شیعه در لغت، به گروهی که پیرو شخصی هستند گفته می شود و همچنین به مجموعه ای که پیرو یک هدف و عقیده اند.در «قرآن مجید» نیز به همین معنا آمده است؛ مانند: «وَ اِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لابْراهِیم»۱ و همچنین آیه شریفه «… فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَینِ یقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هَذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ…» در میان روایات اهل سنّت، روایات زیادی وجود دارد که دلالت دارد بر آنکه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) لفظ شیعه را برای پیروان امیرمؤمنان، علی(علیه السلام) قرار داده اند.
«شیعه» در لغت و اصطلاح
شیعه در لغت، به گروهی که پیرو شخصی هستند گفته می شود و همچنین به مجموعه ای که پیرو یک هدف و عقیده اند.
در «قرآن مجید» نیز به همین معنا آمده است؛ مانند: «وَ اِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لابْراهِیم»۱ و همچنین آیه شریفه «… فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَینِ یقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هَذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ…»۲
استفاده از لفظ شیعه برای پیروان حضرت امیرمؤمنان، علی(علیه السلام)
در میان روایات اهل سنّت، روایات زیادی وجود دارد که دلالت دارد بر آنکه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) لفظ شیعه را برای پیروان امیرمؤمنان، علی(علیه السلام) قرار داده اند.
از آن جمله اند روایاتی که سیوطی در تفسیر آیه شریفه «اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئکَ هُمْ خَیرُ البَرِیهِ»۳ آورده است:
ابن عساکر از جابر بن عبدالله نقل کرد: ما خدمت پیامبر بودیم که علی به آنجا آمد. پس از آن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«سوگند به آنکه جان من به دست اوست! این (علی(علیه السلام)) و شیعیانش همان رستگاران روز قیامتند» و آیه «اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیرُ البَرِیهِ»۴ نازل شد.
ابن عدی نیز از ابن عبّاس نقل کرد که او گفت:
زمانی که آیه «اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیرُ البَرِیهِ» نازل شد، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به علی فرمود: «آن رستگاران روز قیامت، تو و شیعیان هستید. شما خوشحال و خشنودید و خدا هم از شما راضی و خشنود است.»۵
ابن مردویه از علی(علیه السلام) نقل کرد که او گفت: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود:
«آیا این کلام الهی را که می فرمایند: «اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیرُ البَرِیهِ» را نشنیده ای؟ منظور تو و شیعیانت هستند، وعده گاه من و شما (کوثر) در زمانی که مردمان برای حساب و کتاب جمع می شوند و من می آیم، حوض (کوثر) است؛ در حالی که رو سفید و شناخته شده اید، فراخوانده می شوید.»۶
شیعه در میان صحابه
به دلیل وجود سخنانی از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره لفظ شیعه و نسبت دادن آن به پیروان امیرمؤمنان، علی(علیه السلام) عدّه ای از بزرگان صحابه توجّه ویژه ای به امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب(علیه السلام) نموده و در همان زمان هم، نام شیعه علی بن ابی طالب(علیه السلام) را با خود همراه داشتند.
عبدالعزیز دهلوی که کتابش سرشار از نسبت های ناروا و تهمت ها به مکتب تشیع است، آغاز تاریخ پیدایش تفکّر شیعی را در میان اصحابه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) جست وجو کرده و چنین می نویسد:
فایده اوّل: اوّل کسی که به شیعه ملقّب شد، جماعتی از مهاجران و انصار و تابعان ایشان هستند که مشایعت و متابعت حضرت مرتضی نمودند و وقتی که ایشان خلیفه شدند، ملازمت و صحبت ایشان اختیار کردند و با محاربان ایشان جنگ نمودند و مطیع اوامر و نواهی ایشان ماندند و این ها را شیعه مخلصان گویند.۷
شمس الدّین ذهبی نیز در «میزان الاعتدال» در جواب اینکه چرا ابان بن تغلب را توثیق کرده با اینکه وی شیعی مذهب می باشد، می نویسد:
اگر بخواهیم هر کسی را که منسوب به تشیع است حذف کنیم، باید تعداد زیادی از احادیث نبوی را کنار بگذاریم که این کار، فساد آشکاری خواهد بود.۸
از نوشته این عالم رجالی اهل سنّت، چنین فهمیده می شود که در میان صحابه و تابعانِ آنها، تعداد زیادی از شیعیان با همین نام وجود داشته اند و برای حفظ سنّت نبوی ناچار نباید عقیده آنها را در وثاقت آنها دخالت داد.
مرحوم سید عبدالحسین شرف الدّین در کتاب «فصول المهمّه» بیش از دویست تن از صحابه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را به ترتیب حروف هجاء ذکر می کند که همگی گرایش و تفکّر شیعی داشته اند.۹
مرحوم سید علی خان حسینی هم در «الدّرجات الرفیع فی طبقات الشّیعـه» حدود ۷۰ تن از صحابه را به عنوان طبقه اوّل از طبقات شیعه عنوان می کند.
احمد امین در کتاب «فجر الاسلام» تعدادی از صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را که تفکّر شیعی داشته اند، ذکر می کند. ۱۰
ریشه تفکّر و اعتقادات شیعه
محتوای عقاید شیعه در اعتقاد به افضل بودن امیرمؤمنان(علیه السلام) و جانشینی آن حضرت و ضرورت پیروی از اهل بیت(علیه السلام) در کنار قرآن مجید، خلاصه می گردد که همگی برگرفته از سخنان رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و درکتاب های اهل سنّت نیز وجود دارد. ۱۱
به دیگر سخن، شیعیان معتقدند که بعد از کتاب الهی و پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم)، باید متمسّک به
اهل بیت و خلفای منصوب از طرف آن حضرت بود؛ در حالی که اهل سنّت با توجّه به احترام و علاقه ای که به اهل بیت(علیه السلام) نشان می دهند، چنین نظری را قبول ندارند؛ بلکه همه صحابه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را عادل می دانند و به گفتار و رفتار آنها پایبندند.
همان گونه که اشاره شد، شیعیان، اعتقادات خود را از کلمات
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گرفته اند، آن هم کلماتی که مورد اتّفاق هر دو فرقه است تا جایی که نسبت به بعضی از احادیث، ادّعای تواتر هم شده است و از آن جمله اند:
الف) حدیث ثقلین: «إنّی تارکٌ فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و أنهما لم یفترقا حتّی یردا علی الحوض»۱۲ این حدیث شریف به طور آشکار هدایت مسلمانان را تا روز قیامت تضمین کرده است؛ به شرطی که کتاب خدا در کنار اهل بیت(علیه السلام) آن حضرت باشد. علاوه بر این، تصریح می کند که این دو، جدا شدنی نیستند. مفهوم این جمله آن است که هر کس به یکی از آن دو به تنهایی عمل کند، بر ضلالت و گمراهی خواهد بود؛
ب) حدیث غدیر: «من کنت مولاه فعلی مولاه»؛ ۱۳
ج) حدیث سفینه: «اَلا إنّ مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح من قومه؛ من رکبها نجا و مَن تخلّف عنها غرق»؛۱۴
د) حدیث منزلت و وصایت: «أنت منّی بمنزله هارون من موسی»؛ ۱۵
ه) حدیث اَمان «…و أهل بیتی أمان لامّتی من الاختلاف…» ۱۶
و) احادیث ائمه اثنی عشر: «لا یزال الدّین قائما حتّی تقوم الساعه أو یکون علیکم اثنی عشر خلیفه کلّهم من قریش». ۱۷
در این حدیث شریف نیز، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تعداد جانشینان خود را دوازده تن معرفی کرده است. ۱۸
پندارهای غیر واقعی در مورد شیعه
چنان که تا اینجا معلوم شد، تاریخ پیدایش و ظهور عقاید و بنیان تفکّر شیعی، در زمان رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و از سخنان آن حضرت راجع به امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب(علیه السلام) و امامان بعد از او شکل گرفته، نقطه اوج آن در سقیفه بوده است و در جریان حکومت امام اوّل ـ سال های ۳۵ تا ۴۰ ه. ق.
ـ کاملاً ملموس و آشکار شد.
ولی ظاهراً عدّه ای به دلیل قبول نکردن این موضوع یا نداشتن آگاهی های ابتدایی یا غرض ورزی ها، شیعه را مولود مسائل دیگری می دانند.
مهم ترین نظریه ها و پندارها در این باره عبارتند از:
ـ پیدایش شیعه بعد از جریان سقیفه رخ داده است؛
ـ تشیع، مولود جنگ صفّین است؛
ـ افکار فردی یهودی به نام عبدالله بن سباء، نقطه آغاز تفکّر شیعی است؛
ـ شیعه متأثّر از افکار زرتشتی و ایرانیان آن زمان است؛
ـ شیعه در زمان آل بویه و صفویه ایجاد شده است.
کسانی که پیدایش شیعه را به جریان سقیفه پیوند می دهند، بر این باور نیستند که گروهی ـ بنا بر سخنان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ـ
حضرت علی(علیه السلام) را افضل از دیگران می دانستند؛ آنها معتقدند در بحران به وجود آمده پیرامون انتخاب خلیفه، این فکر ناگهان به اذهان بعضی مثل زبیر، سلمان، مقداد و ابوذر خطور کرد که ایشان هم پسر عمّ و داماد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را برای خلافت معرفی کنند؛ ولی با توجّه به آنچه مطرح شد، چنین تحلیلی از پیدایش یک تفکّر و مکتب، سطحی به نظر می آید که بیش از این هم در جواب آن، سخن گفتن روا نیست.
امّا اینکه بعضی دیگر، تشیع را مولود جنگ صفّین دانسته اند، به خاطر اشتباهی است که بین «پیدایش» و «ظهور» یک مکتب شده است. تشیع در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و از سخنان آن حضرت پدید آمده و طبیعی است زمانی که امیرمؤمنان(علیه السلام) ـ در سال ۳۵ ه. ق. ـ به خلافت رسید، شیعه رشد یافته و ظهور پیدا کرد؛ به خصوص در جنگ صفّین که شیعیان آن حضرت از هواداران معاویه به طور واضح جدا می شوند.
رایج ترین مطلبی که در این مورد ذکر شده، پیدایش شیعه توسط فردی به نام عبدالله بن سباء است که افکار او را پایه و سرآغاز تفکّر شیعیان می دانند و اکثر نویسندگان اهل سنّت مثل ابن اثیر، ابن کثیر، ابن خلدون، احمد امین و رشید رضاء این مطلب را بیان کرده اند.
«عبدالله بن سباء» کیست؟
اوّلین تاریخ نویسی که نام عبدالله بن سباء و داستان او را ذکر کرده، طبری است.۱۹ او می گوید:
عبدالله بن سباء یهودی زاده ای بود که به ظاهر اسلام آورد و بعد به سفر در شهرهای مسلمانان پرداخت و افکار خاصّ خود را که از جمله آنها جانشینی حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود، در میان مردم منتشر کرد.
بعضی در تحلیل زندگی این فرد گفته اند: او برای اینکه جامعه اسلامی را از درون بپوساند، اظهار اسلام کرد و فتنه هایی به وجود آورد که منجر به قتل عثمان شد. حرف های او تا حدّی فریبنده بود که تعدادی از صحابه و تابعان مثل سلمان، ابوذر، صعصعه بن سوحان و محمّد بن ابی بکر را تحت تأثیر قرار داد.
درباره این ادّعا دو دسته جواب وجود دارد: دسته اوّل، مربوط به سند این قصّه است و دسته دوم، مربوط به متن این داستان.
الف) سند روایت: طبری این روایت را از سیف بن عمر نقل می کند که بیشتر علمای رجالی اهل سنّت او را رد کرده اند و او را از زمره جعل کنندگان حدیث شمرده اند.
ذهبی، نظر علمای رجال را در مورد سیف بن عمر چنین نقل می کند:
عبّاس به نقل از یحیی در مورد او گفت:
روایات و احادیث او ضعیف است و مطین از یحیی نقل کرد: یک پول سیاه (چیز ناچیز) از او بهتر است. ابوداوود نیز گفت: او چیزی نمی داند و ابوحاتم نیز گفت: به احادیث او توجّهی نمی شود (بی اعتبار است) و ابن حبان گفت: او متّهم به کفر (زندیق کودن) شده است. ابن عدی نیز گفت: بیشتر احادیث روایت شده توسط او نادرست است.۲۰
ب) متن داستان:
چگونه ممکن است یک یهودی تازه مسلمان و اهل «یمن» که از مرکز اسلام (مدینه) هم دور است، بتواند آن چنان نفوذی پیدا کند که بزرگانی از صحابه را فریب داده و علیه عثمان فضاسازی نماید تا جایی که عثمان و اطرافیان او از برخورد با او عاجز باشند؟ در صورتی که عثمان با مخالفان خود، اگر چه از صحابه نزدیک پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم بودند، به شدّت برخورد می کرد.
به نظر می رسد که این جریان، چیزی جز یک داستان سرایی نیست که برای تضعیف یک مذهب به کار برده اند؛ با آنکه نقل این روایت از کسی است که او را جعل کننده حدیث خوانده اند.
در مورد خود ابن سباء هم دو نظریه وجود دارد:
نظریه اوّل: چنین شخصی با خصوصیاتی که سیف بن عمر نقل کرده، اصلاً وجود خارجی نداشته است. دکتر طه حسین، به این مطلب اشاره کرده است و همچنین نویسنده ای در «عربستان» به نام دکتر حسن الفرحان المالکی گفته است که فردی به نام عبدالله بن سباء وجود خارجی ندارد. از نویسندگان شیعه هم علّامه عسکری کتابی به همین نام «عبدالله بن سباء» تألیف کرده اند که بی اساس بودن فردی به این نام را اثبات می کند.
نظریه دوم: آنانی که می گویند فردی به این نام وجود داشته ـ مثل «رجال» کشی و نجاشی ـ امّا در ادامه می گویند: او کسی بوده که در حقّ امیرمؤمنان(علیه السلام) غلوّ کرده و چون توبه نکرد، حضرت وی را سوزاند و روایاتی از ائمه معصوم(علیه السلام) نقل می کنند که او در آنها ملعون و مطرود معرفی شده است.
با توجّه به آنچه ذکر شد، راوی داستان فردی است که در کتب عامّه به شدّت تضعیف شده و متن آن هم با شرایط اجتماعی آن عصر سازگاری ندارد؛ به علاوه که وجود چنین فردی، افسانه ای بیش نیست و اگر فردی هم به این نام بوده، دلایل موجود حاکی از لعن و طرد و نفی افکار او بوده است. حال چگونه است که تعدادی از نویسندگان برای بررسی و تحلیل یک مکتب و یک تفکّر به خود اجازه می دهند که به سراغ عوامل ساختگی و افسانه ای که چه بسا با انگیزه های سیاسی نگاشته شده است، بروند؟!
افرادی مثل احمد امین مصری، پیدایش تفکّر شیعه را به گونه ای دیگر ترسیم می کند. او می گوید:
ایرانیان، مجوسی بودند و در زمان خلیفه دوم که ایران فتح شد، آنان دیگر جرئت باقی ماندن بر کیش مجوس را نداشتند. بنابراین در ظاهر، اسلام را پذیرفتند؛ ولیکن افکار قبلی خود را در قالب تشیع و عقاید شیعی حفظ کردند. همان گونه که در ایرانِ مجوسی، خلافت و پادشاهی موروثی بود، این تفکّر هم در میان شیعیان در قالب مسئله امامت شکل گرفت و خلافت یک خاندان را قبول کرده و به طرفداری از آن پرداختند.
در نقد این نظریه هم چند نکته لازم به ذکر است:
اوّل: مگر مسلمانان پس از فتح ایران، مردم را مجبور به پذیرش اسلام کردند تا ایرانیان چنین واکنشی نشان دهند؟! در حالی که آتشکده های زرتشتی تا سال ها بعد باقی بود و مسلمانان تعرّضی به آنها نکردند.
دوم: با اندک تأمّلی در تاریخ ایران، این سؤال مطرح می شود که مگر ایرانیان از حکومت های زرتشتی راضی بودند که برای بقای حکومت، درصدد حفظ آن به شکل جدید باشند؟! آیا علّت اصلی شکست امپراتوری بزرگی مثل ساسانیان، ناراضی بودن اکثر مردم نبود؟!
سوم: اگر گویندگان این نظریه مخالف با مسئله امامت هستند، چرا آن را به مجوس نسبت می دهند؟ اگر در این حرف کمی بیشتر دقّت می کردند، آن را مخالف با قرآن کریم می یافتند. آیا قرآن هم که تعدادی از انبیای ابراهیمی را از نسل یکدیگر می داند، به نظر این نویسندگان بر روش مجوس گام بر می دارد؟! قرآن مجید در مورد آل ابراهیم می فرماید:
«اَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینا آلَ إبْراهِیمَ الکِتاب وَ الحکْمَهَ وَ آتَیناهُمْ مُلْکا عَظِیما».۲۱
در جای دیگر به ذریه بعضی از انبیاء اشاره می کند و می فرماید:
«اِنَّ الله اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحا وَ آلَ ابراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلی العَالَمِینَ ذُرِّیهً مِنْ بَعْضٍ وَ اللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».۲۲
به نظر می رسد بعضی برای تخریب یک مکتب و تفکّر، هر آنچه از تحلیل های سطحی سیاسی، اجتماعی به ذهنشان می رسد، عنوان می کنند، بدون اینکه توجّه به جهات دیگر آن داشته باشند؛ اگر چه در اذهان عامّه مردم، گروهی را به انزوا می کشند و ضربه به اسلام و تعالیم قرآنی وارد می کنند!
امّا پسندیده آن است که به جای تحلیل های سطحی تاریخی و سیاسی برای شناخت یک مکتب، ابتدا از اصول خودشان استفاده کنند و اگر بطلان عقاید آنها توسط قرآن و سنّت و عقل ثابت شد، آنگاه علّت پیدایش آن را در احتمالات و فرضیه های به دست آمده از تحلیل های افراد و جریان های تاریخی جست وجو نمایند.
پی نوشت ها:
۱. سوره صافات (۳۷)، آیه ۸۳.
۲. سوره قصص (۲۸)، آیه ۱۵.
۳. سوره بینه (۹۸)، آیه ۷.
۴. الدرّ المنثور، ذیل آیه ۷ / البینّه، ج ۶، ص ۶۴۳ و فتح القدیر، ذیل آیه ۷، سوره البینه، ج ۵، ص ۴۷۷.
۵. الدرّ المنثور، ذیل آیه ۷ / البینّه، ج ۶، ص ۶۴۳ و سایر تفاسیر اهل سنّت که این گونه روایات را ذکر کرده اند، عبارتند از:
الف) طبری، تفسیر جامع البیان، ذیل آیه ۷، البینه، ۱۵/۳۳۵.
ب) آلوسی، روح المعانی، ذیل آیه ۷، البینه، ۱۵/۴۳۲.
ج) شوکانی، فتح القدیر، ذیل آیه ۷، البینه، ۵/۴۷۷.
کتاب های غیر تفسیری:
الف) خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، «ذکر من اسمه عصام»، شماره ۶۷۳۱، ترجمه عصام بن الحکم العکبری، ۱۲/۲۸۹.
ب) الهیثمی، مجمع الزوائد، باب مناقب علی بن ابی طالب، ۹/۱۳۱.
ج) الصواعق المحرقه، الباب الحادی عشر، الفصل الاول: فی الآیات الوارده فیهم، الآیه الحادیه العشره قوله تعالی: «اِنَّ الذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیرُ البَرِیه»، ص ۱۶۱.
د) شبلنجی، نور الابصار، فصل فی ذکر مناقب سیدنا علی بن أبی طالب، ص ۱۵۸ و ۱۵۹.
ه) ابن مغازلی، مناقب، حدیث ۳۳۵ و ۳۳۹، ص ۲۹۳ و ۲۹۶.
و) خوارزمی، مناقب، الفصل السابع عشر، ح ۲۴۷، ص ۲۶۶.
ز) حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، حدیث ۱۱۲۵ تا ۱۱۴۸ (در مجموع ۲۴ روایت)، ۲/۴۵۹.
ح) گنجی شافعی، کفایه الطالب، الباب الثانی و الستون، ص ۲۴۶.
ط) ابن مردویه، ما نزل من القرآن، ذیل آیه ۷، البینه، ح ۵۷۸ تا ۵۸۱، ص ۳۴۶ و ۳۴۷.
۶. تحفه اثنی عشریه، باب اول، فایده اول.
۷. میزان الاعتدال، ترجمه شماره ۲، ابان بن تغلب ۱/۱۱۸.
۸. ابو محمد الحسن بن موسی النوبختی، الفرق و المقالات، (به نقل از اعیان الشیعه، مقدمه الثانیه، ۱/۲۰).
۹. الفصول المهمّه، ص ۲۶۵ تا ۳۰۸.
۱۰. فجر الاسلام، الباب السابع، الفصل الثانی، ص ۲۶۶ و ۲۶۷.
۱۱. لازم به ذکر است چون بنا بر اختصار است، فقط اشاره ای کوتاه به روایت و یک منبع از کتب عامّه شده است. درحالی که هر کدام بحث مفصّلی را می طلبد که در جای خود باید به آن پرداخت.
۱۲. تفسیر القرآن العظیم، ذیل آیه ۲۳، الشوری، ۴/ ۱۱۵.
۱۳. صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل علی بن ابی طالب(علیه السلام)، ۴ / ۱۸۷۳.
۱۴. تواتر این روایت، به هیچ وجه قابل انکار نیست و مرحوم علامه امینی در جلد اول الغدیر به منابع این روایت در کتب اهل سنّت اشاره می کند.
۱۵. المستدرک علی الصحیحین، کتاب معرفه الصحابه و من مناقب اهل الرسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، ح ۴۷۲۰ / ۳۱۸، ۳/۱۶۳.
۱۶. صحیح مسلم، باب فضائل الصحابه، باب من فضائل علی بن ابی طالب(علیه السلام)، ۴/۱۸۷۰.
۱۷. المستدرک علی الصحیحین، کتاب معرفه الصحابه و من مناقب اهل الرسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، ح ۴۷۱۵/۳۱۳، ۳/۱۶۲.
۱۸. صحیح مسلم، کتاب الاماره، باب تبع لقریش، حدیث ۱۰ (۱۸۲۲)، ۳/۱۴۵۳.
۱۹. تاریخ الطبری، حوادث سال ۳۵، ۳/۳۷۸.
۲۰. میزان الاعتدال، (حروف السین / سیف)، شماره ۳۶۴۲، ترجمه سیف بن عمر ۳/۳۵۳ و همچنین ر.ک به: تهذیب التهذیب (حرف السین / سیف)، شماره ۲۸۱۹ ترجمه سیف بن عمر ۴/۲۶۸ و الجرح و التعدیل، شماره ۱۱۹۸، ۴/۲۷۸.
۲۱. سوره نساء (۴) آیه ۵۴.
۲۲. سوره آل عمران (۳) آیات ۳۳ و ۳۴.
منبع :موعود – مرداد ماه سال ۱۳۹۲ شماره ۱۴۲ و ۱۴۳ –