چگونه خدا را به بچه ها بشناسانیم

۱۳۹۵-۰۱-۲۱

174 بازدید

 ممکن است این پرسش‏‌ها براى هر پدر و مادرى بسیار مهم و دشوار باشند.

یک روز عصر، موقعى که «کیم فلودین‏» با «یاسمین‏»، دختر چهارساله‌‏اش حرف می‌‏زد، دخترک پرسید: «چرا پوست‏ بدن پرستارش تیره‏‌تر از پوست تن خودش است‏» جوابى که مادرش به او داد، بحث را به تفاوت‏‌های جسمى مردم کشاند. وى که اهل نیویورک بود، اظهار داشت: «خداوند همه ما را با هر رنگ پوستى، دوست دارد.»

یاسمین پرسید: «چشم‏‌های خدا چه رنگى است؟» فلودین مکثى کرد و جواب داد: «… نمی‌‏دانم!» بعد یاسمین سؤال کرد: «آیا خدا همین جا نزد ماست؟» فلودین در پاسخ گفت: «بله، حتما». یاسمین نگاهى به دور و برش انداخت و پرسید: «پس آفریدگار کجاست؟» فلودین جواب داد: «یاسمین، صحبت در این باره، دشوار است!»

حق با اوست. گفت‏‌وگو در این مورد، به واقع سخت می‌‏باشد. مدتى بعد فلودین با زنى که مدیر مهد کودک دخترش بود به رایزنى پرداخت و ضمن آن اظهار داشت: «من می‌‏خواهم دعا، آرامش بخش دل یاسمین باشد و او خوب و بد را از هم باز شناسد. ولى چه سان می‌‏توانم به وى یارى کنم تا چنین احساسى داشته باشد. در جایى که چیزهایى از این دست، نه به دلایل علمى بلکه به ایمان خود شخص بستگى دارد.»

بسیارى از پدران و مادران، نگرانى فلودین را دارند. و لو این‏ که بتوانند به راحتى با فرزندانشان درباره مدرسه و سایر موضوعات سخن بگویند، اما امکان دارد راجع به موضوع انتزاعى (مجردى) همچون وجود ایزد توانا، سرگردان بمانند.

به قول «رابى هارلد کاشز»، نویسنده اثر «هنگامى که بچه‏‌ها راجع به پروردگار می‌‏پرسند»: «سخن از خدا گفتن، به منزله راه‏کارى جهت توصیف پدیده‏‌های جهان چون زیبایى طبیعت، چشم به جهان گشودن کودک و مرگ دوست اهمیت دارد. توام با چنین تعاریفى، احساسى از بهت و حیرت پدید می‌‏آید.» مؤلف یاد شده می‌‏افزاید: «ولى باید دانست که چیزى در روح بچه‌‏ها هست که شگفت‏‌انگیز و ابهام‏‌آمیز است.»

وانگهى، گفت‏گو درباره آفریدگار، به بچه‌‏ها مدد می‌‏کند که در امان بمانند. «آن و درهولد»، کشیش بخش مارک قدیس وابسته به کلیساى دایره اسقفى در شهر بونسبورو از ایالت‏بریلند، عقیده بر این است: «از آن‏جایى که خداوند تغییرناپذیر و جاودانى است، می‌‏تواند در دنیاى فانى و زودگذر، مایه اطمینان خاطر و جهت نماى اخلاقى بچه گردد.»

مشکل بسیارى از بچه‌‏ها، این است که پدر و مادرشان تمام نیرو و توان خویش را صرف فرستادن فرزندانشان به آموزشگاه‏‌های موسیقى و رایانه می‌‏کنند، لیکن آموزش «ایمان‏» را نادیده می‌‏گیرند. چنین والدینى از یاد می‌‏برند آنچه که می‌‏گویند و انجام می‌‏دهند – یا نمی‌گویند و دست ‏به اقدام می‌‏زنند – اثر دیرپایى بر بچه‌‏هایشان می‌‏نهد.

بهترین طریق رشد حیات روحانى بچه‌‏هایمان، این است که آشکارا و به راحتى درباره خداوند گفت و گو کنیم. بنا به گفته شمار زیادى از کارشناسان، قاعده کلى این است که بگذارید بچه‌‏ها گفتار را آغاز کنند و سپس صحبت را با پرسش‏‌ها، بینش‌‏ها و نظرهایتان پی‌گیرى کنید. مثلا بعد از این‏ که دختر «کیم فلودین‏» پرسش‏‌هایى مطرح ساخت، وى به این فکر افتاد که چگونه باید از خود واکنش نشان دهد. بعد سؤال دخترک به این‏جا رسید که خواست‏ بداند چرا نمی‌تواند خدا را ببیند؟

در این هنگام «فلودین‏» به او گفت: «خدا همچون باد است‏». ما قادر به دیدن آن نیستیم، لکن احساسش می‌‏کنیم. وقتى که همدیگر را دوست داشته باشیم، خدا در دل ما جاى می‌‏گیرد.»

ما باید با بچه‌‏ها مطابق سن و سال و درک و فهمى که راجع به آفریدگار دارند، سخن بگوییم. آنچه در پى می‌‏آید، سه مرحله از رشد معنوى و چند رهنمود پیرامون طرز صحبت راجع به خدا را یادآورى می‌‏کند:

الف. یک تا سه سالگى

مسلما هر چند درک مفاهیم روحانى انتزاعى براى کودکان خیلى زود است، اما موعد آن رسیده که آنان به ابزارهایى دسترسى یابند که جهت گفت‏‌وگو‌های آتی‌شان ضرورى‏اند. «رابى دیوید وولپ‏»، نویسنده اثر «به کودکانتان راجع به خداوند آموزش دهید» اظهار می‌‏دارد: «موضوع مهم و حیاتى این است که در این گروه سنى کودکان باید از واژه‏‌ها و اصطلاح‏‌هایى متداول درباره پروردگار استفاده کنید تا در ذهن آنان نقش ببندد و در آینده پایه اعتقادات مذهبی‌شان مستحکم گشته و با زندگی‌شان درآمیزد.»

«دونالیندساى‏»، مدیر بخش کلیسا در لادرا در دوره پورتولا، یادآور می‌‏شود: «با توجه به باور‌های مذهبى خویش، کلمه‏‌هایى را که در اعتقادتان به کار می‌‏برید، به فرزندانتان بیاموزید، واژه‏‌هایى چون خدا، انجیل، تورات، مسیح، افراد و مکان‏‌های مقدس. چنانچه کودکانتان را در همان دوران خردسالى با چنین مصادیقى آشنا نسازید، وقتى که بزرگ‏تر شدند، ناچارید مفاهیم گسترده‌‏تر و پیچیده‌‏ترى را به آنان آموزش دهید. از همین زمان بکوشید مهر و محبت‏ به آفریدگار را در دل فرزندتان بیندازید و او را به خداوند مشتاق گردانده و تاکید کنید که خدا هم وى را دوست می‌‏دارد.»

در ضمن شما باید این مفهوم بنیادى را به کودکان یاد دهید که ایزد توانا، بخشنده و مهربان است‏به دیگر سخن، در آغاز آموزش نخست ‏با محبت و عطوفت‏ خداوند شروع کنید که بی‌شک این نظریه با دیدگاه «آن ویدر هولت‏»، که وى هم این اصل را مهم‏ترین دریچه خداشناس براى کودکان این دوره عنوان می‌‏کند، منطبق است.

هنگامى که پسران خانم «ویدر هولت‏» در دوران کودکى به سر می‌‏بردند، وى به آنان تابلوى مینیاتورى کلیسایش را نشان داد و ضمنا به شمایل حضرت مسیح (‏علیه السلام) که بره‌‏اى در آغوش گرفته بود، اشاره کرد و گفت: «خداوند شما را دوست دارد، همان‏ گونه که حضرت عیسى (‏علیه السلام) آن حیوان کوچولو را از شدت دوستى در بغل گرفته است.» با چنین بیان ساده و کودکانه، «آن‏» امید داشت که بتواند به وسیله این تابلو، ارتباط و صمیمیت پروردگار عالم با بندگانش را براى کودکان خویش بر زبان آورد.

ب. سه تا پنج‏ سالگى

این گروه سنى، افراد پیش دبستانى را تشکیل می‌‏دهند که البته آموزش باید از آن‏ها آغاز گردد و تا سنین بلوغ ادامه داشته باشد. «کارشز» راجع به این گروه سنى می‌‏گوید: در مورد چنین کودکانى، طرح چنین پرسشى غلط است که از خود سؤال کنیم، چه سان به کودکان بفهمانیم که خداوند در زندگى آنان حاضر است. یا این‏که کلی‌‏تر بگوییم چه ‏طور می‌‏توانیم به کودکانمان بفهمانیم که زندگى و وجودشان از آفریدگار نشات گرفته است.

موقعى که کودکان شما لحظه‏‌های شیرین زندگى را تجربه می‌‏کنند یا از چیزى شگفت‏زده و حیران می‌‏گردند، این بهترین زمان براى گفت‏‌وگو با آنان درباره خداوند است. در این لحظه آنان بهترین ظرفیت پذیرش این نوع مطالب را دارند.

به عنوان مثال نمونه‏اى را یادآورى می‌‏کنیم: دختر بچه پنج‏ ساله‌اى که پدر بزرگش را تازه از دست داده بود، در مراسم مذهبى روز یکشنبه به نزد «ویدر هولت‏» آمد و درباره پدر بزرگش از او پرسید. سؤال دخترک این بود: «آیا پدر بزرگ در بهشت رانندگى می‌‏کند؟ آیا از فلونى مراقبت می‌‏کند؟» (فلونى، سگ پدربزرگ بوده که تقریبا یک سال پیش از مرگ پدربزرگ در گذشته است.) «ویدر هولت‏»، این جریان را می‌‏داند که کودک مورد بحث نزد خود تصوراتى از آن دنیا دارد و در پى کسى است که به وى بگوید درست اندیشیده است و او را خاطر جمع کند. از همین رو «ویدر هولت‏» از وى می‌‏پرسد: «تو چى فکر می‌‏کنى؟» کودک تخیلاتش را چنین بیان می‌‏دارد: «خدا به پدر بزرگم خودرویى اهدا کرده و او در حالى که فلونى را کنار خود نشانده است، هر زمان که بخواهد با خودرو پیرامون ابرها به گردش می‌‏پردازد. در این‏جا، کشیش «ویدر هولت‏» هم با وى هم عقیده شده و نظراتش را تایید می‌‏کند.

در سنین سه تا پنج‏ سالگى، کودکان معمولا پروردگار را به صورت انسانى تجسم می‌‏کنند که قادر است‏خودرو را اهدا کند یا صاحب و دارنده انواع حیوانات دست‏آموز باشد. حتى به زغم ایشان، خداوند پیانو می‌‏نوازد و بر هر چیزى آگاه و واقف است و وى را چیزى بین پدر روحانى و یا پانوئل تصور می‌‏نمایند.

این ادراکات درونى کودکان، سرانجام به این پرسش می‌‏انجامد که: آیا خداوند می‌‏خوابد؟ موقع تعطیلات خداوند به کجا می‌‏رود؟ حال براى درست هدایت کردن ذهن کودک و پاسخ صحیح دادن به پرسش‏‌های پیش آمده براى وى و نیز تشویق و ترغیبش باید به شیوه صحیح و صادقانه به او جواب داد. جوابى همچون: «نمی‌‏دانم یا آگاهى چندانى ندارم.» آنگاه خودتان سؤالى را طرح کنید تا بتوانید بحث و گفت‏‌وگو را تداوم بخشید.

هنگامى که کودک در این سنین، خداوند را در حال دوچرخه سوارى تجسم می‌‏کند و وى را این‏گونه پذیرفته است، در این صورت هر چیزى که شما درباره آفریدگار به وى بگویید، او آن حقایق را به طور سطحى می‌‏پذیرد. ولى در این حال چنانچه به کودک بگویید که خدا از دست تو به خشم می‌‏آید چنانچه شما رفتار یا کار ناپسندى انجام دهید،

در این صورت، کودک تصویر پدرى خشمناک و ترسناک را از این در پیش خود تجسم می‌‏کند که چنین خداوندى تصمیم دارد وى را جهت کوچک‏ترین اشتباه تنبیه کند. به قول «جان موریل‏»، استاد مطالعات مذهبى دانشگاه فلوریداى جنوبى: «کودکان خردسال نمى‏توانند پیرامون موضوعات مطرح شده به طور دقیقى بیندیشند یا پیامتان را ارزیابى نمایند.»

زمانى که با بچه‏‌های پیش دبستانى درباره خدا حرف می‌‏زنید، شما به منزله کارشناس دینى هستید. بنابراین خیلى دقت کنید که مبادا موضوعات را به نحوى بر زبان جارى سازید که باعث پشیمانى خودتان شود.

ج. شش تا ده سالگى

از دورانى که کودکان به مدرسه گام می‌‏نهند، به طور منطقى شروع به فکر راجع به خداوند می‌‏کنند و از این عمل خود می‌‏خواهند به این پیامدها دست‏یابند که آیا خداوند عامل مرگ و میرهاست؟ آیا پروردگار از تمام آنچه که من انجام می‌‏دهم خبر دارد؟

بنا به گفته «کریستین هرلینگر»، مدیر مدرسه ساندى و خدمات جوانان از نخستین کلیساى فرزانگان مسیحى در بوستون: «همان‏گونه که پدر و مادر سعى دارند تا به این پرسش‏ها جواب دهند، باید این نکته اساسى و مهم را در نظر بگیرند که باید کودکانشان را راهنمایى کنند تا آنان به خداوند اعتماد کرده و به او رو کنند.»

البته این درست همان هدفى بود که خانم «آن فرگوسن‏»، رییس پیشین مدرسه وابسته به کلیساى مسیحى در دانشگاه یل، در مورد پسر شش ساله‏اش «کولین‏» دنبال کرد و کوشید به پسر شش ساله‏اش کمک کند که به نگرانى‏‌های آغاز تحصیل در کلاس اول چیره گردد.

پس از گذشت ‏سومین روز مدرسه، خانم «فرگوسن‏» در زمین بازى به دیدار پسرش شتافت و با همدیگر پیاده به خانه برگشتند. در همین موقع «کولین‏» به مادرش گفت: «در این سه روز تنها و هراسان بودم.» مادر جوابش داد: «پسرم! خداوند در همه جاى مدرسه با تو بود. مگر با او صحبت نکردى؟» و سعى کرد وحشت را از وى دور سازد. آن روز نقطه عطفى براى «کولین‏» به شمار می‌‏رفت زیرا دریافت که رابطه ساده با خداوند به وى یارى می‌‏کند که بر بیمش غلبه نماید.

طریقه دیگر آشنا ساختن بچه‌‏ها با خداوند، خواندن داستان‏ هایى از کتاب مقدس است. داستان یکى از پیامبران را با جذابیت و بیانى ساده برایشان بازگو کنید. فرگوسن در این‏باره می‌‏گوید: «این کار سبب می‌‏گردد که بچه‌‏ها از همین سن بفهمند که خدا در تمام دوران زندگانى با آن‏هاست و به طور مثال قضیه حضرت یونس و گرفتار شدنش در دهان ماهى و … به خوبى گویاى این مطلب است.

از همین سن، کم و بیش آنان را به معبد (مسجد، کلیسا) و زیارتگاه‏‌ها ببرید و با سخنان مهیج و البته درست، احساسى از احترام و تقدس در آنان به وجود بیاورید.

د. پیش از نوجوانى

انسان‏ها خیلى زود، دوران بچگى را پشت‏ سر می‌‏نهند. کودکان، بسیار تغییر می‌‏کنند – چه جسما و چه روحا – و به سوى استقلال فزون‌‏ترى پیش می‌‏روند. گفته‏‌های شما باید به ایشان در درک خدا یارى کند. همچنین آنان فرا می‌‏گیرند که خود بیندیشند. زمانى هم فرا می‌‏رسد که آنان درباره نماد‌های دینى همچون مناره، مسجد، هلال، یا صلیب و ستاره داوود و … بحث می‌‏کنند و پیرامون مفهوم حقیقى و عمیق این نشانه‏‌ها می‌‏اندیشند.

یکى از کارشناسان در این زمینه می‌‏گوید: «بچه‌‏ها، خدا را از خردسالى می‌‏شناسند و او را به عنوان منبع قدرت می‌‏انگارند. وانگهى، می‌‏خواهند بفهمند که در مورد آفریدگار، تنها خوبى و خوشى نیست، بلکه رنج و ترس هم وجود دارد».

زمانى که شما با کودکى ده – دوازده ساله گفت‏‌وگو می‌‏کنید، ممکن است همان چیزى را بگویید که «کاشز» گفته است: «خدا، غم را به سوى ما نمی‌‏فرستد. بلکه قدرتى به ما اعطا می‌‏کند که بر غم چیره گردیم و مردم را متمایل می‌‏کند که به ما مدد رسانند.»

گفتارتان هر چه باشد، بچه‌‏ها دقت می‌‏کنند تا ببینند که آیا شما به چیزى که می‌‏گویید اعتقاد دارید یا نه. «ویدر هولت‏» را باور بر این است که درباره خود و نظرتان، با اطمینان سخن بگویید. نظر دیگر این است که بگذارید بچه‌‏ها احساس واقعی‌تان نسبت ‏به خدا را مشاهده کنند، نه احساس توام با ریاکارى و دورنگى.

ه. سیزده‏ سالگى تا نوزده سالگى

بچه‌‏ها در این سن، به چیز‌های که تاکنون راجع به خدا شنیده‌‏اند می‌‏اندیشند. گاه علیه اعتقادات مذهبى طغیان می‌‏کنند. در این حالت، «ولپ‏» پیشنهاد می‌‏کند که با آن‏ها خوش رفتار باشید چرا که سرکشی‌شان طبیعى و مقتضى سن‏‌شان است. بکوشید با نوجوانان به نحوى راجع به خدا حرف بزنید که چاره‌‏گشاى مشکلات‏شان باشد. مثلا برایش توضیح دهید که در پیشگاه خداوند، افراد زشت و زیبا یکسان می‌‏باشند و خدا هر دو را یکسان دوست دارد.

هنگامى که بچه‌‏ها به راه‏‌های خلاف و نادرست روى می‌‏آورند، برایشان شرح دهید که ایمان به ایزد مهربان، یک ارزش است و مردم عملکرد‌های آنان را بر پایه ایمان به خدا محک می‌‏زنند.

به قول «کاشز»: «خدا قوانین درستى دارد که عینا همچون قانون جاذبه، ثابت‏‌اند. می‌‏توانید با صحبت در مورد این قوانین، به نوجوان‏تان اعتماد به نفس ببخشید تا در مقابل مشکلاتش بایستد و تصمیمات عاقلانه‏‌اى بگیرد.»

«لارنس کانینگهام‏»، استاد الهیات دانشگاه نتردام، اظهار می‌‏دارد: «صحبت کردن درباره خدا، مثل یاد دادن دوچرخه سوارى به بچه‌‏هاست، ابتدا از چرخ‏‌های کمکى استفاده کنید سپس بچه‌‏ها را روى دوچرخه نگهدارید و همچنان که آنان شروع به رکاب زدن می‌‏کنند، تدریجا اجازه دهید خودشان برانند.

تمام آنچه که شما می‌‏توانید انجام دهید، این است که زود آغاز کنید. بر عقاید خود پافشارى کنید. مثال بزنید و ایمان خویش را در تمامى لحظه،ها عملا به خداوند بنمایانید و اما از همه مهم‏تر این‏ که از لحاظ روحى و اخلاقى، محیطى ایجاد کنید که روحانیتش تا ابد پابرجا و پایدار بماند.

منبع: بانک اطلاعاتی مقالات؛ ترجمه: امیر دیوانى