند، اما خود را موظف میدانند که رفتاری درست داشته باشند و اشتباه نکنند.
۲۱- افراد برای یکدیگر، در هر سن و سالی باشند، محترم هستند و زن و شوهر، قبل از اینکه فرزندان را دوست داشته باشند و به آنها احترام گذارند، برای همدیگر ارزش قایل اند و به یکدیگر احترام میگذارند.
۲۲- پدر و مادر الگوی عملی مناسبی برای رفتار فرزندان هستند و رفتار آنان با یکدیگر، سرمشق زندگی فرزندان است.
۲۳- فرزندان، آزادانه، مشکلات خود را با والدین در میان میگذارند و تحلیل خود را بیان میکنند.
۲۴- فرزندان، چون دید مثبتی به والدین دارند، به راهنمایی آنان توجه میکنند و رفتار خود را با خواست درونی کنترل میکنند.
۲۵- فرزندان با توجه به فضای عاطفی خانواده، میتوانند روابط عمومی خوبی داشته باشند و در محیط مدرسه و جامعه، به همسالان خود احترام گذارند.
۲۶- تعصب بیجا میان فرزندان کمتر دیده میشود. آنان عقیده ی مخالف را، به آسانی تحمل میکنند و به دیگران تجاوز نمیکنند.
۲۷- معنای مطلوب بودن رابطه ی اعضای خانواده این نیست که والدین یا فرزندان خواستههایی از یکدیگر نداشته باشند یا از خواستههای خود صرف نظر کنند، بلکه باید خواستههای روشن و منطقی داشته باشند و در ابراز آن احساس، عاطفه و مهارت داشته باشند.
۲۸- والدین برای داشتن رابطه ی موفق با فرزندان خود، باید آنها را بشناسند و موقعیتشان را درک کنند، انتظارات خود را بررسی کنند و بدانند چگونه آنها را به فرزندان خود منتقل کنند، و از خواستههای فرزندان و نحوه ی پاسخ گویی به آنها نیز آگاه باشند.
منبع:خانواده موفق؛ ارتباط والدین و فرزندان (۱۳۹۰)، قم: انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله) و دانشگاه کاشان، چاپ اول.