مقدمه
تاریخ نگارى از موضوع هایى است که در قرون متأخر، بیشتر در غرب و در درجه اى پایین تر میان مسلمانان، بسیار به آن توجه شده است. لازمه ورود به تاریخ نگارى اسلامى، بررسى تاریخ نگارى مورخان و کندوکاو در گرایش ها، محیط فکرى و فضاى ذهنى یا به تعبیر دیگر، افکار و اندیشه هاى آنان است. به طور طبیعى گرایش هاى فکرى و وابستگى هاى سیاسى- عقیدتى در ثبت وقایع و انعکاس حقایق مؤثر است؛ ازاین رو پژوهشگرانى هم که تاریخ و تاریخ نگارى را بررسى مى کنند، با پیش زمینه هاى فکرى و پیش داورى، البته با درجات مختلف، به پژوهش در این وادى روى مى آورند. ازاین رو مى بینیم در بررسى تاریخ نگارى مورخان مسلمان، اتفاق نظر وجود ندارد؛ حتى در میان دانشمندان شیعه که در ادامه این فصل آن را بیشتر تبیین خواهیم کرد. اما به اجمال برخى از اهل سنت
در سده هاى نخستین، براى تضعیف جایگاه تشیع، ادعا مى کردند شیعیان نه پیشینه دارند و نه آثار و کتب علمى؛ به تعبیر دیگر منکر سهم و نقش شیعه در علوم، از جمله تاریخ، شده اند. آن گونه که نجاشى در مقدمه کتاب رجالش آورده، او کتابش را براى پاسخ به همین ادعا نوشته است.[۱] این رویه در دوره هاى بعد نیز ادامه داشته است و ابن روزبهان خنجى، براى نقد دیدگاه هاى علامه حلى که با استناد به منابع سنى، به اثبات عقاید شیعه مى پرداخت، مى گوید: «چون شیعه هیچ کتاب و روایتى ندارد، حلى نیازمند اهل سنت است و هرچه نقل مى کند از منابع سنى است».[۲] گذشته از غفلت و شاید تجاهل برخى دانشمندان غیرمسلمان مانند «جرجى زیدان»، بعضى پژوهشگران معاصر اهل سنت نیز در عمل همان باور را انعکاس داده اند.[۳] در همین راستا و البته با دیدگاهى متفاوت، گروهى از محققان معاصر شیعه نیز معتقدند که شیعیان در زمینه تاریخ کم کارى کرده و آن چنان که شایسته است به این حوزه وارد نشده اند و بخش عظیمى از تاریخشان و حقایق تاریخى را از دست داده اند. ازاین رو ناچارند براى بازسازى تاریخ شیعه از منابع غیرشیعى کمک بگیرند و در تبیین تاریخ و حتى عقاید خود به این دسته کتب استناد دهند.
در مقابل، دانشمندانى از شیعه با گردآورى آثار شیعى، کوشیده اند تا نشان دهند که شیعیان نه فقط در پیدایش و توسعه علوم سهیم بوده اند، بلکه در بسیارى از عرصه ها پیشگام بوده و نخستین تألیفات در حوزه هاى گوناگون، از جمله تاریخ و سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و تاریخ اسلام، به دست نویسندگان شیعه پدید آمده اند.[۴] امروزه نیز اقشارى مانند وهابیان، مدعى اند که شیعیان در زمینه تاریخ نگارى بسیار فعال بودند و افزون بر نقل اخبار بى شمار شیعى، توانسته اند بر مورخان و منابع سنى اثر فراوان بگذارند و روایاتشان را در آثار این جناح داخل نمایند.[۵] وهابیان با همین دیدگاه، چنان که در فصل سوم بیان خواهد شد، حجم فراوانى از اخبار تاریخى را که صریحاً یا تلویحاً مؤید عقیده شیعه است، از تألیفات شیعیان دانسته و درصدد خدشه در آنها برآمده اند.
محدوده زمانى بحث
یکى از نکات اساسى و کلیدى، تعیین حدود و ثغور و محدوده زمانى بحث است؛ چون این پژوهش ناظر بر کتاب «اثر التشیع على الروایات التاریخیه فى القرن الاول الهجرى» است، اقتضا دارد که مورخان و راویان تاریخى سده یکم هجرى ارزیابى شوند؛ اما همان گونه که در ادامه خواهد آمد، بر اهل تاریخ پوشیده نیست که روایات تاریخى در قرن اول، بیشتر به صورت شفاهى و سینه به سینه منتقل مى شد و تدوین آثار اسلامى، از جمله کتاب هاى تاریخى، از قرن دوم به بعد رونق گرفت و ماندگار شد. با این حال قرن دوم نیز به تنهایى نمى تواند پاسخگوى این بحث باشد؛ زیرا گردآورى و تدوین گزارش ها و اخبار تاریخى تا اواخر سده سوم و بلکه اوایل سده چهارم تداوم داشت. هرچند که تدوین تاریخ اسلام تا این زمان نیز کامل نشد و هیچ گاه نخواهد شد، اما بیشتر روایات موجود در دست دانشمندان مسلمان، در مجموعه هایى گرد آمد. ازاین رو نویسنده کتاب اثر التشیع نیز براى اثبات ادعایش ناچار شده است، منابع تاریخى شیعه تا نیمه نخست قرن چهارم را بررسى نماید. بنابراین به نظر مى رسد تا حدى منطقى باشد اگر تاریخ نگارى شیعه تا حدود میانه قرن چهارم هجرى، که با پایان غیبت صغرا و آغاز غیبت کبرا هم زمان است، یک مقطع تلقى کنیم.
اکنون براى آشنایى و آگاهى بیشتر با فضاى تاریخ نگارى اسلامى، ابتدا تاریخ نگارى اسلامى را به طور عام، و سپس تاریخ نگارى شیعه را به طور خاص بررسى مى کنیم.
تاریخ نگارى اسلامى
سزاوار است سیر تاریخ نگارى اسلامى به اجمال بررسى شود؛ زیرا با تاریخ نگارى شیعه مرتبط است و نمایانگر فضاى حاکم بر نگرش تاریخى مسلمانان است.
۱. مراحل تاریخ نگارى اسلامى
روند ثبت و نگارش وقایع تاریخى در دوره هاى پیشین، از جمله در تاریخ اسلام، چنین بوده است که پس از وقوع حادثه اى، شاهدان عینى یا آگاهان از واقعه، هر کدام بنا به دریافت و سلیقه خود، آن را به صورت شفاهى، نقل مى کردند. همین گزارش هاى سینه به سینه، به نسل هاى بعد منتقل مى شد و دانشمندان آنها را مکتوب و تدوین مى کردند؛ هرچند گاهى افرادى بودند که مشاهداتشان را مکتوب ساخته اند.[۶]
برخى محققان تاریخ [۷] و نویسندگان تاریخ علوم اسلامى، چنین پنداشته اند که تدوین علوم تا نیمه دوم قرن دوم هجرى به تأخیر افتاده و پیش از آن هرچه وجود داشته، به طور شفاهى رواج داشته است.[۸]
براى پاسخ آنان، برخى پژوهشگران حوزه تاریخ، تاریخ نگارى مسلمانان را به سه مرحله تقسیم کرده و گفته اند که این نویسندگان دچار خلط شده و دوره بازگشت مجدد از مکتوبات به شفاهیات در مرحله سوم را، که براى اطمینان کامل در مرحله تدوین عام و آزمودن مکتوبات صورت گرفت، درنیافته اند. آنان این سه مرحله را چنین شرح مى دهند:
الف) مرحله شفاهى
در این مرحله، گردآورندگان اخبار، مستقیماً به آگاهان و شاهدان عینى، به عنوان نخستین و اساسى ترین منبع، مراجعه مى کردند و سخنان آنان را مى شنیدند. تاریخ اسلام این مرحله را تجربه کرده و بیشتر داده هاى تاریخ اسلام، از مسیر شفاهى به دست ما رسیده است.
ب) مرحله ثبت اطلاعات
گردآورندگان اخبار در این مرحله، براى جلوگیرى از فراموشى و تحریف، اطلاعات خود را در جزوه هاى شخصى که با نام جزء، کتاب، صحیفه یا اصل شناخته مى شوند، ثبت مى کردند. این کار از عصر نبوت رایج بود و هرکس براساس سلیقه و ذوقش اخبارى گرد مى آورد و مى نوشت.
ج) مرحله انتقال اطلاعات به دیگران
این مرحله نیز شفاهى است؛ زیرا رغبت دانشمندان مسلمان در جرح و توثیق راویان، براى پیشگیرى از تحریف و تقلب در اخبار تاریخى، آنان را بر آن داشت تا داده هاى تاریخى را بار دیگر از طریق نقل مستقیم و سماع شخصى از آگاهان بپرسند و این گونه مکتوبات گذشته را نیز از حیث درستى و نادرستى بیازمایند. نویسندگان تاریخ علوم، مرحله سوم را که در سده دوم روى داد، درک نکرده و به اشتباه، تاریخ تدوین را به نیمه دوم قرن دوم کشانده اند.[۹]
سخن برخى دانشمندان سده هاى میانى نیز گواه این مدعاست که با تقسیم تدوین علوم، از جمله تاریخ، به دو دوره تدوین خاص، که همان گردآورى اخبار و روایات و ثبت و نگارش هاى اولیه است، و دوره تدوین عام، یعنى تدوین تخصصى براساس باب هاى جداگانه، چنین آورده اند که دوره تدوین عام، از میانه هاى سده دوم و از سال ۱۴۳ ه. ق آغاز شد. در این دوره علماى اسلام در سراسر قلمرو اسلامى شروع به تدوین حدیث، فقه، تفسیر و تاریخ کردند. پیش از آن راویان و محدثان به صورت شفاهى و با تکیه بر حافظه یا از روى صحیفه هاى غیرمرتب، روایت نقل مى کردند. اما در این زمان، تدوین علم گسترش یافت و کتاب هایى در علوم عربى، لغت، تاریخ و ایام الناس پدید آمدند.[۱۰]
در این سخن، ذهبى بر شروع عصر تدوین عام از میانه قرن دوم و پس از عصر تدوین خاص تأکید مى کند. به تعبیر او عصر تدوین عام، ورود به مرحله تدوین مرتب و مبوب پس از دوران تدوین غیرمرتب و نامنظم است. بنابراین پیش از دوره تدوین عام، دوره نقل شفاهى صرف نبوده، بلکه مکتوباتى فراوان، اما پراکنده و غیراصولى و غیرتخصصى، وجود داشته است.
۲. تدوین تاریخ
با توجه به مطالب پیشین تدوین تاریخ، سه مرحله را پشت سر گذاشته است:
الف) مرحله تدوین نخستین
در این مرحله که نقش آفرینانش صحابه و تابعان اند و تا آغاز قرن دوم هجرى ادامه مى یابد، هدفمندى علمى مدنظر نبوده، بلکه کتاب ها فقط درپى نیازهاى دینى یا اجتماعى جامعه اسلامى تدوین مى شده است. تدوین نیز با کتابت گزارش هاى شفاهى یا با استفاده از اسناد و کتب انجام مى گرفت. بخشى از این اسناد به عصر نبوى (صلی الله علیه و آله) مربوط بود ولى در عصر اموى وارد حوزه تاریخ نگارى اسلامى شد. تاریخ نگارى این مرحله براساس سیره نبوى (صلی الله علیه و آله)، تاریخ یمن، انساب و اخبار فتوح بود و گزارش ها با نام راویانى همراه است که هرکدام در زمینه تخصصشان نامدار بودند. برخى از این راویان عبارت اند از: «عقیل بن ابى طالب» (متوفاى دوره حکومت معاویه)،[۱۱] «عمرو بن خوله»، «ابوخنساء (ابوخشناء) عباد بن کسیب عنبرى»،[۱۲] «ابوعمرو بن علاء» (م. ۱۵۴ ه. ق)،[۱۳] «أقرع بن حابس» (م. ۳۱ ه. ق)،[۱۴] «مخرمه بن نوفل» (م. ۵۴ ه. ق)،[۱۵] «جبیر بن مطعم» (م. ۵۹ ه. ق)،[۱۶] «حویطب ابن عبدالعزى» (م. ۵۴ یا آخر دوره معاویه)[۱۷] و «نخار بن اوس عذرى» (م. در حدود ۸۰ ه. ق).[۱۸]
تدوینگران این دوره نیز عبارت اند از: «عبدالله بن عباس» (م. ۷۸ ه. ق)، «ابان بن عثمان بن عفان» (م. ۹۵/ ۱۰۵ ه. ق) و «عروه بن زبیر» (م. ۹۴ ه. ق). این دو نفر آخر بخش هایى از سیره که بعدها مغازى نام گرفت و «شرحبیل ابن حسنه» (م. ۱۲۳ ه. ق) و «ابن شهاب زهرى» (م. ۱۲۴ ه. ق) آن را روایت مى کردند، نقل نمودند. شرحبیل و زهرى کوشیدند تا براساس مواد برجاى مانده از ابان و عروه، روشى بنیان نهند که کتاب مبتدا (اخبار آفرینش) مبناى نگارش تاریخ جهان، از خلال سلسله انبیا تا پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله)، قرار گیرد یا کتاب مبتدا را اساس نگارش تاریخ امت اسلامى که با سیره نبوى (صلی الله علیه و آله) آغاز مى شود، قرار دهند.
در میان نسل زهرى، انتشار و تدوین تاریخ رواج بیشترى یافت؛ مثلًا «ابوزَنّاد عبدالله بن ذکوان قرشى مدنى» (م. ۱۳۱ ه. ق) مى گوید: زهرى مقدارى الواح برمى داشت و با هم نزد دانشمندان مى رفتیم. زهرى هرچه مى شنید، مى نوشت. همچنین در آغاز سده دوم، در خانه «ابوعبیده معمر بن مثنى» (م. ۲۱۰ ه. ق) کتاب هایى بوده که برخى، آن را دیوان عرب نامیده اند.[۱۹] «ابوعمرو بن علاء» نیز مى گفت کتاب هایى که او درباره فصیحان عرب نوشته است، خانه اى را تا سقف پر مى کند.[۲۰]
ب) تکامل، تنوع و تخصصى شدن تاریخ نگارى
در این دوره که درواقع همان مرحله سوم است و قرن دوم و اوایل قرن سوم را پوشش مى دهد، اخباریون، اخبار گوناگون تاریخ اسلام را گرد آورده اند و آنها را با شنیدن از شاهدان و راویان مى نوشتند. در این مرحله، به سبب پیشرفت نگارش، سیره نگارى نیز تکامل یافت و روایات سیره در باب هاى جداگانه تدوین شد و اخباریون به حوزه هاى معرفتى دیگرى که تا آن زمان به آنها توجه نمى کردند، روى آوردند.
از آن پس تاریخ نگارى اسلامى در حوزه هاى متنوع رنگ سیاسى، اقتصادى و اجتماعى به خود گرفت و نوشته هاى فراوانى با حجم هایى اندک، ولى تخصصى تر تصنیف شدند. به سبب نیاز جامعه، دیرى نپایید که کتبى در زمینه هاى گوناگون تاریخ، مانند طبقات، أنساب، فتوح، مقاتل، رده، مناقب، رحلات، دولت ها و خاندان ها، شهرها، وفیات، تراجم و رجال و… تألیف شد. «ابومخنف» (م. ۱۵۷ ه. ق)، «عوانه بن حکم کلبى» (م. ۱۴۷/ ۱۵۸ ه. ق)، «سیف بن عمر تمیمى» (م. ۱۸۰ ه. ق)، «هشام بن محمد کلبى» (م. ۲۰۴ ه. ق)، «هیثم بن عدى» (م. ۲۰۸ ه. ق)، «واقدى» (م. ۲۰۷ ه. ق)، «ابوعبیده معمر بن مثنى» (م. ۲۱۱ ه. ق)، «نصر بن مزاحم منقرى» (م. ۲۱۳ ه. ق) و «ابوالحسن مدائنى» (م. ۲۲۵ ه. ق) از تاریخ نگاران این دوره اند.
ج) تدوین براساس تسلسل زمانى و موضوع هاى متوالى
این مرحله تا پایان سده سوم هجرى، یعنى تا زمان به وجود آمدن وضعیت مناسب براى استحکام علم تاریخ از حیث محتوا و روشمندى تداوم دارد و تاریخ نگاران با تکیه بر دو اندیشه تاریخ براساس تسلسل زمانى و بر محور تنظیم موضوع هاى متوالى را تدوین کردند:
یک- درک وحدت تاریخ اسلام و اهمیت دادن به تجربه هاى امت اسلام؛
دو- کشف وحدت تاریخ بشر از خلال سلسله هاى انبیاى الهى در گفتار و نوشتار مورخان ذیل؛
«محمد بن اسحاق» (م. ۱۵۰ ه. ق)، «عوانه بن حکم» (م. ۱۴۷ ه. ق)، «ابراهیم بن محمد» (م. ۱۸۸ ه. ق)، «خلیفه بن خیاط» (م. ۲۴۰ ه. ق)، «ابن قتیبه دینورى» (م. ۲۷۰ ه. ق)، «بلاذرى» (م. ۲۷۹ ه. ق)، «ابن طیفور» (م. ۲۸۰ ه. ق)، «ابوحنیفه دینورى» (م. ۲۸۲ ه. ق)، «یعقوبى» (م. ۲۸۴ ه. ق) و «طبرى» (م. ۳۱۰ ه. ق).[۲۱]
پیش از ابن اسحاق که کتاب خود را جامع و با اسلوبى منطقى نگاشت، بیشتر کتاب ها به صورت تک نگارى درباره برخى رخدادها مانند یک یا چند غزوه نوشته مى شدند. برخى اخبار بعثت و نزول وحى و برخى زندگى پیش از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله) یا ملاقات کنندگان با پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مکه، هجرت حضرت (صلی الله علیه و آله) یا قصه هاى پیامبران را نیز به آنها مى افزودند.[۲۲]
۳. موضوع هاى تاریخى سده هاى نخستین هجرى
مباحث و مسایل فراوانى در جامعه اسلامى، دست مایه تألیف ها و تصنیف هاى تاریخى بوده است و با توجه به اهمیتشان براى مسلمانان و مورخان، حجم و گستره شان تعیین مى شد. برخى منابع، بیش از صد موضوع تاریخى را شمرده اند که مورخان مسلمان در آن زمینه ها کتاب نوشته اند.[۲۳] برخى از این محورها عبارت اند از: سیره، مغازى، فتوح، مقاتل، رده، انساب، طبقات، تراجم، مناقب، مسالک و ممالک، تاریخ فرق و مذاهب، تاریخ فتن، حروب، ملاحم و غارات، تاریخ انبیا، رسل و دلائل، تاریخ خلفا، تاریخ شعرا، تاریخ حوادث (ایام، المَیسر و القداح).[۲۴]
۴. سیر تدوین متون تاریخى
مشهور است نخستین بار در شام و به دستور معاویه تاریخ در اسلام تدوین شد. معاویه و برخى خلفاى اموى، به آشنایى با تاریخ زندگى، روش حکومت دارى و سیاست بازى هاى پادشاهان پیشینِ سرزمین هاى فتح شده، تمایل بسیارى داشتند. بنى امیه این گزارش ها را «علم اخبار الماضین» نامیدند و تدوینشان را پیش از اخبار فتوح اسلامى به پایان بردند.[۲۵][۲۶]
معاویه با دعوت از «عبید بن شریه جرهمى» (م. حدود ۶۷ ه. ق) [یا پس از ملاقات با او در حیره ]، از سرگذشت پیشینیان [یمن ] پرسید و به کاتبانش دستور داد سخنان او را بنویسند. البته این احتمال مطرح شده است که پیش تر تاریخ ایران و روم به عربى برگردانده، و در دفاترى گردآورى شده باشد.[۲۷] پس از دستور معاویه، عبید دو کتاب «الملوک و اخبار الماضین» و «الامثال» را املا کرد. کتاب الملوک وى همراه کتاب دیگرش «التیجان و ملوک حمیر» با نام «أخبار عبید بن شریه فى اخبار الیمن و أشعارها و أنسابها» چاپ شده است. هرچند به گفته زرکلى، «کرنکو»، مستشرق آلمانى، در نامه اى به او، شخصیت تاریخى عبید را منکر شده و او را ساخته محمد بن اسحاق الندیم و قصه پردازان دانسته است.[۲۸]
گذشته از تاریخ ملل دیگر، سیره نبوى (صلی الله علیه و آله) نخستین مواد تاریخى را در تاریخ نگارى اسلامى تشکیل مى دهد؛[۲۹] اما به گفته برخى دقیقاً روشن نیست تألیف سیره از چه زمانى آغاز شده است. دانسته ها حاکى است صحابه و فرزندانشان به نقل و گردآورى احادیث و اخبار سیره علاقه مند بودند؛ مثلًا خلیفه دوم مردم را جمع مى کرد و برایشان از مغازى مى گفت. «سعد بن ابى وقاص» به فرزندانش سیره و مغازى رسول الله (صلی الله علیه و آله) را آموزش مى داد. همچنین «صهیب بن سنان» از دیگران مى خواست نزد او بروند تا از مغازى برایشان بگوید. «عبدالله بن عباس» در تدوین سیره، از «ابورافع» غلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فراوان بهره برده است. «جبیر بن مطعم» (م. ۵۷ ه. ق) اسامى صحابه را گردآورده بود و «عبدالملک بن مروان» درپى دستیابى به آن بوده است. «عمر بن عبدالعزیز» به «ابوبکر بن حزم» و «یزید بن أصم» دستور داد سیره را تدوین کنند. «یزید بن حبیب» (م. ۱۲۸ ه. ق)، کتابى دیده بود که در آن نام فرستادگان پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مناطق مختلف نوشته شده بود. کتابى از «سعید بن سعد بن عباده» درباره مغازى نزد نوه اش بود و «ابن سعد» در «الطبقات الکبرى» از آن بهره برده است. «سهیل بن ابى خیثمه» نیز کتابى در مغازى داشت که واقدى از آن استفاده کرده است.[۳۰]
این گونه نمونه ها فراوان اند، اما افرادى در تاریخ نگارى اسلامى نقش اصلى و اساسى دارند که مشخصاً اخبار را گرد آورده و کتب تاریخى را تدوین کرده اند. ازاین رو برخى تاریخ نگاران مسلمان را نام مى بریم که در سه قرن نخست هجرى به ثبت و کتابت تاریخ همت گماشته اند. «فؤاد سزگین» با پژوهشى که در این باره انجام داده، تقریباً فهرست جامعى از تاریخ نگاران قرون نخستین را گرد آورده است و آنان را در ذیل چند موضوع و به تفکیک دو دوره اموى و عباسى تا حدود سال ۴۳۰ ه. ق طبقه بندى کرده است؛ موضوعاتى مانند تاریخ نگاران عصر جاهلى، سیره نگاران، تاریخ نگاران تواریخ عمومى، تدوینگران تاریخ هاى محلى و شهرها به تفکیک مناطق و بلاد و پدیدآورندگان آثار فرهنگى و تمدنى. اکنون شمارى از مشاهیر سه قرن نخست این فهرست ۲۱۷ نفرى با در نظر گرفتن ترتیب زمانى نام مى بریم:
– سعید بن سعد بن عباده خزرجى (صحابى پیامبر (صلی الله علیه و آله))؛
– ابویحیى (ابومحمد) سهل بن ابى خیثمه (حثمه) مدنى انصارى (در عصر معاویه)؛
– ابومحمد سعید بن مسیب بن حزن مخزومى (۱۳- ۹۴ ه. ق)؛
– عروه بن زبیر بن عوام اسدى (۲۳- ۹۴ ه. ق)؛
– ابان بن عثمان بن عفان (م. ۹۵/ ۱۰۵)[۳۱]؛
– وهب بن منبه (م. ۱۱۰ ه. ق)؛
– عاصم بن عمر بن قتاده مدنى (م. ۱۲۰ ه. ق)؛
– شرحبیل بن سعد (حدود ۲۰- ۱۲۳ ه. ق)؛
– محمد بن مسلم بن عبیدالله بن عبدالله بن شهاب زهرى (بین ۵۰ تا ۵۸- ۱۲۴ ه. ق)؛
– ابواسحاق عمرو بن عبدالله سبیعى همدانى (۳۲- ۱۲۷ ه. ق)؛
– عبدالله بن ابى بکر بن محمد بن عمرو بن حزم مدنى (۵۶ یا ۶۰- ۱۳۰ ه. ق)؛
– ابوسلیمان داوود بن حسین اموى (م. ۱۳۵ ه. ق)؛
– موسى بن عقبه بن ابى عیاش اسدى (م. ۱۴۱ ه. ق)؛
– ابوعبدالله محمد بن اسحاق بن یسار مدنى (حدود ۸۵- ۱۵۰ ه. ق)؛
– ابوعروه معمر بن راشد حدانى أزدى (۹۷- ۱۵۴)؛
– ابومخنف لوط بن یحیى کوفى (م. حدود ۱۶۰)؛
– ابوایوب یحیى بن سعید بن ابان اموى کوفى (حدود ۱۱۴- ۱۹۴ ه. ق)؛
– ابوالعباس ولید بن مسلم اموى دمشقى (۱۱۹- ۱۹۵ ه. ق)؛
– ابومنذر هشام بن محمد بن سائب کلبى (م. ۲۰۴/ ۲۰۶ ه. ق)؛
– ابوعبدالله محمد بن عمر واقدى (۱۳۰- ۲۰۷ ه. ق)؛
– عبدالرزاق بن همام صنعانى (م. ۲۱۱ ه. ق)؛
– ابومحمد عبدالملک بن هشام بن ایوب حمیرى (م. ۲۱۳/ ۲۱۸ ه. ق)؛
– ابوالحسن على بن محمد مدائنى (م. ۲۲۵ ه. ق)؛
– محمد بن سعد منیع بصرى زهرى، معروف به کاتب واقدى (۱۶۸- ۲۳۰ ه. ق)؛
– محمد بن حبیب بغدادى (م. ۲۴۵ ه. ق)؛
– عمر بن شبه نمیرى بصرى (م. ۲۶۲ ه. ق)؛
– ابن قتیبه دینورى (م. ۲۷۰ ه. ق)؛
– احمد بن یحیى بن جابر بلاذرى (م. ۲۷۹ ه. ق)؛
– ابوحنیفه دینورى (م. ۲۸۲ ه. ق)؛
– محمد بن جریر طبرى (م. ۳۱۰ ه. ق).[۳۲]
پی نوشت:
[۱]. رجال النجاشى، ج ۱، ص ۵۷.
[۲]. شرح احقاق الحق، مرعشى نجفى، ج ۷، صص ۳۹۲ و ۴۰۵.
[۳]. مثلًا کتاب« التاریخ العربى والمؤرخون»، شاکر مصطفى، صص ۲۶۴ ۱۲۱ در ذیل مکاتب تاریخنگارى؛ و فؤاد سزگین، در کتاب« تاریخ التراث العربى»، مجلد اول، التدوین التاریخى، هرکدام شمار اندکى، حدود پانزده نفر، اخبارى و مورخ شیعه را آوردهاند و اکثریت سنىاند. البته ما این فهرستها را نمىپذیریم، اما گویا براساس همان نگرش، از مورخان شیعه چشم پوشى شده است.
[۴]. کتابهاى« تأسیس الشیعه» نوشته« سید حسن صدر»،« الذریعه» اثر« آقابزرگ تهرانى» و« اعیان الشیعه» تألیف« سید محسن امین» بیانگر همین عقیده است.
[۵]. براى آگاهى بیشتر ر. ک: عبدالعزیز نورولى، اثر التشیع على الروایات التاریخیه، ص ۳.
[۶]. البته در دوران معاصر نیز، با وجود گسترش امکانات، تا حدى شیوه تاریخنگارى چنین است.
[۷]. منهج البحث و التدوین التاریخى عند العرب، محمد عبدالکریم، وافى، ص ۱۸۱.
[۸]. التاریخ العربى و المؤرخون، شاکر مصطفى، ج ۱، صص ۷۵ و ۷۶.
[۹]. التاریخ العربى و المؤرخون، ج ۱، صص ۷۵ و ۷۶.
[۱۰]. تاریخ الاسلام، ذهبى، ج ۹، ص ۱۳ ذیل حوادث سال ۱۴۳ براى آگاهى بیشتر از مدونات اولیه تا اوایل قرن دوم هجرى، مراجعه شود به: تدوین السنه الشریفه، سید محمد رضا، حسینى جلالى، صص ۴۷- ۲۶۰.
[۱۱]. براى مطالعه شرححال او ر. ک: الطبقات الکبرى، ابنسعد، ج ۴، ص ۴۴.
[۱۲]. المعارف، ابنقتیبه، ص ۵۴۱؛ الفهرست، الندیم، ص ۵۵.
[۱۳]. ابوعمرو زبان( عریان) بنعلاء بن عماربن عریان مازنى تمیمى بصرى؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج ۶۷، ص ۱۰۳؛ تاریخ الاسلام، ذهبى، ج ۹، ص ۶۸۳.
[۱۴]. اقرع بن حابس بن عقال مجاشعى تمیمى؛ تاریخ الاسلام، ذهبى، ج ۳، ص ۲۸۵؛ الاعلام، زرکلى، ج ۲، ص ۵.
[۱۵]. مخرمه بننوفل بناهیب بنعبد مناف بن زهره قرشى؛ الاستیعاب، ابنعبدالبر، ج ۳، ص ۱۳۸۰.
[۱۶]. جبیر بن مطعم بن عدى بن نوفل بن عبد مناف بن قصى قرشى؛ همان، ج ۱، ص ۲۳۲.
[۱۷]. حویطب بنعبد العزىبن ابىقیس بنعبدود قرشى عامرى؛ همان، ج ۱، ص ۳۹۹.
[۱۸]. نخار بن اوس بنابیر بنعمرو بن عبدالحارث؛ جمهره انساب العرب، ابنحزم، ص ۴۴۸؛ الاعلام، زرکلى، ج ۸، ص ۱۴.
[۱۹]. ر. ک: الفهرست، الندیم، ص ۵۹.
[۲۰]. ر. ک: تاریخ مدینه دمشق، ج ۶۷، ص ۱۰۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۶، ص ۴۰۸.
[۲۱]. التاریخ العربى والمؤرخین، شاکر مصطفى، صص ۹۲- ۱۰۱؛ علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى، صادق آیینهوند، ج ۱، صص ۱۲۵- ۱۳۲.
[۲۲]. المغازى الاولى و مؤلفوها، جوزف هوروویتس، مقدمه مصطفى سقا، صص« ه» و« و».
[۲۳]. علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى، صص ۲۳۷- ۲۴۸ به نقل از: نشوار المحاضره و أخبار المذاکره، ابوعلى تنوخى و الإعلان بالتوبیخ لمن ذم اهل التاریخ، سخاوى.
[۲۴]. میسر و قداح نام دو آلت قمار است و مىتواند عنوان تاریخ روزگارى باشد که با آن دو قمار مى کردند.
[۲۵]. منهج البحث و التدوین التاریخ عندالعرب، محمد عبدالکریم، صص ۱۹۳- ۱۹۶.
[۲۶] غفورى، محمد، نقش شیعه در تاریخ نگارى اسلامى، ۱جلد، مشعر – تهران – ایران، چاپ: ۱، ۱۳۹۴ ه.ش.
[۲۷]. التاریخ العربى و المورخون، ص ۱۳۵.
[۲۸]. الاعلام، ج ۴، ص ۱۸۹.
[۲۹]. منهج البحث و التدوین التاریخى عندالعرب، ص ۲۱۸.
[۳۰]. علم التاریخ عند العرب فکرته و فلسفته، نزار عبداللطیف، حدیثى، صص ۵۴- ۵۷.
[۳۱]. وى به مغازى پیامبر(ص) اهتمام داشته است، ولى چون در وجودداشتن نوشتهاى منتسب به وى تردید شده، چه بسا ممکن است نویسندگان، شخصیت أبانبنعثمان احمر شیعى و صاحب کتاب« المبدأ والمبعث والمغازى» را با وى اشتباه کرده باشند؛ تاریخ نگارى در اسلام، سید صادق سجادى و هادى عالمزاده، ص ۴۹.
[۳۲]. تاریخ التراث العربى، ج ۱، بخش دوم، التدوین التاریخى.
منبع: کتاب نقش شیعه در تاریخ نگارى اسلامى.