حسن بصری یکی از دانشمندان قرن اول هجری است، که دستگاه حکومت بنی امیه از چهره مذهبی او برای توجیه خیانت خود فراوان استفاده مینمود .
در زمان حکومت امام علی علیه السلام حسن بصری جوانی نورس بود. پس از پایان جنگ جمل و فتح بصره به دست ارتش امام، هنگامی که امام در میان هیاهوی مردم و موج جمعیت وارد بصره میشد، در لابلای مردم، جوانی را دید که قلم و لوحی در دست دارد و چیزهایی را که امام میگوید یادداشت میکند، حضرت با صدای بلند او را صدا زد که: چه می کنی؟
حسن پاسخ داد: آثار شما را یادداشت می کنم، تا پس از شما برای مردم بازگو کنم.
امام در اینجا جملهای فرمود که جالب و قابل توجه است، فرمود: «اما ان لکل قوم سامریا و هذا سامری هذه الامه لانه لایقول لامساس ولکنه یقول لاقتال»؛ مردم آگاه باشید که هر ملتی یک سامری دارد که با تزویر خود و با چهره مذهبی خویش، جامعه را از مسیر واقعی خود منحرف میکند و این «حسن بصری» سامری این امت است، و تنها تفاوتش با سامری زمان موسی علیه السلام این است که اگر او میگفت: «لامساس؛ کسی با من تماس نگیرد. ولی این میگوید: لا قتال؛ مبارزه با حکومت جنایتکار بنی امیه غلط است».[۱]
سامری مردی بود که پیروان حضرت موسی علیه السلام را به گوسالهپرستی دعوت کرد و سبب گمراهی گروهی از آنها شد. نقل شده که پس از این کار مبتلا به وسواس شد و هر کسی را که میدید وحشت میکرد و فرار مینمود و فریاد میزد لامساس؛ با من تماس نگیرید.
پیشبینی امام درست از آب درآمد و این دانشمند، چنان خدمتی به دستگاه بنی امیه نمود که به گفته یکی از محققین اگر زبان حسن بصری و شمشیر حجاج نبود حکومت مروانی در گهواره، زنده به گور میشد، مگر نمی بینید که حسن نشسته و در جلوی او عدهای بی شمار، صف بسته اند و او با مهارت هایی که در سخن گفتن دارد، ضمن سخنرانی میگوید: «پیامبر خدا فرمود: به زمامداران ناسزا نگویند که آنان اگر نیکی کنند، برای آنها پاداش است و بر شما لازم است سپاسگزاری کنید و اگر بد نمایند، کیفر کردارشان را میبینند، و بر شما لازم است شکیبا باشید، که آنها بلائی هستند که خداوند به وسیله آنها از هر کس که بخواهد انتقام میگیرد.
و همین دانشمند بود که فتوا داد «اطاعت از پادشاهان بنی امیه واجب است هر چند ظلم کنند زیرا خداوند به وسیله آنان اصلاحاتی میکند که از جنایات آنان بیشتر است».
به هر حال او از چهرههای مذهبی معروف زمان امامت امام چهارم، علی بن الحسین – علیهماالسلام – بود و امام برای رسوا ساختن او در مجلسی که سخنرانی میکرد با او مناظره و گفتگوی جالبی دارد که نقل میشود:
روزی حسن بصری در برابر انبوهی از جمعیت در سرزمین منا مشغول وعظ و سخنرانی بود، امام چهارم از آنجا عبور می کرد، وقتی که منظره این سخنرانی را دید کمی ایستاد و به او فرمود: مقداری سکوت کن.
– امام: کردار خودت، بین خود و خدا، طوری هست که اگر فردا مرگ به سراغ تو آید، از عمل خود راضی باشی؟
– حسن بصری: نه.
– امام: تصمیم داری کردار کنونی خود را ترک کنی، و کرداری پیش گیری که برای مرگ مورد پسند باشد؟
– حسن بصری کمی سرش را پائین انداخت، سپس سر برداشت و گفت با زبان می گویم تصمیم دارم ولی بدون حقیقت.
– امام: آیا امید داری که پیامبری پس از محمد، بیاید «و تو با پیروی او سعادتمند شوی»؟
– حسن بصری: نه.
– امام: آیا امید داری که جهان دیگری وجود داشته باشد، که در آنجا به مسئولیتهای خود عمل کنی؟
– حسن بصری: نه.
– امام: آیا کسی را دیده ای که با داشتن کمترین شعور، حال تو را برای خویش بپسندد؟ تو با اعتراف خودت در حالی به سر می بری که از آن راضی نیستی، و تصمیم انتقال از این حال را هم نداری، و به پیامبری دیگر، و جهانی جز این جهان برای عمل، امیدوار نیستی، آن وقت با این وضع اسف انگیز که خود داری مشغول وعظ و نصیحت دیگرانی؟
منطق نیرومند امام چنان این سخنور زبردست را کوبید، که دیگر نتوانست چیزی بگوید،
همین که امام از آنها دور شد، حسن بصری پرسید: این که بود؟ گفتند: این علی بن الحسین علیهماالسلام بود.
حسن بصری: حقاً او از خاندان علم و دانش است.
پس از این رسوائی، دیگر ندیدند که حسن بصری مردم را موعظه کند.[۲]
پی نوشت:
[۱] . الشیخ الطبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۲۵۱، دار النعمان للطباعه والنشر – النجف الأشرف، ۱۳۸۶ ق / ۱۹۶۶ م.
[۲] . الاحتجاج، ج۲، ص۴۳.