موضوعی که تأثیر عمیق آن به تجربه ثابت شده و همه علماى اخلاق و تعلیم و تربیت اتّفاق نظر دارند، مسئله معاشرت و دوستى است. غالباً دوستان و معاشران ناباب و آلوده سبب آلودگى افراد پاک شده اند؛ عکس آن نیز صادق است، زیرا بسیارى از افراد پاک و قوىّ الاراده توانسته اند بعضى از معاشران ناباب را به پاکى و تقوا دعوت کنند. با این اشاره به قرآن بازمى گردیم و اشاراتى را که قرآن به این مسئله دارد با هم مى شنویم:
۱. وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ- وَانَّهُمْ لَیَصُدُّوْنَهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَیَحْسَبُونَ انَّهُمْ مُهْتَدُونَ- حَتَّى اذا جاءَنا قالَ یالَیْتَ بَیْنى وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ.[۱]
۲. قالَ قائِلٌ مِّنْهُمْ انّى کانَ لى قَرینٌ- یَقُولُ اءِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ- اءِذامِتْنا وَکُنَّا تُراباً وَعِظاماً أَءِنَّالَمَدینُون- قالَ هَلْ انْتُمْ مُطَّلِعُونَ- فَاطَّلَعَ فَرَاهُ فى سَواءِ الْجَحیمَ- قالَ تَاللَّهِ انْ کِدْتَّ لَتُرْدینِ- وَلَوْلا نِعْمَهُ رَبّى لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ.[۲]
۳. وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُوْلُ یالَیْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلًا- یا وَیْلَتى لَیْتَنى لَمْ اتَّخِذْ فُلاناً خَلیلًا- لَقَدْ اضَلَّنى عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ اذْجآءَنى وَکانَ الشَّیطانُ لِلْانْسانِ خَذُوْلًا.[۳]
ترجمه:
۱. و هرکس از یاد خدا روى گردان شود شیطان را به سراغ او مى فرستیم پس همواره قرین اوست- و آنها [شیاطین ] این گروه را از یاد خدا بازمى دارند در حالى که گمان مى کنند هدایت یافتگان حقیقى آنها هستند!- تا زمانى که (در قیامت) نزد ما حاضر شود مى گوید: اى کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود؛ چه بد همنشینى بودى!
۲. کسى از آنها مى گوید: «من همنشینى داشتم- که پیوسته مى گفت آیا (به راستى) تو این سخن را باور کرده اى- که وقتى ما مردیم و به خاک و استخوان مبدّل شدیم، (بار دیگر) زنده مى شویم و جزا داده خواهیم شد؟!- (سپس) مى گوید آیا شما مى توانید از او خبرى بگیرید؟- اینجاست که نگاهى مى کند، ناگهان او را در میان دوزخ مى بیند- مى گوید: به خدا سوگند نزدیک بود مرا (نیز) به هلاکت بکشانى!- و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نیز از احضارشدگان (در دوزخ) بودم!
۳. و (به خاطر آور) روزى را که ستمکار دست خود را (از شدّت حسرت) به دندان مى گزد و مى گوید: «اى کاش با رسول (خدا) راهى برگزیده بودم!- اى واى بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم!- او مرا از یادآورى (حق) گمراه ساخت بعد ازآن که (یاد حق) به سراغ من آمده بود!» و شیطان همیشه خوارکننده انسان بوده است!
تفسیر و جمع بندى
نخستین آیات که در بالا آمد گرچه درباره همنشینى شیطان با غافلان از یاد خداست، ولى تأثیر همنشین بد در اخلاقیّات و در سرنوشت هر انسانى روشن مى سازد.
نخست مى فرماید: «هرکس از یاد خدا روى گردان شود شیطان را بر او مسلّط مى سازیم که همواره قرین و همنشین او باشد! «وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ»[۴]
سپس نقش این قرین سوء (همنشین بد) را چنین بیان مى کند که آنها، یعنى شیاطین، راه هدایت و حرکت به سوى خداوند را به روى آنها مى بندد و آنها را از رسیدن به این هدف مقدّس بازمى دارد و غم انگیزتر، این که در عین گمراهى گمان مى کنند که هدایت یافته اند! «وَانَّهُمْ لَیَصُدُّوْنَهُمَ عَنِ السَّبیلِ وَیَحْسَبُونَ انَّهُمْ مُهْتَدُونَ»!
سپس به نتیجه آن پرداخته و مى گوید: روز قیامت که همه در محضر الهى حاضر مى شوند و پرده ها کنار مى رود و حقایق فاش مى شود، این انسان گمراه خطاب به دوست اغواگر شیطانش کرده، مى گوید اى کاش فاصله میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه همنشین بدى هستى! «حَتَّى اذا جاءَنا قالَ یالَیْتَ بَیْنى وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ»
از این تعبیرات بخوبى استفاده مى شود که همنشین بد مى تواند انسان را بکلّى از راه خدا منحرف سازد؛ پایه هاى اخلاق را بر روى او ویران کند و واقعیّتها را چنان دگرگون نشان دهد که انسان در عین گمراهى خود را در زمره هدایت یافتگان ببیند؛ و به یقین در چنین حالى هدایت و بازگشت به صراط مستقیم غیرممکن است؛ و زمانى بیدار مى شود و به هوش مى آید که راه برگشت بکلّى بسته شده؛ حتّى از تعبیر آیه استفاده مى شود که این همنشینان بد در آن زندگى ابدى نیز با او هستند و چه دردآور است که انسان کسى را که مایه بدبختى او شده همیشه در برابر خود ببیند و به او گفته شود بیهوده آرزوى جدا شدن از او را مکن شما با هم سرنوشت مشترکى دارید! «وَلَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ اذْ ظَلَمْتُمْ انَّکُمْ فِى الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ».[۵]
شبیه آیات فوق، آیه ۲۵ سوره فصّلت مى باشد که مى گوید: «وَقَیَّضْنا لَهُمْ قُرَنآءَ فَزَیَّنُوْا لَهُمْ ما بَیْنَ ایْدیهِمْ وَما خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فى امَمٍ قَدْخَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْانْسِ انَّهُمْ کانُوا خاسِرینَ؛ ما براى آنها همنشینانى (زشت سیرت) قرار دادیم که زشتیها را از پیش رو و پشت سر آنها در نظرشان جلوه دادند؛ و فرمان الهى درباره آنان تحقّق یافت و به سرنوشت اقوام گمراهى از جنّ و انس که قبل از آنها بودند گرفتار شدند؛ آنها مسلّماً زیانکار بودند!»
در بخش دوم از این آیات، از کسانى سخن مى گوید که همنشین بدى داشتند که پیوسته در گمراهى آنها مى کوشیدند ولى آنها به لطف و رحمت الهى و با تلاش و کوشش توانسته اند خود را از چنگال وسوسه آنها رهائى بخشند در حالى که تا لب پرتگاه پیش رفته بودند؛ در اینجا نیز سخن از تأثیر فوق العاده همنشین بد در شکل گیرى عقائد و اخلاق انسان است ولى در عین حال چنان نیست که انسان مجبور باشد و نتواند با تلاش و کوشش، خویشتن را نجات دهد؛ مى فرماید: «در روز قیامت بعضى از بهشتیان به بعضى دیگر مى گوید من در دنیا همنشینى داشتم که پیوسته به من مى گفت آیا به راستى تو این سخن را باور کرده اى که وقتى ما مردیم و خاک شدیم و استخوان پوسیده شدیم، بار دیگر زنده مى شویم و به جزاى اعمال خود مى رسیم (ولى من به فضل الهى تسلیم وسوسه هاى او نشدم و در ایمان خود ثابت قدم ماندم!) «فَاقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَسآءَلُونَ- قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ انّى کانَ لى قَرینٌ- یَقُولُ ءَانَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ- ءَاذامِتْنا وَکُنَّا تُراباً وَعِظاماً ءَانَّالَمَدینُون» [۶]
در این هنگام او به فکر همنشین نااهل قدیمى خود مى افتد و به جستجو برمى خیزد و از همان اوج بهشت نگاهى به سوى دوزخ مى افکند و ناگهان او را در وسط جهنّم مى بیند «فَاطَّلَعَ فَرَاهُ فى سَوآءِ الْحَجیمِ»
به او مى گوید به خدا سوگند نزدیک بود مرا نیز به هلاکت بکشانى و همچون خودت بدبخت کنى و اگر لطف الهى و نعمت پروردگارم شامل حال من نبود من نیز امروز در آتش دوزخ احضار مى شدم «قالَ تَاللَّهِ انْ کِدْتَّ لَتُرْدینِ وَلَوْلا نِعْمَتُ رَبّى لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ».
مجموع این آیات بخوبى نشان مى دهد که همنشین بد، انسان را تا لب پرتگاه دوزخ مى برد و اگر ایمان قوى و تقوا و لطف پروردگار نباشد در آن پرتگاه سقوط مى کند!
در سومین بخش از آیات مورد بحث، سخن از تأسّف و تأثّر عمیق ستمگران در قیامت است که از انتخاب دوستان ناباب تأسّف مى خورند؛ چرا که عامل اصلى بدبختى خود را در رفاقت با آنان مى بینند؛ مى فرماید: «و (به خاطر آور) روزى را که ظالم دست خویش را از (شدّت حسرت) به دندان مى گزد و مى گوید: اى کاش (با رسول خدا) راهى برگزیده بودم! اى واى بر من! کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از یادآورى (حق) گمراه ساخت بعد ازآن که (یاد حق) به سراغ من آمده بود! و شیطان همیشه خوارکننده انسان بوده است! «وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یالَیْتَنى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلًا- یا وَیْلَتى لَیْتَنى لَمْ اتَّخِذْ فُلاناً خَلیلًا- لَقَدْ اضَلَّنى عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ اذْجآءَنى وَکانَ الشَّیْطانُ لِلْانْسانِ خَذُوْلًا».
به این ترتیب، ستمگران در قیامت، نخست از ترک رابطه با پیامبر شدیداً اظهار تأسّف مى کنند، و سپس از ایجاد رابطه با افراد آلوده و فاسد؛ و بعد با صراحت، عامل اصلى گمراهى خود را همین دوستان منحرف و آلوده معرّفى مى کنند! و حتّى تأثیر آنها را بالاتر از تأثیر پیامهاى الهى (البتّه در بیمار دلان) مى شمرند؛ و از تعبیر آخرین آیه، استفاده مى شود که دوستان بد جزء لشکر شیطانند؛ و یا به تعبیر دیگر، از شیاطین انس محسوب مى شوند.
قابل توجّه این که، در این آیات تأسّف این گروه را با جمله «یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ ؛ ظالم هر دو دست خود را به دندان در آن روز مى گزد» بیان فرموده؛ و این آخرین مرحله تأسّف است؛ و این در موارد ضعیف تر، انسان انگشت خود را به دندان مى گیرد و در مرحله بالاتر، پشت دست را به دندان مى گزد و در مراحل شدید هر دو دست خود را یکى بعد از دیگرى به دندان مى گزد؛ و در حقیقت این یک نوع انتقام گیرى از خویشتن است که چرا کوتاهى کردم و با دست خود وسائل بدبختى خویش را فراهم کردم!
آنچه از آیات فوق و بعضى از آیات دیگر قرآن بخوبى استفاده مى شود این است که دوستان و معاشران و همنشینان در سعادت و شقاوت انسان تأثیر فوق العاده اى دارند؛ نه تنها اخلاق و رفتار افراد را تحت تأثیر قرار مى دهند، که در شکل گیرى عقائد آنها مؤثّرند؛ اینجاست که یک استاد اخلاق باید همواره با دقّت تمام افراد تحت تربیت خود را از این نظر مورد توجّه قرار دهد؛ مخصوصاً در عصر و زمان ما که نشر وسائل فساد از طریق دوستان ناباب به صورت وحشتناکى در آمده و یکى از سرچشمه هاى اصلى انواع انحرافات را تشکیل مى دهد.
نقش معاشران در روایات اسلامى
در این زمینه احادیث بسیار گویایى از پیغمبر اکرم (صلیالله علیه و آله) و ائمه معصومین (علیهمالسلام) به ما رسیده است.
در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلیالله علیه و آله) تا آنجا به این مسئله اهمّیّت داده شده که مى فرماید:
«انسان بر همان دینى است که دوست و رفیقش از آن پیروى مى کند؛ الْمَرءُ عَلى دینِ خَلیلِهِ وَقَرینِهِ»[۷]
همین معنى را امام صادق (علیهالسلام) با استفاده از کلام پیامبر به گونه دیگرى بیان کرده است؛ مى فرماید: «لاتَصْحَبُوا اهْلَ الْبِدَعِ وَلاتُجالِسُوهُمْ فَتَصِیرُوْا عِنْدَ النَّاسِ کَواحِدٍ مِنْهُمْ قالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیالله علیه و آله): الْمَرْءُ عَلى دینِ خَلیلِهِ وَقَرینِهِ؛ با بدعتگذاران رفاقت نکنید و با آنها همنشین نشوید که نزد مردم همچون یکى از آنها خواهید بود! رسول خدا فرمود: انسان پیرو دین دوست و رفیقش مى باشد!»[۸]
همین معنى در حدیث دیگرى از امام علىّ بن ابى طالب (علیهالسلام) به صورت تأثیر متقابل بیان شده است؛ مى فرماید: «مُجالَسَهُ الْاخْیارِ تَلْحَقُ الْاشْرارَ بِالْاخْیارِ وَمُجالَسَهُ الْابْرارِ لِلْفُجَّارِ تَلْحَقُ الْابْرارَ بِالْفُجَّارِ؛ همنشینى با خوبان، بدان را به خوبان ملحق مى کند؛ و همنشینى نیکان با بدان، نیکان را به بدان ملحق مى سازد!» و در ذیل این حدیث جمله پرمعنى دیگرى آمده، مى فرماید: «فَمَنْ اشْتَبَهَ عَلَیْکُمْ امْرُهُ وَلَمْ تَعْرِفُوْا دینَهُ فَانْظُرُوا الى خُلَطائِهِ؛ کسى که وضع او بر شما مبهم باشد، و از دین او آگاه نباشید، نگاه به دوستان و همنشینانش کنید (اگر همنشین با دوستان خداست او را از مؤمنان بدانید؛ و اگر با دشمنان حق است، او را از بدان بدانید!)[۹]
در بعضى از روایات این معنى با تشبیه روشنى بیان شده مى فرماید: «صُحْبَهَ الْاشَرارِ تَکْسِبُ الشَّرَّ کَالرِّیْحِ اذا مَرَتْ بِالنَّتِنِ حَمَلَتْ نَتِناً؛ همنشینى با بدان موجب بدى مى گردد؛ همچون بادى که از جایگاه متعفّن و آلوده مى گذرد؛ بوى بد را با خود مى برد.[۱۰]»
از تعبیرات بالا بخوبى استفاده مى شود همان گونه که معاشرت با بدان زمینه هاى بدى را فراهم مى سازد، معاشرت با نیکان نور هدایت و فضائل اخلاقى را در دل انسان مى افروزد.
در حدیثى از امیر مؤمنان مى خوانیم: «عَمارَهُ الْقُلُوبِ فى مُعاشَرَهِ ذَوِى الْعُقُولِ؛ آبادى دلها در معاشرت با صاحبان عقل و خرد است!»[۱۱]
و در تعبیر دیگرى از همان حضرت آمده است: «مُعاشَرَهُ ذَوِى الْفَضائِلِ حَیاهُ الْقُلُوبِ؛ همنشینى با ارباب فضیلت، مایه حیات دلها است!»[۱۲]
تأثیر مجالست و همنشینى و روحیّات دوستان در انسان به اندازه اى است که در حدیثى از حضرت سلیمان (علیهالسلام) مى خوانیم: «لاتَحْکُمُوْا عَلى رَجُلٍ بِشَى ءٍ حَتَّى تَنْظُرُوا الى مَنْ یُصاحِبُ فَانَّما یُعْرَفُ الرَّجُلُ بِاشْکالِهِ وَاقْرانِهِ؛ وَیُنْسَبُ الى اصْحابِهِ وَاخْدانِهِ؛ درباره کسى قضاوت نکنید تا نگاه کنید با چه کسى همنشین است؛ چرا که انسان را به وسیله دوستان و هم نشین هایش مى توان شناخت؛ و او نسبتى با اصحاب و یارانش دارد.»[۱۳]
در حدیث جالبى از لقمان حکیم در باب نصایحى که به فرزندش مى کرد، مى خوانیم:
«یابُنَىَّ صاحِبِ الْعُلَماءَ، وَاقْرِبْ مِنْهُمْ، وَجالِسْهُمْ وَزُرْهُمْ فى بُیُوتِهِمْ، فَلَعَلَّکَ تَشْبَهُهُمْ فَتَکُونَ مَعَهُمْ؛ فرزندم با دانشمندان دوستى کن! و به آنها نزدیک باش! و همنشینى کن! و به زیارت آنها در خانه هایشان برو! باشد که شبیه آنها شوى، و با آنها (در دنیا و آخرت) باشى!»[۱۴]
کوتاه سخن این که، در احادیث اسلامى، تعبیرات فراوان پرمعنایى درزمینه تأثیر و تأثّر دوستان از یکدیگر و شباهت اخلاقى آنها با هم، مى خوانیم که اگر تمام آنها گِردآورى شود، بحث مشروحى را تشکیل مى دهد.
براى حسن ختام، این سخن را با حدیث کوتاه و پرمعنایى از على (علیهالسلام) پایان مى دهیم؛ امام در وصایایش به فرزندش امام حسن مجتبى (علیهالسلام) فرمود:
«قارِنْ اهْلَ الْخَیْرِ، تَکُنْ مِنْهُمْ، وَبایِنْ اهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمُ؛ با نیکان قرین و همنشین باش تا از آنها شوى! و از بدان جدایى اختیار کن تا (از بدیها) جدا شوى!»[۱۵]
تأثیر معاشرت در تحلیلهاى منطقى
مى گویند: بهترین دلیل بر امکان چیزى وقوع آن است؛ در موضوع مورد بحث، مشاهده نمونه هاى عینى که معاشرت با بدان سرچشمه انواع انحرافات اخلاقى مى شود، و معاشرت با نیکان در پاکسازى روح و جان انسان اثر مى گذارد، بهترین دلیل براى بحث مورد نظر است.
این تشبیه قدیمى، که اخلاق زشت و بد همانند بیماریهاى واگیردار است، که بسرعت به نزدیکان و همنشینان سرایت مى کند، تشبیه صحیح گویایى است، مخصوصاً در مواردى که براثر کمى سنّ و سال یا کمى معلومات و یا سستى ایمان و اعتقاد مذهبى، زمینه هاى روحى براى پذیرش اخلاق دیگران آماده است، معاشرت این گونه افراد با افراد آلوده سمّ مهلک و کشنده اى است.
بسیار دیده شده است که سرنوشت افراد خوب و بد، براثر معاشرتها بکلّى دگرگون شده، و مسیر زندگانى آنها تغییر یافته است؛ و این امر دلائل مختلفى از نظر روانى دارد:
۱. از جمله مسائلى که روانکاوان در مطالعات خود به آن رسیده اند وجود روح محاکات در انسانها است؛ یعنى، افراد، آگاهانه یا ناآگاه، آنچه را در دوستان و نزدیکان خود مى بینند، حکایت مى کنند؛ افراد شاد بطور ناآگاه شادى در اطرافیان خود مى پاشند و «افسرده دل افسرده کند انجمنى را».
افراد مأیوس، دوستان خود را مأیوس، و افراد بدبین، همنشینان خود را بدبین بار مى آورند، و همین امر سبب مى شود که دوستان با سرعت در یکدیگر تأثیر بگذارند.
۲. مشاهده بدى و زشتى و تکرار آن، از قبح آن مى کاهد و کم کم به صورت یک امر عادى در مى آید؛ و مى دانیم یکى از عوامل مؤثّر در ترک گناه و زشتیها، احساس قبح آن است.
۳. تأثیر تلقین در انسانها غیر قابل انکار است؛ و دوستان بد همنشینان خود را معمولًا زیر بمباران تلقینات مى گیرند و همین امر سبب مى شود که گاه بدترین اعمال در نظر آنان، تزیین یابد و حسّ تشخیص را بکلّى دگرگون سازد.
۴. معاشرت با بدان، حسّ بدبینى را در انسان، تشدید مى کند و سبب مى شود که نسبت به همه کس بدبین باشد، و این بدبینى یکى از عوامل سقوط در پرتگاه گناه و فساد اخلاق است. در حدیثى از امیر مؤمنان على (علیهالسلام) مى خوانیم: «مُجالَسَه الْاشْرارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْاخْیارِ؛ همنشینى با بدان موجب بدبینى به نیکان مى شود.»[۱۶]
حتّى در حدیثى، معاشرت با بدان سبب مرگ دلها شمرده شده، پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) در این حدیث مى فرماید: «ارْبَعٌ یُمِتْنَ الْقَلْبَ … وَمُجالَسَهُ الْمَوْتى؛ فَقیلَ لَهُ یا رَسُولَ اللَّهِ وَمَا الْمَوْتى؟ قالَ (صلیالله علیه و آله): کُلُ غَنِىٍّ مُسْرِفٍ؛ چهار چیز است که قلب انسان را مى میراند … از جمله همنشینى مردگان است، عرض شد: منظور از مردگان کیست اى رسول خدا! فرمود: هر ثروتمند اسرافکارى است.»[۱۷]
روشنى این موضوع، یعنى سرایت حسن و قبح اخلاقى از دوستان به یکدیگر سبب شده که شعرا و ادبا، نیز در اشعار خود هرکدام به نوعى درباره این مطلب دادِ سخن بدهند.
در یک جا مى خوانیم:
کم نشین با بدان که صحبت بد
گرچه پاکى، تو را پلید کند
آفتاب ار چه روشن است آن را
پاره اى ابر ناپدید کند
در جاى دیگر آمده است:
با بدان کم نشین که بد مانى
خوپذیر است نفس انسانى
و نیز گفته اند:
صحبت نیک را ز دست مده
که و مِه به شود ز صحبت به
اشعار در این زمینه بسیار فراوان است و این بحث را با شعر معروفى از سعدى که با تکرار هرگز کهنه نشده است پایان مى دهیم:
گِلى خوشبوى در حمام روزى
رسید از دست محبوبى به دستم
بدو گفتم که مشکى یا عبیرى
که از بوى دل آویز تو مستم
بگفتا من گِلى ناچیز بودم
و لیکن مدّتى با گُل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم [۱۸]
پی نوشت:
[۱] . سوره زخرف، آیات ۳۶ و ۳۷ و ۳۸.
[۲] . سوره صافّات، آیات ۵۱ تا ۵۷.
[۳] . سوره فرقان، آیات ۲۷ و ۲۸ و ۲۹.
[۴] . براى نقیض از مادّه قیض معانى مختلفى نقل کردهاند؛ بعضى آن را به معنى تسبیب و بعضى به معنى تقدیر و برکندن و بعضى مانند راغب به معنى مسلّط ساختن مىدانند چرا که قیض به معنى پوست سفیدى است که روى تخم مرغ را گرفته( و آن را احاطه کرده است).
[۵] . سوره زخرف، آیه ۳۹.
[۶] . سوره صافّات، آیات ۵۰ تا ۵۳.
[۷] . اصول کافى، جلد ۲، ص ۳۷۵« باب مجالسه اهل المعاصى، حدیث ۳».
[۸] . همان مدرک
[۹] . کتاب صفات الشّیعه صدوق( طبق نقل بحار، ج ۷۱، ص ۱۹۷).
[۱۰] . غرر الحکم
[۱۱] غرر الحکم
[۱۲] غرر الحکم
[۱۳] . بحار الانوار، ج ۷۱، صفحه ۱۸۸.
[۱۴] . همان مدرک، ص ۱۸۹.
[۱۵] . نهج البلاغه، وصیّت على (علیهالسلام) به امام حسن (علیهالسلام)( نامه ۳۱).
[۱۶] . صفات الشّیعه صدوق، طبق نقل بحار، ج ۷۱، صفحه ۱۹۷.
[۱۷] . خصال( مطابق نقل بحار، ج ۷۱، ص ۱۹۵).
[۱۸]. برگرفته از: مکارم شیرازى، ناصر، اخلاق در قرآن(مکارم شیرازى)، ج۱، ص۱۵۵-۱۶۴، مدرسه الإمام علی بن أبی طالب (علیهالسلام)- ایران – قم، چاپ: ۴، ۱۳۸۵ ه.ش.