فمینیسم چپ در چین و شوروی بر ساختار سنتی خانواده فشار بیشتری آورد تا حرکت به سوی یک نظم اجتماعی نوین را سرعت بخشد. مارکس و انگلس بر این باور پای میفشردند که الغای اقتصادی فردی، قابل تفکیک از الغای خانواده نیست و خانواده بورژوازی، یقیناً از میان خواهد رفت. (۱)
«لونا شاریسکی»، کمیسر تعلیم و تربیت شوروی (سابق) در سال ۱۹۲۷ م. خانواده سنتی را واحد ایستا و بریده از جامعه و نگه داری کودکان را توسط والدین، بازی بورژوازی خوانده و گفت:
“کمونیست و پرولتر واقعی برای نابودی این بازی باید آماده باشد و باور داشته باشد که سوسیالیسم روابط تازهای را میان مرد و زن به ارمغان میآورد؛ یعنی عشق بیقید و بند، مرد و زن را به هم میپیوندد، تا زمانی که یکدیگر را دوست دارند، با هم زندگی میکنند و هنگامی که یکدیگر را دوست نداشتند، از هم جدا میشوند. این روش، انتقال جامعه باز عمومی را به وجود میآورد که جانشین آن واحد ایستای خانواده – که خود را از جامعه جدا میساخت – خواهد شد.
یک کمونیست واقعی باید از ازدواج زوجی بپرهیزد و احتیاجات خود را از طریق به اصطلاح «آیا زنت را عوض میکنی»، برطرف سازد؛ با جابهجا کردن مستقیم همسران، آزادی روابط متقابل شوهران، زنان، پدران و فرزندان تضمین میشود؛ چنان که کسی نتواند بگوید «با چه کسی نسبت دارد»، این راه بنا نهادن سازمانهای اجتماعی است.” (۲)
نامبرده تا سال ۱۹۳۰ م. با همین باور زندگی میکرد و میگفت: «باید کاشانه را به دور اندازیم و کودکان را به مراکز سازمان یافته بفرستیم تا زیر نظر متخصصین آموزش و پرورش، تربیت شوند؛ بدین وسیله واژههایی مانند والدین من و فرزندان من، به مرور از آن استفاده میافتد و جای خود را به لغاتی مانند پیران، بزرگسالان، کودکان و نوزادان خواهد داد. (۳)
نگرش انحلال خانواده و آزادی جنسی، یک دهه در شوروی حاکم بود و در اثر آن موج شهوت رانی، سیلی از کودکان بیسرپرست راهی خیابانها گردیدند و تعداد این کودکان در شهرها به نُه میلیون رسید. (۴)
ازدواج ساده، طلاق آسان، باردار شدنهای بیرویه، رهایی نوزادان در کوچه و خیابان و… جامعه شوروی را با بحران وحشتناکی روبهرو کرد و مسئولان را به چاره اندیشی و بازنگری نسبت به تلقی خود از خانواده وادار نمود.
سرانجام، حکومت ناچار شد در سال ۱۹۳۰، قوانین را در جهت حمایت از استمرار خانواده تغییر دهد. در سال ۱۹۳۴ از والدین خواسته شد که به تربیت فرزندان خود روی آورند، در قانون سال ۱۹۴۴ م. عنوان کودکان نامشروع مطرح گردید و برای زنای به عنف، جریمه تعیین شد. (۵) در سال ۱۹۳۵ م. مبارزه با به دلخواه بودن پیوستن و گسستن (زن و مرد)، شروع شد و برای طلاق به این صورت جریمه تعیین گردید: «طلاق اول ۵۰ روبل، طلاق دوم ۱۵۰ روبل و طلاق سوم ۳۰۰ روبل». (۶)
اقدامات شوروی در پیش گیری از یک فاجعه تأثیر داشت، ولی به استحکام خانواده در جامعهای که تمام مقدسات دینی و اخلاقی بر مبنای مارکسیسم سرکوب شد، نینجامید. هم اکنون کشورهای عضو شوروی سابق، هم میراث برِ اباحهگریهای کمونیسم هستند و هم دنبالهرو لیبرالیسم غرب.
باید نتیجه گرفت که آزادی جنسی – که یکی از دستاوردهای نهضت حمایت از برابری زنان با مردان در دهکده جهانی است – کنترل پذیر نمینماید و تاکنون توانسته است در غرب ازدواج را بیهوده بنماید، صفا و وفا از خانوادهها را بزداید و پیوندهای زناشویی را متزلزل سازد.
شهید مطهری مینویسد:
“ازدواجی که پایهاش از آزادی به محدودیت آمدن است، استحکام ندارد. آن کسی که تا حالا صدها دختر یا پسر را تجربه کرده است، میشود حالا به یکی پای بند باشد؟! این علت سستی و تزلزل پایه کانون خانوادگی در دنیای اروپاست.” (۷)
غرب پس از ابتلا به ویروس آزادی جنسی، حسدورزانه کوشید تا خانوادههای مسلمان را نیز آلوده سازد؛ با تلاش او نهضت حمایت از برابری زنان با مردان – که مدعی فراگیری گسترده زمین است – ۱۵۰ سال پیش به صورت سازمان یافته به جهان اسلام نفوذ کرد و روابط زن و مرد مسلمان را تحت تأثیر قرار داد؛ به گونهای که «زویمیر»، رئیس تبلیغات تبشیری خاورمیانه، در اوایل قرن بیستم، مبلغان زیردست خود را به مأیوس نشدن توصیه کرد، با این تحلیل که «در ضمیر مسلمانان»، انگیزهای قوی برای فراگیری علوم اروپاییها و آزادی زن پدید آمده است. (۸)
این تأثیرگذاری با راه اندازی تشکلهای سیاسی – فرهنگی وابسته به کمونیسم و لیبرالیسم در کشورهای اسلامی، به قصد تصاحب حکومت و نیز با فعال شدن رسانههای جمعی پیشرفته، با اهداف فرهنگی، سیاسی و استعماری به صورت روز افزون رو به افزایش و گسترش گذاشت.
شهید مطهری در تفسیر آیه: (إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) به مصداق و هدف اشاعه فحشا در جامعه اسلامی امروز اشاره نموده، مینویسد:
“غالباً در عصر ما این اعراض، اعراض استعماری است؛ میخواهند فحشا در میان مردم زیاد شود، برای این که هیچ چیزی برای سست کردن عزیمت و مردانگی به اندازه شیوع فحشا اثر ندارد.” (۹)
مشتری یا علاقه مند به بازار پررونق فحشا، نمیتواند علاقه مندی و دلسوزی خود را به همسر یا شوهرش حفظ کند. سردی روابط زناشویی، به کودک خانواده نیز درس بیوفایی یا خشونت خواهد آموخت و بدین ترتیب، پارهای از ناسازگاریها و طلاقها در جهان اسلام، خاستگاه برون مرزی دارد و با تأثیرپذیری از غرب و اندیشه غربی انجام میپذیرد و رو به گسترش است.
ب) عوامل درون خانوادگی
در کنار هنجار شکنیهای برخاسته از وسوسه افکنی نهضت جهانی برابری زنان با مردان، نوع دیگری از ناسازگاری نیز وجود دارد که مستند به رفتار زن و شوهر است و نهاد استوار خانواده مسلمان را تهدید به فروپاشی کرده، هر یک از عناصر اصلی خانواده را برای دیگری تحمل ناپذیر میسازد. این نوع ناسازگاری به یکی از سه خاستگاههای زیر ارتباط مییابد:
۱– ناهمگونی شخصیتی
برآشفتگی، پرخاش گری و حرمت شکنی در محیط خانواده پدیدهی آنی نیست، بلکه نماد روحیهای است که به طور معمول طی گذشت زمانی شکل میگیرد. مبدأ شکل گیری حالت روحی یاد شده ممکن است زمان ازدواج یا مقطعی از عمر زندگی زناشویی، یا زمان تولد زن، مرد و یا هر دو باشد.
«گاهی اوقات نمیتوان اصطکاک میان زن و مرد را با رجوع به طرز تلقیهای ماندگار یاد شده آنها توضیح داد؛ در این موارد لازم است که به خصوصیات شخصیتی زن و شوهر توجه نمود. (۱۰)
روحیه ناسازگاری – که مبدأ شکل گیری آن زمان تولد است – بر شخصیت انسان استوار است، چرا که به تدریج شکل نهایی خود را بازمییابد و در زندگی زناشویی به ثمر مینشیند. به همین دلیل اهتمام به اعتقادات و باورها یکی از اساسیترین معیارهای انتخاب همسر شناخته شده، (۱۱) و بسیاری از محققان، علل ناکامی در ازدواج را ناهمگونی فکری و اختلاف تربیتی میدانند که عشق جنسی در آغاز ازدواج، در بیشتر موارد مانع توجه آن میشود. (۱۲)
دانشمندان، شناخت شخصیت همسر را از حقوق تردیدناپذیر جوانان آماده ازدواج میشناسند، ولی خود آنها را – به دلیل نداشتن تجربه و جوشش غریزه جنسی – قادر به ارزیابی شخصیت همدیگر نمیدانند و برای پایدار ماندن ازدواجها، دخالت خانواده دو طرف را پیشنهاد میکنند:
“درصد طلاق در میان کسانی که بر مبنای خواست والدین یا گروه دیگری ازدواج میکنند، خیلی پایینتر از درصد طلاق در میان کسانی است که به خاطر عشق ازدواج میکنند.” (۱۳)
در گذشته، بسیاری از جوامع چنین دخالتی را قانون میدانستند. در دوره ساسانی دخالت والدین در ازدواج دختر ضروری بود و زنی که با رضایت پدر و مادر به خانه شوهر میرفت، «پادشاه زن» نامیده میشد. زنی که بیرضایت پدر و مادر شوهر میکرد، «خودسرای زن»؛ یعنی زن خودسر، میخواندند. (۱۴)
«منتسکیو» چنین دخالتی را به دلیل بیتجربگی و احساساتی بودن جوانان ستوده، از قانونی بودن آن در فرانسه و انگلیس خبر میدهد و نبود چنین قانونی را در اسپانیا و ایتالیا به نکوهش میگیرد. (۱۵)
قرآن ضمن تأکید بر تناسب و پیوند رفتار انسان با شخصیت روحی و اکتسابی او، سازگاری شخصیت زن و مرد مسلمان خواهان ازدواج را ضروری خوانده، آن را مبنای زندگی زناشویی آمیخته با کرامت و احترام میشناسد:
(وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ)؛ (۱۶)
زنان پاکیزه و نیکو، لایق مردانی این چنینی و مردان پاکیزه و نیکو، لایق زنانی همین گونهاند؛ این پاکیزگان از سخنان تهمت آلودی که بر زبان جاری میکنند پیراستهاند، برای آنها آمرزش و روزی آمیخته با کرامت خواهد بود.
علامه طباطبائی میفرماید: مقصود از «رزق کریم» که به هم شأنهای پاکیزه وعده داده شده، زندگی دلپذیر در دنیا و پاداش نیکو در آخرت است. (۱۷)
دلپذیری زندگی مشترک، تعبیر دیگری از استواری و پایداری خانواده است. بر اساس ضرورت احراز پاکیزگی شخصیت، قران به جمع مخاطبان خود – که میتواند یک خانواده باشد یا دستهای از مؤمنین یک فامیل – توصیه میکند که میان شخصیتهای با ایمان و شایسته، پیوند زناشویی برقرار کنند و به شخصیتهای فاسد و زناکار نه زن بدهند و نه به همسری مؤمنان برگزینند؛ بدان جهت که پلیدان تنها با پلیدان میسازند، ولی وقتی در کنار مؤمنی قرار میگیرند، با رفتار جهنمی خود او را به سوی جهت مخالف مؤمن – که رو به سوی خدا پیش میرود – فرا میخوانند:
(وَ لاَ تَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِن مُشْرِکَهٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لاَ تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِن مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّهِ)؛ (۱۸)
با زنان مشرک ازدواج مکنید تا ایمان بیاورند. قطعاً کنیز با ایمان، از زن مشرک بهتر است؛ هر چند [زیبایی او] شما را به شگفت آورد. به مردان مشرک زن مدهید تا ایمان بیاورند، قطعاً برده با ایمان بهتر از مرد مشرک آزاده است؛ هر چند او شما را به شگفت آورد. آنان شما را به سوی آتش فرامیخوانند و خداوند به سوی بهشت دعوت میکند.
(وَ أَنکِحُوا الْأَیَامَى مِنکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ)؛ (۱۹)
بین مردان بیزن و زنان بیشوهرتان و بردگان و کنیزان شایسته خود پیوند زناشویی ایجاد کنید.
(الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ)؛ (۲۰)
زنان آلوده شده به پلیدی همساز با مردان پلیدند و مردان غرق شده در پلیدی، همتایان زنان پلیدند.
(الزَّانِی لاَ یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً وَ الزَّانِیَهُ لاَ یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ)؛ (۲۱)
مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک، و زن زناکار، جز با مرد زناکار یا مشرک ازدواج نمیکنند و این [کار] بر اهل ایمان حرام است.
در سنت نیز توجه به شخصیت دختر و پسر آماده ازدواج، ضروری و بر اساس آن، ازدواج با دختر تربیت یافته در محیط خانوادگی فاسد، ناروا قلمداد شده است. در سخنانی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کردن یا به ازدواج دادن دختر با مرد ناشایست یا شراب خوار، سخت نکوهش شده است. (۲۲)
فقه اسلامی نیز به پیروی از قرآن و سنت، «کفو» بودن را شرط قرار داده و آن را به ایمان و خوش اخلاقی تفسیر میکند که عناصر شخصیت را تشکیل میدهند. تمام خطابهای دینی مربوط به احراز شخصیت متقاضی ازدواج، متوجه بزرگترهاست؛ هر چند که در مورد دختران این دخالت پررنگتر است و بنابر نظریه بیشتر فقها، اجازه پدر و پدر بزرگ او شرط صحت عقد شمرده شده تا زن به دلیل «خوش باوری»، در دام شکارچی گرفتار نگردد. (۲۳)
چنین دخالتی هم سازندگی دارد و هم از فروپاشی خانواده جلوگیری میکند، ولی عصر حاضر، عصر مهاجرتها، جابهجاییها، آزادی خواهیها، اصالت عشق جنسی، روشنفکرمآبی، روگردانی از هدایتهای دینی و… است. چنین واقعیتهایی سبب میشود تا دخالت بزرگترها کاهش یابد، مطالعه شخصیت به فراموشی سپرده شود و در بسیاری از موارد، بنیاد ازدواج بر پایه دو شخصیت با هم ناسازگار پا گرفته، با گذشت زمان، با فروپاشی روبهرو گردد.
۲- نبود درک متقابل و احساس مشترک
ازدواجها غالباً به قصد با هم بالا رفتن بر بام زندگی و با هم پایین آمدن از آن صورت میگیرد؛ این تصور، چشم داشتها، توقعها و انتظارات فراوانی را در پی دارد. تمام رفتارها را نیز زیر ذره بین میبرد و تلقیها و نتیجه گیریهای ناروا و متقابل را وارد ذهن زن و مرد میسازد.
«زندگی زناشویی بیش از هر رابطه صمیمانهای در معرض سوء تفاهم قرار دارد». (۲۴)
نگاه بدبینانه به رفتار همدیگر، توسط زن و مرد جریان دارد؛ با این تفاوت که مرد، توان پنهان سازی احساسات را دارد، ولی زبان و سیمای زنان، صفحه نمود و تجلی احساسات درونی آنهاست.
تفسیرهای بدبینانه (سوء تفاهم) غالباً به رفتاری مربوط میشود که ناشی از احساس و گرایشهای طبیعی زن و مرد است که فلسفه خاص خود را دارد و ناظر به مصالح زندگی زناشویی است.
مطالعات روان شناختی ویژه مردان و زنانی که با هم ازدواج کردهاند، از دو نوع احساسات و رفتار در آن پرده برمیدارد. در پارهای از کنشها و واکنشها انتخاب و اراده دخالت دارد و برخی از آنها با انتخاب صورت نمیگیرد. جان گری میگوید:
“مردی که عاشق زنی است، هر از گاهی نیاز به عقب نشینی دارد تا دوباره بتواند صمیمی شود. میل عقب نشینی در مردها غریزی است. این یک تصمیم و انتخاب نیست، فقط اتفاق میافتد، نه تقصیر مرد است و نه زن، فقط یک چرخه طبیعی است… مرد برای به کمال رساندن استقلال خود عقب نشینی میکند… وقتی کاملاً فاصله گرفت، ناگهان نیاز شدیدی به عشق و صمیمیت پیدا میکند و ناخودآگاه انگیزهای در او به وجود میآید تا عشق خود را تقدیم کرده، عشق را که نیازمند آن است بگیرد… اگر مردی فرصت عقب نشینی پیدا نکند، هرگز فرصت نخواهد یافت که قویاً آرزوی نزدیکی نماید.” (۲۵)
زن این بیمهری طبیعی مرد را مورد ارزیابی واقع بینانه قرار نمیدهد؛ ممکن است او را متهم کند و موقع بازگشت نپذیرد و سزاوار مجازات بشناسد. (۲۶)
زن نیز حتی زمانی که نزد شوهرش احساس محبوبیت میکند، موج شخصیت او بالا و پایین میرود… زمانی که امواج زن در اوج است، عشق فراوانی برای عرضه کردن دارد… از هر احساس منفی جلوگیری میکند… وقتی زن به چاه میرود، مسئلهای ندارد که نیاز به حلش داشته باشد، نمیخواهد کسی به او بگوید که چرا سقوط میکند… در چاه، عمیقترین مشکلات ظاهر میشود… معمولاً آن مشکلات به گذشته زن مربوط میشود. وقتی زن به زمین میخورد، حالش عوض میشود و دوباره نسبت به خودش احساس خوبی پیدا میکند و خود به خود اوج میگیرد.
زن در این حال نیاز به هم دردی و عشق بیقید و شرط دارد؛ نیاز به صحبت در مورد مشکلات و نیازهای برآورده نشدهاش پیدا میکند و میخواهد به او گوش بدهند و درکش نمایند. در چنین وضعی نمیتواند شریکش را قبول کند و از او قدردانی داشته باشد. (۲۷)
مرد به این دلیل که خودش با حرف نزدن یا در تنهایی به سر بردن به آرامش میرسد، زن ناراحت را تنها میگذارد و اگر در کنارش بماند، کار را خرابتر میکند؛ چون سعی در حل مشکلات او دارد. در صورتی که زن موقع سقوط، نیاز به شنونده دارد و میخواهد کسی به مشکلاتش گوش دهد و درکش کند. (۲۸)
ادامه دارد…
پینوشتها
۱- خانواده موعود مارکسیسم، ص ۶۴
۲- همان، ص ۱۱۵
3- همان، ص ۱۰۴
4- همان، ص ۱۲۴
5- خانواده موعود مارکسیسم، ص ۱۴۰
6- همان، ص ۱۳۴
7- مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج ۴، ص ۱۴
8- احمد فائز، دستور الأسره فی ظلال القرآن، ص ۸۳
9- مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج ۴، ص ۴۹
10- جان گری، عشق هرگز کافی نیست، ص ۶۸
11- حسین نجاتی، روان شناسی زناشویی، ص ۴۵ و ۴۶
12- مجید مساواتی آذر، جامعه شناسی انحرافات، ص ۲۷۵
13- هری. س.تری یاندیس، فرهنگ و رفتار اجتماعی، ترجمه نصرت فتی، ص ۲۱۶
14- نظام حقوق زن در اسلام، ص ۲۲۲
15- منتسکیو، روح القوانین، ترجمه علی اکبر مهتدی، ص ۶۳۲-۶۳۴
16- نور، آیه ۲۶
17- علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۵، ص ۶۳
18- بقره، آیه ۲۲۱
19- نور، آیه ۳۲
20- همان، آیه ۲۶
21- همان، آیه ۳
22- حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۳۵؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۱۹۱؛ سنن دارمی، ج ۲، ص ۱۳۷
23- مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص ۷۲
24- جان گری، عشق هرگز کافی نیست، ص ۲۷
25- همو، مردان مریخی و زنان ونوسی، ص ۱۰۷، ۱۰۸ و ۱۱۱
26- همان، ص ۱۲۶
27- همان، ص ۱۳۲-۱۵۴
28- همان، ص ۵۱ و ۷۹