مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ علی صافی گلپایگانی (ره) مجموعه اشعار زیبایی را در مورد امام سجاد (علیه السلام) سروده اند که در این مجموعه به عموم شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) تقدیم می گردد:
سپهر زهد
ز میلاد امام چارمین است
که روزی جان نواز و دلنشین است
به دنیا حضرت سجاد آمد
همان آقا که زین العابدین است
همایون اختر برج امامت
ولى الله رب العالمین است
سلیل مصطفی فرزند زهرا
گل باغ امر المؤمنین است
شهید کربلا را نور دیده
هم او را یادگار و جانشین است
سپهر زهد و تقوی آن جناب است
از این رو پیشوای متقین است
از او درس عبادت باید آموخت
چو او بر مسند عرفان مکین است
ز بس بهر فقیران برده بر دوش
ببین جایش به دوش نازنین است
ز بس خوانده نماز و سجده کرده
ببین که پینه بسته زو جبین است
به دشت کربلا دید آنچه بگذشت
کز آن تا وقت مرگ اندوهگین است
از آن صبر و ثبات و استقامت
به اعجاب آدمی زان مرد دین است
چنین بد مصلحت که او بماند
چو لازم حجتی اندر زمین است
پیام کربلا را برد تا شام
که رسوا آن چنان خصم لعین است
ز علم و دانش او پر جهان است
صحیفه هم از این ماء معین است
دعاهایش پر است از علم و عرفان
چرا که طیبات از طیبین است
عبادت را به آن حدی رسانید
که فخر عابدین و ساجدین است
نه تنها دوست، دشمن هم به مدحش
هم آواز و عدیل است و قرین است
بنازد شیعه بر آل محمد
که بر احسانشان هرکس رهین است
(على صافی گلپایگانی)
ز خیل شیعیان راستین است
پیشوای متقین
شور شادی از ملک برپاست در عرش برین
از برای مولد مسعود زین العابدین
گر به چشم دل ببینی ماسوی دارد نشاط
بهر میلادش نه تنها آدم و روی زمین
آفتاب از آسمان می گستراند نـور خـود
تا ببوسدخاک پای آن امام راستین
ابر گر باران و برفش را کنون بارد به ما
هدیه در میلادش آرد بهتر از در ثمین
بلبل اندر باغ بینی نغمه را سر داده است
شاد باش او بود در مولد او این چنین
هر که را شور و ولای حضرتش اندر سراست
نیست او را در چنین روزی دلی اندوهگین
کیست او؟ او مظهر تقوا و علم است و عمل
کیست او؟ جان جهان و رهبر اهل یقین
کیست او؟ خیل ملک در خدمتش بر آستان
کیست که حق داده دست قدرتش در آستین
حضرت سجاد نور چشم پاک مصطفی
زاده زهرا و فرزند امیرالمؤمنین
یادگار ارجمند شاه مظلومان حسین
سرور اهل عبادت پیشوای متقین
آنکه از بس سجده در گاه عبادت کرده بود
رنج طاعت حضرتش را بود ظاهر در جبین
آنکه بس بر دوش انبان غذا بنهاده بود
بود باقی جای آن بر پیکر آن بی قرین
آنکه با آن شیوه مخصوص با ذکر و دعا
بندگان را رهنما شد سوى رب العالمین
آنکه در هر منزل عرفان حق بگرفته جای
حق او باشد که باشد نیز خیر المنزلین
به به از عمری که هم رفته به سر حد کمال
هم هدایت دیگران را کرده سوی راه دین
این (علی) را دستگیری کن به حق مادرت
ای ولی کردگار و ای امام چارمین[۱]
دل پر خون
سید سجاد شد مسموم از زهر جفا
باقر علم نبی از این مصیبت در عزا
شد زجور ناکسان شمس ولایت منکسف
از گلستان نبی افتاده یک سرو رسا
زد هشام دون شرر بر جان زین العابدین
ریخت تا زهر ستم در کام آن نور خدا
خورد عمری خون دل از دشمنان بدمنش
عاقبت هم با دل پر خون برون شد زین سرا
با پدر بود و به چشمش دید کز ظلم و ستم
آنچه آمد بر حسین و همرهان رنج و بلا
دید دست عم خود را گشته از پیکر جدا
دید که فرق برادر شد ز تیغ کین دوتا
دید یاران پدر را کشته در میدان زکین
دید مانده باب او بی یاور و بی اقربا
دید که جسم پدر افتاده بر روی زمین
بالب تشنه سرش را کرده شمر از تن جدا
خود به قید بند و اهل بیت او گشته اسیر
برد خصمش باغل و زنجیر تا شام بلا
اینهمه ظلم و ستم ها را کشید و صبر کرد
چون بر آنها هر چه آمد بود در راه خدا
رنج دید و ظلم اما همت مردانه اش
کند بنیان بنای ظلم ظالم را زجا
کیست زین العابدین شاهی که در زنجیر و بند
کرد تکمیل قیام قهرمان کربلا
در اسارت کرد با آن خطبه های آتشین
پرچم باطل نگون و رایت حق را بپا
در شهادت شاه دین اسلام را پاینده کرد
در اسارت ارزش اقدام او شد بر ملا
شد یزید خیره سر رسوا به نزد خاص و عام
مفتضح شد هم بر بیگانه و هم آشنا
خلق دانستند باطل آل مروانند و هست
راه حق راه حسین و خاندان مرتضی
نیست او یک خارجی او زاده پیغمبر است
باب او باشد علی و مادرش خیر النسا
زیر زنجیر ستم از کربلا شد تا به شام
تا نمود از بند رقیت مسلمانان رها
گفتیش بیمار و پنداری ضعیف است و ذلیل
قدرت او را ببین چون کرده با خصم دغا
بنده ظالم نگشت و تابع ناکس نشد
کرد از تسلیم با آن حاکم خائن ابــا
تا که دانستند آن مردم که با مکر و حیل
جای پیغمبر نشسته زاده هند دغا
بر سریر دین نباید چون یزیدی جا کند
پیشوای دین کجا و این ستم گستر کجا
فتح با آل علی شد ای (علی) در این میان
آل مروان نیست گشت و زنده شد آل عبا
نوباوه زهرا
وامصیبت شد شهید زهر کین حضرت سجاد زین العابدین
حجت باری تعالی آنکه بود بعد پیغمبر امام چارمین
آنکه در زهد و ورع در نزد خلق شهره بد مثل امیر المؤمنین
در زمان خویش بعد از باب خود بود ملجأ از برای مسلمین
عمر خود در طاعت پروردگار صرف فرموده است آن نور مبین
با تمام ابتلاء و رنج ها بود آن نو باوه زهرا قرین
با پدر بود و ستم هایی کشید در طریق آن ره اندوهگین
از مدینه تا به دشت کربلا دید بس درد و بلا آن دل غمین
بود با آن کودکان و آن زنان در مصیبت ها که شد در آن زمین
داغ هفتاد و دو تن را میکشید با تمام اهل بیت بی معین
دید او تنهائی سبط رسول دید آنچه دید باب نازنین
دید جسم پاره اش بر روی خاک برسر نی بد سر سلطان دین
دید بی کس اهل بیت مصطفی اندر آن صحرا اسیر ظالمین
دید او هم کوفه و هم شام را وان ستم ها و جفای مشرکین
آن رسالتها که بد بر دوش او خوب داد انجام با وضعی متین
کرد او با عمه هایش این سفر واژگون آن دولت ننگ آفرین
کرد رسوا در حضور خاص و عام آن یزید پست مردود لعین
بعد باب خویشتن او روز و شب بود تنها کار او احیاء دین
عاقبت شد از هشام و از ولید کشته زهر جفا آن شاه دین
گریه کن از بهر آن فیض خدا تا شوی فردا از اصحاب یمین
فی البدیهه گفتم این اشعار را پیش کش آوردم این در ثمین
ای امام چارمین دست (علی)
گیر و او را کن به لطف خود رهین[۲]
مصباح هدى
وا اسف شد منهدم ارکان دین
شد شهید زهر، زین العابدین
حضرت سجاد مصباح هدى
سبط پیغمبر امام چارمین
آنکه در علم و عمل او را نبود
همچو اجدادش نه مثل و نی قرین
آنکه اندر زهد و تقوی اقتدا
کرده بر جدش امیرالمؤمنین
آنکه دست لطف خود بگشوده بود
بر فقیر و مستمند و بی معین
برد بر دوشش ز بس بار طعام
بهر خلق بی نوا آن نازنین
بود باقی جای آن بر پیکرش
وقت مرگش شد عیان بر ناظرین
آنکه اندر فتنه حره نمود
دوست و دشمن به لطف خود رهین
کرد احسانی که دشمن همچو دوست
گویدش صد آفرین صد آفرین
آنکه با شاه شهیدان بود و دید
آن همه ظلم و ستم از اهل کین
در قیام کربلا بد با حسین
کرد برپا و نمود احیاء دین
آن رسالت را پس از او آن جناب
برد تا پایان همین نور مبین
زینب و کلثوم را او رهبری
کرد تا بردش به فصل آخرین
خطبه ای در شام انشا کرد و زد
دشمن بیدادگر را بر زمین
آه آخر او شهید کینه گشت
رفت مظلومانه با قلبی حزین
در رثاء او (علی) این چند شعر
گفته و باشد ز داغش دل غمین[۳]
پی نوشت ها
[۱] . تاریخ: شعبان ۱۴۱۲
[۲] . تاریخ: ۲۵ محرم ۱۴۲۰
[۳] . تاریخ ۲۴ محرم ۱۴۱۴
منبع: صافی گلپایگانی، علی؛ راز دل؛ ص ۶۵۹-۶۶۸ قم؛ انتشارات ابتکار دانش؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۵ ش