بررسی تاریخی شخصیت و قیام یحیی بن زید و شهادت او

بررسی تاریخی شخصیت و قیام یحیی بن زید و شهادت او

۱۳۹۵-۰۵-۲۸

943 بازدید

یحیی بن زید فرزند زید و نوه امام سجاد (ع) است. وی پس از شهادت پدرش، قیام علیه خاندان بنی امیه و بنی مروان را ادامه را می دهد. او پس از شهادت پدرش زید و شکست قیام زیدیان، به همراه یارانش به سمت خراسان فرار می کند. در خراسان سپاه تازه ای شکل می دهد، اما در برابر سپاه حاکم خراسان شکست خورده و به شهادت می رسد.

پدر یحیی بن زید

زید بن علی (ع) پدر یحیی بن زید در سال ۷۸ قمری به دنیا آمد.[۱] وی از مادری به نام حورا به دنیا آمد. او کنیزی با نجابت و از اهالی سند بود که مختار بن ابی عبیده ثقفی او را خرید و به امام سجاد (ع) اهدا کرد که زید فرزند اول او بود.[۲]

مقام علمی زید آن قدر معروف و مسلم بود که او را از علمای آل محمد(ص) شمرده اند. امام صادق (ع) درباره اش فرمود: رَحِمَ اللهُ زِیدًا إِنِّهُ الْعَالِمُ الصَدُوقُ؛[۳] خدا زید را رحمت کند؛ او عالمی درست گفتار بود.»

قیام زید بن علی

زید بن علی (ع) مورد حمایت برادرش امام محمد باقر(ع) و برادرزاده اش امام جعفر صادق (ع) بود. امام باقر(ع) درباره برادرش زید فرمود: «او بزرگ خاندان خویش و خون خواه شهیدان آل محمد (ص) است.»[۴]

زید نیز خودش خون خواهی سرور شهیدان امام حسین (ع) و یاران بزرگوارش را یکی از دلایل قیام خود معرفی می کند و اهداف خود را چنین برمی شمارد: «من برضد آنانی که باجدم حسین (ع) جنگیدند، قیام کرده ام.»[۵]

همین مطلب را شیخ مفید نیز تأیید می کند و می نویسد: «هدف او خون خواهی امام حسین(علیه السلام) بود.[۶]

تولد یحیی بن زید

یحیی بن زید در سال۹۷ و یا قولی دیگر ۱۰۷ قمری در شهر مدینه به دنیا آمد. وی در سال ۱۲۵ قمری به شهادت رسید که بنابر اختلاف اقوال در تاریخ تولدش، او به هنگام شهادت ۱۸ یا ۲۸ سال سن داشته است.[۷]

یحیی چهره ای زیبا و پوستی سفید داشت، موهایش کوتاه و جوانی با ابهت بود، همواره در میدان جنگ، پیش تاز و از جلوداران لشکر به شمار می رفت و از کثرت دشمن، هراسی نداشت و تنهایی او را از پای در نمی آورد؛ او جوانی پاک دامن، نیکوخصال و عالم و شجاع و پارسا بود.[۸]

همسر و فرزندان یحیی بن زید

یحیی بن زید با دختر عموی خود به نام «محنه» دختر عمرالاشرف (اطرف) بن علی بن الحسین (ع) ازدواج نمود.[۹]

فرزندان یحیی به درستی مشخص نیستند و در این زمینه، دید گاه های مختلفی بیان شده است؛ ازجمله این که یحیی بن زید فرزندانی داشته که همگی آنها در کودکی از دنیا رفته اند.

عبدالحی حبیبی می نویسد: بعد ازکشته شدن ابومسلم، عده زیادی از مردم دور «اسحاق ترک» جمع شدند و به ماوراءالنهر رفتند و مردم را به رسالت ابومسلم فراخواندند. برخی عقیده داشتند که اسحاق ترک، از علویان و از اولاد یحیی بن زید است که از دست عمال اموی فرار کرده است.[۱۰]

تعامل یحیی بن زید با امام صادق (ع)

یحیی در زمان پدر مانند یک سرباز، گوش به فرمان پدر بود و مانند شاگردی وفادار، امر او را اطاعت می کرد. بنابراین، تا زمانی که قیام زید مورد تأیید ائمه (ع) بوده، قیام یحیی نیز مورد تأیید است؛ زیرا قیام یحیی، ادامه راه پدر بنابر سفارش او بود. به همین دلیل، بعضی از متفکران شیعه که قیام زید را جنبشی شیعی دانسته اند، قیام یحیی بن زید را نیز ادامه قیام زید می دانند.

در مورد اجازه گرفتن یحیی از امام صادق (ع)درباره قیام خود، به نظر می رسد که یحیی فرصت نکرد تا از امام اجازه بگیرد؛ زیرا جو خفقانی که بعد از شهادت زید در کوفه به وجود آمده بود، طرف داران و هواداران زید نمی توانستند به آسانی تردد کنند، چه برسد به یحیی که متهم ردیف دوم قیام زید بن علی است.

اکنون برخی از اقوال و روایاتی که به رابطه یحیی با امامان و تعامل او با امام صادق (ع)پرداخته اند، از لحاظ تاریخی بررسی و تحلیل می کنیم:

۱. اعتراف یحیی بن زید به امامت امامان شیعه

حافظ علی بن محمد خزاز قمی با وسایطی چند از یحیی بن زید چنین نقل کرده است: «یحیی بن زید می گوید: از پدرم پرسیدم که امامان بعد از پیغمبر (ص) کیانند؟ فرمودند: ائمه دوازده نفرند که چهار نفر آن ها گذشته اند و هشت نفرآنها باقی مانده اند. عرض کردم: آنها را نام ببر؟

فرمودند: چهار نفر آن ها که گذشته اند، علی بن ابی طالب و حسن و حسین و علی بن الحسین و اما هشت نفر باقی هستند: برادرم محمدباقر و بعد از او، فرزندش جعفر و بعد از او، فرزندش موسی و بعد از او، فرزندش علی و بعد از او، فرزندش محمد و بعد از او، فرزندش علی و بعد از او، فرزندش حسن و بعد از او، فرزندش مهدی (علیه السلام)هستند.

عرض کردم: ای پدر آیا تو از آنها نیستی (از دوازده امام)؟ فرمودند: نه اما من از عترت پیامبر(ص) هستم. گفتم: ای پدر، این اسامی را از کجا دانستی؟ در جواب گفت: این عهدی است معهود که از رسول خدا (ص) به ما رسیده است.»[۱۱]

۲. حزن امام صادق (ع) پس از شهادت یحیی بن زید

حزن و اندوه فراوان امام صادق (ع) و گریه شدید آن حضرت پس از شهادت یحیی، گویای این مطلب است که یحیی در نزد امام، مقام و مرتبه ای خاص داشت این نکته ناگفته نماند که حب و بغض امام (ع) نسبت به افراد، فقط جنبه عاطفی ندارد، بلکه روی حساب و جنبه الهی است؛ هرکس محبوب خدا باشد، محبوب امام است و هرکس مبغوض خدا باشد، در نزد امام نیز همان است.

درباره حزن و اندوه امام، نوشته اند: «در شهادت یحیی بن زید گریست و اندوهش شدید شد و فرمود: خدا رحمت کند پسر عمویم یحیی را و ملحق فرماید او را به آباء و اجدادش!» [۱۲] علامه امینی می فرماید: «امام صادق (ع) نیز بر یحیی بن زید گریه کرد و بر او رحمت فرستاد، پس سلام خدا بر او و روح پاک او باد!»[۱۳]

در شرح صحیفه سجادیه آمده است: «گریه امام صادق (ع) بر یحیی بن زید و شدت اندوه و دعای خیر حضرت برای وی، دلیل است بر این که یحیی بن زید عارف به حق و معتقد به امامت بود و برنامه قیام او، همان برنامه پدرش زید بن علی بود. درود خدا بر او باد!»[۱۴]

 یحیی بن زید و روایت صحیفه سجادیه

متوکل ثقفی بلخی ، از پدرش متوکل بن هارون نقل می کند که گفت: ملاقات کردم یحیی بن زید بن علی (ع) را پس از شهادت پدرش وقتی به سوی خراسان می رفت. به ایشان سلام نمودم. به من فرمود: «از کجا می آیی؟» گفتم: از حج.

آن گاه از من درباره اهلش و عموزادگان خویش که در مدینه بودند پرسید و از حال حضرت جعفر بن محمد (ع) پرسش فراوان نمود. من در جواب، حال آن حضرت و احوال و بستگان ایشان و اندوهشان بر شهادت پدرش زید بن علی را به او خبر دادم. پرسید: «آیا تو پسر عمویم حضرت جعفربن محمد (ع) را ملاقات نمودی؟» گفتم: آری.

گفت: «آیا از او شنیدی که از کار من چیزی بگوید؟» گفتم: آری.گفت: «به چه صورت از من یاد فرمود؛ به من بگو؟» گفتم: فدایت شوم، نمی خواهم آن چه را از آن حضرت شنیده ام در برابر تو بیان کنم! گفت: «آیا مرا از مرگ می ترسانی؟ بگو آن چه شنیده ای!» گفتم : از او شنیدم که تو کشته می شوی و بدنت را به دار می آویزند؛ چنان که پدرت کشته و به دار آویخته شد.

پس چهره اش تغییر کرد و گفت: «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشاءُ و یُثبِت و عِندُه اُم الکِتاب؛[۱۵] خدا هر سرنوشتی را بخواهد محو می کند و یا ثبت می نماید و ام الکتاب نزد اوست.»

سپس یحیی پارچه ای را طلب کرد و صحیفه قفل خورده و مهر کرده ای را از آن خارج کرد. و مهر آن را نظاره نمود و بوسید و گریه کرد. آن گاه مهر را شکست و قفل را باز کرد. سپس صحیفه را گشود و بر چشم خود گذاشت و بر چهره خود مالید و گفت: «به خدا قسم ای متوکل، اگر نبود مطلبی که درباره کشته شدن و به دار آویختنم از پسر عمویم نقل کردی، بی شک این صحیفه را به تو نمی دادم.»

ولی می دانم که گفتار حضرت صادق (ع) حق است و آن را از پدرانش گرفته و به زودی صحت آن روشن خواهد شد و من ترسیدم که چنین علمی به دست بنی امیه افتد و آن را از دیده ها بپوشانند و درگنجینه های خویش برای خود ذخیره کنند.

از این رو، آن را بگیر و مرا در مورد حفظ آن خاطر جمع کن و منتظر باش تا چون خداوند در کار من و این قوم حکم خود را جاری سازد، این صحیفه را که امانت من نزد توست، به دو پسر عمویم محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله بن حسن بن علی برسان!»

متوکل گفت: من صحیفه را گرفتم و چون یحیی بن زید به شهادت رسید، به مدینه رفتم و امام صادق (ع) را زیارت کردم و قصه یحیی را برای آن حضرت گفتم.

آن حضرت گریست و به شدت بر یحیی اندوهگین شد و فرمود: «خدا عمو زاده ام را رحمت کند و به آباء و اجدادش ملحق سازد! اکنون آن صحیفه کجاست؟» گفتم: اینک این همان صحیفه است.

آن گاه آن را باز کرد و فرمود: «به خدا قسم این خط عمویم زید و دعای جدم علی بن الحسین (ع) است!» سپس به فرزندش فرمود: «ای اسماعیل، برخیز و آنچه تو را به حفظ و نگه داریش امر کردم، بیاور.» سپس اسماعیل برخاست و صحیفه را آورد؛ گویی همان صحیفه ای بود که یحیی بن زید به من داده بود.

پس حضرت صادق (ع) آن را بوسید و برچشم خود نهاد و فرمود: «این خط پدرم و املا جدم درحضور من است.» عرض کردم: ای پسر رسول خدا (ص) اگرمصلحت بدانید، آن را با صحیفه زید و یحیی مقابله نمایم.

پس اجازه داد و فرمود: «تو را برای این عمل شایسته دیدم.» پس آن دو را مقابله کردم و دیدم که هر دو یکی است و حتی در یک حرف هم اختلافی بین آن دو نیست .پس از آن حضرت اجازه خواستم که صحیفه یحیی را بنابر وصیتش، به عموزادگانش، پسران عبدالله بن حسن، تحویل بدهم.

قیام یحیی بن زید و نحوه به شهادت رسیدن او

امامزاده یحیی بن زید، پس از شکست قیام کوفه و بر دار رفتن پیکر خونین پدر، با ده تن از شیعیان انقلابى شهر را به قصد خراسان ترک گفت.[۱۶]

وی بعد از آن که از کوفه خارج شد، براى وداع کنار تربت سید الشهداء (ع) حضور یافت و پس از زیارت آن مکان مقدس عازم «مدائن» در عراق، گردید. در آن دیار، مدتی در منزل دهقانى از محبین اهل بیت (ع) به سر برد و قبل از دستگیری، به یارى والى مدائن از آن شهر خارج شد. اندکى بعد، خبر ورود یحیى به شهر تاریخی «ری» قلب شیعیان را شاد ساخت.

پس از اقامت کوتاهی در «ری» یحیی بن زید راهی سمنان شد و در خانه شیعه مخلص آن شهر، زیاد بن ابی زیاد قشیرى اقامت گزید.[۱۷]

بعد از ترک سمنان یحیی بن زید به سوی خراسان شتافت. شیعه در خراسان، بیش از دیگر سرزمین ها نیرومند و با اقتدار جلوه می کرد.

یحیی بن زید همراه یارانش در سرخس به خانه عمرو تمیمى و حکم بن زید، که از دوستداران اهل بیت (ع) بودند، وارد شد.[۱۸]

از سرخس تا «مرو»، مرکز حکومت خراسان، ۱۸۰ کیلومتر بود. کاروان یحیی بن زید در کاروانسرای «حفصه»، در چند فرسخی کاخ حاکم خراسان نصربن سیار، اردو زد. خبر ورود یحیی وحشتى عجیب در دل دولت مروان اموى ایجاد کرد. نصر بی درنگ گروهى را مأمور دستگیرى وى کرد. عصمت، که فرمانده گروه بود، فرمان محاصره کاروانسرا را صادر کرد. به هر ترتیبی بود، زید و یارانش از محاصره گریختند و راهی بلخ شدند.[۱۹]

کاروان خسته یحیی بن زید به شهر «بلخ» رسید. بلخ شهرت جهانی داشت و بزرگان آن همه شیعه و از سادات حسینى شمرده می شدند. کاروان یحیی در خانه یکى از شیعیان شهر به نام «جریش بن عبدالرحمن شیبانی» مسکن گرفتند.[۲۰]

دستگیری یحیی بن زید و زندانی شدن او

دوستان اهل بیت (ع) از گوشه و کنار خراسان به بلخ می آمدند تا با یحیی بن زید دیدار کنند. او هنوز خاطره قیام پدرش زید را فراموش نکرده بود و نیک می دانست که داعیان بنى عباس چگونه با نیرنگ در پى قدرت می دوند. او می خواست مردم را بیدار سازد تا فریب شعارهاى دروغین جاه طلبان و دنیاپرستان را نخورند و عمروعاص ها و ابوموسی ها پرچمداران مسلمین نگردند.

بدین ترتیب، بلخ مرکز فرماندهى و ترویج نشر فرهنگ اهل بیت (ع) شد. هنوز زمینه قیام عمومى شیعیان فراهم نشده بود که حکم دستگیرى وى به نصربن سیار، حاکم بزرگ خراسان، ابلاغ شد. این حکم به وسیله والى کوفه یوسف بن عمر صادر و به تمام ولایات خراسان ابلاغ گردیده بود. به زودى پیکی محرمانه نزد والى بلخ عقیل بن مَعقَل شتافت تا به هر طریق ممکن یحیی بن زید را دستگیر کند.[۲۱]

عقیل بن معقل، حاکم مزدور بلخ فرمان داد همه ساکنان کوچک و بزرگ شهر در مسجد جامع گرد آیند. اهالى ستمدیده بلخ در مسجد شهر گرد آمدند. حاکم تک تک اهالى را در برابر چشمان حیرت زده خانواده شان شلاّق زد. مزدوران او با کمال وقاهت و بى شرمى ششصد تازیانه بر بازوان جریش بن عبدالرحمن شیبانی، میزبان یحیی، زدند. وی، در حالى که شکنجه را تحمل می کرد، گفت: «به خدا سوگند، حتى اگر یحیى بن زید زیر گام هایم باشد به شما نخواهم گفت!»

فرزند نوجوان او «قریش»، که هنوز لذّت ایمان و مبارزه در راه خدا را نچشیده بود، با مشاهده وضع اسفناک پدر صفوف فشرده جمعیت شکنجه دیده بلخ را گسست و پایگاه یحیى را نشان داد. بدین ترتیب، طرح قیام شکست خورد و یحیى دستگیر شد. او و همراهان دلیرش را به زنجیر کشیدند و به مرو اعزام کردند.

آزادی یحیی بن زید و قیام مجدد او

یحیى مدت ها در سیاهچال هاى مرو به سر برد تا این که ولید بن یزید بر اریکه قدرت تکیه زد و فرمان آزادى وى را صادر کرد.

حاکم خراسان، یک رأس اسب، یک جفت نعلین و مقدارى توشه در اختیار یحیی بن زید نهاد و کسانى را گماشت تا وى را شهر به شهر تا عراق همراهی کنند. وقتی کاروان یحیی که شمارشان به هفتاد نفر می رسید، وارد نیشابور شد. فرماندار شهر عمر بن زراره سراسیمه محل فرود کاروان را محاصره کرد و اعلام جنگ داد.[۲۲]

امیر کاروان اظهار داشت: «ما براى جنگ نیامده ایم و از زندان نیز نگریخته ایم. پس از تهیه توشه، شهر را ترک می کنیم و مسیر عراق پیش می گیریم.»

سپاه نیشابور به سخنان او اعتنا نکردند و ارتش اموى آماده نبرد شد. یاران دلیر یحیی بن زید به قلب اردوگاه دشمن یورش بردند و توانست فرمانده سپاه دشمن را به قتل برسانند. سپاه یحیی بن زید که اکنون آزاد شده بودند با غنایم به دست آمده از ارتش شکست خورده حاکم نیشابور از عزیمت به عراق منصرف شد و دیگر بار آهنگ بلخ و جوزجان کرد.[۲۳]

سپاه یحیى بن زید از مسیر جاده ابریشم وارد هرات شد. از راه مرغاب و میمنه عبور کرد و به انبار، خطّه انقلابیون علوی، و مرکز تابستانى حکّام جوزجان که امروز (سرپل) خوانده می شود، رسید. هفتصدتن از جوانان مؤمن و مسلمان خراسان وى را همراهى می کردند و آماده بودند در برابر سپاه بیش از ده هزار نفرى دشمن از فرزند اهل بیت (ع) دفاع کنند.[۲۴]

شهادت یحیی بن زید و یارانش

سربازان یحیی بن زید بیش از سه روز نتوانستند در برابر لشگر بزرگ پادشاه خراسان مقاوت کنند و سر انجام جمعه شعبان سال ۱۲۵ هجرى یحیی بن زید به همراه یارانش به شهادت رسید.[۲۵]

پیکر غرقه به خون حضرت یحیى را در دروازه جوزجان، محل فعلى بارگاه وی، به دار آویختند و چهار سال همچنان آویخته باقى گزاردند. در سال ۱۲۹ ق وقتى داعیان بنى عباس به قدرت رسیدند، ابومسلم خراسانی پیکر یحیى بن زید علیه السلام را از دار به زیر آورد؛ بر آن نماز گزارد و به خاک سپرد.[۲۶] تابدین وسیله مردم خراسان را به حمایت خویش برانگیزد.

اکنون تربت مطهّر شهید جوزجان، امامزاده یحیى بن زید در هزار و پانصد مترى شرق شهر سرپل در ولایت جوزجان قرار گرفته است.

جمع بندی

یحیی بن زید یکی از بزرگترین امامزادگان به شمار می رود و راه پدر شهید خود زید بن علی (ع) را ادامه داد و سرانجام در راه خونخواهی سیدالشهدا (ع) و مبارزه به حکومت امویان و مروانیان به شهادت رسید. یحیی بن زید که نوه امام سجاد (ع) می باشد یکی از راویان اصلی کتاب شریف صحیفه سجادیه است. وی معتقد به امامت ائمه دوازدگانه شیعه بوده و مورد تایید امام صادق (ع) قرار گرفته است.

پی نوشت ها

[۱] مفید، الارشاد، ج۱، ص ۱۴۸.

[۲] مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص ۱۸۶.

[۳] امینی، الغدیر، ج۳، ص ۷۰.

[۴] صدوق، امالی، ص ۳۴۹.

[۵] بغدادی، الفرق بین الفرق، ص ۴۴.

[۶] مفید، الارشاد، ج۲، ص ۱۷۲.

[۷] فقیه بحرالعلوم، قیام یحیی بن زید، ص ۴۷.

[۸] اردکانی، شخصیت و قیام زید بن علی، ص ۳۵۰.

[۹] فقیه بحرالعلوم، قیام یحیی بن زید، ص ۴۸.

[۱۰] تاریخ شیعه، ص ۲۸۱.

[۱۱] الموسوی المقرم، زید الشهید، ص ۲۶۵.

[۱۲] موسوی، لوامع الانوار العرشیه فی شرح الصحیفه السجادیه، ص ۵۲.

[۱۳] امینی، الغدیر، ج۲، ص ۳۲۸.

[۱۴] مدنی، ریاض السالکین، ج۱، ص ۱۲۲.

[۱۵] رعد/۲۹.

[۱۶] ابن اثیر، الکامل، ج۵، ص ۲۷۲.

[۱۷] الموسوی المقرم، زید الشهید، ص ۱۷۵.

[۱۸] الموسوی المقرم، زید الشهید، ص ۱۷۶.

[۱۹] الموسوی المقرم، زید الشهید، ص ۱۷۶.

[۲۰] الموسوی المقرم، زید الشهید، ص ۱۷۷.

[۲۱] حسنی، الانتفاضات الشیعیه عبر التاریخ، ص ۵۰۴.

[۲۲] ابن اثیر، الکامل، ج۵، ص ۲۷۱.

[۲۳] ابن عنبه، عمده المطالب فی انساب آل أبی طالب، ج۲، ص ۲۸۹.

[۲۴] ابن عنبه، عمده المطالب فی انساب آل أبی طالب، ج۲، ص ۲۹۰.

[۲۵] ابن عنبه، عمده المطالب فی انساب آل أبی طالب، ج۲، ص ۲۹۰.

[۲۶] ابن عنبه، عمده المطالب فی انساب آل أبی طالب، ج۲، ص ۲۹۰.

فهرست منابع

  1. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ق.
  2. ابن عنبه، احمد بن علی، عمده المطالب فی انساب آل ابی طالب، قم، موسسه انصاریان، ۱۴۱۷ق.
  3. امین، محسن، اعیان الشیعه، بیروت، انتشارات الانصاف، چاپ دوم، بی تا.
  4. امینی، عبدالحسین، الغدیرفی الکتاب والسنه والادب، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ دوم، ۱۳۶۲ش.
  5. بحرالعلوم، محمد مهدی فقیه، قیام یحیی بن زید، انتشارات وثوق قم، ۱۳۸۵ش.
  6. بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، تحقیق الشیخ ابراهیم، دارالمعرفه بیروت، لبنان، ۱۴۱۵ ق.
  7. حسنی، هاشم معروف، الانتفاضات الشیعیه عبر التاریخ، بیروت، درالکتب الشعبیه، بی تا.
  8. رضوی اردکانی، ابوفاضل، شخصیت و قیام زید بن علی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۷۵ش.
  9. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، بیروت، موسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق.
  10. مدنی، علیخان بن احمد، ریاض السالکین فی شرح صحیفه السید الساجدین، قم، جماعه المدرسین فی حوزه العلمیه بقم، ۱۴۰۹ق.
  11. مفید، الارشاد، قم، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۱۶ق.
  12. الموسوی المقرم، عبدالرزاق، زید الشهید، بی نا، بی جا، ۱۴۳۶.

منابع اقتباس

  1. کمالی سرپلی، عبدالقادر، بررسی تاریخی شخصیت یحیی بن زید، سخن تاریخ، شماره ۳، ص ۱۱۴ـ۹۴.
  2. احمدی نژاد بلخی، سید حسن، یحیى بن زید، آفتاب جوزجان، فرهنگ کوثر، شماره ۳۰، ص ۵۲ـ۵۰