امام کاظم (ع) هفتمین امام شیعیان هستند که هم عصر با ۴ تن از خلفای عباسی، یعنی منصور، هادی، مهدی و هارون عباسی زندگی کرده اند. منش امام کاظم (ع) در برخورد با خلفای عباسی، با دیگر ائمه و خلفای هم عصر آنان تفاوت هایی داشته است و منشا این تفاوت ها را می توان در نحوه رفتار و ظواهر حکومت خلفای عباسی جست و جو کرد.
خلفای عباسی به خلاف خلفا و حاکمان ماقبل خود، ظواهر اسلام را رعایت می کردند و با انتساب خود به خاندان نبوت و رسالت، سعی در فریب مردم داشتند که همین امر، نیازمند هوشمندی امام کاظم (ع) و نقشه راه و طراحی دقیقی از سوی ایشان بود.
حضرت در راه مبارزه با حکومت عباسی، با برگزاری مناظرات علمی، نیرنگ آنان را باطل و قلوب پاک را هدایت می کردند. در این مقاله، چند نمونه از مناظره امام کاظم (ع) با خلفا و بزرگان ادیان دیگر مورد مطالعه قرار خواهد گرفت.
مناظره امام کاظم (ع) با مهدی عباسی
مناظره امام کاظم (ع) با مهدی عباسی قرآنی و فقهی است. مهدی عباسی برای آن که به گمان خود از نظر علمی آن حضرت را آزمایش کند، بحث «خَمر» (شراب) در قرآن را پیش کشید و پرسید: «آیا شراب در قرآن مجید تحریم شده است؟» آنگاه اضافه کرد: «مردم اغلب می دانند که در قرآن از خوردن شراب نهی شده، ولی نمی دانند که معنای این نهی، حرام بودن آن است!»
مناظره امام کاظم (ع) با او آغاز شد و حضرت فرمودند: «بلی. این حرمت شراب در قرآن مجید صراحتاً بیان شده است؛ آنجا که خداوند متعال خطاب به پیامبر (ص) می فرماید: «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ؛[۱] بگو پروردگار من، تنها کارهای زشت، چه آشکار و چه پنهان و نیز «إثم» (گناه) و ستم به ناحق را حرام نموده است… .»
آنگاه امام (ع) پس از بیان چند موضوع دیگر که در این آیه تحریم شده، فرمود: «مقصود از کلمه «الْإِثْمَ» در این آیه که خداوند آن را تحریم کرده، همان شراب است، زیرا خداوند در آیه دیگری می فرماید: «یَسْئَلُونَک عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکبَرُ مِنْ نَفْعِهِما؛[۲] از تو در مورد شراب و قمار می پرسند، بگو در آن «اثم کبیر» (گناهی بزرگ) و سودهایی برای مردم است و گناهش از سودش بیشتر است.»
و «إثم» که در سوره اعراف صریحاً حرام معرفی شده در سوره بقره در مورد شراب و قمار به کار رفته است، بنابراین شراب صریحاً در قرآن مجید حرام معرفی شده است.
مهدی، سخت تحت تاثیر استدلال امام (ع) قرار گرفت و بی اختیار رو به «علی بن یقطین»[۳] کرد و گفت: «به خدا قسم این فتوا، فتوای هاشمی است!»
علی بن یقطین گفت: «شکر خدا را که این علم را در شما خاندان پیامبر (ص) قرار داده است.»[۴]
مهدی از این پاسخ ناراحت شد و در حالی که خشم خود را به سختی فرو می خورد گفت: «راست می گویی ای رافضی!»[۵] مناظره امام کاظم (ع) با مهدی عباسی نیز با شرمندگی خلیفه به پایان رسید.
مناظره امام کاظم (ع) و مسلمان شدن جاثلیق مسیحیان
مناظره امام کاظم (ع) با جاثلیق مسیحیان، بسیار عبرت آموز و خواندنی است. شیخ صدوق (ره) از هشام بن حکم، شاگرد برجسته امام صادق (ع) مناظره امام کاظم (ع) را روایت کرده است. یکی از دانشمندان و روحانیون بزرگ مسیحیان به نام «بُرَیهَه» که او را جاثلیق[۶] می گفتند؛ هفتاد سال در آئین مسیحیان و در جستجوی اسلام و جویای حق و حقیقت بود.
زنی همراه او بود و سالیان سال به او خدمتگذاری می کرد. بریهه، سستی آئین مسیحیّت و سستی دلائل آن را از آن زن مخفی میکرد تا اینکه آن زن از این جریان آگاه شد. جاثلیق مسیحی در میان هر فرقه و گروهی وارد می شد، گفتار و عقائد آنها را بررسی می نمود، ولی چیزی از حق به دست نمی آورد و به آنها می گفت: «اگر رهبران شما بر حق باشند، لازم بود که مقداری از حق نزد شما وجود داشته باشد.» تا اینکه او در این راه، اوصاف شیعه و آوازه «هشام بن حکم» را شنید.
یونس بن عبدالرحمن (یکی از شاگردان امام صادق ع) می گوید: «هشام گفت: روزی در کنار مغازه ام نشسته بودم و جمعی نزد من قرآن می آموختند، ناگاه دیدم گروهی از مسیحیان که همراه بریهه بودند، بعضی از آنها کشیش و بعضی در مقامات دیگر، لباس های سیاه در تن داشتند و کلاه های بُرنُس[۷] بر سرشان بود.
بریهه نیز در میانشان بود. بریهه گفت: در میان مسلمانان هیچکس از افرادی که به علم کلام شهرت دارند، نبودند مگر اینکه من با آنها درباره حقانیت مسیحیت بحث و مناظره کرده ام، ولی چیزی را که با آن مرا محکوم کنند، در نزد آنها نیافته ام، اکنون نزد تو آمده ام تا درباره حقانیت اسلام با تو مناظره کنم.
سپس ماجرای مناظره هشام با بریهه، و پیروزی هشام را در ضمن گفتاری طولانی شرح داده آنگاه می گوید: نصرانی ها پراکنده شدند، در حالی که با خود می گفتند: ای کاش ما با هشام و اصحاب او، روبرو نمی شدیم، و بریهه پس از این مناظره، در حالی که بسیار غمگین بود به خانه بازگشت. زنی که در خانه او خدمت می کرد به بریهه گفت: علّت چیست که تو را غمگین می بینم؟
بریهه ماجرای مناظره خود با هشام را بیان کرد.
زن به بریهه گفت: وای بر تو، آیا میخواهی بر حق باشی یا بر باطل؟!
بریهه جواب داد: میخواهم بر حق باشم.
زن گفت: هر جا که حق خود را یافتی، به همان جا میل کن، و از لجاجت بپرهیز، زیرا لجاجت نوعی شک است و شک، موضوع زشتی است و اهل شک در آتش دوزخند.
بریهه، سخن زن را پذیرفت و بامداد نزد هشام رفت، دید هیچکس از اصحاب هشام در نزدش نیستند، به هشام گفت: ای هشام! آیا تو کسی را سراغ داری که رأی او را الگو قرار داده و از او پیروی کنی و اطاعت او را دین خود بدانی؟».
هشام گفت: آری.
بریهه، از اوصاف آن شخص سؤال کرد.
هشام، اوصاف امام صادق (ع) را برای بریهه، بیان کرد و او به امام (ع) اشتیاق پیدا کرد و همراه هشام، از عراق به مدینه مسافرت کردند. زن خدمتکار نیز همراه او بود. آنها تصمیم داشتند به حضور امام صادق (ع) برسند، ولی در دالان خانه حضرت با امام کاظم (ع) دیدار نمودند.
مطابق روایت «ثاقب المناقب» هشام بر او سلام کرد، بریهه نیز سلام کرد، سپس آنها علت شرفیابی خود را به حضور امام بیان کردند. امام کاظم (ع) در آن هنگام کودک بود.
امام کاظم (ع) فرمودند: ای بریهه! تا چه اندازه به کتاب خودت (انجیل) آگاهی داری؟
بریهه: من به کتاب خودم آگاهی دارم.
امام کاظم (ع): تا چه اندازه به تأویل (معنای باطنی) آن اعتماد داری؟
بریهه: به همان اندازه که به آگاهیم از آن، اعتماد دارم.
در این هنگام، امام کاظم (ع) به خواندن آیاتی از انجیل آغاز کرد.
بریهه (آنچنان مرعوب قرائت امام شد که) گفت: «حضرت مسیح (ع) انجیل را این چنین که شما می خوانید، تلاوت می کرد، این گونه قرائت را جز حضرت مسیح (ع)، هیچکس نمی خواند»، آنگاه بریهه به امام کاظم (ع) عرض کرد: مدت پنجاه سال بود که در جستجوی تو یا مثل تو بودم» سپس در همان دم مسلمان شد، زن خدمتکار او نیز مسلمان گردید و در راه اسلام استقامت نیکو نمودند، سپس هشام همراه بریهه و آن زن، به محضر امام صادق (ع) رسیدند.
از آن پس، بریهه ملازم امام صادق (ع) و از یاران او گردید، تا اینکه در عصر امام صادق (ع) از دنیا رفت. امام صادق (ع) او را با دست خود غسل داد و کفن کرد و با دست خود، او را در میان قبر نهاد، و فرمود:
«هذا حَوارِی مِنْ الْمَسِیح یَعْرِفُ حَقَّ اللهِ عَلَیْهِ؛ این مرد، یکی از حواریون حضرت مسیح (ع) است که حق خدا بر خویش را می شناسد.»[۸] اینگونه بود که پاسخ های هشام و مناظره امام کاظم (ع) با جاثلیق مسیحی، سبب هدایت او به صراط مستقیم و دین مبین اسلام شد.
مناظره امام کاظم (ع) با ابو یوسف
مناظره امام کاظم (ع) با ابو یوسف، یکی دیگر از مناظراتی است که خلفای عباسی را سرافکنده کرد. مهدی عباسی سومین خلیفه عباسی، روزی در محضر امام موسی بن جعفر (ع) نشسته بود. ابویوسف که از دانشمندان مخالف اهل بیت (ع) بود و در آن مجلس حضور داشت، به مهدی رو کرد و گفت: «اجازه می دهی سؤال هایی از موسی بن جعفر کنم که از پاسخ آنها درمانده شود؟»
مهدی عباسی: اجازه دادم.
ـ کسی که در مراسم حج، اِحرام بسته، آیا زیر سایه رفتن برای او جایز است؟
ـ جایز نیست.
ـ اگر خیمه ای در زمین نصب کند و برای استراحت، زیر آن برود جایز است؟
ـ آری.
ـ بین این دو سایه چه فرقی است که در اولی جایز نیست ولی در دومی جایز است؟!
امام کاظم (ع) به او فرمود: «در مسأله زنی که عادت ماهیانه داشته، آیا نمازهای آن ایام را باید قضا کند؟»
ـ نه.
ـ آیا روزه هایش که در آن ایام نگرفته باید قضا کند؟
ـ آری.
ـ به من بگو، بین این دو، چه فرق است که در مورد اولی (نماز) قضا لازم نیست ولی در مورد دومی (روزه) قضا لازم است؟
ـ دستور چنین آمده است.
ـ در مورد کسی که در احرام حج است نیز دستور چنان آمده است که گفته شد. ابویوسف از این پاسخ دندان شکن، شرمنده و خجالت زده شد. مهدی عباسی به او گفت: «می خواستی کاری کنی که موجب سرشکستگی امام شود ولی نتوانستی.»
ابو یوسف گفت: «موسی بن جعفر با سنگِ خرد کننده مرا ترور کرد.»[۹]
نتیجه گیری
امام کاظم (ع) در زمان خلفای عباسی، روش علمی و گفت و گو را برای مبارزه با کینه توزی و نقشه های شیطانی آن ها انتخاب کرده بود، از این رو مطالعه مناظره امام کاظم (ع) با خلفا و علمای عباسی می تواند در فهم حرکت الهی حضرت موثر باشد. مناظره امام کاظم (ع) با خلفای عباسی مانند مهدی، و همچنین گفت و گوی ایشان با جاثلیق مسیحیان نشان می دهد که گفت و گو و بیان تبیینی تا چه اندازه می تواند موثر باشد و دل های آگاه را اگر غفلت نکنند، هدایت کند.
[۱] اعراف/۳۳.
[۲] بقره/۲۱۹.
[۳] علی بن یقطین از اصحاب امام کاظم (ع) بود که موفق شده بود اعتماد دستگاه حکومت عباسی را به خود جلب کند و بر اساس دستورات امام (ع) از این طریق در خدمت به شیعیان بکوشد.
[۴] گویا مقصود وی این بود که به حکم قرابتی که میان بنی عباس و بنی هاشم هست، علم و دانش امام کاظم (ع) برای مهدی نیز موجب افتخار است.
[۵] علی بن یقطین از مذهب خود تقیه می کرد و مهدی عباسی با این جمله به او فهماند من به مذهب واقعی تو یعنی تشیع پی بردم. کلینی، الفروع من الکافی، ج۶، ص۴۰۶.
[۶] جاثلیق شخصیت بزرگ مسیحیان است که بعد از او در درجه، «مطران»، و بعد از او «اُسقُف»، و بعد از او «قسّیس» است.
[۷] بُرنس: کلاه های درازی که روحانیون مسیحی، بر سر می گذارند.
[۸] قمی، انوار البهیّه، ص ۱۸۹ تا ۱۹۲.
[۹] شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج ۱، ص ۷۸.
[۱۰] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، چ ۳، ص ۳۱۵.
منابع پایانی
- قرآن کریم
- ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، المکتبه الحیدریه، ۱۳۷۶ق.
- قمی، شیخ عباس، الانوار البهیه، جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۷ق.
- قرنی گلپایگانی، علی، منهاج الولایه، کتابخانه صدر، ۱۳۶۹ش.
- حسین بن موسی بن بابویه قمی، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا (ع)، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۴ق.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش.
- موسوی خمینی، سید روح الله، تحریرالوسیله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، ۱۳۹۲ش.
منبع مقاله | با اقتباس از:
اندیشه قم، مناظرات امام کاظم (علیه السلام)، نشر اندیشه قم، ص۱-۱۴.