میرزا حبیب الله رشتى

۱۳۹۸-۰۸-۲۱

519 بازدید

اشاره:

میرزا حبیب الله رشتی فرزند میرزا محمد علی خان فرزند جهانگیر خان قوچانی گیلانی، دانشمند و محقق ژرف نگر، از بزرگترین فقه ای جهان تشیع و یگانه‌ی دوران خود بود. پدرانش در اصل اهل قوچان بودند که در سال های آغازین قرن یازدهم به گیلان کوچانده شده و از آن پس در گیلان ساکن شدند.[۱]، او در سال ۱۲۳۴ ق. در املش[۲] چشم به جهان گشود و پدر خود را که مدتها در انتظار بود شاد کرد. آری میرزا محمد علی خان که از نیک مردان روزگار و حاکم منطقه بود خوابهایی دیده بود که این فرزند را از طلایه داران قرن نشان می‌داد.[۳]
او در سالهای نخستین زندگی حبیب الله در تکاپوی یافتن معلمی مؤمن و دانا بود تا فرزندش گام های اول ترقی را در زادگاه بپیماید.[۴]

چنین بود که حبیب الله در خانه، نخستین کلمات را از قرآن آموخت. دوازده ساله بود که از املش به لنگرود و سپس به رشت عزیمت نمود تا بر اندوخته‌اش افزوده و پاسخی در خور پرسش هایش بیابد.
هیجده بهار را دیده بود که به خواست پدر در میهمانی یکی از خوانین (امین دیوان لاهیجی) منطقه حضور یافت. خان حاکم با استفاده از قدرت و نفوذش تصمیم به پایمالی حق رعیتی داشت که با مخالفت سرسخت شیخ حبیب الله جوان روبرو شد. چون نصایح روحانی جوان کارگر نیفتاد به نشانی اعتراض مجلس مهمانی را ترک کرد و از همان روز تصمیم به ترک دیار گرفت.[۵] در حوزه قزوین شیخ حبیب الله در پی آرمانی بلند راه هجرت پیش گرفت و عازم حوزه‌ی علمیه‌ی قزوین شد. پدرش که او را به دلیل شهامت و اراده‌ی شگفتش می‌ستود برای تهیه لوازم زندگی، او را تا قزوین همراهی نمود.[۶]

او در قزوین استادی عالی مقام یافت که «شیخ عبدالکریم ایروانی» نام داشت. استادی که در فقه و اصول نامور و ممتاز بود. شیخ حبیب الله هفت سال پیاپی از محضر ایشان بهره گرفت و در همان شهر به خواست پدر، با خانواده‌ی ارباب وصلت نمود. مشی زاهدانه‌ی استاد تأثیر شگرفی در او نهاد به گونه‌ای که از آن پس خود به زندگی زاهدانه روی کرد و تا پایان عمر بر روش پسندیده‌ی استاد وفادار ماند.

در ۲۵ سالگی، سیراب از سرچشمه معارف دینی به مقام عالی اجتهاد نائل آمد[۷] و با نظر شیخ عبدالکریم ایروانی خود را مهیای سفر به املش نمود.سال ۱۲۵۹ ق. از قزوین به املش بازگشت و چهار سال مرجع امور دینی مردم بود. برپایی نماز جماعت، هدایت و ارشاد مردم، پاسخگویی به پرسش های اعتقادی و قضاوت عادلانه او موجب شده بود مردم ارادتی عاشقانه به مجتهد جوان داشته باشند اما او دوست داشت سفری به دیار اهل بیت (علیه السّلام ) نماید و از اساتید آن سامان بهره جوید. آری او تصمیم گرفت به نجف اشرف رفته و از حوزه‌ی علمیه‌ی آن شهر مقدس جرعه جرعه شراب معرفت نوشد .مردم که از حضورش غرق محبت بودند، او را با عواطفی وصف ناپذیر بدرقه نمودند و او، همسر و فرزندش محمد را به خدای بی‌همتا سپردند. شهر آسمانی شیخ حبیب الله مجتهد املشی در سال ۱۲۶۳ ق. وارد نجف شد و در حلقه‌ی شاگردان فقیه کبیر شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهر) به کامجویی نشست. او تا سال ۱۲۶۶ ق. که سال وفات صاحب جواهر بود از کلاسش بهره برد و از آن فقیه نامور اجازه‌ی اجتهاد دریافت داشت.[۸]

پس از آن به درس شیخ اعظم انصاری دل بست و تا پایان زندگی پر افتخار شیخ اعظم از شاگردان ممتاز درس وی بود. شیخ حبیب الله فرموده بود: «با آنکه هفت سال پیش از فوت شیخ از درس او مستغنی بودم ولی از هنگام ورود در جلسه‌ی شیخ تا موقع تشییع جنازه‌اش بحثی از ابحاث او از من فوت نشد.»[۹] اسرار عشق ویژگی های اخلاقی میرزا حبیب الله رشتی او را به شخصیتی وارسته تبدیل کرد که زهدش زبانزد خاص و عام بود. در این مختصر تنها به اشاره‌ای اکتفا کرده تا دوستداران بخوانند و بدانند شخصیتهای روحانی تاریخ شیعه چگونه زیستند.

۱. میرزا حبیب الله پس از مرگ پدرش که حاکم منطقه بود برای پاسداشت مقامش به گیلان سفر نمود اما اختلاف برادران بر میراث پدری موجب بازگشت او به نجف اشرف شد. او با اینکه زندگی بسیار فقیرانه‌ای داشت از سهم ارث چشم پوشید. میرزای رشتی پس از رسیدن به نجف، برای تأمین معاش، بتدریج لوازم زندگی را یکی پس از دیگری فروخت به گونه‌ای که درگرمای طاقت فرسای تابستان از خرید آب نیز عاجز بود.

۲. یاد خدا در جان او چنان عجین شده بود که از هر فرصتی برای ذکر وتسبیح و قرائت قرآن کریم بهره می‌جست. حتی هنگامی که برای تدریس به سوی حرم مطهر می‌رفت وضو می‌گرفت و سوره‌ی مبارکه‌ی «یس» را در راه از حفظ می‌خواند تا به در قبله‌ی صحن امیرالمؤمنین (علیه السّلام ) می‌رسید، خواندن سوره را در کنار آرامگاه استاد خود شیخ انصاری (ره) به پایان می‌رسانید.[۱۰]

۳. در دقت و احتیاط ضرب المثل بود. همین امر وی را از پاسخ گویی سریع و بدون تحقیق باز می‌داشت.
از دیگر سو مردم را تشویق می‌نمود تا استفتائات خود را به میرزای شیرازی ارجاع دهند. نوشته‌اند پس از پایان ماه رمضان برای اثبات اولین روز شوال بیش از ۴۰ نفر شهادت دادند و او فرمود «نزدیک قطع شده است» کنایه از اینکه هنوز برایم قطعی و یقین نشده است.[۱۱]

۴. او در ادب عشق نیز ممتاز بود. آنگاه که جان به حضرت عزرائیل می‌سپرد، هر چه پایش را رو به قبله دراز می‌کردند او پای خود را جمع می‌کرد و چیزی نمی‌گفت. چون چند بار این کار تکرار شد، از او علت را پرسیدند، به زحمت فرمود: «چون وضو ندارم پایم را رو به قبله دراز نمی‌کنم».[۱۲]

۵. هرگز وجوه شرعی را نمی‌پذیرفت، با آنکه امری مرسوم و رایج بود. نقل می‌کنند: مردی ثروتمند از هند برای پرداخت وجوه شرعی به زیارت میرزای رشتی شتافت، اما او چندان عصبانی شد که اطرافیان از حالتش متعجب شدند و چون از عصبانیتش پرسیدند فرمود: «چاره‌ای جز عصبانیت نبود». نیز نوشته‌اند علاءالدوله[۱۳] برای پرداخت پولی به عنوان وجوه شرعی به نجف اشرف مسافرت کرده بود ولی با بی‌اعتنایی میرزای رشتی مواجه شد[۱۴] و محقق رشتی با این رفتار به آیندگان نشان داد که مردان بزرگ خدا برای مال دنیا ارزشی قائل نیستند.

۶. نوشته‌اند: چهار نفر از شاگردان شیخ انصاری ارکان پایدار اعلمیت و ریاست بودند ولی مقام علمی و تدریس منحصر به میرزا حبیب الله رشتی بود. او جز تدریس منظوری نداشت. ریاست نمی‌خواست، از روی عمد تجاهل می‌ورزید و شاگردان خود را نمی‌شناخت برای اینکه از او اجازه‌ی اجتهاد نخواهند و تنها درس بخواهند… در خط مرجعیت هم نبود. کسی از مجتهدین به خوش نیتی و سلامت نفس میرزای رشتی نبود، از پرتگاه‌های ریاست خود را نجات داد. قناعت پیشه نمود…».[۱۵]

۷. محقق رشتی دیانت و سیاست را به هم سرشته بود. پس از رحلت شیخ انصاری بسیاری از دانشمندان مردم را برای تقلید به میرزای رشتی ارجاع داده بودند. اما او با پیشنهادها مخالفت می‌کرد و نیک می‌دانست که دنیای اسلام به مرجعی سیاست مدار نیازمند است. او میرزای شیرازی را مجتهدی آگاه به مسائل سیاسی و چهره‌ای سرشناس و محبوب یافته بود. محقق رشتی بر آن بود تا مرجعیت میرزای شیرازی را به علمای نجف پشنهاد کرده از آن حمایت کند. این امر موجب شد تاتوطئه‌ی دشمن برای لطمه زدن به وحدت شیعیان نقش بر آب شود. ژرف اندیشی سیاسی میرزای رشتی را در گفتارش می‌جوییم. وقتی پرسیدند از چه کسی تقلید کنیم؟ در پاسخ گفت:
«از مرجعی تقلید کنید که تقلیدش جایز باشد. امروز پرچم بر دوش عالم جلیل سید محمد حسن (شیرازی) است و همه پیرامون اویند که پرچم ساقط نشود.»[۱۶]

۸. نظم از دیگر ویژگی های محقق رشتی بود. او پس از ادای نماز مغرب و عشا و انجام مستحبات مربوط به آن و پس از صرف مقدار کمی شام، آنگاه که آسمان چادر سیه شب را بروی خود می‌کشید و ستاره‌ها چشمک زنان نمایان می‌شدند، اندکی می‌خفت تا جان را آماده‌ی خدمت روح کند و جان خود را در چشمه‌ی نور بشوید و عاشقانه‌تر با خدای خویش راز و نیاز کند.

۹. تواضع و فروتنی (از دستورات عالی اسلامی) در جای جای رفتار محقق رشتی نمایان است. او دانشمندان را به دیده‌ی احترام می‌نگریست و با بهره‌گیری از نظر نیک، برترین روش را برمی‌گزید. در پی سفر محقق رشتی به ایران، حوزه‌ی درس ایشان تعطیل شد و دانشوران از خورشید وجودش محروم شدند. آنگاه که به سفری دیگر بار بست، دانشمندان نجف بر آن شدند تا او را از سفر باز دارند. وی به وساطت شیخ حسن  مامقانی برنامه‌ی سفر را لغو کرد و به او فرمود: «چون شما مجتهد عادل هستید، حکمتان را واجب الاطاعه می‌دانم» این در حالی است که شیخ حسن مامقانی در ردیف شاگردان محقق رشتی بود و نسبت میان آن دو مثل استاد و شاگرد بود.»[۱۷]

۱۰. اعزام شاگران برجسته برای تبلیغ، از دیگر ویژگی های این محقق بود. از جمله‌ی آنان آیت الله سید علی اکبر فال اسیری از شاگردانی بود که در پرتو اندیشه‌ی والای آن استاد پرورش یافت. او به تشویق محقق رشتی و میرزای شیرازی به شیراز بازگشت و با کوششی در خور به تبلیغ و هدایت گری پرداخت. هم چنین در نهضت توتون و تنباکو نیز عهده‌دار نقشی سترگ در تثبیت فتوای میرزای شیرازی بود.[۱۸]

۱۱. سپاسگزاری او در حق پدر و مادر آموختنی و بی‌نظیر است ونشانه‌ی بالندگی او در مراحل عالی شکر به درگاه حضرت ربوبی است. درخشندگی معنوی او مدیون دعاهای پدر و مادر در روزگاران دور بود. نوشته‌اند او نمازهای پدر و مادر خود را سه بار خواند. یک بار به تقلید از مراجع آنان و دوبار به اجتهاد خودش و این مطلب درباره‌ی هیچیک از علمای تاریخ ذکر نشده است.[۱۹]

۱۲. او را باید به حق از حافظان حریم روحانیت در عصر خویش خواند. شخصی در نجف بود که به هنگام سخن حرمت علما را پاس نمی‌داشت و بارها از او پرخاشگری و اهانت نسبت به علمای سابق و معاصر شنیده می‌شد. محقق رشتی در جمعی که وی نیز حضور داشت دستور داد استکانش را آب بکشند، به گونه‌ای که مردم گمان بر تکفیر وی برده و او را راندند. پس از آن هرگز نتوانست جایگاه از دست رفته خود را باز یابد. باری رفتار شدید میرزای رشتی و شیوه نهی از منکر او موجب شد تا آنانکه در پی چنین خیالی بودند از گمان خویش بازگردند.
آثار ماندگار آثار میرزا حبیب الله جلوه‌گاه تلاش‌های شبانه روزی اوست. وی کاوشگری گنج یاب بود که هر گاه معدنی نوین می‌یافت از جواهر آن استخراج می‌کرد و بر دانش طلبانارزانی می‌داشت. آثار او در علم اصول عبارتند از: رساله فی الضد و اقتضاء الامر بشیء النهی عنه و عدمه، التعادل و التراجیح، بدایع الافکار، اجتماع الامر و النهی، رساله فیمقدمه الواجب، رساله فی المشتق، التقریرات.

در علم فقه: کتاب الطهاره الحاشیه علی المکاسب، کتاب الزکاه، کتاب الاجاره، الالتقاط، کتاب العضب، کتاب القضاء و الشهادات، الوقوف و الصدقات، رساله فی اللباس المشکوک، حاشیه علی منهج الرشاد، حاشیه علی نجاه العباد، حاشیه علی النخبه. در علم تفسیر: حواشی بر تفسیر جلالین، و علم کلام: الامامه، کاشف الظلام فی حل معضلات الکلام است. نسخه‌های خطی از آثار محقق رشتی که می‌رفت در غبار زمان به فراموشی سپرده شود اخیراً به کتابخانه آیت الله مرعشی سپرده شد و اکنون در کاروان نسخه‌های خطی آن کتابخانه ماندگار است. تقریرات از انبوه شاگردان کوشا و دانشمند محقق رشتی، بسیاری تقریرات درس ایشان را نوشته‌اند که در گرامی داشت مقامشان نام برخی از آنان می‌آید: سید حاج میرزا حسن همدانی، سید صادق قمی، میرزا باقر فرزند میرزا محمد علی، شیخ حسن تویسرکانی، شیخ محمد باقر فرزند محمد جعفر بهاری همدانی، سید ابوالقاسم فرزند معصوم حسینی اشکوری … اجازات محقق رشتی از صدور اجازه‌ی اجتهاد به شدت پرهیز داشت و تنها برای اندکی از شاگردان برگزیده اجازه‌ی اجتهاد نگاشت. نام برخی شاگردان ارجمند وی که مفتخر به اجازه‌ی نقل روایت و اجتهاد ند ذکر می‌شود. حاج آقا مجتهد رشت (اجتهاد)، سید عبدالکریم فرزند سید حسن اعرجی (روایت)، حاج میرزا احمد دیلارستاقی لاریجانی(اجتهاد)، سید علی آقا میری دزفولی (اجتهاد)، .. شاگردان نظرگاه همه‌ی اندیشمندان حوزه بر شیوه‌ی نقادانه محقق رشتی در تدریس و دیگر پهنه‌های علمی، پدید آور محفل علمی شکوهمندی بود که دلدادگان آن، پس از کامجویی هر یک چون ستاره‌ای درخشان، روشنگر جامعه‌ی خویش شدند. برخی مرجع دینی شدند و عده‌ای رهبر حرکتهای سیاسی و اجتماعی دیار خویش و دسته‌ای نیز در عرصه‌ی تدریس و تحقیق طلایه دار حوزه بودند. نام مسافران این کاروان به اختصار می‌آید و شرح حال هر یک در کتب تاریخ آمده است که دوستداران را بدان حوالت می‌دهیم. آیت الله العظمی سید محمد کاظم یزدی، آیت الله العظمی آقا ضیاء الدین عراقی، آیت الله العظمی حاج میرزا حسین نائینی، آیتالله شیخ شعبان دیوشلی (لنگرودی)، آیت الله شیخ عبدالله مازندرانی (لنگرودی)، آیت الله شهید شیخ فضل الله نوری، آیت الله شهید حاج آقا میر بحرالعلوم رشتی، آیت الله شهید شیخ علی رشتی، آیت الله شهید شیخ عبدالغنی بادکوبه‌ای، آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، آیت الله سید ابوالقاسم اشکوری.

وفات

مردم نجف به چهره نورانی پیرمردی که سحرگاهان دربارگاه ملکوتی امیرالمؤمنین (علیه السّلام ) به زیارت، نماز و تضرع می‌نشست انس گرفته بودند. چهره‌ای که هیبت و شوکتش یادآور پیامبران و لطف و صفا در صورتش نمایان بود. اما شب پنج شنبه چهاردهم جمادی الثانی ۱۳۱۲ ق. فرا رسید. خبر کسالت محقق رشتی مردم را در نگرانی فرو برده بود و آنگاه که صدای ناله و فغان از منزل وی برخاست همگان یافتند که دوست خدا، پیش خدا رفته است. او آسوده در بستر خفته بود. تو گویی به خوابی نازنین آسوده که چنین چهره‌اش متین است. شهر را گویا با پارچه‌ای سیاه پوشانده بودند و همه جا صدای گریه به گوش می‌رسید. در تهران و مشهد و دیگر شهرها نیز مجالس عزا و سوگواری بپا شد. و مردم نوحه کنان می‌خواندند: باز خاکستر غم ریخت فلک بر سر ما رفت از دار فنا نائب پیغمبر ما[۲۰] و نجف آماده‌ی تشییع پیکر مطهر آن فرزانه‌ی پارسا بود. جنازه‌ی پاک او را مشاعیت کردند و به بارگاه امام متقین انتقال داده[۲۱] و در یکی از حجره‌های صحن مطهر علوی دفن کردند.[۲۲]

پی نوشت:

[۱] . گوشه‌هایی از تاریخ گیلان، شیخ بهاء الدین املشی، ص ۳۵.
[۲]. ر. ک: دایره المعارف تشیع، ج ۲، ص ۵۰۹.
[۳]. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، مرتضی انصاری، ص ۲۶۱.

[۴]. مقدمه‌یکتاب القضاء (میرزای رشتی)، تحقیق:سید احمد حسینی، ج ۱، ص ۹.
[۵]. نقل از: حاج فتح الله صوفی.
[۶]. زندگانیو شخصیت شیخ انصاری، ص ۲۶۲.
[۷]. گنجینهدانشمندان، شیخ محمد رازی، ج ۵، ص
۱۷۴.[۸]. اعیان الشیعه، علامه سید محسن امین، ج ۹، ص ۱۴۹.
[۹]. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۲۶۲ و ۹۵.
[۱۰]. مرگی در نور، عبدالحسین کفایی، ص ۸۲ و سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ج ۳، ص ۲۶۶.
[۱۱]. اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۵۵۹.
[۱۲]. سیمای فرزانگان، ج ۳، ص ۲۷۴.
[۱۳] . ر.ک: تاریخ منتظم ناصری، محمد حسن اعتماد السلطنه، ج ۲، ص ۱۲۲۳.
[۱۴] . اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۵۵۹. و مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، ج ۱۹۳.
[۱۵] . تاریخ روابط ایران و عراق، مرتضی مدرسی، ص ۲۰۸.
[۱۶] . مجله نور علم، جامعه مدرسین حوزه‌ی علمیه قم، ش ۴۲. نقل از پندهایی از رفتار علمای اسلام، ص ۶۵.
[۱۷] . نقل از حضرت آیه الله سید موسی شبیری زنجانی، از شیخ عزالدین زنجانی از پدرش.

[۱۸]. نقش مجتهد فارس در نهضت تنباکو، محمد رضا رحمتی، ص ۶۲ و ر. ک: وقایع اتفاقیه، به کوشش سعیدی سیرجانی، ص
مکرر.

[۱۹] . نقباء البشر، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج ۱، ص ۳۵۸ و ۳۵۹.

[۲۰]. ریحانه الادب، محمد علی مدرس تبریزی، ج ۲، ص ۳۰۸.

[۲۱] . معارف الرجال محمد حرزالدین، ج ۱، ص ۲۰۴.
[۲۲] . نقل از خانم عزت صوفی دختر آیت الله شیخ اسحاق رشتی.

رضا مظفری