حاج میرزاحسن (صفى) اصفهانى (متوفاى ۱۳۱۶ هـ . ق) از عرفاى پرآوازه سده سیزدهم و اوایل سده چهاردهم هجرى است. وى در ۱۲۵۱ هـ . ق در اصفهان به دنیا آمد و در سال ۱۳۱۶ هـ . ق در تهران به دیدار حق شتافت.
وى از اوان جوانى به تحصیل کمالات معنوى پرداخت و ملقب به لقب فقرى (صفى علىّ) گردید. وى پس از تحصیل کمالات صورى، براى تکمیل کمالات معنوى به سیر و سیاحت پرداخت و به هند و حجاز سفر کرد و به فیض صحبت مردان خدا نایل آمد۱.
صفى صرف نظر از جنبه فقرى، ادیبى توانا بود و آثار بر جاى مانده از او نمایان گر احاطه علمى و ادبى اوست:
۱ ـ منظومه زبده الاسرار در اسرار شهادت شهداى کربلا بر وزن صیقل الارواح سروده جلال الدین محمّد بلخى; ۲ـ عرفان الحق; ۳ـ بحرالحقایق; ۴ـ میزان المعرقه;
۵ ـ تفسیر منظوم قرآن کریم که مهم ترین اثر اوست; ۶ ـ دیوان اشعار۲.
آرامگاه وى در خیابان صفى علىّ شاه تهرانى مورد عنایت پیروان راه فقرى اوست۳.
مثنوى نبوى(صلى الله علیه وآله)
خیز شتربان! که شترهاى مست *** سر نشناسند ز پا، پا ز دست
شیفته جانى که گرفتار اوست *** آرزوى وى، همه دیدار اوست
اى به طفیل تو، جهان را وجود *** خاک درت کعبه اهل شهود
درگه تو، سجده گه اهل دل *** مهر و مه، از پرتو رویت خجل
از قدمت چرخ، مرصَّع کمر۴ *** وز کمرت خاک، مَلمَّعْ شجر۵
تا تو به تأیید گرفتى جهان *** تا تو به توحید گشادى زبان
یوسف تجرید، درآمد ز چاه *** یونس تفرید، برآمد به ماه
تا تو شدى مرحلهْ پیماى چرخ *** شد قدمت، مرتبه افزاى چرخ
چرخ چه داند که مسیحیش هست؟ *** تا خبر از چون تو فصیحیْش هست
با همه اُمّیَّت و ناخواندنت *** دست به هر نیک و بد افشاندَنت
اَفْصَح۶ و اَبْلَغ۷ به زبان و بیان *** از تو ندیده ست به خاک، آسمان
تا ز رخَت پرده فلک برگرفت *** خاک، ز تو رونق دیگر گرفت
از تو زمین گشت سپهر دگر *** ماه دگر هر گل و، مهر دگر
داشت چو ذات تو وفا در سرشت *** گشت صفا، شخصِ تو را سرنوشت
فضل تو شد، غمخور غمخوارگان *** پشت و پناه همهْ بیچارگان
چشم عطا چون به تو داریم ما *** حاجت خود با تو گذاریم ما
هر چه بود مصلحت ما در او *** آن رسد از لطف تو، بى جستجو
آن کنى از عدل که باشد جزا *** وآن دهى از لطف، که باشد سزا
این بود آرایش اصحاب قال *** آن بود، آسایش ارباب حال
حال تو را جانِ حسینى، محل *** وز تو مُخَلّى۸ دل او از خلل۹
شرح حال و آثار صفى اصفهانى به تفصیل در تذکره مدینه الادب آمده است۱۰.
* * *
پی نوشت ها:
۱ ـ سخنوران نامى معاصر ایران، سیدمحمّدباقر برقعى، قم، نشر خرّم، چاپ اول، ۱۳۷۳، ج ۴، ص ۲۳۴۳٫
۲ ـ همان.
۳ ـ همان.
۴ ـ مُرَصَّع کمر: کنایه از پر اختر، پرستاره.
۵ ـ مُلَمَّعْ شجر: درختان گوناگون.
۶ ـ اَفصَح: فصیح تریم، رساترین.
۷ ـ اَبلَغ: بلیغ ترین، شیواترین.
۸ ـ مُخَلّى: خالى شده.
۹ ـ تذکره مدینه الادب: عبرت نایینى، ج ۳، ص ۲۲۸٫
۱۰ ـ همان، ص ۲۲۷ ـ ۲۳۰٫
منبع: سیری در قلمرو و شعر نبوی