اول، تلاوت قرآن و دوم، وجود پیامبر. پس باید پس از پیامبر، خلیفهای باشد که مانند پیامبر، حافظ امت باشد و کتاب خدا به تنهایی کافی نیست. افزون بر این که کتاب خدا، شامل همهی قوانین نیست، بلکه به سنت پیامبر نیز احتیاج داریم و پس از پیامبر باید به باب علم او یعنی علی ـ علیه السّلام ـ و عترت پیامبر مراجعه کرد. آنانی که فریاد حسبنا کتاب الله سر دادند، میدانستند که این کلام مخالف خود کتاب است که قرآن میگوید: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و میگوید: ما ینطق عن الهوی
۳- ضرورت امامت
امام شؤونی دارد[۱] که از جملهی آنها پیشوایی و رهبری جامعه است. امامت که همان پیشوایی و جلوداری است، طرح سیاسی شیعه برای ادارهی جامعه است. در نگاه شیعه، آدمی هم چنان که مضطر به وحی است، مضطر به امام معصوم نیز هست.
این اضطرار و ضرورت از طرق مختلفی قابل استدلال است.[۲] آن چه در این جا آورده میشود، نگاه به مسأله از منظر دیگری است. در این نگاه، ضرورت امامت و اضطرار به حجت از دو طریق دیگر بررسی شده است. یکی، اهداف حکومت و دیگری، قلمروی حکومت.
۱ـ۳ـ اهداف حکومت
امروزه اهداف حکومتها در آزادی و امنیت و رفاه و بهداشت و آموزش خلاصه میشود.[۳] اگر اهداف حکومتها فقط همینها باشد، احتیاجی به طرح امامت و رهبری شیعه نیست که همان شورا و انتخاب، راه گشا است. اما اگر اهداف حکومت را رشد انسانها در تمامی ابعاد و استعدادها بدانیم یعنی همان که قرآن گوشزد میکند.[۴] و این که به آدمی بیاموزند که چگونه با حواس، احساس، فکر، عقل، قلب، و هم و خیال خود برخورد کند و به او هدایت و فرقان و میزان را ارزانی کنند و او را برای تمامی رابطههای محتمل و یا مظنون و یا متیقن آماده سازند آن وقت چارهای جز پیوند با امامت شیعه و امام معصوم نیست. این رهبری و سرپرستی، هدفی بالاتر از امنیت و پاسداری و بالاتر از رفاه و پرستاری دارد. این رهبری با هدف آموزگاری و شکوفا کردن استعدادهای انسان و با هدف تشکیل جامعهی انسانی بر اساس قسط[۵] همراه است.
حکومت هایی که جامعهی انسانی را تا سر حد یک دامپروری بزرگ پایین میآورند، نه تنها به این همه وحی و کتاب و پیامبر و امام نیازی ندارند که حتی به عقل – قوهی سنجش و انتخاب – هم نیازی نیست که عقل هم زیادی است و تنها غرایز و فکر – قوهی نتیجهگیری – و تجربه برای او کافی است. این چنین حکومت هایی که نه تنها اسلامی که انسانی هم نیست؛ چون این اهداف با اندازههای عظیم انسان ناسازگار است.
اگر اهداف حکومت را هدایت انسان در تمامی ابعاد وهم، حس، فکر، عقل، قلب و روح او بدانیم، آن وقت باید به کسی روی بیاوریم که به این همه آگاه است و از تمامی کششها و جاذبهها آزاد است و ترکیب آگاهی و آزادی همان عصمتی است که در فرهنگ سیاسی شیعه مطرح است و عصمت، ملاک انتخاب حاکمی است که مردم به آن راه ندارند؛ چون نه از دلها آگاهند و نه بر فردا مسلط هستند.
امام از ما به ما و مصالح ما آگاهتر و نسبت به ما از ما مهربانتر است. چون آگاهی او شهودی و وجوی است و محبت او غریزی و محدود نیست که ربوبی و محیط است.
با تغییر اهداف حکومت، معیار انتخاب و روش انتخاب تفاوت میکند. این چنین اهداف بلندی، معیار و روش دیگری را میطلبد؛ همان معیار و روشی که در تفکر غنی و بینش عمیق شیعه مطرح است. همین است که دین مرضی – خدا پسند – دین همراه مقام ولایت است. و رضیت لکم الاسلام دینا.[۶]
حکومتی که میخواهد پاسدار امنیت و رفاه باشد، میتواند با شورا و انتخاب مردم مشخص شود، اما حکومتی که هدف هدایت، رحمت، بینات، میزان و فرقان را دارد و تمامی نسلها را در نظر میگیرد و تمامی عوالم و بیشتر از هفتاد سال دنیا را ملاحظه میکند، پایهها و ریشههای دیگری را میطلبد. پایه هایی که ریشه در درک ضرورت و اضطرار آدمی به حجت و امام دارد و با تسلیم و اطاعت به همراهی و معیت او میرسد و از تقدم و تأخر نجات مییابد، که: المتقدم علیکم مارق و المتأخر عنکم زاهق، فمعکم معکم لا مع غیرکم.
۲ـ۳ـ قلمرو حکومت
قلمرو حکومت تا کجاست؟ تنها در محدودهی خانه و جامعه و هفتاد سال دنیا یا در وسعت هستی و تا بینهایت عمر انسان؟ اگر تنها در محدودهی همین دنیا و ۶۰ سال باشد. نه تنها هیچ نیازی به امام نیست که به وحی و کتاب و پیامبر هم نیازی نیست؛ چون برای روشن کردن یک چراغ فتیلهای، احتیاجی به نیروی اتمی نیست. این محدوده نیاز به این همه استعدادهای فردی و اجتماعی و عالی ندارد. بلکه غرایز کافی است و به بیش از آن نیازی نیست. اما برای انسان مستمر و مرتبط با تمامی عوالم متیقن و محتمل و مظنون که از استعدادهای او برداشت میشود، چارهای جز پیوند با آگاهی که به تمامی این مجموعه آگاه باشد، نیست. آدمی بیش از هفتاد سال است و حکومت، که قلمروی آن وسیعتر از خانه و جامعه و دنیاست، حاکمی میخواهد که بر این مجموعه آگاه باشد و بر این مجموعه مسلط باشد. اگر قدر و استمرار و ارتباط انسان ملاحظه نشود، میتوان به همین حکومتها با این شکل و شمایلهای استبدادی و قراردادی و حکومت فلاسفه و دانشمندان و نخبگان دل خوش کرد و با روشهای گوناگون به کنترل حاکم پرداخت و او را به کار مردم کشاند. اما اگر انسان در رابطهای دیگر مطرح شود و در وسعتی دیگر بررسی شود، ناچار موضوع و شکل مسأله به طور کلی دگرگون خواهد شد.
و داستان هم به واقع چنین است که انسان در هستی و کل نظام جهانی مطرح است. مسأله این است که انسان هم استمرار دارد و هم در این استمرار اتصال و پیوند دارد، پیوندی با جامعه و پیوندی با کل نظام و با کل هستی. این تنگ چشمی است که انسان فقط در محدودهی جامعه و هفتاد سال دنیا مطرح شود، همین طرح غلط و محدود است که دیدگاه او را در مسألهی حکومت و رهبری محدود و تاریک میسازد. اگر این دید محدود و طرح غلط را کنار بگذاریم و انسان را در کل هستی مطرح کنیم، ناچار این انسان با این پیوند و ارتباط به حکومتی نیاز دارد هماهنگ با نظام هستی و به حاکمی نیاز دارد آگاه به این نظام و به قانونی نیاز دارد منبعث از این نظام و واقعیت. این چنین حکومت و قانون و حاکمی، مردمی، انسانی، واقعی، و حقیقی خواهد بود. در این دیدگاه و با این بینش وسیع و مترقی است که طرح امامت شیعه جان میگیرد و مفهوم میشود. در این بینش، حکومت، امامت است و حاکم، امام و قانون، قانونی هماهنگ با کل این نظام. در این دید حاکم باید به تمام روابط انسان با هستی آگاه باشد و از تمام نظام باخبر باشد و گذشته از این آگاهی، باید از جذبهها و کششها آزاد باشد که خلق را به راهی دیگر نکشد و شتر حکومت را بر در خانهی خویش نخواباند.
جمع این آگاهی و آزادی میشود همان عصمت که ملاک انتخاب حاکم است و در هنگامی که معصوم را نپذیرفتند، کار ولی فقیه – آن هم فقیهی که نشانهها و علایمش را خود معصوم بیان کرده است – این است که این زمینهها را فراهم کند و به معصوم دعوت نماید و پرچم او را برافرازد و با تربیت مهرههای کار آمد و دگرگون کردن تلقی تودهها و تشکیل حکومت دینی، زمینه ساز ظهور آن حضرت و حکومت جهانی و فراگیر او باشد.
در هر حال، این چنین طرحی میشود طرح حکومتی تشیع و این چنین طرحی با چنین بینش وسیع و مترقی، سزاوار این همه خون در تاریخ و این همه شور و حماسه در جامعهی انسانی است. ما امامت شیعه و طرح حکومتی تشیع را فقط این گونه میتوانیم بفهمیم و در این جایگاه میتوانیم لمس کنیم. یک مسألهی مهم این که این حاکم را تحمیل نمیکنند، فقط در دسترس میگذارند. این تویی که باید آن را کشف کنی و برداری. تویی که برای استخراج نفت چراغت و سوخت کارخانهها و ماشین هایت این قدر کوشایی و کشف میکنی و بهره برمیداری، باید به خاطر نیاز عظیمتری که نیاز تو را در هستی تأمین میکنند و تو را و جامعهات را از سطح دام پروری بالا میآورد، بکوشی و برای این کوشش مهره هایش را بسازی و افرادش را آماده کنی.
خدا برای انسانی که در هستی طرح شده و با کل نظام رابطه دارد، حاکمی انتخاب کرده و در دسترس گذاشته است و او را با ملاک عصمت یعنی آگاهی و آزادی همراه ساخته است تا در هر دوره، آنها که میخواهند به پا خیزند و مهرههایش را فراهم سازند.
امامت، طرح آن هایی است که در این زندان نماندهاند و انسان را در جایگاه خودش طرح کردهاند و امام جلودار کسانی است که جلوتر از زمان را میخواهند. چون امام بر اساس واقعیت هایی، حکومت و رهبری میکند که هنوز علوم انسانی آن را کشف نکردهاند و جلوتر از علم و جلوتر از زمان و آگاهی انسان است؛ چون چنین امامی ضرورت دارد. پس وجود دارد و چنین امامی را تو باید کشف کنی و چنان امامتی را تو باید زمینه ساز باشی.
با این بینش، تولد چنین امامی یک ضرورت است، حتی اگر تمامی تاریخ بر آن بشورند و تمامی قدرتها و حکومتها آن را نخواهند حکومت هایی که در چار چوبهی منافع خویش و یا در محدودهی هفتاد سال دنیا حکمران هستند و انسانها را به بیگاری کشیدهاند و آنها را تا سر حد یک جامعهی دام پروری به ابتذال کشاندهاند و در مداری بسته به چرخ انداختهاند.
این امام ضرورت دارد. پس وجود دارد. پس متولد میشود، در حالی که تمام قدرتها و چشمهای خلیفهی عباسی برای نابود کردنش بیدار نشستهاند؛ که موسی در دامن فرعون بزرگ میشود و در حقیقت، فرعونهای حاکم تاریخ، خود زادگاه موساهای تاریخ هستند.موساهایی که حکومت محدود آنها را در هم میشکنند و انسان را در جایگاه خودش در هستی رهبری میکنند تا تمامی رابطههای انسان، حساب شده و هماهنگ باشد. ما تولد چنین امامی را پیش از آن که از دهان تاریخ و شهادت تاریخ بشنویم، از شهادت همین ضرورت شنیدهایم و باور کردهایم که انسان در این هستی، پیوند و رابطه دارد و به این رابطهها آگاهی ندارد. پس رسالتی میخواهد و امامتی؛ رسالتی که قانون این رابطهها را بیاورد و امامتی که در هر نسل جلودار آنها و امام زمانشان باشد.
کسانی که این گونه اضطرار به ولی را احساس کردهاند، میتوانند از جان و مال خود در راه این حق عظیم و پیمان الهی بگذرند و هستی خود را فدای امام کنند و هم چون یاران حسینی ـ علیه السّلام ـ جلوی او سرخ و گلی ظاهر شوند؛[۷] که بدون ولی، زندگی محدود و کور است و با او مرگ، استمرار و حیات جاوید است.[۸] این بینش، آثار زیادی دارد و نه تنها بر انتظار ما از حجت و انتظار ما برای حجت مؤثر است که بر تربیت و اخلاق و سیاست و حقوق و اقتصاد نیز تأثیر گذار است و تربیت و اخلاق دیگری را میطلبد که در جای دیگری باید از آن گفت و گو کرد.
۳- ضرورت امامت
امام شؤونی دارد[۱] که از جملهی آنها پیشوایی و رهبری جامعه است. امامت که همان پیشوایی و جلوداری است، طرح سیاسی شیعه برای ادارهی جامعه است. در نگاه شیعه، آدمی هم چنان که مضطر به وحی است، مضطر به امام معصوم نیز هست.
این اضطرار و ضرورت از طرق مختلفی قابل استدلال است.[۲] آن چه در این جا آورده میشود، نگاه به مسأله از منظر دیگری است. در این نگاه، ضرورت امامت و اضطرار به حجت از دو طریق دیگر بررسی شده است. یکی، اهداف حکومت و دیگری، قلمروی حکومت.
۱ـ۳ـ اهداف حکومت
امروزه اهداف حکومتها در آزادی و امنیت و رفاه و بهداشت و آموزش خلاصه میشود.[۳] اگر اهداف حکومتها فقط همینها باشد، احتیاجی به طرح امامت و رهبری شیعه نیست که همان شورا و انتخاب، راه گشا است. اما اگر اهداف حکومت را رشد انسانها در تمامی ابعاد و استعدادها بدانیم یعنی همان که قرآن گوشزد میکند.[۴] و این که به آدمی بیاموزند که چگونه با حواس، احساس، فکر، عقل، قلب، و هم و خیال خود برخورد کند و به او هدایت و فرقان و میزان را ارزانی کنند و او را برای تمامی رابطههای محتمل و یا مظنون و یا متیقن آماده سازند آن وقت چارهای جز پیوند با امامت شیعه و امام معصوم نیست. این رهبری و سرپرستی، هدفی بالاتر از امنیت و پاسداری و بالاتر از رفاه و پرستاری دارد. این رهبری با هدف آموزگاری و شکوفا کردن استعدادهای انسان و با هدف تشکیل جامعهی انسانی بر اساس قسط[۵] همراه است.
حکومت هایی که جامعهی انسانی را تا سر حد یک دامپروری بزرگ پایین میآورند، نه تنها به این همه وحی و کتاب و پیامبر و امام نیازی ندارند که حتی به عقل – قوهی سنجش و انتخاب – هم نیازی نیست که عقل هم زیادی است و تنها غرایز و فکر – قوهی نتیجهگیری – و تجربه برای او کافی است. این چنین حکومت هایی که نه تنها اسلامی که انسانی هم نیست؛ چون این اهداف با اندازههای عظیم انسان ناسازگار است.
اگر اهداف حکومت را هدایت انسان در تمامی ابعاد وهم، حس، فکر، عقل، قلب و روح او بدانیم، آن وقت باید به کسی روی بیاوریم که به این همه آگاه است و از تمامی کششها و جاذبهها آزاد است و ترکیب آگاهی و آزادی همان عصمتی است که در فرهنگ سیاسی شیعه مطرح است و عصمت، ملاک انتخاب حاکمی است که مردم به آن راه ندارند؛ چون نه از دلها آگاهند و نه بر فردا مسلط هستند.
امام از ما به ما و مصالح ما آگاهتر و نسبت به ما از ما مهربانتر است. چون آگاهی او شهودی و وجوی است و محبت او غریزی و محدود نیست که ربوبی و محیط است.
با تغییر اهداف حکومت، معیار انتخاب و روش انتخاب تفاوت میکند. این چنین اهداف بلندی، معیار و روش دیگری را میطلبد؛ همان معیار و روشی که در تفکر غنی و بینش عمیق شیعه مطرح است. همین است که دین مرضی – خدا پسند – دین همراه مقام ولایت است. و رضیت لکم الاسلام دینا.[۶]
حکومتی که میخواهد پاسدار امنیت و رفاه باشد، میتواند با شورا و انتخاب مردم مشخص شود، اما حکومتی که هدف هدایت، رحمت، بینات، میزان و فرقان را دارد و تمامی نسلها را در نظر میگیرد و تمامی عوالم و بیشتر از هفتاد سال دنیا را ملاحظه میکند، پایهها و ریشههای دیگری را میطلبد. پایه هایی که ریشه در درک ضرورت و اضطرار آدمی به حجت و امام دارد و با تسلیم و اطاعت به همراهی و معیت او میرسد و از تقدم و تأخر نجات مییابد، که: المتقدم علیکم مارق و المتأخر عنکم زاهق، فمعکم معکم لا مع غیرکم.
۲ـ۳ـ قلمرو حکومت
قلمرو حکومت تا کجاست؟ تنها در محدودهی خانه و جامعه و هفتاد سال دنیا یا در وسعت هستی و تا بینهایت عمر انسان؟ اگر تنها در محدودهی همین دنیا و ۶۰ سال باشد. نه تنها هیچ نیازی به امام نیست که به وحی و کتاب و پیامبر هم نیازی نیست؛ چون برای روشن کردن یک چراغ فتیلهای، احتیاجی به نیروی اتمی نیست. این محدوده نیاز به این همه استعدادهای فردی و اجتماعی و عالی ندارد. بلکه غرایز کافی است و به بیش از آن نیازی نیست. اما برای انسان مستمر و مرتبط با تمامی عوالم متیقن و محتمل و مظنون که از استعدادهای او برداشت میشود، چارهای جز پیوند با آگاهی که به تمامی این مجموعه آگاه باشد، نیست. آدمی بیش از هفتاد سال است و حکومت، که قلمروی آن وسیعتر از خانه و جامعه و دنیاست، حاکمی میخواهد که بر این مجموعه آگاه باشد و بر این مجموعه مسلط باشد. اگر قدر و استمرار و ارتباط انسان ملاحظه نشود، میتوان به همین حکومتها با این شکل و شمایلهای استبدادی و قراردادی و حکومت فلاسفه و دانشمندان و نخبگان دل خوش کرد و با روشهای گوناگون به کنترل حاکم پرداخت و او را به کار مردم کشاند. اما اگر انسان در رابطهای دیگر مطرح شود و در وسعتی دیگر بررسی شود، ناچار موضوع و شکل مسأله به طور کلی دگرگون خواهد شد.
و داستان هم به واقع چنین است که انسان در هستی و کل نظام جهانی مطرح است. مسأله این است که انسان هم استمرار دارد و هم در این استمرار اتصال و پیوند دارد، پیوندی با جامعه و پیوندی با کل نظام و با کل هستی. این تنگ چشمی است که انسان فقط در محدودهی جامعه و هفتاد سال دنیا مطرح شود، همین طرح غلط و محدود است که دیدگاه او را در مسألهی حکومت و رهبری محدود و تاریک میسازد. اگر این دید محدود و طرح غلط را کنار بگذاریم و انسان را در کل هستی مطرح کنیم، ناچار این انسان با این پیوند و ارتباط به حکومتی نیاز دارد هماهنگ با نظام هستی و به حاکمی نیاز دارد آگاه به این نظام و به قانونی نیاز دارد منبعث از این نظام و واقعیت. این چنین حکومت و قانون و حاکمی، مردمی، انسانی، واقعی، و حقیقی خواهد بود. در این دیدگاه و با این بینش وسیع و مترقی است که طرح امامت شیعه جان میگیرد و مفهوم میشود. در این بینش، حکومت، امامت است و حاکم، امام و قانون، قانونی هماهنگ با کل این نظام. در این دید حاکم باید به تمام روابط انسان با هستی آگاه باشد و از تمام نظام باخبر باشد و گذشته از این آگاهی، باید از جذبهها و کششها آزاد باشد که خلق را به راهی دیگر نکشد و شتر حکومت را بر در خانهی خویش نخواباند.
جمع این آگاهی و آزادی میشود همان عصمت که ملاک انتخاب حاکم است و در هنگامی که معصوم را نپذیرفتند، کار ولی فقیه – آن هم فقیهی که نشانهها و علایمش را خود معصوم بیان کرده است – این است که این زمینهها را فراهم کند و به معصوم دعوت نماید و پرچم او را برافرازد و با تربیت مهرههای کار آمد و دگرگون کردن تلقی تودهها و تشکیل حکومت دینی، زمینه ساز ظهور آن حضرت و حکومت جهانی و فراگیر او باشد.
در هر حال، این چنین طرحی میشود طرح حکومتی تشیع و این چنین طرحی با چنین بینش وسیع و مترقی، سزاوار این همه خون در تاریخ و این همه شور و حماسه در جامعهی انسانی است. ما امامت شیعه و طرح حکومتی تشیع را فقط این گونه میتوانیم بفهمیم و در این جایگاه میتوانیم لمس کنیم. یک مسألهی مهم این که این حاکم را تحمیل نمیکنند، فقط در دسترس میگذارند. این تویی که باید آن را کشف کنی و برداری. تویی که برای استخراج نفت چراغت و سوخت کارخانهها و ماشین هایت این قدر کوشایی و کشف میکنی و بهره برمیداری، باید به خاطر نیاز عظیمتری که نیاز تو را در هستی تأمین میکنند و تو را و جامعهات را از سطح دام پروری بالا میآورد، بکوشی و برای این کوشش مهره هایش را بسازی و افرادش را آماده کنی.
خدا برای انسانی که در هستی طرح شده و با کل نظام رابطه دارد، حاکمی انتخاب کرده و در دسترس گذاشته است و او را با ملاک عصمت یعنی آگاهی و آزادی همراه ساخته است تا در هر دوره، آنها که میخواهند به پا خیزند و مهرههایش را فراهم سازند.
امامت، طرح آن هایی است که در این زندان نماندهاند و انسان را در جایگاه خودش طرح کردهاند و امام جلودار کسانی است که جلوتر از زمان را میخواهند. چون امام بر اساس واقعیت هایی، حکومت و رهبری میکند که هنوز علوم انسانی آن را کشف نکردهاند و جلوتر از علم و جلوتر از زمان و آگاهی انسان است؛ چون چنین امامی ضرورت دارد. پس وجود دارد و چنین امامی را تو باید کشف کنی و چنان امامتی را تو باید زمینه ساز باشی.
با این بینش، تولد چنین امامی یک ضرورت است، حتی اگر تمامی تاریخ بر آن بشورند و تمامی قدرتها و حکومتها آن را نخواهند حکومت هایی که در چار چوبهی منافع خویش و یا در محدودهی هفتاد سال دنیا حکمران هستند و انسانها را به بیگاری کشیدهاند و آنها را تا سر حد یک جامعهی دام پروری به ابتذال کشاندهاند و در مداری بسته به چرخ انداختهاند.
این امام ضرورت دارد. پس وجود دارد. پس متولد میشود، در حالی که تمام قدرتها و چشمهای خلیفهی عباسی برای نابود کردنش بیدار نشستهاند؛ که موسی در دامن فرعون بزرگ میشود و در حقیقت، فرعونهای حاکم تاریخ، خود زادگاه موساهای تاریخ هستند.موساهایی که حکومت محدود آنها را در هم میشکنند و انسان را در جایگاه خودش در هستی رهبری میکنند تا تمامی رابطههای انسان، حساب شده و هماهنگ باشد. ما تولد چنین امامی را پیش از آن که از دهان تاریخ و شهادت تاریخ بشنویم، از شهادت همین ضرورت شنیدهایم و باور کردهایم که انسان در این هستی، پیوند و رابطه دارد و به این رابطهها آگاهی ندارد. پس رسالتی میخواهد و امامتی؛ رسالتی که قانون این رابطهها را بیاورد و امامتی که در هر نسل جلودار آنها و امام زمانشان باشد.
کسانی که این گونه اضطرار به ولی را احساس کردهاند، میتوانند از جان و مال خود در راه این حق عظیم و پیمان الهی بگذرند و هستی خود را فدای امام کنند و هم چون یاران حسینی ـ علیه السّلام ـ جلوی او سرخ و گلی ظاهر شوند؛[۷] که بدون ولی، زندگی محدود و کور است و با او مرگ، استمرار و حیات جاوید است.[۸] این بینش، آثار زیادی دارد و نه تنها بر انتظار ما از حجت و انتظار ما برای حجت مؤثر است که بر تربیت و اخلاق و سیاست و حقوق و اقتصاد نیز تأثیر گذار است و تربیت و اخلاق دیگری را میطلبد که در جای دیگری باید از آن گفت و گو کرد.
پی نوشتها
[۱] . آنها وسیلهی هدایت، بیان، امن، کرامت، نور، فلاح، ذکر، رحمت و بشارت هستند. آنها شهداء، هداه، ولاه امر. خزانهی علم، خلف و امین خدا هستند. آنها امامان، انیس، شفیق، حصن و حافظ هستند. آنها شاهد، مبشر، نذیر، فرمان فرما، معلم و حامل وحی هستند (اصول کافی، صص ۲۰۱ – ۱۹۰).
[۲] . برخی برای اثبات امام از دلایل دیگری استفاده کردهاند. ر. ک: کتابهای فلسفی و کلامی و متن سخنرانی آیت الله سبحانی در فصل نامه انتظار، شماره ۱٫
[۳] . ر. ک: بنیادهای علم سیاست، عبدالرحمن عالم، صص ۲۳۹ و ۳۶۷٫
[۴] . و هیئی لنا من امرنا رشدا (کهف، ۱۰)؛ ارادبهم ربهم رشدا (جن، ۱۰).
[۵] . قسط غیر از عدل و بالاتر از آن است. عدل در برابر ظلم و قسط در برار جور است. عدل به معنای مساوات و در شرایط یکسان، مساوی برخورد کردن است و قسط به معنای بهره و نصیب است یعنی بهره و نصیب هر کس (پدر، مادر، همسر، دوست و..) را دادن. و این بالاتر از عدل است. چه بسا کاری عادلانه باشد ولی قسط نباشد.
[۶] . مائده، ۳٫
[۷] . الذین بذلوا مهجهم دون الحسین ـ علیه السّلام ـ . زیارت عاشورا.
[۸] . من مات علی حب آل محمد مات شهیداً«. بحار الانوار، ج ۶۵، ص ۱۳۷٫
[۲] . برخی برای اثبات امام از دلایل دیگری استفاده کردهاند. ر. ک: کتابهای فلسفی و کلامی و متن سخنرانی آیت الله سبحانی در فصل نامه انتظار، شماره ۱٫
[۳] . ر. ک: بنیادهای علم سیاست، عبدالرحمن عالم، صص ۲۳۹ و ۳۶۷٫
[۴] . و هیئی لنا من امرنا رشدا (کهف، ۱۰)؛ ارادبهم ربهم رشدا (جن، ۱۰).
[۵] . قسط غیر از عدل و بالاتر از آن است. عدل در برابر ظلم و قسط در برار جور است. عدل به معنای مساوات و در شرایط یکسان، مساوی برخورد کردن است و قسط به معنای بهره و نصیب است یعنی بهره و نصیب هر کس (پدر، مادر، همسر، دوست و..) را دادن. و این بالاتر از عدل است. چه بسا کاری عادلانه باشد ولی قسط نباشد.
[۶] . مائده، ۳٫
[۷] . الذین بذلوا مهجهم دون الحسین ـ علیه السّلام ـ . زیارت عاشورا.
[۸] . من مات علی حب آل محمد مات شهیداً«. بحار الانوار، ج ۶۵، ص ۱۳۷٫
منبع :مسعود پور سید آقایی