اشاره:
امام علی (علیهالسّلام) در مناظرات و موقعیتهای گوناگون به غصب خلافت اعتراض میکردند؛ از جمله در ابتدای غصب خلافت و هنگام بیعت مردم با او.
در ابتدای غصب خلافت
هنگامی که ابوبکر زمام خلافت را بعد از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دست گرفت مورد اعتراض امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) وعدهای از یاران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار گرفت.
ابوبکر برای خلافت خود به بیعت مردم در سقیفه و بر صحابه و یار نزدیک پیامبر بودن استدلال میکرد. حضرت علی (علیهالسّلام) در رد سخن او فرمود: «واعجَبَا اَتکُونُ الخلافهُ بالصّحابَهِ ولا تَکُونُ بالصِّحابَهِ والقرابهِ؛ شگفتا! آیا خلافت به دلیل صحابی بودن ثابت شود ولی به دلیل صحابی بودن ونزدیک بودن وخویشاوندی ثابت نشود؟»
ونیز این دو بیت را سرود:
«فَاِنْ کُنْتَ بالشوری مَلَکْتَ اُمُورَهُمْ فَکَیْفَ بهذا والمُشِیرونَ غُیَّبٌ وَاِنْ کُنْتَ بالْقُربی حَجَجْتَ خَصِیمَهُم فَغَیْرُکَ اَوْلی بِالنَّبِیِّ وَاَقْرَبُ؛ اگر تو از طریق شورا زمام امور مردم را به دست گرفتی این چه شورایی است که در آن طرفهای مشورت (امثال من و بنیهاشم) غایب بودند؟ واگر از طریق نزدیکی وخویشاوندی با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) استدلال کردی دیگران از تو به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزدیکترند.»
نیز در آن هنگام که حضرت علی (علیهالسّلام) را برای بیعت با ابوبکر به مسجد احضار کردند به او گفتند با ابوبکر بیعت کن فرمود: «اَنَا اَحَقُّ بهذا الاَمْرِ مِنْهُ وَاَنْتُما اَوْلی بالبیعهِ لی…؛ من سزاوارتر وشایستهتر به این مقام (رهبری) هستم وبر شما سزاوار است که با من بیعت کنید… من نزدیکترین شخص به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در زندگی ورحلتش هستم من جانشین و یار و یاور و گنجینۀ اسرار و علم او هستم راستگوئی بزرگ وبزرگترین جدا کنندۀ حقّ و باطل من هستم و من نخستین کسی هستم که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایمان آورده و او را تصدیق کردم و در جهاد همراه او بهتر از همه شما صبر و مقاومت نمودم و از همه شما به قرآن و سنّت آگاهترم…» [۱]
← در زمان بیعت مردم با امام علی
آن حضرت درد دلهای خود از ماجرای سقیفه و غصب خلافت را در فرازی از خطبه معروف به شقشقیّه این گونه بیان میفرماید:
به خدا سوگند ابوبکر جامعه خلافت را بر تن کرد در حالی که میدانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت میکند سپس من رِدای خلافت را رها کرده ودامن جمع نموده از آن کنارهگیری کردم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود مینگریستم که میراث مرا به غارت میبرند. تا اینکه خلیفه اول به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم میخواست عذرش را بپذیرند چگونه در هنگام مرگ خلافت را به عقد دیگری درآورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهرهمند گردیدند.
سوگند به خدا! مردم در حکومت دومی در ناراحتی و رنج مهمی گرفتار آمده بودند و دچار دورویی و اعتراضها شدند و من در این مدّت طولانی محنتزا و عذابآور چارهای جز شکیبایی نداشتم تا آنکه روزگار عُمر هم سپری شد.
سپس او خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان میباشم!! پناه بر خدا از این شورا! ناچار باز هم کوتاه آمدم و با آنان هماهنگ گردیدم… تا آن که سومی به خلافت رسید وخویشاوندان پدری او از بنیامیّه به پاخواستند و همراه او بیتالمال را خوردند وبر باد دادند چون شتر گرسنهای که به جان گیاه بهاری بیفتد عثمان آن قدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت و شکم بارگی او نابودش ساخت.
آن حضرت در ادامه خطبه روز بیعت خود را چنین تعریف وتوصیف میفرماید:
از هر طرف مرا احاطه کردند تا آن که نزدیک بود حسن و حسین (علیهمالسّلام) لگدمال گردند. امّا آنگاه که به پا خواستم و حکومت را به دست گرفتم جمعی پیمان شکستند و گروهی از اطاعت من سرباز زده از دین خارج شدند
سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان آفرید اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجّت را بر من تمام نمیکردند و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکمبارگی ستمگران وگرسنگی مظلومان سکوت نکنند مهار شتر خلافت را بر کوهان آنانداخته رهایش میساختم و آخر خلافت را به کاسه اوّل آن سیراب میکردم آنگاه میدیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغالهای بیارزشتر است. [۲]
پی نوشت:
۱. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۹۵.
۲. امام علی (علیهالسّلام) نهجالبلاغه، خطبه ۳.
۳. امام علی (علیهالسّلام) نهجالبلاغه، خطبه ۵.
۴. امام علی (علیهالسّلام) نهجالبلاغه، حکمت ۱۹۰
منبع: برگرفته از مقاله «مناظرۀ علی (ع)»، تاریخ بازیابی۹۷/۳/۳