کراماتی از دوران خردسالی امام حسن مجتبی (ع)

کراماتی از دوران خردسالی امام حسن مجتبی (ع)

۱۴۰۱-۰۱-۰۶

1731 بازدید

امام حسن (ع) سبط اکبر رسول گرامی اسلام (ص) از همان دوران کودکی نشانه های بزرگی و عظمت را در خود آشکار کرد. کتاب های روایی و تاریخی کرامات مختلفی از دوران خردسالی امام حسن (ع) نقل کرده اند. در ادامه به گوشه ای از کرامات زمان خردسالی امام حسن (ع) اشاره می کنیم:

مسلمان شدن مرد اعرابی به دست امام حسن (ع) در کودکی

دوران خردسالی امام حسن (ع) همزمان بود با حضور پیامبر(ص) و اصحاب ایشان در مدینه. رسول گرامی اسلام (ص) مهربانی و عطوفت فراوانی نسبت به نوه دختری خود ابراز می کردند. آن حضرت به بهانه های مختلف امام مجتبی (ع) را به اصحاب معرفی کرده و جایگاه آن حضرت را برای آنان روشن می کردند تا در آینده و پس از رسول خدا (ص) از مسیر هدایت گمراه نشوند و به دامن پاک اهل بیت (ع) تمسک بجویند.

در ادامه به یکی از کرامات دوران خردسالی امام حسن (ع) اشاره می کنیم که در جلوی چشم اصحاب و به عنایت رسول الله (ص) رخ می دهد تا آنان بزرگی و عظمت امام (ع) را درک کنند و مقام ایشان را بشناسند.

حذیفه بن یمان ماجرایی زیبا از دوران خردسالی امام حسن (ع) به شرح زیر نقل می کند: روزی با جمع از اصحاب بر بلندای کوهی، درمجاورت پیامبر بودیم و امام حسن (ع) که کودکی خردسال بود، با وقار و طمانینه در حال راه رفتن بود. پیامبر (ص) فرمودند:

«إِنَّ جَبْرَئِیلَ یَهْدِیهِ وَ مِیکَائِیلُ یُسَدِّدُهُ وَ هُوَ وَلَدِی وَ اَلطَّاهِرُ مِنْ نَفْسِی وَ ضِلْعٌ مِنْ أَضْلاَعِی هَذَا سِبْطِی وَ قُرَّهُ عَیْنِی بِأَبِی هُوَ؛ همانا جبرئیل او را همراهی می کند و میکائیل از او محافظت می نماید و او فرزند من و انسان پاکی از نفس من و عضوی از اعضاء من و فرزند دختر و نور چشم من است. پدرم فدای او باد.»

پیامبر اسلام (ص) ایستاد و ما هم ایستادیم، حضرت رسول (ص) به امام حسن (ع) فرمود: «أَنْتَ تُفَّاحَتِی وَ أَنْتَ حَبِیبِی وَ مُهْجَهُ قَلْبِی؛ تو ثمره و میوه من و حبیب من و مایه نشاط قلب من هستی»

در میان سخنان پیامبر (ص) یک مرد اعرابی به سوی ما می آمد، حضرت (ص) فرمود: مردی به سوی شما می آید که با کلامی تند با شما سخن می گوید و شما از او بیمناک می شوید. او سؤال هایی خواهد پرسید و در کلامش درشتی و تندی است.

اعرابی نزدیک شد و بدون اینکه سلام کند گفت: کدام یک از شما محمد است؟ گفتیم: چه می خواهی؟ پیامبر (ص) به او فرمودند: «مهلا؛ آهسته [ای اعرابی].» او که از این برخورد، پیامبر (ص) را شناخت گفت: «ای محمد! درگذشته کینه تو را به دل داشتم ولی تو را ندیده بودم و الآن [که تو را دیدم] بغضم نسبت به تو بیشتر شد.»

پیامبر (ص) با شنیدن سخنان اعرابی تبسمی کرد و در حالی که ما می خواستیم به او حمله کنیم، آن حضرت با اشاره ما را منع فرمود. اعرابی گفت: تو گمان می کنی پیامبری؟ نشانه و دلیل نبوت تو چیست؟

رسول خدا (ص) فرمودند: «إِنْ أَحْبَبْتَ أَخْبَرَکَ عُضْوٌ مِنْ أَعْضَائِی فَیَکُونُ ذَلِکَ أَوْکَدَ لِبُرْهَانِی؛ اگر دوست داشته باشی عضوی از اعضاء من به تو خبر دهد تا برهانم کامل تر شود.»

اعرابی پرسید: مگر عضو می تواند سخن بگوید؟ پیامبر (ص) فرمود: «نعم، یا حَسَن قُم؛ آری، ای حسن! برخیز.» آن مرد امام حسن (ع) را به خاطر کودکیش، کوچک شمرد و گفت: پیامبر فرزند کوچکی را می آورد و بلند می کند تا با من تکلم کند. پیامبر (ص) فرمودند: «إِنَّکَ سَتَجِدُهُ عَالِماً بِمَا تُرِیدُ؛ تو او را به آنچه می خواهی، دانا خواهی یافت.» امام حسن (ع) شروع به تکلم کرد و فرمود:

« مَهْلاً یَا أَعْرَابِیُّ

مَا غَبِیّاً سَأَلْتَ وَ اِبْنَ غَبِیٍّ              بَلْ فَقِیهاً إِذَنْ وَ أَنْتَ اَلْجَهُولُ

فَإِنْ تَکُ قَدْ جَهِلْتَ فَإِنَّ عِنْدِی          شِفَاءَ اَلْجَهْلِ مَا سَأَلَ اَلسَّئُولُ

وَ بَحْراً لاَ تُقَسِّمُهُ اَلدَّوَالِی               تُرَاثاً کَانَ أَوْرَثَهُ اَلرَّسُولُ

آرام باش ای اعرابی! تو از انسان کند ذهن و فرزند شخص کند ذهن سؤال نکردی، بلکه از یک فقیه و دانشمند سؤال کرده ای؛ ولی تو جاهل و نادانی.

پس اگر تو نادانی، همانا شفای جهل تو نزد من است؛ زمانی که سؤال کننده ای سؤال کند. دریای علمی نزد من است که آن را با هیچ ظرفی نمی توان تقسیم کرد و این ارثی است که پیامبر (ص) از خود به جای گذاشته است.»

سپس فرمود: «لَقَدْ بَسَطْتَ لِسَانَکَ وَ عَدَوْتَ طَوْرَکَ وَ خَادَعْتَ نَفْسَکَ غَیْرَ أَنَّکَ لاَ تَبْرَحُ حَتَّى تُؤْمِنَ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ؛ هر آینه زبانت را باز کردی و از حد خود فراتر رفتی و خود را فریفتی، ولی از اینجا نمی روی مگر اینکه ایمان می آوری، اگر خدا بخواهد.»

بعد از آن، امام (ع) جزء به جزء وقایعی را که برای او اتفاق افتاده بود، بیان کرد و فرمود:

«شما درمیان قومتان اجتماع کردید و گمان کردید که پیامبر (ص) فرزندی ندارد و عرب هم از او بیزار است، لذا خونخواهی ندارد و تو خواستی او را بکشی و نیزه ات را برداشتی، ولی راه بر تو سخت شد، در عین حال از تصمیم خود منصرف نشدی و در حال ترس و واهمه به سوی ما آمدی.

من به تو از سفرت خبر می دهم که در شبی صاف و بدون ابر خارج شدی، ناگهان باد شدیدی وزیدن گرفت و تاریکی شب بیشتر شد و باران شروع به باریدن کرد و تو با دلتنگی تمام باقی ماندی و ستاره ای در آسمان نمی دیدی تا بواسطه آن راه را پیدا کنی …»

مرد عرب با تعجب گفت: «ای کودک! این خبرها را از کجا گفتی؟ تو از تاریکی و سیاهی قلب من پرده برداشتی، گویا تو نظاره گر من بودی و از حالات من چیزی بر تو مخفی نیست؛ چنان که گویی این علم غیب است.»

سپس آن مرد به دست امام حسن (ع) مسلمان شد و رسول گرامی اسلام (ص) مقداری قرآن به او آموخت و او از پیامبر (ص) اجازه گرفت و به سوی قوم و قبیله خود بازگشت و عده ای را به دین اسلام وارد کرد.»[۱]

رخ دادن این ماجرا به هنگام خردسالی امام حسن (ع) نشان دهنده اتصال آن حضرت به علم بی انتهای خداوند متعال و برکت فراوان زندگی آن حضرت از همان دوران کودکی است که سبب مسلمان شدن جمعی از مردم می شود.

برخورد قاطع امام حسن (ع) با دشمن خدا در کودکی

همانطور که بیان شد دوران خردسالی امام حسن (ع) در مدینه سپری شد. در این دوران مسلمانان جنگ و دشمنی شدید با مشرکان مکه داشتند و اسلام هنوز بر تمام عربستان مسلط نبود.

در سال ششم هجری قراردادی بین پیامبر اکرم (ص) و کفار قریش منعقد گردید که بعدها به «صلح حدیبیه» معروف شد. یکی از مواد صلح نامه این بود که هر دو سپاه می توانند با هر قبیله ای که بخواهند پیمان دوستی امضاء کنند. بر این اساس، رسول خدا (ص) با قبیله «خزاعه» پیمان دوستی بست.

در سال هشتم هجری یکی از افراد قبیله «بکر» که هم پیمان کفار قریش بود، نسبت به پیامبر اکرم (ص) جسارت کرد، و شخصی از قبیله خزاعه او را در مقابل جسارتش سرزنش نمود و از رسول اکرم (ص) دفاع کرد. آن گاه، با هم درگیر شدند و کفار قریش نیز به کمک قبیله هم پیمان خود «بکر» وارد صحنه گردیده و در نتیجه یک نفر از افراد قبیله «خزاعه» را کشتند و بدین وسیله صلح حدیبیه نقض گردید. این حوادث در زمان خردسالی امام حسن (ع) در حال رخ دادن بود.

کفار قریش از این نقض معاهده پشیمان گشته، ابوسفیان را برای عذرخواهی و تجدید قرارداد به محضر پیامبر اکرم (ص) فرستادند. ابوسفیان به حضور آن حضرت رسید و درخواست امان و تجدید پیمان نمود، ولی آن حضرت به سخنان او ترتیب اثر نداد.[۲]

ابوسفیان به ناچار به نزد امیرمؤمنان علی (ع) شرفیاب شد و از وی درخواست نمود که در نزد پیامبر اکرم (ص) شفاعت نماید. علی (ع) در جواب فرمود: پیامبر خدا (ص) با شما پیمانی بست و هرگز از پیمانش برنمی گردد… در این هنگام، امام حسن (ع) که کودک خردسالی بود، به حضور پدر آمد و ابوسفیان خواست که علی (ع) اجازه دهد فرزندش حسن، نزد پیامبر اکرم (ص) از ابوسفیان شفاعت کند.

امام حسن (ع) این سخنان را شنید، پس آن حضرت نزد ابوسفیان رفت و با یک دست بینی و با دست دیگر محاسن او را گرفت و خطاب به ابوسفیان فرمود: «یَا أَبَا سُفْیَانَ‌ قُلْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ حَتَّى أَکُونَ شَفِیعاً؛ ای ابوسفیان! بگو جز خدای یکتا خدایی نیست و محمد رسول خداست، تا من شفاعت کنم.»

سپس امام علی (ع) [که با شنیدن سخنان فرزندش فوق العاده خوشحال شده بود] فرمود: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی جَعَلَ فِی آلِ مُحَمَّدٍ مِنْ ذُرِّیَّهِ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى نَظِیرَ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا وَ آتَیْنٰاهُ اَلْحُکْمَ صَبِیًّا[۳]؛ «سپاس خداوندی را سزاست که در ذریه محمد نظیری مانند یحیی بن زکریا قرار داد [که در کودکی از جانب خداوند به او حکمت عطا گردید و خداوند در مورد ایشان فرمود:] در کودکی به او حکمت دادیم.»[۴]

در این داستان زیبا که در دوران خردسالی امام حسن (ع) رخ می دهد مقام و جایگاه امام برای دشمنان خدا نیز به اثبات می رسد.

نزول میوه های بهشتی در دوران خردسالی امام حسن (ع)

یکی دیگر از حوادث شگفت انگیزی که در دوران خردسالی امام حسن (ع) برای ایشان رخ می دهد نزول میوه های آسمانی توسط جبرئیل است.

امام سجاد (ع) داستانی جالب به نقل از پدر بزرگوارشان امام حسین (ع) از دوران خردسالی امام حسن (ع) نقل می کند. در این ماجرا به زبان حضرت سیدالشهداء (ع)  آمده است که:

روزى برادرم (امام حسن مجتبى علیه السلام) بیمار شد؛ هنگامی که بیماری اش بهبود یافت، نزد جدّمان رسول خدا (ص)  که در مسجد نشسته بود، رفت و پیامبر (ص) او را در آغوش گرفت و فرمود: جدّت به فدایت باد، چه چیزی میل دارى؟ برادرم گفت: من خربزه مى خواهم.

جبرئیل (ع) که در محضر پیامبر (ص) بود پرواز کرد و رفت و پس از لحظاتى کوتاه نزد حضرت بازگشت و دامان خود را گشود؛ در دامانش، دو خربزه، دو انار، دو گلابى و دو سیب وجود داشت.

پیامبر خدا (ص) با دیدن آن میوه ها، تبسّمى نمود و فرمود: خدا را سپاس که شما را همانند خوبان بنى اسرائیل قرار داد و برایتان نعمت هاى الهى و میوه هاى بهشتى فرستاده مى شود.

آن گاه جبرئیل (ع) میوه ها را تحویل امام حسن مجتبى (ع) داد و گفت: این میوه ها را به منزل بِبَر و با جدّت، پدرت، مادرت و برادرت میل کن.

برادرم، میوه ها را به منزل آورد و هر روز، مقدارى از آن ها را مى خوردیم، ولى تمام نمى شد تا آن که رسول خدا (ص) رحلت نمود و پس از این که خربزه را میل کردیم پایان یافت.

هنگامی که حضرت فاطمه زهراء (س) رحلت نمود، انار نیز به پایان رسید و همین که پدرم امیرالمؤمنین على (ع) رحلت نمود، گلابى هم تمام گردید.

امام حسین (ع) در ادامه فرمود: هنگامى که برادرم روزهاى آخر عمرش را سپرى مى نمود، من بر بالین بستر برادرم نشسته بودم که یکى از آن دو سیب تمام شد؛ و در نهایت یکى دیگر از سیب ها که آخرین میوه بهشتى بود، براى من باقى ماند.[۵]

از این داستان روشن می شود که اهل البیت (ع) از همان دوران کودکی، جایگاه بلندی در نزد خداوند دارند که درکش از فهم و درک انسان های عادی دور است. دوران خردسالی امام حسن و امام حسین (ع) به ویژه به خاطر عنایت هایی که رسول گرامی اسلام (ص) داشته اند، سرشار از نشانه های آشکار نسبت به مقام این دو امام همام برای مسلمانان است.

جمع بندی

دوران خردسالی امام حسن (ع) با شگفتی ها و کرامات بسیاری همراه بوده است. در اینجا به سه کرامت از دوران خردسالی امام حسن (ع) اشاره کردیم. در ماجرای اول پاسخ مناسب امام به فردی مشرک، زمینه مسلمان شدن او و جمعی دیگر را فراهم ساخت. در ماجرای دوم امام (ع) با رفتار و گفتار خود، دشمن خدا و پیامبر (ص) را رسوا کرد و در ماجرای سوم، نزول میوه های بهشتی، مقام ولای امام را نشان داد.

پی نوشت ها

[۱] مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص ۳۳۳.

[۲] ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص ۲۳۹.

[۳] مریم/۱۲.

[۴] مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص ۳۲۶.

[۵] بحرانی، مدینه المعاجز، ج۲، ص ۳۱۵. این ماجرا در کتاب های مختلف حدیثی به صورت های گوناگون نقل شده است.

منابع

  1. قرآن کریم
  2. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، درالکتب العلمیه، ۱۴۰۷ق.
  3. بحرانی، هاشم بن سلیمان، مدینه معاجز الائمه الإثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر،قم، موسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۳ق.
  4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *