ابوبکر بن قحافه خلیفه اول بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. ابوبکر در سقیفه بنی ساعده به عنوان خلیفه تعیین گردید و اولین کسی که با او بیعت کرد عمر بن خطاب بود.
تاریخ گواهی می دهد که خلیفه اول در مسائل سیاسی، معارف و عقاید، تفسیر قرآن کریم و احکام اسلام به حضرت علی (علیه السلام) مراجعه می کرد و از راهنمایی های آن حضرت کاملا بهره می برد.[۱] در این نوشتار به نمونه هایی از مراجعه ابوبکر در مسائل مختلف به امام علی (علیه السلام) اشاره می شود:
جنگ با رومیان در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
یکی از دشمنان سرسخت حکومت جوان اسلام، امپراتوری روم بود که پیوسته مرکز حکومت اسلام را از جانب شمال تهدید می کرد. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تا آخرین ساعات زندگی خود از اندیشه خطر روم غافل نبود. در سال هفتم هجرت گروهی را به فرماندهی جعفر بن ابی طالب روانه کرانه های شام کرد، ولی سپاه اسلام با از دست دادن سه فرمانده خود بدون نتیجه به مدینه بازگشت.
برای جبران این شکست، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال نهم هجرت با سپاهی گران عازم «تبوک» شد، ولی بدون آنکه با دشمن روبرو گردد به مدینه بازگشت.[۲]
خطر حکومت رومیان در دوران ابوبکر
وقتی که ابوبکر به خلافت رسید خطر امپراتوری روم را احساس می کرد. به همین دلیل تمایل داشت به روم لشکر کشى کند. برای این منظور با گروهى از صحابه پیامبر خدا مشورت کرد. هر کدام نظری دادند که او را قانع نکرد.
سپس از على بن ابی طالب (علیهما السلام) مشورت خواست و او فرمود برای این کار اقدام کند و گفت: «ان فعلت ظفرت» اگر دست به این کار زنى پیروز میشوی. ابوبکر به امام گفت: نوید نیک دادى.
سپس ابوبکر در میان مردم به سخنرانى برخاست و به آنان گفت تا براى رفتن به روم آماده گردند. لیکن مردم خاموش ماندند. در این هنگام عمر به پا خاست و گفت: اگر بهره اى نزدیک و سفرى بى رنج بود پاسخى مساعد مى دادید.
عمرو بن سعید در برابر سخنان عمر عکس العمل نشان داده و گفت: اى پسر خطاب، مثل هاى منافقان را براى ما می زنى! تو خود از آنچه ما را بدان نکوهش مى کنى چه مانعى دارى؟ خالد بن سعید برادر خویش را خاموش ساخت و گفت: نزد ما جز فرمانبرى نیست.
ابوبکر بدو گفت: خدایت پاداش نیک دهد. سپس در میان مردم فرمان بسیج داد و فرماندهى را به خالد بن سعید واگذاشت.
خالد از عاملان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در یمن بود و هنگامى به مدینه رسید که پیامبر خدا درگذشته بود. او از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید و از بنى هاشم طرفداری نمود. چون ابوبکر فرماندهى را بدو داد، عمر به او گفت: آیا فرماندهى را به خالد می دهى با اینکه بیعت خویش را از تو دریغ داشت و از بنی هاشم حمایت کرد؟ به خدا قسم صلاح نمى دانم که او را بفرستى.
ابوبکر پرچم را از او گرفت و یزید بن ابى سفیان و ابو عبیده بن جراح و شرحبیل بن حسنه و عمرو بن عاص را خواست و پرچم را به آنان داد.[۳]
ناتوانی ابوبکر در پاسخ به سوالات یهودیان
ابوبکر همیشه در مسائل اعتقادی و دینی، در برابر دشمنان ناتوان بوده و نمی توانست پاسخ قانع کننده ای به آنان بدهد. از این رو از امام علی (علیه السلام) کمک می گرفت.
در حدیثی آمده که یکی از پیشوایان یهود به نزد ابوبکر آمده به او گفت: تو جانشین پیغمبر این امت هستى؟ گفت: آرى، گفت: ما در تورات دیده ایم (نوشته است) که جانشینان پیمبران دانشمند ترین مردمان از امت هاى آنان هستند، پس مرا آگاه کن که خداى تعالى کجا است، آیا در آسمان است یا در زمین؟
ابوبکر گفت: او در آسمان و در عرش است، یهودى گفت: پس بنا بر این زمین از وجود خداوند خالى است و بنا به گفته تو در جایى هست و در جایى نیست؟
ابوبکر گفت: این سخن کافران و زندیق ها است از پیش من دور شو و گر نه تو را می کشم! مرد یهودى با شگفت (از این سخن ابوبکر) دور شد و دین اسلام را به باد مسخره گرفته بود، در این هنگام امیر المومنین (علیه السلام) از پیش روى او در آمده فرمود:
«قَدْ عَرَفْتُ مَا سَأَلْتَ عَنْهُ وَ مَا أُجِبْتَ بِهِ وَ إِنَّا نَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوجَلَّ أَینَ الْأَینَ فَلَا أَینَ لَهُ وَ جَلَّ عَنْ أَنْ یحْوِیهُ مَکانٌ وَ هُوَ فِی کلِّ مَکانٍ بِغَیرِ مُمَاسَّهٍ وَ لَا مُجَاوَرَهٍ یحِیطُ عِلْماً بِمَا فِیهَا… ؛»
اى یهودى دانستم آنچه پرسیده اى و آنچه در پاسخ شنیده اى؛ ما می گوییم: خداى عزوجل آفریننده جا و مکان است، پس جایى براى او نیست و بالاتر از این است که جایى او را دربرگیرد، و او در همه جا است نه به شکلی که تماس و نزدیکى با مکان داشته باشد، بلکه علم و دانشش هر آنچه در مکان است فرو گرفته و هیچ چیزى نیست که از تدبیر او بیرون باشد.
و من اکنون تو را آگاه کنم به آنچه در کتابى از کتاب هاى خود شما است که به صحت آنچه گفتم گواهى دهد، پس اگر آن را شناختى (و دانستى که درست است) بدان ایمان مى آورى؟
یهودى گفت: آرى، فرمود: آیا در برخى از کتاب هاى شما نیست که روزى موسى بن عمران نشسته بود ناگاه فرشته از سمت مشرق نزد او آمد، موسى به او فرمود: از کجا آمدى؟ گفت: از نزد خداى عزوجل، سپس فرشته دیگرى از سمت مغرب آمد موسى به او فرمود: از کجا آمدى؟ گفت: از نزد خداى عزوجل، سپس فرشته دیگرى به نزدش آمد و گفت: از آسمان هفتم از نزد خداى عزوجل آمده ام، موسى (علیه السلام) فرمود:
منزه است آن خدایى که جایى از او خالى نیست، و به هیچ جا نزدیک تر از جاى دیگر نیست! یهودى گفت: گواهى دهم که این گفتار حق است و گواهى دهم که تو سزاوار ترى به جانشینى پیغمبر از آن کس که بر آن چیره شده و به زور گرفته است». [۴]
جهل ابوبکر در معنای کلمه «ابّ»
امام علی (علیه السلام) نه تنها در مسائل فکری و عقیدتی اسلام و مسلمانان، خلیفه را کمک می کرد، بلکه گاهی نیز خلیفه در تفسیر مفردات و واژه های قرآن عاجز می ماند به داد او می رسید.
چنانکه وقتی شخصی از ابوبکر معنای لفظ (ابّ) را در آیه «وَ فاکهَهً وَ أَبًّا مَتاعاً لَکمْ وَ لِأَنْعامِکم»[۵] سوال کرد. ابوبکر گفت: کدام آسمان بر من سایه گستراند، یا کدام زمین مرا بر خود گیرد، یا چه بکنم اگر در کتاب خداى تعالى چیزى را بگویم که آن را ندانم، (یعنى من ندانسته چیزى نگویم).[۶]
این سخنان به گوش امیر المومنین (علیه السلام) رسید فرمود: سبحان اللَّه! آیا ندانسته که «أبّ» گیاه و علوفه و چراگاه است و این گفتار خداى تعالى که فرموده: «و فاکهه و أبا» براى بیان شمار کردن نعمت هاى او بر بندگان است، که به وسیله آن ها به آنان غذا دهد و آن ها را براى ایشان و براى چهار پایانشان آفریده، چیز هایى که موجب زندگى و حیات نفوس ایشان است و بدن هاى آنان بدان وسیله زنده بماند. [۷]
ناتوانی ابوبکر در معنای کلمه «کلاله»
از ابوبکر پرسیده شد که «کلاله» چیست؛ ابوبکر گفت: من در معناى آن به راى و فهم خود پاسخ می دهم؛ پس اگر درست گفتم از خدا است (یعنى خدا به دهان من گذارده) و اگر نادرست گفتم از خودم و از شیطان است . این جریان به گوش امیر المومنین (علیه السلام) رسید، فرمود: نیازى به راى دادن از خود در این مورد نداشت، مگر ندانسته که «کلاله» برادران و خواهران پدر و مادرى و یا پدرى تنها و مادرى تنها است.[۸]
اینها نمونه ای از کمک های امام علی (علیه السلام) به ابوبکر خلیفه اول مسلمین بود.
نتیجه گیری
امام علی (علیه السلام) مرجع سیاسی و علمی خلفای صدر اسلام از جمله ابوبکر بوده و آنان در امور نظامی، سیاسی، علمی و عقیدتی، مشکلات شان را به وسیله آن حضرت حل می کردند. اگر امام علی (علیه السلام) به آنان مشورت نمی داد معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظار مسلمانان می بود.
امام علی (علیه السلام) با وجود اینکه حق امامت و خلافتش از سوی خداوند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن حضرت اعطا شده بود، توسط آنان غصب گردید ولی در عین حال به هنگام بروز مشکلات، آنان را راهنمایی می کرد؛ زیرا مشکلات خلفا در حقیقت مشکلات مسلمانان و جامعه اسلامی بود که می بایست توسط امام (علیه السلام) رفع می گردید.
پی نوشت ها
[۱] . فروغ ولایت، ص۲۹۲.
[۲] . همان، ص ۲۹۲.
[۳] . ترجمه تاریخ الیعقوبى، ج۲، ص۱۱-۱۲.
[۴]. الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ۱، ص۲۰۱.
[۵] . عبس، ۳۱-۳۲.
[۶] . الدر المنثور فى التفسیر بالماثور، ج۶، ص۳۱۷.
[۷] . الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج۱، ص۲۰۰.
[۸] . کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام، ص۶۹.
منابع
- قرآن کریم.
- سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، قم، موسسه امام صادق (علیه السلام)، چ ۲، ۱۳۷۶ش.
- سیوطی، عبدالرحمن بن ابىبکر، الدر المنثور فى التفسیر بالماثور، قم، کتابخانه عمومى حضرت آیت الله العظمى مرعشى نجفى(ره)، چ۱، ۱۴۰۴ق.
- شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چ۱، ۱۴۱۳ق. محقق / مصحح: موسسه آل البیت علیهم السلام.
- علامه حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، کشف الیقین فی فضائل امیر المومنین (علیه السلام)، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۱ق
- یعقوبی، احمد بن یعقوب، ترجمه تاریخ الیعقوبى، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى ، چ ۶، ۱۳۷۱ش.