یکی ازیاران امام جواد و امام هادی(ع) شخصیتى به نام ابراهیم است. وى فرزند شیبه اصفهانى و اصالتاً کاشانى است. شیخ طوسى در کتاب خود ضمن برشمارى اصحاب حضرت جواد(ع)، از او این گونه یاد کرده است:«ابراهیم شیبه الاصفهانى مولى بنى اسد و اصله من قاشان؛ [۱] ابراهیم شیبه اصفهانى ـ که در اصل از کاشان بوده ـ تحت حمایت طایفه بنى اسد قرار داشت».
همچنین طوسى او را در شمار یاران حضرت هادی(ع) آورده است.[۲]
برقى هم در کتاب خود، ابراهیم را از یاران حضرت جواد(ع)، دانسته است.[۳]
ابراهیم در نظر اندیشمندان
عدهاى از رجال شناسان نظیر شیخ طوسى و برقی، ابراهیم را ستایش یا مذمتى نکرده و به اصطلاح او را «مهمل» گذاردهاند، اما جمعى از پژوهشگران و رجالشناسان عصرهاى اخیر با توجه به نشانههایی، به تعریف و تمجید وى دست زدهاند. علامه وحید بهبهانی بر این باور است که چون شخصیت جلیل القدرى چون احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى از او حدیث نقل کرده، میتوان استنباط کرد که ابراهیم فردى موثق و مورد اطمینان بوده است.[۴]
علامه سید محسن امین عاملى روایت احمد از ابراهیم را، علامت اطمینان و اعتماد احمد بزنطى به او دانسته است.[۵]
احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى از جمله یاران با عظمت حضرت رضا(ع) بود و در اصطلاح جزء «اصحاب اجماع» به شمار میاید.[۶] برخى از رجالیون معتقدند که اگر در سند روایتی، یکى از اصحاب اجماع باشد و سند حدیث تا اصحاب اجماع مشکل نداشته باشد، ما بعد آنها احتیاج به بررسى رجال ندارد؛ زیرا اصحاب اجماع از افراد غیر موثق روایت نقل نمیکردند و چون بزنطى از ابراهیم شیبه روایت نقل کرده، معلوم میشود او را فرد مطمئنى میدانسته است.[۷]
علامه بهبهانى در این باره میگوید: «روى عنه احمد بن ابى نصر و فیه اشعار بوثاقته؛ از ابراهیم کسى مثل احمد بن محمد بن ابى نصر روایت نقل کرده و همین نشانه موثق بودن ابراهیم است».[۸]
مامقانى هم در مورد این شخصیت با توجه به مکاتبهاى که او با حضرت هادی(ع) داشته، گوید: «فیه دلاله على دیانه الرجل و غایه احتیاطه فى الدین و منه یستشمّ حسنه؛[۹] یعنى این مطلب از دین مدارى و نهایت احتیاط ابراهیم در مذهب، حکایت میکند و از آن نیکو بودن او استشمام میشود».
شیخ على نمازى هم با اشاره به این نامهنگارى گوید: لإبراهیم … مکاتبه … تدل على دیانته و احتیاطه فى الدین؛[۱۰] او داراى نامهاى است که بر دیانت و احتیاطش در دین دلالت دارد».
راویان از ابراهیم
از ابراهیم بن شیبه ظاهراً فقط دو نفر روایت نقل کردهاند. البته منظور تعدادى است که نگارنده در تحقیق خود به آنها دست یافت. آن دو عبارتاند از: ۱.احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطی ؛۲ . موسى بن جعفر بن وهب.[۱۱] بنابراین ابراهیم دو شاگرد داشته که یکى از آنها جزء اصحاب اجماع و بسیار جلیل القدر است.
اساتید ابراهیم
ظاهراً ابراهیم فقط از محضر امام جواد و امام هادی(ع) روایت و حدیث نقل کرده است. البته مطالبى که او از آن دو بزرگوار آورده، بسیار اندک است. شاید علتش این بوده که کمتر به محضر آنان حاضر میشده و این احتمالاً ناشى از بعد مسافتى بوده که میان او و ائمه زمان وى وجود داشته. به هر حال، ابراهیم از حضرت جواد(ع) فقط دو روایت به سینه سپرد و گزارش داد و از حضرت هادی(ع) تنها یک روایت. برخى معتقدند که ابراهیم تنها از حضرت جواد(ع) روایت و گزارش حکایت کرده است.[۱۲]
ما معتقدیم علت اینکه شرح حال بسیارى از راویان شیعه داراى ابهامات فراوانى است، جوّ خفقان آلودى است که در عصر اموى و عباسى بر آنان حاکم بود. حکام ستمگر وقت به شدت با شیعیان و حتى پیشوایان آنان مبارزه میکردند و در پى از بین بردن آل پیامبر(ص) و دوستدارانشان بودند. به همین جهت، چون طیف وسیعى از تاریخ نگاران و سیرهنویسان وابسته به دربار اموى و عباسى بودند، در نوشتن شرح حال شیعیان و رهبرانشان اهتمام نداشتند و یا کمتر در این زمینه کوشش میکردند. ابهامات مزبور حتى در مورد وابستگان نزدیک اهل بیت(ع) و حتى خود آنها هم به چشم میخورد.[۱۳]
جریانهای فکرى انحرافى
همواره در اعصارى که ائمه هدی(ع) زندگى میکردند، گروهها و دستههایی وجود داشتند که در رویارویى با مرام و مسلک اهل بیت، گام برمیداشتند و اسباب و علل گمراهى مردم را فراهم میساختند. به طور مسلم، بسیارى از این گروهها ساخته و پرداخته کارگزاران حکومتهاى ستمگر وقت بودند و هدف آنها مقابله با حرکت اصیل تشیع و مشغول ساختن رهبرى شیعه به نحلههاى بیاصل و بنیان و آلوده به انحراف و کفر و شرک بود تا غاصبان حکومت بتوانند راحتتر ترکتازی کنند. از سوى دیگر، آنان در صدد بودند با ایجاد شبهه و تردید در مبانى فکرى شیعه، برتری عقیدتى اهل بیت را به چالش بکشند و ائمه هدى را در نظر و نگاه عامه، بیارزش جلوه دهند.
هدف دیگر سیاست بازان اموی و عباسى موجه جلوه دادن ستمگریهاى خلفاى حکومتگر و کمرنگ یا بیرنگ کردن رسواییهاى فکرى و اخلاقى و فسادهایى بود که سراپاى وجودشان را فراگرفته بود. حربه جعل حدیث هم که در جهت تطهیر خلفاى ستمگر از پلیدیها و زدودن قداست و نورانیت از ساحت اهل بیت در سایه احادیث سهو و نسیان و نسبت دادن شمارى از گناهان و آلودگیها به دامان مطهر آنان بود ـ سمت و سویش در این محور قرار داشت. البته دنیاپرستى و پیروى از هواهای نفسانى و ضعف ایمان و عدم بهرهگیرى از یاران درجه اول و خصوصاً اصحاب سرّ ائمه و بالاخص اهل بیت (ع)ـ چه از روى عمد و اختیار و چه به سبب موانعى که حاکمان جابر براى هواداران ائمه یا افرادى که در پى یافتن حقیقت بودند ـ از عوامل دیگرى است که میتوانست زمینه ظهور و بروز فرقههای انحرافى را فراهم سازد.
بنابراین نمیتوان گفت که در پیدایش گروههاى مخالف ائمه ـ در اصول یا فروع یا هر دو ـ فقط سلطه حاکمه دخالت داشته است. به هر حال، جریانهاى فکرى ضد شیعى در عصر امام هادی(ع) هم وجود داشت و این بزرگوار همانند پدران گرامى خود، با تمام توان خود به مبارزه با آنها پرداختند و از افرادى که در این زمینه میتوانستند به انتشار فکر اصیل شیعه دست بزنند، بهره میجستند. بدین ترتیب، نشر مبانى امامیه و برطرف ساختن شبههها، مهمترین دغدغه اهل بیت عصمت و طهارت در طول حیات نورانى آنان در بیش از دو قرن بود. در واقع تمامى آن فرزانگان براى تثبیت موانع عقیدتى خود، فدا شدند و رداى شهادت به تن کردند.
در نامهای که ابراهیم به امام هادی(ع) نگاشته، به اوضاع اسفبارى که برخى منحرفان رقم زده بودند، اشاره شده است. این نامه را در ادامه ذکر خواهیم کرد.
روایتهای ابراهیم بن شیبه
از روایتهای ابراهیم شیبه چندان اطلاعى در دست نیست. آنچه میدانیم، سه روایت و گزارش است که در جوامع شیعى ذکر شده است و اینک به نقل آنها میپردازیم:
۱. احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى از ابراهیم شیبه نقل کرده است که او گوید: به ابو جعفر(امام جواد)(ع) نامه نوشته، در مورد کامل خواندن نماز در حرمین ـ یعنى مسجد الحرام و مسجد النبى ـ پرسش کردم. امام(ع) در پاسخ مرقوم فرمودند:
«کان رسول الله(ص) یحب اکثار الصلاه فى حرمین. فاکثر فیها و اتم؛[۱۴] پیامبر(ص) به فراوانى نماز در حرمین علاقهمند بودند. پس در آن دو مکان، نماز زیاد بخوان و کامل به جا آور».
مرحوم مجلسی بعد از ذکر این روایت گوید: ظاهر دستور امام(ع)، واجب بودن اتمام در این دو محل است. ظاهر سخن سید مرتضى هم وجوب اتمام در همه مواضع چهارگانه (مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد کوفه و حرم امام حسین(ع)) است، اما مشهور آن است که نمازگزار مختار است قصر یا تمام بخواند و در عین حال تمام خواندن از فضیلت بیشتری برخوردار است.[۱۵]
۲. احمد بن محمد بن ابى نصر گوید: ابراهیم بن شیبه نامهاى به این مضمون به امام جواد(ع) نگاشت: نماز پشت سر کسى که ولایت امیرالمؤمنین(ع) را پذیرفته، ولى به جاى مسح روى پا، روى کفش مسح میکند، و نیز نماز به امامت کسى که مسح کشیدن را حرام میداند و با این حال، به این عمل مبادرت میورزد، چگونه است؟
امام(ع) پاسخ فرمودند:
«ان جامعک و ایاهم موضع فلم تجد بدّاً من الصلاه، فأذّن لنفسک و أقم. فان سَبَقَکَ اى القراءه، فسبح؛[۱۶] اگر در جایى با چنین افرادی بودى و مجبور شدى نماز بخوانی، براى خودت اذان و اقامه بگو. اگر امام جماعت در قرائت از تو پیشى گرفت، تسبیح بگو».
توضیح: برخى از مذاهب اهل سنت، مسح روى کفش را در وضو به جاى مسح روى پا مجاز میشمرند، ولى پیداست که از نظر شیعه امامیه چنین وضویى باطل است. در ایه ششم سوره مائده به مسح روى پا تأکید شده است و وقتى وضو باطل شود، نماز هم باطل خواهد شد. در روایتى از پیامبرخدا(ص) آمده است: نماز بدون طهارت تحقق پیدا نمیکند. بر این پایه، امام جماعتى که چنین وضویى دارد، طاهر و قابل اقتدا نیست. ولى اگر مسئله تقیه و ترس از دشمن مطرح باشد، انسان بایستى به ظاهر وانمود کند که به چنین امامى اقتدا کرده است. در حدیث مزبور، امام(ع) به ابراهیم میفرماید به ظاهر وانمود کند به امام جماعت مخالفان اهل بیت اقتدا کرده، اما در واقع براى خودش حمد و سوره بخواند و اگر دید که نمیتواند به قرائت امام جماعت برسد، به جاى حمد و سوره، سبحان الله بگوید که در وقت ضرورت، کافى و کارساز است.
ابراهیم در آن فضاى خفقان آلود عباسى با مشکل دیگرى هم مواجه بود و آن اذان و اقامه بود. مخالفان اهل بیت در آن دو شعار اسلامى هم دست برده و جملههایى از آن را حذف یا دگرگون ساخته بودند؛ مثلاً آنها «حى على خیر العمل» را به «الصلاه خیر من النوم» (نماز از خوابیدن بهتر است) تغییر دادند.
به همین دلیل، اذان و اقامه مخالفان هم غیر شرعى بود. امام(ع) براى رفع این مشکل، به ابراهیم میفرماید که براى خودش و به طور آهسته اذان و اقامه صحیح بگوید و سپس به خواندن نماز بپردازد.[۱۷]
ناهنجاریهای عصر ابراهیم
به دلیل خفقان سیاسى موجود در عصر ائمه، شیعیان و هواداران اهل بیت با مشکلات فراوانى مواجه بودند. این نابسامانیها در عصر امام جواد و امام هادی(ع) هم فراوان بود. در ذیل به برخى از آنها اشاره میشود.
۱. مشکلات اقتصادى
حکام مخالف اهل بیت(ع)، چون هیچ تمایلى به بقاى شیعه و رهبرانشان نداشتند، آنان را در تنگناهاى شدید مالى قرار میدادند تا هر گونه قدرتى را از پیروان ولایت سلب کنند. این شیوه امویان و عباسیان، هر چند به ظاهر از جمله عوامل مهم براى سلطه جائرانهشان به شمار میآمد، اما در واقع از جمله عوامل زمینهساز براى رویکردهاى مبارزاتی شیعیان بود که باعث میشد طومار ننگین ستمگران در هم پیچیده شود.
۲. محصور کردن رهبران شیعه
از معضلات درخور توجه شیعه بلکه مهمترین مشکل ولایتمداران در عصرهای اولیه اسلام، حصار محکمى بود که از طرف خلفاى ستمگر وقت پیرامون امامان اهل بیت(ع)[۱۸] کشیده بودند تا آنان نتوانند به نشر و گسترش فرهنگ اصیل خود که اسلام ناب محمدى بود، بپردازند.
۳. فرقههای منحرف
غالیان (که قائل به الوهیت امامان بودند)، زیدیه، واقفه و مجسمه (که خداوند را جسم و شبیه انسان میپنداشتند) از جمله فرقهها و دستههای منحرف عصر امام جواد و امام هادی(ع) بودند و چون در آن عصر، اهلبیت در محدویت فراوانى به سر میبردند و حکام غاصب وقت، تلاش فراوانى را براى مسخ افکار شیعه و روگردان کردن مردم از آنان میکردند، فرقهها و نحلههاى بیپایه و اساس و باطل، نضج زیادى گرفتند. بدون تردید عباسیان در پر و بال دادن به این ناهنجاریهاى فکرى ـ فرهنگی، تأثیر فراوان داشتند، بلکه باید گفت یکى از روشهاى آل عباس براى رویارویى با ائمه هدی(ع) و نابود سازی تبلیغات مذهبى تشیع، تقویت جبهه مخالف بود.
البته امامان و اصحاب بزرگوارشان به طور جدى در حدى که شرایط اجازه میداد ـ با مذاهب و فرقههاى گوناگون و بدعتگزاران مبارزه میکردند. برخى از غالیان و افراد منحرف عصر امام هادی(ع) عبارت بودند از:
۱. على بن حسکه قمی؛
۲. قاسم یقطینی؛
۳. حسن بن محمد بن باباى قمی؛
۴. محمد بن نصیر.
على بن حسکه باور داشت که امام هادی(ع)، خدا و خالق و مدبر هستى است و خود ابن حسکه، خود را پیامبر و فرستاده امام میدانست و میگفت تمامى واجبات اسلامى چون زکات و حج و روزه، از پیروانش ساقط است.
نگرانى از فضاى فرهنگى آلوده
در گزارشى که ابراهیم ناقل آن است، به برخى کژرویها آن عصر اشاره رفته و نام دو تن از سران کفر و الحاد آمده است. ابراهیم گوید: به امام هادی(ع) نامه نگاشته، عرض کردم: فدایت گردم، در گرداگرد ما گروهى هستند که در شناخت فضیلت شما، با سخنهاى گوناگونی که جان انسان از آنها تنفر دارد و سینهها را در تنگنا قرار میدهد، با یکدیگر اختلاف دارند و در مورد عقاید و نظریات خود روایاتى نقل میکنند که ما نمیتوانیم به صحت و درستى آنها اقرار و اعتراف کنیم؛ زیرا در آنها سخنان بزرگ و غلوّآمیزى است. از سویی، به رد انکارشان هم نمیتوانیم دست بزنیم؛ زیرا آن سخنان را به پدران شما نسبت میدهند. از این رو، ما در قبال آنها توقف میکنیم.
از جمله سخنان آنها این است که این فرموده خداوند عزوجل )ان الصلاه تنهى عن الفحشاء و المنکر( و )اقیموا الصلاه و آتوا الزکاه( را تأویل کرده، گویند: صلات یعنى مردى به این نام، نه رکوع و سجود، و نیز زکات یعنى همان مرد، نه تعدادى از درهمها و خارج ساختن مال، و آنها اعمالى از واجبات و سنتها را که شبیه زکات است و نیز گناهان را تأویل میکنند. اگر صلاح میدانید، به دوستان خود منت گذارده سخنى بفرمایید که از تأویل و گفتارهاى کفرآمیزى که آنها را به هلاکت و نیستی کشانده، ایمن گردند. متأسفانه کسانى که مطالب مزبور را ادعا میکنند، مدعیاند از جمله اولیا هستند و مردم را به طاعت خود دعوت میکنند؛ از جمله آنها على بن حسکه و قاسم یقطینى است. نظر شما درباره پذیرفتن عقاید آنان چیست؟
امام(ع) در پاسخ مرقوم فرمودند: «لیس هذا دیننا فاعتزله؛[۱۹] این پندارهای باطل جزء دین ما نیست؛ از آنها کنارهگیرى کن».
در این گزارش از انحراف و باورهاى افراطیون و بدعتگذاران و اهل هوى و دورى آنان از طریق اهل بیت عصمت و طهارت و کفر و انکار احکام شریعت سخن به میان آمده است که نشان دهنده وضعیت بسیار ناهنجار و فضاى فرهنگى مسموم و آلوده آن عصر است.
از سویى دیگر، این گزارش به ایمان و تقوای ابراهیم شیبه اشاره دارد؛ زیرا ابراهیم نه در آن حد از اعتلاى علمى بود تا خود تشخیص دهد که روایات نقل شده از سوى کسانى چون قاسم باطل و جعلى است و نه میتوانسته به انکار سخنان منحرفان بپردازد. به عبارت دیگر، تقواى ابراهیم چنین اجازه و جسارتى به او نمیداد. از این رو، براى رفع این معضل فکرى تنها به ائمه تمسک جست و از آنان استمداد طلبید تا از هلاکت و گمراهى نجات یابد.
پینوشتها:
[۱] . رجال الطوسی، ص۳۹۸.
[۲] . همان، ص۴۱۱.
[۳] . ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج۱،ص۲۳۵.
[۴] . ر.ک: تنقیح المقال، ج۱، ص۲۰.
[۵] . ر.ک: اعیان الشیعه، ج۲، ص۱۴۴.
[۶] . ر.ک: تتمه المنتهی، قمی، انتشارات دلیل ما، ص۲۳۷۱.
[۷] . ر.ک: اصول علم الرجال (تقریرات بحث ایت الله داوری)، ص۳۸۹.
[۸] . منهج المقال فى تحقیق احوال الرجال، میرزا محمد على استرآبادی به همراه تعلیقه علامه وحید بهبهانی، ج۱، حاشیه ص۲۹۲.
[۹] . تنقیح المقال، ج۱، ص۲۰.
[۱۰] . مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۱۵۷.
[۱۱] . ر.ک: اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسی، تصحیح حسن مصطفوی، ص۵۱۷.
[۱۲] . ر.ک: معجم الرجال الحدیث، ج۱، ص۲۳۶.
[۱۳] . شاید علت یا علتهاى دیگرى هم در این زمینه وجود داشته باشد.
[۱۴] . الاستبصار، شیخ طوسی، تحقیق سید حسن خرسان، ج۲، ص۳۳۰؛ الکافی، تصحیح غفاری، ج۴، ص۵۲۴.
[۱۵] . ر.ک: مرآه العقول.
[۱۶] . تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن خرسان، ج ۳، ص۲۷۶و۲۷۷.
[۱۷] . ر.ک: الامام الجواد(ع) من المهد الى اللحد، سید محمد کاظم قزوینى ، ص ۹۹و۱۰۰.
[۱۸] . یکى از تعبیراتى که میتوان آن را در مورد همه امامان به کار برد، واژه «مهدی» است. در زیارت جامعه کبیره، آن ذوات نورانی، «المهدیون» نامیده شدهاند.
[۱۹] . ر.ک: اختیار معرفه الرجال، ص۵۱۷و۵۱۸.
ایوب بن نوح
این نوشتار، به معرفى سیماى تابناک یکى از محدثان بزرگ شیعه میپردازد که رسالت نقل احادیث امامان را بر دوش میکشیده است. درباره تاریخ ولادت او، به طور دقیق نمیتوان سخن گفت، ولى از راه شناخت امامانى که او یکى از اصحاب آنان بوده و با توجه به استادان و شاگردانش، میتوان گفت که ایوب بن نوح در اواسط سده دوم هجرى در شهر تاریخى و محدثپرور کوفه در خانه محدث بزرگ نوح بن درّاج پا به عرصه هستى نهاد. پدرش نام ایوب را برایش برگزید. لقب او نخعى و کنیهاش ابوالحسین است و چون در شهر مزبور ولادت یافت، به کوفى نیز اشتهار دارد.[۱]
خاندانى که این نوباوه در آن پرورش یافت و مراحل رشد و ترّقى را سپری کرد، به گونهاى بود که شمیم و عطر ولایت اهل بیت(ع) آن را فرا گرفته و دل و جان این خانواده سرشار از مهر و عشق به امیرالمؤمنین بود.
ایوب در این فضا تنفّس میکرد و بدینسان بود که به سوى آموختن و فراگیرى معارف و حقایق ناب اسلام از سرچشمههاى زلال آن، که رهبران معصوم(ع) بودند، گرایش یافت و در این مسیر خطیر گام نهاد.
او در موقعیتى (سده دوم و سوم هجری) به مکتب آل البیت تمسک جست که گرایشهاى فکرى عجیب و چالشهاى فکرى و دینى گوناگون در قلمرو جهان اسلام وجود داشت. صاحبان اندیشههای باطل و ناصواب، با آب و تاب فراوان به تبلیغ اندیشهها و نگرشهای خود میپرداختند، ولى او توانست از میان همه راههای انحرافی، راه مستقیم را به یارى امدادهای الهى بشناسد و چون شناخت او ژرف و عمیق بود، تا آخرین لحظه از عمر خویش در این راه استقامت ورزید.
خاندان
در این خاندان نام دو شخصیت ارزنده دیگر دیده میشود: یکی، نوح بن درّاج که پدر ایوب است و دیگری، جمیل بن درّاج که برادر نوح است.
نوح بن درّاج چنان که در آغاز نوشتار اشارت شد، پدر ایوب، نوح بن درّاج (یا درّاج) است. درباره او مطلب چندانى نمیدانیم، مگر اینکه از اهل کوفه بوده، و گفتهاند که در بازار کوفه شغل ساده (بقالی) داشته است.[۲]
دانشمندان رجال گفتهاند که نوح بن درّاج از محدثان بزرگ و فقیهان برجسته به شمار میرود که در کوفه و بصره و در آخر عمر در بخش شرقى بغداد ـ در روزگار حاکمیت هارون ـ مسئولیت قضاوت را به عهده داشته است و همان گونه که برخى از چهرههاى شکوهمند شیعى همچون : على بن یقطین، عبدالله بن سنان و محمد بن اسماعیل بن بزیع به سبب مصلحتهایی وارد دستگاه حکومت میشدند، نوح بن درّاج نیز با همین انگیزهها به قضا پرداخت. قضاوت او همواره بهحقّ و منطبق بر روایاتى بود که از روش و سیره حضرت امیرمؤمنان به دستش رسیده بود و در این راه، لحظهاى از روش خود عدول نکرد.
نجاشی هنگامى که به معرفى برادر نوح، یعنى جمیل بن درّاج میپردازد، چنین میگوید: نوح بن درّاج یکی از عالمان و محدثان شیعى است، ولى او اعتقاد و باور خویش را به ولایت و مکتب تشیع خیلى آشکار نمیکرد و به تعبیر رساتر او تقیه میکرد.[۳]
همچنین نجاشى وقتى که سیماى ایوب را معرفى میکند، میگوید: پدرش در کوفه قضاوت میکرد و آرمانها و باورهای او درباره ولایت امامان شیعه صحیح و درست بود.[۴]
رجال شناس گرانقدر، کشی، نیز در این زمینه مینگارد: استادم محمد بن مسعود عیاشى گفت: از استادم ابوجعفر حمدان بن احمد کوفى درباره شأن و جایگاه نوح پرسیدم. پاسخ داد: او یکى از دانشوران فرزانه شیعى و قاضى کوفه بود. به او گفتند: چرا داخل دستگاه عباسیان شدی؟ در پاسخ گفت: من داخل حکومت نشدم و به منصب قضا تن ندادم، مگر اینکه روزى از برادرم جمیل پرسیدم: چرا در مسجد براى نماز حضور پیدا نمیکنی؟ او فرمود: چون من حتى لباس مناسبى که به مسجد بیایم، ندارم.[۵]
بخش آخر این روایت که به نقل از یکى از متون کهن رجال است، نشان میدهد تنگى معیشت گریبانگیر گروه زیادى از پیروان اهل بیت بوده است و آنان از روى ناچارى به قضاوت میپرداختهاند.
صاحب اثر گران سنگ معجم رجال الحدیث، نوح بن درّاج را در سلسه محدّثان شیعى با اعتقاد خالص و ناب به خاندان پاک پیامبر اعظم(ص) به شمار آورده است.[۶]
برخى از روایات نشان گویایى است از تشیع او و باورش به مکتب اهل بیت و رهپویى در مسیر و خط ولایت علوی؛ چنان که شیخ صدوق در داستان جالب و آموزنده زیر بدان اشاره کرده است:
دشمنان سوگند خورده امام کاظم(ع)، نزد هارون عباسى بر ضدّ آن حضرت دروغپراکنى میکردند؛ به گونهاى که ترس از دست دادن تاج و تخت سراسر جان تاریک هارون را فراگرفت. بدین سبب، روزى او حضرت موسى بن جعفر(ع) را نزد خود طلبید. در آغاز دیدار رفتار زشت و نامناسبى از هارون سر زد و خشم و کین دیرینه خود را ابراز کرد. او در حالى که سرشار از کین و حسد بود، رو به امام کرد و گفت: چرا شما اهل بیت (فرزندان علی(ع)) ادعا میکنید که از پیامبر(ص) ارث میبرید؛ در حالى که با وجود عمو (عباس)، پسر عمو (علی(ع)) از ارث محروم میشود. زمانى که رسول الله(ص) از دنیا رفت، ابوطالب قبلاً از دنیا رخت بر بسته و عباس عموى پیامبر(ص) زنده بود. پس میراث پیامبر باید به عمویش برسد، نه به على که فرزند ابوطالب است.
امام(ع) در پاسخ فرمود: مرا از پاسخ معافدار و از مسائل دیگر پرسش کن. هارون گفت: هرگز این را نمیپذیرم، مگر اینکه پاسخ مرا بدهی.
آنگاه آن حجت خدا فرمود: از حضرت على بن ابیطالب نقل شده است که اگر فرزند صلبی شخص متوفا ـ چه دختر و چه پسر ـ زنده باشند، با وجود آنان کسى از متوفا ارث نمیبرد، مگر پدر و مادر و زن و یا شوهر، و با وجود فرزندان علی، براى عمو ارث ثابت نیست. در قرآن ارث بردن عمو با وجود فرزندان، بیان نشده است، بلکه این مطلب ناصواب را ابوبکر و عمو و بنى امیه گفتهاند و سخن آنان مبناى صحیحى ندارد و از رسول خدا(ص) در این باره روایتى نرسیده است، اما عالمان فرزانهاى هستند که سخن علی(ع) را قبول دارند و بدین نظر فتوا میدهند و قضاوت میکنند و دیدگاه ابوبکر و عمر و بنى امیه را مردود و باطل میدانند.
آن گاه امام کاظم(ع)، دیدگاه نوح بن درّاج را بیان میکند و میفرماید: نوح در این مسئله برابر با کلام حضرت علی(ع) قضاوت کرده است؛ در حالى که تو (هارون) او را به عنوان قاضى بصره و کوفه منصوب کردهای.
در اینجا بود که هارون، جمعى از عالمان و قاضیان را مانند ابراهیم المدنی، فضیل بن عیاض، و سفیان ثورى را فراخواند و آنان گواهى دادند که حضرت علی(ع) در این مسئله چنین فرموده است. هارون پرسید: پس چرا شما طبق این نظر قضاوت نمیکنید؟ آنان یک صدا گفتند: ما میترسیم، ولى نوح بن درّاج ترسى ندارد و انسان شجاعى است.[۷]
جمیل بن درّاج
جمیل بن درّاج که برادر نوح بن درّاج و از همین خاندان است، بیتردید او در کمال و بزرگى و وجاهت از پیشگامان نهضت نشر اخبار اهل بیت(ع) است. تمام عالمان بزرگ شیعه، از دیر باز او را یکی پرفضیلتترین اصحاب اجماع شمردهاند و نام نیک او را بر تارک درخشان حدیث جاودان ساختهاند که در اینجا به بازگویى سخن بلند نجاشى در این زمینه بسنده میشود. وى گفتهاست: جمیل بن درّاج، ابو على نخعی، از بزرگان و چهرهاى موّجه و عالیقدر شیعى است. دو امام بزرگوار، امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)، روایت و از محضر زراره، هم بهرهمند کسب فیض کرده است. برادرش نوح بن درّاج قاضى هم از اصحاب شیعه است، ولى امرش (اعتقاد و مرام شیعى خود) را پنهان میداشت. جمیل بزرگتر از برادرش نوح بود و در آخر عمر نابینا شد و در روزگار حیات حضرت رضا(ع)، چشم از جهان فروبست.[۸]
ایوب در محضر امامان
اینک به شرح زندگى و حالات ایوب بن نوح باز میگردیم. این راوى ولامقام کوفی، در ان شهر زاده شد و مراحلى از عمر خود را در آنجا سپرى کرد و از محضر بزرگان و حدیث شناسان آن سامان بهره برد، ولى گویى از عطش و عشق سرشار به فهمیدن بیشتر و یادگیرى آموزههاى دینى جز در آستانه مکتب امامان معصوم کاسته نمیشد و چنین بود که با کوشش، تلاش و همراهى توفیق و لطف حق تعالی، شایستگى آن را یافت که محضر چهار تن از پیشوایان بزرگ خاندان عصمت و طهارت را درک کند و توفیق صحابى بودن و وکالت از سوى آنان را از آن خود سازد.
این شیخ طوسى است که در میراث گرانبهایش، او را در شمار یاران حضرت رضا(ع) و حضرت جواد(ع)، و حضرت هادی(ع) و حضرت عسکری(ع) به شمار میرود.[۹]
نجاشی میگوید: ایوب بن نوح افزون بر اینکه از گروه یاران این امامان بود، سمت وکالت و مسئولیت امور مالى و اخذ وجوهات شرعیه شیعیان را نیز از ناحیه امام هادى و امام عسکری(ع)، عهدهدار بود. البته این مسئولیت خطیر، نشانى از جایگاه و قدر و منزلت رفیع ایوب بن نوح است.[۱۰]
استادان
چنان که گفته شد، ایوب بن نوح نزد گروه زیادى از کسانى که عمر خویش را در راه فراگیرى این معارف سپرى کرده بودند، حضور پیدا کرد و دانش و اندوخته علمى خویش را بسط و توسعه داد. استادان او فراوان اند و ما به ذکر جمعى از برجستهترین آنان بسنده میکنیم:
۱. ابن ابی عمیر، ۲. عبدالله بن سنان، ۳.عبدالله بن مسکان، ۴. حریز بن عبدالله، ۵. حسن بن على الوشاء، ۶. حسن بن محبوب، ۷. حسین بن عثمان، ۸. صفوان بن یحیى ۹. على بن نعمان رازی، ۱۰. محمد بن سنان.[۱۱]
شاگردان
این شاگرد مکتب اهل بیت، بعد از سالها تلاش و آموختن اخبار خاندان عصمت و طهارت، سرانجام خود استاد مسلّم حدیث گردید و گروهى از جویندگان و تشتهکامان دریافت حدیث، گرد شمع وجودش جمع شدند و از شعله دانش و کمال او نور گرفتند. باز به عنوان تکریم و پاسداشت شاگردان او، نام برخى از آنان را ذکر میکنیم:
محمد بن علی بن محبوب قمی،
احمد بن محمد بن خالد برقى قمی،
سعد بن عبد الله قمی،
عبدالله بن جعفر حمیری،
محمّد بن عبدالله بن جعفر حمیری،
حسن بن علی بن فضال،
محمد بن حسن صفّار قمی،
ابان بن عثمان،
على بن مهزیار اهوازی.[۱۲]
وجاهت
با توجه به آنچه نگاشته شد، تمام دانشوران دانش رجال و زندگینامه نویسان از دیر باز تا روزگار معاصر، ایوب بن نوح را مورد عالیترین ستایشها و تکریمها قرار دادهاند و او را به عنوان یکی از برجستهترین چهره موّجه و موثق به حساب آوردهاند. طوسى و نجاشى و حلّى و دیگران نوشتهاند که او محدّثى موجّه و بلند مرتبه است.[۱۳]
خصلتهای معنوى و انسانى
گاه در میان راویان کسانى دیده میشوند که پس از مدت ها و سالیان زیاد که در مسیر حق و حقیقت و طلب حدیث گام نهادهاند، ناگهان به دلایلى چون طمعورزى و آزمندى و براى دستیابى به مال و مقام و موقعیتهای اجتماعی، دچار انحراف و گرایشهاى باطل شدهاند.
با این همه، بسیارى از این انسانهاى والا و بزرگ، در حیات فرهنگى و اجتماعى و سیاسى خویش، پاک و پاکیزه زیستند و بدون کمترین انحراف در خطّ روشن ولایت اهل بیت، ثابت و پابرجا ماندند که یکى از آنان، ایوب بن نوح است.
او در امانتداری سرآمد روزگار بود و از این رو، به عنوان نماینده وکیل دو تن از امامان در اخذ وجوهات شرعى معرفى شد:
«کان وکیلاً لأبى الحسن(ع) و أبى محمد(ص) عظیم المنزله عند هما مأموناً».[۱۴]
او در پرواپیشگى و ورع به جایى رسید که در شأن او گفتهاند:«کان شدید الورع».
ایوب در دریاى پرستش پروردگار غرق میشد و خدایش را پرستش میکرد و در درگاه باریتعالى چندان خاضع و خاشع و فروتن بود که گفتهاند: «کانَ کَثیر العباده».
همچنین او در صلاحیت و شایستگى روحی، به مقامى ارتقاء یافت که او را از چهرههاى صالح و بندگان شایسته حق تعالى شمردهاند: «کان من عباد الله الصالحین؛ او از بندگان صالح خدا بود».[۱۵]
کشى و نجاشى میگویند: گروهى از مخالفان مکتب آل البیت و یاران آنان، به دروغ و تزویر، میان مردم شایع کرده بودند که ایوب بن نوح، چون نمایندگى امور مالى امامان را پذیرفته، مال و منال فراوان و انبوهى را به دست آورده و در نتیجه بعد از مرگش اموال بسیارى به جاى خواهد نهاد، ولى هنگامى که او چشم از دنیا فرو بست، بر همگان آشکار شد که تمام حرف و حدیثها، تهمتهاى ناجوانمردانه به انسان والا و برجستهای بوده که در مکتب اهل بیت پرورش یافته است. هنگامى که اموال و دارایى او را بعد از مرگش حساب کردند، تمام آن بیش از ۱۵۰ دینار نبود و این شاهدى است بر ارزشهای عمیقى که ایوب به آنها اعتقاد و باور داشت و هرگز آلوده به زرق و برق و دنیا نشد، با آنکه صدها هزار دینار از وجوه شرعى در اختیار او بود.[۱۶]
فرزند
اینکه این محدث کوفى ایا فرزند یا فرزندانى داشته است یا نه، در زندگینا مهها بدان اشاره نشده، ولى چون کنیهاش ابوالحسین است، شاید بشود گفت که او فرزندى به نام حسین داشته است (چون اعراب کنیه خود را از نام فرزند اول خود برمیگزینند).
میراث جاودان
ایوب افزون بر آنکه در حوزه تدریس و تعلیم، دهها روایت را برای شاگردانش القا و بازگو میکرد، اما آثارى هم پدید آورد. در این باره گفتهاند: «له کتاب النوادر»،[۱۷] و «له کتاب و روایات، و مسائل عن ابى الحسن الثالث (ع)».[۱۸]
غروب نامعلوم
ایوب بن نوح بى تردید تا سال ۲۶۰ق زنده بوده است، اما اینکه بعد از این تاریخ در چه سالى و در کدام سرزمینى از این جهان خاکى چشم فرو بسته، هیچ یک معلوم نیست و در زندگینامهها در هالهاى از ابهام قرار دارد.
گرایش روایتى
آن گونه که پژوهشگران حوزه حدیث گفتهاند: از این محدثّ فرزانه، حدود ۲۵۵ روایت در کتابهاى حدیثى شیعى به یادگار مانده است که با یک نگاه ژرف و کوتاه به دست میاید که جهت گیرى و گرایش کلى روایات او معطوف به بیان رفتارهاى عبادى و فردى مکلفان است، مانند احکام نماز، حج، روزه، معاملات، نکاح و طلاق و… . البته چند روایت نیز از او نقل شده که مربوط است به امامت و ثواب و پاداش زیارت امامان معصومه(ع).[۱۹]
دانش امام
ایوب با واسطه از امام صادق(ع) نقل میکند که فرمود:
هر گاه امام و حجت خدا اراده کند حقایقى را بداند، و آن را از عالم ماوراء الطبیعه فراگیرد، خداوند متعال او را مورد عنایت قرار میدهد و معارف و دانشها را بر قلب و جان او سرازیر میکند.[۲۰]
ثواب زیارت امام رضا(ع)
ابن قولویه قمى از قول حمدان دسواى نقل میکند: روزى به محضر مولایم حضرت امام جواد(ع) تشرّف پیدا کردم و به ایشان عرض کردم: پاداش زائرى که مرقد پدرت حضرت رضا على بن موسى الرضا را در خراسان زیارت کند، چقدر است؟ امام در پاسخ فرمود: کسى که قبر پدرم را زیارت کند، خداوند گناهان حال و گذشته او را خواهد آمرزید. حمدان میگوید: من ایوب بن نوح را ملاقات کردم و گفتم: ای اباالحسین! من از مولا و حجت خدا امام جواد، چنین و چنان شنیدم، ایوب گفت: ایا من به دانش تو بیش از آنچه شنیدهای، نیفزایم؟ گفتم: بله. گفت: من از امام جواد(ع) این روایت را شنیدم و سپس آن حضرت افزود: کسانى که پدرم را زیارت کنند، در روز قیامت براى آنان منبرهایى در مقابل منبر رسول الله نهاده خواهد شد، تا همه از حساب و کتاب قیامت فارغ شوند.
آن گاه حمدان میگوید: من بعد از چندی، ایوب بن نوح را دیدم که به شهر طوس به زیارت حضرت رضا(ع) مشرف شده. تا مرا دید گفت: به زیارت مولایم آمدهام و هدفم به دست آوردن منبرى است که امام جواد(ع) فرموده است.[۲۱]
دعا برای امام زمان(عج)
ایوب میگوید: روزى نزد حضرت هادی(ع) بودم که امام عطسه کرد. به آن حضرت عرض داشتم: جانم به فدایت! هنگامى که امام و حجت الله عطسه میکند و ما میشنویم، چگونه باید دعا کنیم؟ فرمود: این گونه دعا کنید: «صلى الله علیکم».[۲۲]
محدث بهشتى
شیخ طوسى در کتاب غیبت، هنگامى که اصحاب شایسته امامان را میشمرد، چنین مینگارد: «از این گروه است: ایوب بن نوح». سپس این داستان را بازگو میکند:
عمرو بن سعید مدائنى میگوید: روزى در نزدیک شهر مدینه ـ صریا ـ نزد امام هادی(ع) بودم که ناگاه ایوب بن نوح نزد آن حضرت آمد. امام ایوب را به دنبال کارى فرستاد و سپس فرمود: اى عمرو! اگر میخواهى مردى از اهل بهشت را بنگری، به سیماى این مرد بنگر.[۲۳]
پینوشتها:
[۱] . رجال برقی، چاپ دانشگاه تهران، سال ۱۳۴۲ش، ص۵۷؛ رجال نجاشی، چاپ داورى قم، ص۷۴، فهرست طوسی، ص۴۹، ش۴۹؛ رجال طوسی، ص۴۱۰.
[۲] . میزان الاعتدال، ج۴، ص۳۷۶؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۱۵؛ رجال کشی، ج۲، ص۵۲۱.
[۳] . رجال نجاشی، ص۹۲.
[۴] . ، همان، ص۷۴،
[۵] . رجال کشی، ج۲، ص۵۲۱.
[۶] . معجم الرجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۷۹.
[۷] . عیون اخبار الرضا(ع)، ، ترجمه علی اکبر غفاری، ج۱، ص۱۶۱؛ بحارالانوار، چاپ مکتبه الاسلامیه، ج۴۸، ص۱۲۶.
[۸] . رجال نجاشی، چاپ جامعه مدرسین، ، ص۱۲۶.
[۹] . رجال طوسی، ص۳۶۸و۳۹۸و۴۱۰
[۱۰] . رجال نجاشی، ص۷۴؛ رجال العلامه الحلی، ص۱۲؛ رجال برقی، ص۵۷؛ معجم رجال الحدیث، ج۳، ۲۶۱.
[۱۱] . معجم رجال الحدیث، ج۳،ص ۲۶۳،
[۱۲] . تنقیح المقال، ج۱، ص۱۵۹؛ معجم الرجال، ج۳، ص۲۶۳؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۱۴۴؛ الجامع فى الرجال، ص ۲۹۲.
[۱۳] . رجال طوسی، ص ۳۶۸و۴۱۰؛ فهرست طوسی، ص۱۶؛ رجال نجاشی، ص۷۴؛ نقد الرجال، ص۵۲؛ رجال ابن داود، ص۶۴؛ بهجه الامال، ج۲، ص۳۷۴،
[۱۴] . رجال نجاشی، ص۷۴.
[۱۵] . همان، ص۷۴؛ رجال کشی، ج۲، ص۸۴۱.
[۱۶] . همان، ص۷۴و۸۴۲،
[۱۷] . نجاشی، ص۷۵؛ الذریعه، ج۲۴، ص۳۷۴؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۵۲۶؛ لسان المیزان، ج۱، ص۴۹۰؛ مجمع الرجال، ج۱، ص۱۱۲.
[۱۸] . فهرست طوسی، ص۱۶.
[۱۹] . جامع الروایه، ج۱، ص۱۱۲،
[۲۰] . اصول کافی، ج۱، ص۲۵۸.
[۲۱] . کامل الزیارات، باب ۱۰۱، ص۳۰۴، ح۳، ص۳۰۵.
[۲۲] . اصول کافی، ج۱، ص۴۱۱، ح۱.
[۲۳] . غیبه الطوسی، ص۲۱۳.
منبع :کوثر – تابستان ۱۳۸۶، شماره ۷۰
ابوالحسن ربانى