شخصى به نام محمّد بن ولید گوید:
من نسبت به امامت حضرت جواد علیه السلام در شکّ و شبهه بودم ، تا آن که روزى به منزل آن حضرت آمدم و جمعیّتى انبوه نیز در آن جا حضور داشتند.
من در گوشه اى نشستم تا زوال ظهر شد؛ پس نماز ظهر و عصر و نافله هاى آن ها را خواندم ، پس از سلام نماز متوجّه شدم که شخصى پشت من حرکت مى نماید، چون نگاه کردم ، حضرت ابوجعفر – امام جواد علیه السلام – را دیدم .
لذا به احترام آن حضرت از جاى برخاستم و سلام کردم و دست مبارک آن بزرگوار را بوسیدم و روى پاهایش افتادم .
پس از آن ، حضرت نشست و فرمود: براى چه این جا آمده اى ؟
و بعد از آن اظهار داشت : تسلیم امر خداوند سبحان باش و ایمان خود را تقویت کن .
عرض کردم : اى سرورم ! من تسلیم شدم .
حضرت اظهار نمود: واى بر تو، و سپس با حالت تبسّم تکرار فرمود: تسلیم شو.
عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! تسلیم شدم ، و من شما را به عنوان امام و خلیفه رسول اللّه علیهم السلام پذیرفتم و به یقین کامل رسیدم ؛ خداوند متعال آنچه از شکّ و تردید در قلبم بود، همه را نابود ساخت و از جهت ایمان و عقیده تقویت شدم .
چون فرداى آن روز فرا رسید، صبح زود به سمت منزل حضرت حرکت کردم و تنها آرزویم این بود که بتوانم دومرتبه به حضور آن بزرگوار شرفیاب شوم ؛ پس مدّتى جلوى منزل حضرت منتظر ماندم تا جائى که گرسنه شدم .
ناگهان متوجّه شدم که شخصى چند نوع غذا آورد و به همراه او شخصى دیگرى با لگن و آفتابه آمد و آن ها را جلوى من نهادند و گفتند: مولایت دستور داده است که اوّل دست هایت را بشوى و سپس این غذا را تناول نما.
راوى گوید: همین که دست هایم را شستم و مشغول خوردن غذا شدم ، متوجّه شدم که حضرت جواد علیه السلام به طرف من مى آمد، پس به احترام از جاى برخاستم ، فرمود: بنشین ، و غذایت را تناول نما، لذا نشستم و چون غذا را خوردم و سیر گشتم ، حضرت به غلام خود دستور داد تا باقى مانده غذاها را بردارد.
سپس آن امام همام ، حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام به صورت نصیحت و موعظه ، مرا مخاطب قرار داد و فرمود:
اى محمّد! هرگاه در صحرا و بیابان هستى ، غذا را فقط از داخل ظرف غذا و سفره بخور و آنچه که اطراف آن ریخته مى شود رها کن ، گرچه ران گوسفندى باشد.
ولى چنانچه در منزل خواستى غذا میل کنى ، سعى نما غذاهائى که اطراف سفره و ظرف غذا ریخته مى شود، جمع کن و بخور، که همانا در آن رضایت و خوشنودى خداوند متعال مى باشد؛ و نیز سبب توسعه روزى مى گردد؛ با توجّه بر این که در آن درمان و شفا دردها خواهد بود.
همچنین مجدّدا بعد از آن به من خطاب نمود و فرمود: اکنون آنچه مى خواهى سؤ ال کن ؟
عرضه داشتم : اى مولاى من ! نظر شما در رابطه با مِشک و عنبر چیست؟
حضرت در پاسخ فرمود: پدرم و سرورم ، حضرت ابوالحسن ، امام رضا علیهالسلام از آن استفاده مى نمود؛ و چون فضل بن سهل به موضوع اعتراض کرد، به وى فرمود:
حضرت یوسف علیه السلام از تمام تجمّلات و زیورآلات دنیوى استفاده مى نمود؛ و از مقام والاى نبوّت و معنویّت آن بزرگوار چیزى کاسته نگردید.
همچنین حضرت سلیمان بن داوود علیهما السلام با آن تاج و تختى که داشت و نیز داراى آن همه امکانات و تجمّلات پادشاهى ، پیامبر الهى بود و با این که تمام حیوانات و جنّ و انس و دیگر موجودات و امکانات در اختیارش بود و با این حال نقصى و ضربه اى بر نبوّتش وارد نیامد.
و در ادامه فرمایش خود افزود: خداوند متعال در آیات شریفه قرآن حکیم خطاب به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرموده است : قل من حرّم زینه اللّه التى اخرج لعباده و الطیّبات من الرزق قل هى للذین آمنوا فى الحیاه الدنیا ….(۱)
یعنى ؛ اى پیامبر! – به مردمان – بگو: چه کسى زینت هاى الهى را حرام گردانده است ، بگو اى محمّد!: چیزهاى خوب را براى بندگان مؤ من و مخلص خود قرار داده است تا در زندگى دنیا از آن ها استفاده نمایند و بهره مند شوند.(۲)
۱-سوره اعراف : آیه ۳۲٫
۲-هدایه الکبرى حضینى : ص ۳۰۸، س ۲، مدینه المعاجز: ج ۷، ص ۴۱۲، ح ۲۴۱۹٫ضمنا داستان بسیار طولانى و مفصّل بود که به همین مقدار اکتفا گردید.