فاطمه شاگرد مستقیم پرودگار
درباره فاطمه زهرا سلام الله علیها از دو محور باید سخن گفت. یک محور مربوط به تحقیقات علمى است که براى ما ثمره علمى و نتیجه اعتقادى دارد و پشتوانه مسائل اخلاقی، فقهی، حقوقى ما هم هست. محور دوم آن بخشى است که مستقیماً به ما مربوط است، ما باید تأسى کنیم، آن را اسوه قرار بدهیم، الگو بدانیم، پیروى کنیم و مانند آن. آن بخشى که مربوط به مسائل اعتقادى است و ثمره علمى دارد بررسى مقام منیع آن بانو است که این همتاى قرآن کریم است، همتاى نبوت است، همتاى رسالت است، همتاى ولایت است. چیزى از ولى الله مطلق کم ندارد، اینها یک نورند و مانند آن.
سر این که این بانو سلام الله علیها حجت بر ائمه علیهم السّلام است و اگر على بن ابی طالب سلام الله علیه نبود، احدى همتاى آن حضرت نبود، آدم و من دونه؛ این است که این مثل خود قرآن کریم در مقام حدوث و بقاء شکل گرفت. قرآن از زمین برنخاست، از فکر کسى تدوین نشد. هیچ عالم بشرى این قرآن را تدوین نکرد و تنظیم نکرد. سورش، آیاتش، معارفش، مفاهیمش را بررسى نکرد و انشاء نکرد. مستقیماً از جهان غیب نازل شد و در طیّ ۲۳ سال ماند و براى ابد جاى خود را تثبیت کرد. این سه کار را قرآن کرد: یعنى از آسمان نازل شد، نزولش هم ۲۳ طول کشید و ماند براى ابد.
انسان کامل، مخصوصاً فاطمه زهرا سلام الله علیها هم وقتى هویتشان را ارزیابى میکنیم،
میبینیم در همین مثلث خلاصه میشود؛ او از زمین برنخاست، از آسمان نازل شد و تقریباً همسفر قرآن کریم بود. تا قرآن آیات و سورش نازل میشد، این هم روزانه متکامل میشد، ترقّى میکرد و تا قرآن به پایان رسید، عمر این بى بى هم به پایان رسید؛ ولى برای ابد ماند. گرچه إنّکّ میّت و إنّهم میّتون شامل همه انسانهاست.
وقتی وجود مبارک پیغمبر علیه و على آله آلاف التحیّه والثناء به مقام شامخ نبوّت بار یافتند، به معراج رسیدند، در معراج غذائى میل کردند. وقتى از معراج نازل شدند، به زمین آمدند، دیگر تماسى نداشتند، مگر این که آن غذا به صورت نطفه در بیاید؛ آن میوه آسمانى و غیبى و بهشتی.
ضلع دوّم این مثلث آن است که حالا چون ۲۳ سال این قرآن به تدریج نازل شد، این پنج سال اوّل تقریباً مقدّمه بود. براى پیدایش چنین معراجى و چنان میوهاى و چنین نطفهای. همراه با نزول آیات و سور و معارف قرآن کریم، این بانو ترقّى میکرد. اگر دو ساله بود در شعب أبى طالب با آن آیات و مشکلاتى که نازل میشد، ترقّى میکرد. و اگر چند سال در مکّه تشریف داشتند، با آیات مکّى مترقّى میشدند و اگر چند سال در مدینه تشریف داشتند، با آیات مدنى مترقّى میشدند. وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها از چندین راه با قرآن رابطه داشت. گاهى مستقیم، گاهى غیر مستقیم؛ مستقیمش هم دو نحو بود: یک نحو مستقیمش این بود که از وجود مبارک پیغمبر (ص) آیات را، تلاوت آیات را، تعلیم کتاب و حکمت را، تزکیه را؛ این چهار کار را که وظیفه رسمى پیغمبر بود، فرا میگرفت. یتلوا علیهم آیاته، یعلّمه الکتاب و الحکمه و یزکّیهم. این چهار برنامه را مستقیماً از مشهد و مکتب و محضر پدر بزرگوارش استفاده میکرد و هر روز این دو شاگرد را به پیشگاه رسول گرامى میفرستاد؛ یعنى حسن و حسین سفیران فاطمه بودند.
این که در آن قصه است که وجود مبارک امام حسن گزارشى میداد، بعد عرض کرد: مادر! امروز گویا یک بزرگوارى مرا میبیند ، قلّ بیانى و کلّ لسانی، لعلّ سیّداً یرانی. این قضیّه فى واقعه نبود که یک روز گزارش داده باشد. هر روز گزارش میداد. منتها آن روز وجود مبارک علیّ بن أبى طالب سلام الله علیه از پشت در یا پرده ناظر صحنه بود. هر روز وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها حسنین را به مشهد و به محضر و به مکتب پیغمبر میفرستاد، بعد از آنها استنطاق میکرد که امروز چه آیهاى نازل شد؟ پیغمبر چه فرمود؟ آیه را چنین معنا کرد، چنان معنا کرد. این آیه را با آن آیه چگونه هماهنگ کرد؟ اینها گزارش میدادند. در تکمیل گزارش با پدر بزرگوارش هم مذاکره میکرد. سفیر سوّمى که وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها داشت، على بن أبى طالب بود که باب مدینه علم بود. آن هم مرتّب گزارش میداد: امروز این آیه نازل شد، پیغمبر این چنین معنا کرد، این چنین تفسیر کرد و مانند آن. این سه راه را که یکى مستقیم و دو تا غیر مستقیم، وجود مبارک بى بى سلام الله علیها داشت.
راه دیگرى که غیر مستقیم است و هر کسى میتواند آن را داشته باشد، منتها گرچه در نظام تکوین هر فیضى که به انسان عادى میرسد به وسیله آن انسان کامل است که بیمنه رزق الورى و بوجوده ثبتت الأرض والسّماء، ولى به حسب ظاهر انسان یک راه مستقیمى هم با ذات أقدس إله دارد. آن راه را هم خدا وعده داد که إتّقوا الله و یعلّمکم الله. در سوره انفال بالاتر از این را وعده داد؛ إن تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً. شما را به فرقان نائل میکند، متبرّک میکند که بالاتر از آن است. خوب این که فرمود: تقوا پیشه کنید از یک سو، خداوند معلّم شما میشود از سوى دیگر؛ اتّقوا الله و یعلّمکم الله، این بى بى در اثر آن تقواى کامل، شاگرد مستقیم ذات أقدس إله بود، معارفى را از آنجا فرا گرفت. و از اینکه در سوره انفال خدا وعده داد: إن تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً ، این بى بى مثل اعلاى تقوا بود. ذات أقدس إله فرقان بین حقّ و باطل را به او عطا کرده است. این مجموعه این قدر ادامه داشت تا قرآن به پایان برسد. همین که در اواخر عمر مبارک پیغمبر (ص) قرآن به پایان رسید، دیگر آیهاى نازل نشد، طولى هم نکشید که این پدر و آن دختر، هر دو رحلت کردند. بى بى سلام الله علیها بیش از ۷۵ روز یا ۹۵ روز بعد از رحلت رسول گرامى نماند. تقریباً وقتى نازل شدن قرآن تمام شد، عمر این بى بى هم تمام شد. او با قرآن نفس میکشید، با قرآن کامل میشد، با قرآن مترقّى بود، با قرآن مأنوس بود. منتها قرآن آمد که بماند، این بى بى هم آمد که بماند. بدنش البتّه رحلت کرده است امّا جان او همچنان زنده است.
انا اعطیناک الکوثر یعنى چه؟
اما آنچه که ما موظفیم به این بانو اقتدا کنیم و وظیفه داریم، مأمور هستیم و راهش هم ممکن است، آن است که این بانو هم در اعتقادات، هم در اخلاق، هم در حقوق، هم در فقه مطالب فراوانى را فرمودند و عمل کردند و تعلیم دادند و دستور عمل کردن را هم به ما دادند. سرّ اینکه در پایان بخش اوّل به این نتیجه رسیدیم که وجود مبارک فاطمه آمد که بماند، نه آمد که برود، همین است. اگر امیرالمؤمنین سلام الله علیه درباره عالمان دین فرمود: العلماء الباقون ما بقى الدّهر! مصداق کامل و بالذّات این علماء، خود معصومینند و چون فرمود: نحن العلماء و شیعتنا المتعلّمون و سائر النّاس همج (۱). و اگر علماء شامل غیر معصوم بشوند، بالعرض و بالتّبع است. آن عالمى که ارتباطش به اهل بیت کامل است، آن میماند. آن عالمى که بهره ولاییاش کم است، کم میماند. آن که بى درایت است ذلک میّت الأحیاء، مانند دیگران از بین میرود و از یاد میرود.
در جریان سوره کوثر مستحضرید که غالب مفسران شیعه و سنى گفتند که: عدهاى از سنادید قریش، مشرکان، بدخواهان، معاندان، روى همان سنتهاى باطلى جاهلیّت گفتند: پیغمبر بعد از مردن، نام و مکتب و یادش از بین میرود. براى اینکه او پسر ندارد! درباره دختر باورشان این بود که بنونا بنوا ابناءنا و بناتنا لو هنّ اتباع رجال ابائه. این شعر، شعار رسمى جاهلیت بود. میگفتند: پسران ما و نوههاى پسرى ما، فرزندان ما هستند. اما نوههاى دخترى ما فرزند ما نیستند. اینها فرزند مردان دیگرند! و بناتنا و لو هنّ أتباع رجال ابائه. اینها براى زن حرمتى قائل نبودند. براى فرزندهاى دختر حرمتى قائل نبودند. میگفتند: به ما مربوط نیست! و میگفتند: چون پیغمبر پسرش قبلاً مرد و اکنون پسرى ندارد و جز دختر چیزى از او نمانده است، با مردن او، مکتب و نام و دین او سپرى میشود و از بین میرود.
ذات أقدس إله فرمود به این که: تو براى همیشه میمانی! براى این که من به تو چیزى دادم که هیچ کسى نمیتواند او را از بین ببرد! و به تو فرزندى دادم که حافظ و مجرى آن چیز است. آن چیزى که به تو دادم «قرآن» است و آن کسى هم که حافظ قرآن، مفسّر قرآن، مبیّن قرآن، معلّم قرآن، مجرى احکام و حقوق قرآن است، فرزندان همین دخترند. فرمود: إنّا أعطیناک الکوثر. این کوثر مصادیق فراوانى دارد؛ دین هست، قرآن هست و ولایت هست. إنّا أعطیناک الکوثر. فصلّ لربّک والنحر. إنّ شانئک هو الأبتر. یعنى آنها که تو را شماتت میکردند، ابتر بودن تو را در نظر داشتند، آنها ابترند نه تو!
این که گاهى گفته میشود این بانو حجت بر ائمه علیهم السّلام است، براى این است که در حجیّت، نبوّت یا رسالت یا امامت لازم نیست؛ آنچه که محور حجیّت است، عصمت است. اگر یک انسانى معصوم بود، ما یقین داریم حرف او، فعل او، تقریر او، سکوت او و قیام و قعود او حجّت خداست. این که در زیارت آل یاسین به پیشگاه ولى عصر ارواحنا فداه سلام عرض میکنیم، به تک تک حالات او سلام عرض میکنیم، براى اینکه تک تک حالات او معصومانه است. والسّلام علیک حین تقوم و تقعد، حین تقرء و تبیّن، حین ترکع و تسجد.
این که در نهج البلاغه، گاهى على بن ابى طالب سلام الله علیه به سخنان بى بى استشهاد میکند که فاطمه چنین گفته، این استدلال به قول حجّت الله است. امّا سرّ این که او حجّت بر معصومین هم هست، این است که ائمه علیهم السّلام عالم به غیبند، بما کان، بما یکون، بما هو کائن إلى یوم القیامه. امّا منابع علمى اینها؛ گاهى از رسول اکرم شنیدند، گاهى از فاتح قرآن کمک میگیرند، و گاهى از مصحف فاطمه (س). وقتى امام معصوم دارد خبر غیب میدهد، از او سئوال میکنند که این خبر غیب را از کجا گفتی؟ میگوید: در مصحف مادرمان بود. خوب این مصحف فاطمه (س) چیست؟ همان است که جبرئیل سلام الله علیه نازل میشد، و این معارف را میفرمود و وجود مبارک فاطمه (س) تلقّی میکرد، بعد به امیرالمؤمنین میفرمود، امیرالمؤمنین املاى او را مینوشت و کتابت میکرد، کاتب این بخش از وحى هم بود، آن شده مصحف فاطمه (س).
حالا این بانو که براى همه ما اسوه است و ما در این بخش موظفیم مثل آن حضرت حرکت کنیم؛ منتها او در حدّ آفتاب، و ما در حدّ شمع؛ او فضاى کلّ جهان را روشن میکند، ما در زندگى خاصّ خودمان مثل شمع نور بدهیم به فضا و زندگى خود را روشن کنیم. این است که فرمود: من أصعد إلى الله خالص عمله اهبط الله إلیه أفضل مصلحته (۲). فرمود: اگر کسى عمل خالص بکند، و این قدرت را داشته باشد که عمل خالص را به پیشگاه ذات أقدس إله ببرد، ذات أقدس إله بهترین و والاترین مصلحت او را به او عطا میکند و نازل میکند. این مثل یک باغبانى است که یک نهالى را غرس کرده است و دیگر به فکر آبیارى او نیست. ممکن است روى دیم، کسى دیمى کار کند، گاهى محصول میگیرد، گاهى نمیگیرد و مانند آن. ما مأموریم که مثل یک باغبانى که در کنار منزلش یک نهالى غرس کرده، مثل فرزند از او نگهدارى کنیم، دائماً به سراغ او باشیم، حدوثاً و بقائاً؛ پس یک وقت یک کسى کار خیر انجام میدهد، به این فکر نیست که او را حفظ بکند! گاهى او را میگوید، گاهى او را با منّت ذکر میکند، گاهى مثلاً خوشش میآید که دیگران بازگو کنند، یا ازش بهرهبردارى کنند، بهرهبردارى تبلیغى و سیاسی؛ این شخص کار خوب کرده است، و امّا کار او زمینى است، همین جا ماند!
وجود مبارک بى بى سلام الله علیها نفرمود اگر کسى کار خوب بکند، خدا بهترین مصلحت را به او میدهد! فرمود: کار خوب بکن، این را نگه بدار، این را هدیه بکن، برو و ببر. تا انسان بالا نرود که نمیتواند هدیهاى را به پیشگاه ذات أقدس إله عطا بکند. کار خیر را ملائکه میبرند، گزارش میدهند، بالأخره جواب را هم آنها میآورند. آن بردن و آوردن هر دو مع الواسطه است، بهرهاش هم کم است. ولى اگر کسى خودش آن هنر را داشته باشد که همراه ملائکه بالا برود و این کار خیر خود را به پیشگاه ذات أقدس إله تقدیم بکند. خودش به همراه عمل برود، آن گاه فاضلترین مصلحت او را ذات أقدس إله نازل میکند؛ خود خدا، نه بوسیله فرشتهها! اهبط الله علیه أفضل مصلحه. خوب این دستورى است که وجود مبارکى به ما داده است. فرمود: این کار شدنى است، این کار را انجام بدهید و مانند آن.
همتاى علی(ع)
اما بحث دیگر… یک وقتى امام رضوان الله علیه میفرمود: جبرئیل براى هر پیغمبرى که نازل نمیشد! براى انبیاى خاص نازل میشد. اینى که مرحوم کلینى (رض) در کتاب شریف اصول کافى نقل میکند: جبرئیل بر وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها نازل میشد، این نشانه آن است که مقام آن حضرت نسبت به برخى از انبیاء بزرگتر و برجستهتر است. این نه براى آن است که زنهاى بزرگ در عالم کماند. زنهاى بزرگ هم در عالم بسیارند، امّا فاطمه (س) خیلى بزرگ است. همین ابن أبى الحدید معتزلى ـ که به حسب ظاهر سنّى است ـ در شرح نهج البلاغه میگوید: تاریخ قبل از طوفان در دسترس نیست. ما نمیتوانیم درباره قبل از طوفان سخن بگوئیم. ولى از طوفان به بعد تاریخش مدوّن است. تاریخ کافران، تاریخ مسیحیها، تاریخ زرتشتیان، تاریخ یهودیان، تاریخ مسلمانها. تاریخ مردان با دین، تاریخ مردان بى دین، همه مشخص است. نه در بین بى دینها مردی به بزرگى على آمد، نه در بین یهودیها، نه در بین مسیحیها، نه در بین
زرتشتیها مردى به بزرگى على آمد! بعد هم میگوید: ما على را از منظر جهانى میبینیم، از نظر انسانى میبینیم؛ کارى کرد که نه مسلمان کرد، نه یهودی، نه مسیحی، نه زرتشت، نه بی دین کرد، نه با دین. علی، على است. و این على هم سنگ و هم طراز فاطمه است. اگر کسی خواست ببیند فاطمه چه قدر مقام دارد، باید بگوید: همتاى على است.
جبرئیل براى هر پیغمبرى نازل نمیشود و این بى بى وقتى مقام علمى او روشن میشود که این دو تا خطبهاى که یکى در مسجد، یکى در منزل ایراد کردهاند، آن خطبهها را ببینند، بعضى خطبههاى نهج البلاغه را هم ببینند؛ خطبههاى نهج البلاغه هم یکسان نیستند. بعضیها عرشیاند. آن
خطبههای عرشى نهج البلاغه را هم ببینید، عمیقترین جملههاى خطبههاى عرشى نهج البلاغه را ببینند، آنگاه میفهمد آن بخشهاى عرشى خطبههاى عمیق نهج البلاغه قبل از این که علیّ بن أبى طالب سلام الله علیه آن خطبهها را بگوید و بفرماید، لااقل ۲۵ سال قبلش همین بانو فرمود.
یک اشکال معروفى است، آن اشکال معروف را مرحوم میرداماد در قبسات اشاره کرده، و آن اشکال را در شروع خطبههاى نهج البلاغه حلّ شده و ۲۵ سال قبل از علیّ بن أبى طالب همین بى بى سلام الله علیها حلّ کرده. عصاره آن اشکال این است که ملحدان، متفکّران مادّى آنها که به ازلیّت عالم فتوا دادند، گفتند: خدا که جهان را خلق کرده است از چى خلق کرده؟ اگر خداوند جهان را از یک ذرّاتى خلق کرد، پس آن ذرّات قبل از خلقت خدا بودند، قدیم بودند، خدا اینها را خلقش کرد. اگر خداوند عالم را من شیء خلق کرد، خوب پس آن شیء بود، آن موّاد اوّلیه بود، خدا عالم را از شیء خلق کرد، پس آنها نیازى به خدا ندارند. اگر من لا شیء خلق کرد، لا شیء که معدوم است، معدوم که نمیتواند موّاد خام باشد! از عدم که نمیشود چیز آفرید که! و شیء هم که از دو طرف نقیض بیرون نیست. من شیء باشد، اشکال دارد.
من لا شیء باشد، اشکال دیگر دارد و غیر از این دو نقیض چیز دیگر نیست. این شبهه از دیر زمان بود. مرحوم میرداماد در قبسات این شبهه را نقل میکند، بعد میگوید: این شبهه با خطبههاى اهل بیت حلّ میشود و آن نکته این است که: نقیض من شیء، من لا شیء نیست. نقیض من شیء، لا من شیء است، نه من لا شیء! و خیلیها این را از خطبه نهج البلاغه جواب دادند که امیرالمؤمنین در نهج البلاغه دارد که عالم را لا من شیء خلق کرد (۳). یعنى صادر ازل وجود ندارد، إنشاء منشئات است، چیزى نبود و با اراده الهى یافت شد. این هیچ دلیلى هم در بطلان و استحاله او اقامه نشده و ممکن هم هست. ولى این بزرگواران عنایت نکردند قبل از آنکه علیّ بن أبى طالب این را در نهج البلاغه ــ چون خطبههاى امیرالمؤمنین بعد از اینکه به خلافت رسیدهاند ایراد شد ــ این خطبهها را بخوانند، همین بانو در مقدمه خطبه مسجد کوفه ایراد کرده که فرمود: عالم را خدا لا من شیء خلق کرد، نه من شیء و نه من لا شیء(۴) نقیض من شیء لا من شیء است، نه من لا شیء. هم نقیض را فهماند، هم ثابت کرد که یک طرف نقیض باطل است، یک طرف دیگر حق.
نسل سوم انقلاب
آن مشکلى که وجود مبارک فاطمه سلام الله علیها به پاس او به میدان آمد، به مبارزه برخاست، هم در خطبه مسجد، هم در خطبه منزل، در این دو خطبه گلایه کرد، اعتراض کرد، از ولایت دفاع کرد، این بود که جامعه به آن گرفتارى ناکثین و مارقین و قاسطین مبتلا نشود، الآن هم همان خطرى که على بن أبى طالب را تهدید میکرد، انقلاب ما را تهدیدمیکند…
مشکل على بن أبى طالب با همین نسل سوم است. وجود مبارک على بن أبى طالب سنش از شصت گذشته بود. باید به جوانهاى ۲۰ ساله، ۲۵ ساله که وقتى به دنیا آمدند، على بن ابی طالب خانه نشین بود. نه سوابق قبل از بعثت على را میدانند، نه مبارزات امیرالمؤمنین را در مدینه و مکه دیدند. نه صحنه احد را دیدند، نه در غدیر حضور داشتند که ببینند پیغمبر در حضور هزارها نفر على بن أبى طالب را بلند کرد، فرمود: این على جانشین من است. اینها را که ندیدند. وجود مبارک حضرت امیر فرمود: فقط من مشکلام با شماست. من چى بگویم؟ سوابقم را بگویم که نبودید. لواحقم را بگویم که نبودید؛ شما وقتى ما را دیدید که من خانهنشین بودم. الآن هم در برابر من میایستید. پدران شما، مادران شما باید جریان را به شما بگویند که قبل از انقلاب چى بود، حین انقلاب چى شد، بعد از انقلاب چى شد، جنگ چى شد، کى فاتح خیبر بود، کى فاتح احد بود، کى فاتح خندق بود، کى فاتح بدر بود، کى فاتح حنین بود، کى حدیث طیر درباره او آمد، کى حدیث غدیر درباره او آمد. الآن خداى ناکرده اگر این نسل جوان را ما به سمتى سوق بدهیم که خطرات قبل از انقلاب را نفهمد، همین ممکن است اتفاق بیافتد…
صلّ الله علیک یا بنت رسول الله… وجود مبارک امیرالمؤمنین در مراسم تجحیز زهرا (س) اشک ریخت. گفتند: چرا میگریی؟ فرمود: من محرمترین مرد نسبت به این بانو بودم. او تا الآن به من نگفت پهلویم ورم کرده است! یا بازویم ورم کرده است! من الآن که زیر لباس داشتم غسلش میدادم، دستم به آن برآمدگى رسید! در هنگام دفن آن طورى که در نهج البلاغه هست، رو کرد به قبر مطهّر پیغمبر سلام الله علیهما؛ گفت: یا رسول الله! براى من بسیار گران و سخت و تلخ است که این مصیبت را تحمّل بکنم. قلّ عن صفیّتک صبری. ستنبّئک ابنتک النازله بک السّریعه اللحائق. یا رسول الله! این دخترت که زود به شما ملحق شدند تمام جریان سقیفه و غیر سقیفه را به عرض شما میرساند که من هیچ کوتاهى نکردم. هرچه دستور دادى عمل کردم. فاحفها السؤال و استخبره الحال. شما هم جریان را یکى پس از دیگرى از این بانو سؤال بکنید. انسان که دردمند است، دردش را میگوید یک مقدارى سبک میشود. بعد عرض کرد: یا رسول الله! براى کوبیدن فاطمه سلام الله علیها تنها هیئت حاکم قیام نکرد. اینها مردم را هم شوراندند. همه جمع شدند، اجماع کردند تا زهرا را منزوى کنند. آن گزارشى که دخترت به عرض شما میرساند این است که: لتضافر الامّه على هضمها. تنها از دولت بر نمیآمد که زهرا را منزوی کند. تنها از ملّت ساخته نبود که زهرا را منزوى کند. این دولت با آن ملّت، این ملّت با آن دولت دست نشانده، اینها اجماع کردند که زهرا را منزوى کنند. میبینید سخن از فدک نیست! شخصیّت فاطمه کسى بود که تا همه جمع نمیشدند نمیتوانستند او را منزوى بکنند. گرچه نتوانستند، ولى بالأخره براى انزواى او همه تلاش کردند. یکی گفت: آتش بیاور. یکى گفت: آتش بزن. یکى گفت: غلاف شمشیر بیاور. یکى گفت غلاف شمشیر بزن. یکى گفت فدک را بگیر. یکى گفت … السّلام علیکم یا اهل بیت النبوّه و یا معدن الرّساله و یا مهبط الوحى و رحمه الله و بر کاته.
گفتارى از علامه جوادى آملى در فضائل حضرت زهرا سلام الله علیها
پى نوشتها:
(۱) اصول کافى / جلد ۱ / صفحه ۳۴
(۲) بحار الأنوار / جلد ۶۷ / صفحه ۲۴۹، با تلخیص
(۳) نهج البلاغه / خطبه ۱۶۳
(۴) دلائل الإمامه / صفحه ۳۱ و ۳۲