وسوسه از نگاه اسلام و بهترین روش رهایی از آن

وسوسه از نگاه اسلام و بهترین روش رهایی از آن

۱۴۰۰-۰۸-۲۷

329 بازدید

وسوسه، به خطوراتی گفته می شود که از طرف شیطان بطور ناخودآگاه در ذهن و مغز و دل انسان می آید.

وسوسه، ضدّ یقین است و به صاحب آن وسواس می گویند. این رذیله از رذیله‌ جهل بدتر است. دنیا و آخرت انسان را تباه می کند. انسان را به بدبختی ها می کشاند. چه بسیار از خانواده ها را که از هم پاشانده و منجر به طلاق و انواع بدبختی ها شده و بسیاری را از جامعه مطرود و  گوشه گیر نموده است.

روزی شخصی خدمت امام صادق (ع) رسید و از عقل کسی تعریف کرد؛ در ضمن تعریف گفت: ای فرزند رسول خدا! این فرد در وضو و نماز وسواس است. حضرت فرمودند: عجب عاقلی است که تابع شیطان است و به اندازه ای تبعیّت او از شیطان معلوم است که اگر از خودش بپرسند که کارهای تو کارهای عاقلانه است یا کارهای شیطانی، خودش هم می گوید کارهای شیطانی.[۱]

الهامات رحمانی

انسان دو نوع خطورات دارد: یک نوع مربوط به خدا است و آن بُعد رحمانی انسان است که به آن الهامات رحمانی و وحی می گویند. افرادی که رابطه با خدایشان محکم باشد، از این نحوه خطورات زیاد دارند. یعنی در حالیکه ملائکه را نمی بیند اما ملائکه بطوری که این نفهمد، ‌به نحو خطور، حقیقت را در دل او می اندازد.

از قرآن و روایات به خوبی استفاده می شود که مؤمن الهام دارد. راه واقعی را ملائکه به مؤمن نشان می دهند. اگر رابطه با خدایش محکم باشد، می تواند به خودی خود راه را پیدا کند. و به این الهام در قرآن شریف هدایت گفته شده است. یعنی عنایت خاصّ خدا. در اول سوره بقره میفرماید: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الَمَ، ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ؛ این قرآن، که شکّ و شبهه ای در او نیست، افراد باتقوی را هدایت می کند.»

در همین سوره میفرماید: «هُدیً لِلنّاسِ؛[۲] یعنی قرآن‌ هادی است برای همه.»؛ «اِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ اِمّا شاکِراً وَ اِمّا کَفُوراً؛[۳] پیامبر آمده برای هدایت همه.» اما این هدایتی که در اول سوره بقره گفته شده، یعنی الهام. یعنی عنایت خاص خدا.

در جای دیگر میفرماید: «قَدْ جآءَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ و کِتابٌ مُبینٌ یَهْدی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ بِاِذْنِه وَ یَهْدیهِمْ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ؛[۴] خدا به واسطه این قرآن، راه های سلامتی را به انسان نشان می دهد. اما نه به همه، بلکه به افرادی که خدا از آنها راضی باشد. به افرادی که دست عنایت خدا روی سرشان باشد. از ظلمت ها آنان را به نور می کشاند؛ و نور خدا در دلشان جلوه گر می شود.»؛

«وَ یَهْدیهِمْ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ؛[۵] راه راست، آن راهی که منجر به بهشت می شود، راه خداوند به واسطه قرآن، به اینها نشان می دهد.» نظیر این دو آیه ای که خواندم در قرآن زیاد است که مؤمن الهام دارد. مؤمن یک خطوراتی دارد که به واسطه آن خطورات می تواند حقّ را از باطل و باطل را از حق تمیز بدهد. به قول قرآن می تواند راه های سلامتی را پیدا کند.

معمولاً اینطور افراد در بن بست ها نمی مانند. هر چه رابطه با خدا بیشتر باشد، این الهامات بیشتر است. امام سجاد (ع) به حضرت زینب (س) فرمود: «اَنْتِ بِحَمْدِ اللهِ عالِمَهٌ غَیْرُ مُعَلَّمَهٍ وَ فَهِمَهٌ غَیْرُ مَفَهَّمَهٍ؛[۶] زینب جان! تو یک عالِمی هستی که معلم ندیدی و یک فهمیده ای هستی که کس چیزی یاد تو نداده است.» یعنی اگر به مقام هایی رسیده ای، به واسطه تجلّی نور خداست؛ به واسطه خطورات از عالم غیب و از طرف رحمن بر تو است.

خطورات شیطانی

اما اگر انسان رابطه اش با خدا محکم نباشد، یا العیاد بالله فاسق باشد، گناهکار باشد، یا العیاذ بالله کافر باشد، هر چه سقوطش بیشتر باشد خطوراتش از نفس امّاره و از شیطان بیشتر می شود و یک خطوراتی هم از رفیق بد به او می شود. مبتلا می شود به رفیق بد. «اِنَّ الشّیاطینَ لَیُوحُونَ اِلی اَوْلیآئِهِمْ لیُجادِلُوکُمْ؛[۷] افراد فاسق و افرادی که سقوط کردند، آنها از طرف شیطان الهام می شوند که بیایند با شما مجادله و مباحثه کنند.»

خداوند در آخرین سوره قرآن میفرماید: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ، مَلِکِ النّاسِ، اِلهِ النّاسِ، مِنْ شَرِّ الوَسْواسِ الْخَنّاسِ، الَّذی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النّاسِ، مِنَ الْجَنَّهِ وَ النّاسِ؛[۸] خدایا پناه می برم به تو تا سه بار: از شرّ وسواس، از شرّ خنّاس، یعنی آن کسی که به نحو خطور با دل انسان بازی می کند، ‌و دل انسان را وارونه می کند. دل انسان را متمایل به گناه می کند و گاهی هم شیطان این کار را می کند، و کار شیطان همین است.»

وسوسه

وسوسه از نظر لغت به معنای همهمه است. یعنی خطورات؛ و شیطان می آید راه ضلالت را نشان شما می دهد. شیطان شما را از راه سعادت غافل می کند. چنانچه رفیق بد هم شما را گمراه می کند و راه سعادت را می بندد و شما را می کشاند به راه ضلالت. به چیزهایی که بطور ناخودآگاه در ذهن و مغز و دل انسان می آید، اگر از پروردگار عالم و از طرف عالم ملکوت باشد می گوئیم الهام؛ و اگر از طرف شیطان باشد به آن می گوییم وسوسه.

قرآن میفرماید: وسوسه برای آن افرادی است که رابطه با خدایشان کم است: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ؛[۹] آن کس که از یاد خدا رو برگرداند شیطانی را بر او می گماریم که (همیشه) با او باشد.»

میفرماید: آن کسانی که با خدا سر و کار ندارند، آن کسانی که نماز را در اول وقت نمی خوانند، آن کسانی که غافل از یاد خدا هستند، شیطانی می آید و همیشه همراه او خواهد بود. این شیطان همیشه قرین اوست. و کارش این است که او را به وسوسه وا میدارد. یعنی ضلالت ها را در دل او می اندازد.

بنابراین از نظر قرآن، برای آدم وسواسی یک شیطان است؛ ولو اینکه این شیطان را نمی بیند. در خانه باشد، خوابیده باشد، در موقع نماز و وضو و غسل، همه جا شیطان با اوست. دائماً هم با او حرف می زند. اما حرف زدنش این است که مثلاً در وقتی که وضو می گیرد، شیطان می گوید: نشد! یکی دیگر! این وضو باطل شد! صورت خوب شسته نشد! یا در موقع غسل کردن، وقتی آب به سر و گردن می ریزد و آنها را می شوید، شیطان می گوید: نشد! و این شیطان در موقع غسل کردن او را بسیار معطّل می کند. هر چه با آن شیطان رفیق تر و نزدیکتر باشد، ‌غسل را هم بیشتر طول می دهد.

این خطوراتی که در دل‌ انداخته می شود دو قسم است: گاهی مستقیم است، یعنی گناه را شیرین جلوه داده و می گوید که چشم چرانی کن؛ غیبت کن؛ تهمت بزن. اما گاهی خنّاس است و معنای خنّاس این است که وسوسه می کند با توجیه گری. افرادی که وسواسی هستند این گونه اند، یعنی نمی گویند این کار ما حرام است یا غسل ما باطل است؛ بلکه می گویند غسل، همین است که می کنم. می گویند مردم نجس اند و من پاکم. همه مردم را نجس و خودش را پاک می داند.

پس وسوسه دو قسم شد، یکی وسوسه یا خطوراتی که بطور مستقیم انسان را به گناه وا می دارد؛ و قسم دیگر، وسوسه خنّاس است. یعنی علاوه بر اینکه وسوسه می کند یک دلیل هم برایش می آورد؛ توجیه می کند؛ در واقع از راه دین، او را بیچاره می کند. این، ‌خطرش از خطر اول خیلی بالاتر است. یک آدم وسواسی خطرش از گناهکار خیلی بالاتر است؛ زیرا گناهکار ممکن است توبه کند ولی وسواس اگر دست از کارش برندارد، توبه نمی کند؛ چون توبه اش این است که دست از کارش بردارد. وقتی هم که دست ازکارش برندارد، گناه روی گناه می آید و دلش هم سیاه می شود، و به جاهای خطرناکی کشیده می شود.

امام صادق (ع) میفرماید که: وسواس دیوانه است اما دیوانه ای که تابع شیطان است. یک دفعه دیوانه، زنجیری است که نماز نمی خواند و روزه هم نمی گیرد و طوری هم نیست و قضا هم ندارد. طلبه ای خیلی عالم دیوانه شده بود. نماز نمی خواند و روزه هم نمی گرفت ما به او می گفتیم: چرا نماز نمی خوانی و روزه نمی گیری؟ در جواب یک جمله جالب می گفت: «اَخَذَ ما وَهَبَ وَ سقَطَ ما وَجَبَ؛ یعنی خدا عقلم را از من گرفته دیگر تکلیف ندارم.»

اما وسواس اینطور نیست، بلکه تکلیف دارد. دیوانه تکلیف دار است. و این دیوانه تکلیف دار، تمام کارهایی که می کند مربوط به شیطان و خنّاس است.

خنّاس

در روایات می خوانیم که خنّاس شیطان خیلی بزرگی است که خیلی هم عالِم است. به قول یکی از علمای بزرگ هر کسی فراخور حالش شیطان دارد. امام صادق (ع) میفرمایند: وقتی حضرت ابراهیم (ع)، حضرت عیسی (ع) به دنیا آمدند، شیطان بزرگ همه شیاطین را جمع کرد که چه کنیم؛ زیرا پیامبر خدا به دنیا آمده و دیگر از این به بعد نمی شود مردم را گمراه کرد. خنّاس گفت: من می توانم آنها را از راه دین و وسوسه جهنّمی کنم.

وسوسه‌ فکری

وسوسه گاهی مربوط به دل است نه عمل؛ به این می گوییم وسوسه فکری؛ و این وسوه فکری است. معمولاً از ضعف اراده پیدا می شود. یعنی وقتی انسان اعصابش ضعیف شد، سختی زیاد دید، مصیبت بزرگی به او رسید، از نظر روحی دچار وسوسه های فکری می شود.

وسوسه فکری مراتب دارد. گاهی فقط شکّ و شبهه است که درباره اش بحث شد و راه درمانش هم گفته شد. یک وقت این وسوسه فکری بالا می رود، پناه بر خدا، حتی می رسد به جایی که به خدا بد می گوید: اصلاً کارهای خدا را ظالمانه می داند! در قرآن آن قدر شکّ می کند که کم کم می رسد به جایی که (در دلش) به خدا و پیامبر و ائمّه و مقدسات فحش می دهد.

این یک قسم از وسوسه فکری است. اقسام دیگری هم دارد. گاهی مربوط به دنیایش و گاهی راجع به کارهایش، گاهی راجع به مردم وسوسه فکری دارد که «سوءظن» است. اما آنچه الآن مورد بحث می باشد، وسوسه های فکری است. این وسوسه فکری معالجه اش خیلی آسان است و آن این است که وقتی شکّ آمد جلو، خود را منصرف کند.

مثلاً تا شکّ می کند، شکّش را به حساب نیاورد؛ اهمیت ندهد. با کسی حرف بزند و فکرش را منصرف کند. بدین ترتیب طولی نمی کشد که این شکّ کم کم از بین می رود. امام صادق (ع) میفرماید: این خبیث را، یعنی شیطان خنّاس را، عادت ندهید؛ بی اعتنایی بکنید. وقتی بی اعتنایی کردید گُم می شود. دیگر به سراغتان نمی آید. وقتی با او آمدید او هم با شما می آید.

این فرمایش امام صادق (ع) ریشه قرآنی دارد: «اِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سَلْطانٌ عَلَی الَّذینَ امَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ، اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِه مُشْرِکُونَ»[۱۰] خداوند با تاکید میفرماید شیطان سلطه بر انسان ندارد. اما کدام انسان؟ آن انسانی که پناهش خدا است. آن انسانی که رابطه اش با خدایش محکم است.

سلطه شیطان بر انسان در وقتی است که برود زیر پرچم شیطان. یعنی اگر انسان با شیطان کار داشت شیطان هم با او کار دارد. اما اگر انسان شیطان را عقب زد، دیگر در انسان تاثیری ندارد. اگر انسان زیر پرچم خدا رفت، شیطان می ترسد که زیر پرچم خدا بیاید. در قرآن وعده داده شده که شما اگر رابطه با خدا داشته باشید، و ملائکه می آیند و شیاطین را می رانند.

«لَهُ مُعقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِه یَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللهِ»[۱۱] یعنی از الطاف بزرگ خدا این است که ملائکه ای را برای حفظ شما گماشته است. شما را از شرور دنیا حفظ می کند. شما را از شرور اجنّه حفظ می کند. شما را از شرور شیاطین حفظ می کند. بنابراین اگر رابطه شما با خدا محکم باشد، اصلاً شیطان سراغ شما نمی تواند بیاید.

شخصی آمد خدمت پیامبر اکرم (ص) و گفت: ای رسول خدا! نابود و هلاک شدم. حضرت فرمود: برای اینکه شیطان به نزد تو آمد و گفت: تو را چه کسی خلق کرده؟ گفتی خدا. گفت خدا را چه کسی خلق کرده؟ تو در جوابش ماندی. گفت: بله. حضرت فرمودند وقتی این قبیل شک ها برای شما پیش می آید بگویید: «لا اله الاّ الله» و منصرف کنید خود را.

کلمه «لا اله الاّ الله» و کلمه «لا حول و لا قوّه الاّ بالله» و خواندن قرآن و روزه ماه مبارک رمضان و نماز اول وقت برای رفع وسوسه بسیار عالی است. این اگر اولش باشد؛ و اما اگر حرف شیطان را شنید، هر چه بشنود در دل رسوخ می کند. یعنی شک اول و دوم و غیره همینطور در دل رسوخ می کند. یک وقت می رسد به آنجایی که العیاذ بالله خدا را بد بگوید: اصلاً خدا را ظالم می داند.

معالجه همه این موارد، بی اعتنایی است. و لو اینکه به پیامبر اکرم (ص) بد گفته است، و لو اینکه در دلش آمده که خدا ظالم است و عادل نیست، اما اهمیت ندهد؛ خود را ناراحت نکند. یک مقدار قرآن بخواند؛ و اگر راجع به پیامبر و ائمه طاهرین (ع) است، صلوات بفرستد، که اتفاقاً در روایات فراوان می خوانیم برای رفع وسوسه صلوات زیاد بفرستد.

رابطه با خدا را محکم کند با نماز اول وقت؛ با اهمیت دادن به واجبات. مخصوصاً برای خانم حجاب، و تا آن اندازه که ضرر به کارش نخورد به مستحبات اهمیت بدهد. نماز شب، خواندن قرآن، راز و نیاز با خدا، خدمت به خلق خدا، خدمت کردن زن به شوهر و برعکس و خدمت کردن به مسلمان ها، و مهمتر از همه اجتناب از گناه، هر چه اجتناب از گناهش بیشتر باشد کم کم این وسوسه فکری از بین می رود.

البته حوصله می خواهد. یک ماه، دو ماه، خوب می شود و حداکثر تا چند ماه ریشه این رذیله کنده می شود. و اینکه بعضی از روانشناس ها می گویند وسوسه فکری درمان ندارد. حتماً اشتباه کرده اند. برای اینکه ما زیاد دیدیم افرادی که وسوسه فکری داشتند، بواسطه بی اعتنایی ها، به واسطه رابطه با خدا خوب شدند و ریشه اش را سوزاندند، از نظر جسمی باید خوابش را تنظیم کند؛ اعصابش را قوی کند؛ تشنج نداشته باشد؛ ضربه به احساسات او نخورد. همه اینها برای وسوسه فکری خیلی مؤثر است.

وسوسه‌ عملی

اما وسوسه‌ عملی در افراد فرق می کند. در غیر مقدس ها گاهی وسوسه‌ عملی توی لباس است. مثل اینکه این لباس را می پوشد به دلش نمی آید. دوم و سوم و غیره. بالاخره هر لباسی که می دوزند به دلش نمی آید. این یک نوع وسوسه‌ عملی است که بسیاری از خانم ها به این وسوسه دچارند. بعضی از نظر نظافت. یعنی بعضی از زن ها و مردها به اندازه ای کثیفند که شیشه های در اطاق او تاریک شده است.

وقتی وارد خانه بشوی می بینی چادرش یک جا افتاده، شلوارش جای دیگر، و لباس شوهرش طرف دیگر افتاده و یک کثیف شلخته به تمام معنی است. یک عده دیگر آن طرفی می افتند. یعنی شیشه، پاکِ پاک است. اما همواره ‌به شیشه ور می رود. هر روز باید جارو کند. هر روز باید نظافت کند؛ و بالاخره یک وسواسگری در نظافت دارد. گاهی در متجدّدین، در روشنفکرها، وسوسه در میکروب است.

یعنی اگر دستش را به لباسش بگذارد، فوراً با الکل می شوید! آقای دکتر صد تا نسخه می دهد و صد بار مریض می بیند و صد بار دستش را می شوید؛ و حتی کار به آنجایی می رسد که نون را با کارد می برد! اما راجع به مقدس ها: بعضی از مسلمان ها آنقدر بی توجهند که آب را از بول تمیز نمی دهند و اصلا طهارت و نجاست را رعایت نمی کنند.

اما بعضی ها کارشان به جایی می رسد که دستش خونی شده، آنقدر می مالد تا زخم می کند؛ و بارها و بارها زیرِ آب می کند. حتی آقایی به من می گفت از اول اذان صبح تا آخر صبح نتوانستم غسل کنم و نماز صبح از بین رفت! خجالت کشیدم رفتم به حمام دیگر تا قبل از ظهر که هفت ساعت گذشت تا یک غسل کردم!

این در دنیا و آخرت برای او غیر از بیچارگی چیزی ندارد. این چنین فردی اول باید بداند که به فرموده امام صادق (ع) دیوانه است؛ و دوم باید بداند که این کار گناه است و گناهش هم بزرگ است؛ و سوم باید بداند که خنّاس او را وادار به این کار می کند و شیطان قرین او شده است.

درمان وسوسه‌ فکری و عملی

حالا چه بکند تا رفع شود؟ اگر به شکّ اعتنا بکند روز به روز بدتر می شود. و اما اگر بی اعتنایی کند، مثلاً اگر دست نجس را زیر آب شیر گرفت، باید حرف مرجع تقلید را گوش بدهد که می گوید پاک است نه حرف شیطان پلید را. یا اگر می خواهد وضو بگیرد، یک مشت آب به صورت بزند، با یک مشت آب دست راست را بشوید و یک مشت آب بریزد به دست چپ، و فوراً دست را بکشد روی سر و روی دو تا پا. در مدت نیم دقیقه یک وضو بگیرد. اگر کسی گفت: نشد، توجه کند که خودش نیست، شیطان است. آن شیطان می گوید «نشد» ولی تو بگو «شد» و بگو مرجع تقلیدم می گوید «شد».

مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره) یک خصوصیتی داشتند که بسیاری از لوازم اولیه پیش ایشان بود. از جمله یک قمقمه آب. موقع غروب در جلسه بودند، موقع نماز بود که باید بروند در حرم مطهر نماز بخوانند، همانجا قمقمه آب را بر می داشتند یک مشت آب به صورت، یک مشت به دست راست و بعد دست چپ، مسح سر و مسح پاها، زود تمام می کردند.

مؤسس حوزه‌ علمیه‌ قم، مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائری می آمدند مدرسه فیضیه، سر حوض یک مشت آب به صورت یک مشت به دست راست، یک مشت آب به دست چپ و بعد مسح سر و پا. و خودم حضرت امام (ره) را دیدم که همینطور وضو می گرفتند.

در غسل هم باید در ظرف دو سه دقیقه سر و گردن و سمت راست و سمت چپ را بشوید و اعتنا به خنّاس نکند. به قول مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (ره) بگوید نماز باطل بجا می آورم قربه الی الله! وقتی که چند روز نماز باطل خواند، خودش فهمید که عجب دیوانه ای بود. و شکر باید بکند که الحمد الله دست از دیوانگی خودش برداشته. چند تا غسل باطل و چند تا وضوی باطل و نماز باطل! وقتی که فهمید نماز باطل شد باید بی اعتنایی به خنّاس و یا لاابالی‌گری در طهارت بکند. طولی نمی کشد که خوب می شود این بی اعنایی به خنّاس خود ثواب دارد.

این وظیفه‌ یک وسواس است. چه وسوسه فکری و چه وسوسه عملی. طولی نمی کشد که خوب می شود. من تقاضا دارم از وسواس های فکری و عملی که حرف خدا را بشنوید و زیر پرچم شیطان نروید و شیطان را توی دهنش بزنید و مخالفت با این خنّاس بکنید.

جمع بندی

وسوسه از خطورات شیطانی است و در آیات و روایات، نسبت به آن هشدار داده شده است. وسوسه غالبا با دو قالب (بهداشت و آلودگی) یا (طهارت و نجاست)، ذهن افراد را درگیر کرده و در موارد شدید فرد را به کفرگویی و خشم نسبت به خدا وامیدارد. مهمترین و کارسازترین شیوه درمانی وسوسه، بی اعتنایی و مشغول کردن ذهن به کاری دیگر است تا به مرور ذهن فرد وسواسی از این افکار رها شود.

پی نوشت ها

۱-کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۱۹

۲-بقره/۱۸۵

۳-دهر/۳

۴-مائده/۱۵-۱۶

۵-مائده/۱۵-۱۶

۶-طبرسی، الاحتجاج ، ص۱۶۶

۷-انعام/۱۲۱

۸-ناس/۶

۹-زخرف/۳۶

۱۰- نحل/۹۹-۱۰۰

۱۱-رعد/۱۱

منبع اقتباس: مقاله وسوسه و شک (اندیشه قم)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *