مبانى اعتقادى مهدویت

مبانى اعتقادى مهدویت

۱۳۹۳-۰۴-۲۸

110 بازدید

دیدگاه ها

مساله ى مهدویت به خاطر ابعاد متعدد آن از منظرهاى مختلف و زوایاى گوناگون قابل بررسى است . مى توان آن را از جنبه هاى اعتقادى، (۱) تاریخى، (۲) فلسفه ى تاریخ، (۳) روان شناختى، تربیتى، اجتماعى و . . . مورد کنکاش و بررسى قرار داد . نوع رویکرد به مساله و تعیین حوزه ى بحث و زاویه ى دید براى اتخاذ روش مناسب با آن حوزه و به دست آوردن نتایج صحیح و پرهیز از اشتباه ضرورتى تام دارد .

آن چه در این جا ارایه مى شود، نگاه به مهدویت از منظر اعتقادى است . این نگاه، حوزه اى وسیع و پردامنه را در برمى گیرد و نسبت به دیگر رویکردها به خاطر مبنا و ریشه اى بودن آن از نقشى مهم تر و اهمیتى دو چندان برخوردار است .

مبانى اعتقادى

همان طور که اشاره شد حوزه ى مباحث اعتقادى مهدویت، حوزه اى وسیع و گسترده است . آن چه ما از آن گفت وگو مى کنیم نه تمامى این مباحث که مبانى و ریشه هاى اساسى بحث مهدویت است .

مهدویت و اعتقاد به امام زنده ى غایب برخاسته از ریشه ها و پایه هاى مستحکمى است که ما از آن، به مبانى اعتقادى یاد مى کنیم . بدون این پایه ها و ریشه هاى عمیق برخاسته از براهین عقلى و نقلى، هیچ رویشى شکل نمى گیرد و دوامى نمى آورد . برخى از مباحث قابل طرح در مبانى مهدویت عبارتند از:

۱- امامت (اهمیت، ضرورت، ویژگى ها، راه انتخاب و) . . .

۲- مهدویت از منظر آیات و روایات (شیعه و سنى)

۳- نظرى اساسى به مجموعه ى احادیث مهدویت

۴- دلایل تولد امام مهدى (عج)

۵- فلسفه ى غیبت

۶- نقش امام در عصر غیبت (فواید امام غایب)

۷- وضعیت شیعه در عصر غیبت (ولایت فقیه)

۸- قیام و انقلاب، پیش از قیام حضرت

۹- وظایف شیعه در عصر غیبت

۱۰- طول عمر حضرت

۱۱- انتظار

۱۲- دیدار با حضرت

۱۳- جایگاه حضرت (بررسى افسانه ى جزیره ى خضرا)

۱۴- ویژگى هاى یاران حضرت

۱۵- علایم و شرایط ظهور

۱۶- حکومت جهانى (امکان، شکل و) . . .

۱۷- سیره ى حضرت (در عصر غیبت و ظهور)

۱۸- دین در عصر ظهور و . . . .

از این مجموعه بدون تردید مهم ترین و ریشه اى ترین مساله همان مباحث امامت و ضرورت آن است . مناسب است قبل از پرداختن به ضرورت امامت اشاره اى به اهمیت و جایگاه و بستر این بحث داشته باشیم . مقصود از جایگاه، روشن کردن این نکته است که بحث امامت، به چه زمینه هایى احتیاج دارد و در چه فضایى مطرح مى شود و اساسا در بستر و سیر مباحث اعتقادى در چه جایگاه و رتبه اى قرار مى گیرد .

۱- اهمیت امامت

شیعه با اعتقاد به امامت گره خورده است و با این طرح، راه خویش را در تاریخ آغاز کرده و در این راه رنج ها برده است، تا آن جا که به اعتراف برخى محققان (۴) آن قدر که در این راه شمشیر کشیده شد و جان فشانى شد، در هیچ برهه اى از زمان و در مورد هیچ یک از دیگر آموزه هاى دین، شمشیر زده نشده و جان فشانى نشده است .

این جان فشانى و اهتمام، از آن جا برخاسته که به گفته ى قرآن، امام مکمل دین و متمم همه ى نعمت هایى است که خداوند در هستى قرار داده است . (۵) رسول صلى الله علیه و آله آن قدر که به این امر سفارش مى کرد به هیچ یک از امور دیگر سفارش نمى کرد (۶) و آن قدر که براى این مهم از اولین روزهاى دعوت علنى تا آخرین لحظات عمرش در بستر بیمارى، گام برمى داشت و اقدام مى کرد، براى هیچ کار دیگرى اقدام نمى کرد و زمینه سازى نمى نمود . (۷)

امروز و در این نسل، ما امامت را پذیرفته ایم، ولى هنوز براى بسیارى از ما، طرح امامت و در نتیجه، بحث امام زمان (عج) گنگ و مبهم مى باشد و به صورت میراثى از آن پاسدارى مى شود . میراثى که هنوز عمق و ضرورتش را نچشیده ایم .

طرح هایى که امامت را براى چند نسل بر اساس نص و سنت مى گیرند و سپس شورایى حسابش مى کنند . و طرح هایى که امامت را در حد رهبرى تفسیر مى کنند و شرایطش را حذف مى کنند، خواه از نسل على علیه السلام یا دیگرى و طرح هایى که امامت را موروثى و سلطنتى و نور چشم بازى خیال مى کنند . و طرح هایى که امامت را غیرقابل تحلیل مى شناسند و بر اساس تعبد با تمام ابهامش باورش مى کنند . تمام این طرح ها، امامت را نفهمیده اند و جایگاه و بنیادهایش را نشناخته اند و در تاریکى تیر انداخته اند .

شاید این همه تفسیر و تاویل از آن جا مایه مى گیرد که ما حکومت ها را در همین اشکال موجود دنبال مى کنیم و در میان همین سیستم ها نقد مى زنیم و از آن جا که هیچ کدام از این ها با امامت نمى خواند یا از کنار آن مى گذریم یا آن را تخفیف مى دهیم تا مورد قبول روشنفکران قرار گیرد .

شاید این گمان ها از این جا برخاسته اند که ما امامت را مبهم طرح کرده ایم و آثار و مرزها و اثراتش را نشان نداده ایم و این طرح حکومتى را جدى نگرفته ایم .

اگر ما جایگاه امامت را بشناسیم و ضرورتش را لمس کنیم، بر اساس همان ضرورت، وجود امام زمان (عج) را احساس مى کنیم و از زیر بار اشکال هاى بنى اسراییلى، آزاد مى شویم و بر اساس همان ضرورت و احساس به عشقى از امام مى رسیم . آن هم نه عشقى ساده و سطحى، که عشق شکل گرفته و جهت یافته و تبدیل شده به حرکت و به سازندگى مهره هایى که این حکومت سنگین و بلند به آن احتیاج دارد .

۲- بستر بحث

با پذیرش اعتقاد به خدا و ضرورت وحى و رسالت، به امامت مى رسیم . با پذیرش و اثبات این نکته که خدایى هست و ما محتاج اوییم که: یا ایها الناس انتم الناس الفقراء الى الله (۸) از حکم و خواسته ى او مى پرسیم و به ضرورت وحى و دین و اضطرار به رسول و حجت مى رسیم . این همان جریانى است که در اذان و دعا نیز نشان دارد .

در اذان پس از تکبیر به توحید مى رسیم و ادامه ى توحید رسالت است و ادامه ى رسالت، امامت . چه بگویى و چه بگذرى که دست آورد رسول احتیاج به وصى و محافظى دارد . در دعا نیز مى خوانیم:

اللهم عرفنى نفسک فانک ان لم تعرفنى نفسک لم اعرف رسولک الله عرفنى رسولک . . . اللهم عرفتنى حجتک . . . . (۹)

ارتباط ضرورت حجت با ضرورت وحى و اضطرار و افتقار الى الله، ارتباطى اساسى و تنگاتنگ است . بحث ضرورت و اضطرار الى الحجه به دنبال اضطرار به خدا و غیب و معاد و وحى مطرح مى شود و مى بینیم که مرحوم کلینى در کافى، بحث را با همین عنوان دقیق و حساب شده ى اضطرار الى الحجه آغاز کرده است .

این خلاصه احتیاج به توضیح دارد: با درک ضرورت و اضطرار به دین – و نه انتظار از دین – که برخاسته از این نکته است که امکانات حسى، تجربى، عقلى و قلبى و غریزى آدمى، پاسخ گوى روابط عظیم انسان با خودش و با اشیاء و افراد آن هم با توجه به قدر و استمرار و ارتباطهاى محتمل انسان با عوالم دیگر نیست و به ناتوانى و نارسایى این نیروها و امکانات براى این انسان بیشتر از هفتاد سال رسیدیم .

ناچار ضرورت وحى و دین مطرح مى شود و در فرض ضرورت، دیگر تحلیل هاى فرویدى و یونگى و اریک فرومى یا تحلیل هاى طبقاتى و تاریخى جایگاهى نخواهد داشت . چون این ها آن جایى مطرح مى شوند که دین، ریشه در ضرورت نداشته باشد و آن جاست که باید جواب داد چرا امرى غیر ضرورى این گونه در زندگى انسان از گذشته تا حال تاثیرگذار یا مطرح بوده است .

با این احتمال و اضطرار به وحى و مذهب، دیگر مذهب امر معقول یا یک راه از میان تمامى راه ها نیست که مذهب تنها راه است; و حداقل این چنین مذهبى، تمامى روابط انسان با خود، با اشیاء و با افراد دیگر است و براى این انسانى که تجربه و علم نمى تواند پاسخ گوى روابط این آب و نان و خوابیدن با دنیاهاى محتمل با روابط احتمالى پیچیده باشد، حداقل مذهب در حوزه ى حیرت ها و یا احکام و شرایع نیست، بلکه تمامى زندگى عادى است . اگر ما از اثبات خدا و معاد و وحى به احتیاج به خدا و معاد و وحى روى بیاوریم و با این افتقار و اضطرار آغاز کنیم، دیگر به انتظار از دین نمى پردازیم; چون انتظار یک حالت است و اضطرار یک واقعیت .

چه بسا تو هیچ انتظارى هم از دین نداشته باشى، اما این رسول است که با تو کار دارد و شروع کننده است . دین با رسول آغاز مى شود و رسول با دگرگون کردن تلقى انسان از خویش، اضطرار به مذهب و احتیاج به دین را در جان انسان مى نشاند . حتى اگر اعراض کند و یا انگشت در گوش خود بگذارد . آن جا که دین با رسول آغاز مى شود، دیگر از انسان نمى پرسند که از دین چه انتظارى دارى که مى گویند: تو محتاجى، تو مفتقرى، تو مضطرى . انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحمید . (۱۰)

آزاداندیش ترین دین شناسان چون از این نقطه که ضرورت یا عدم ضرورت دین است، آغاز نکرده اند، گرفتار شده اند و در واقع با این پیش فرض که دین ضرورى نیست و یک راه در کنار دیگر راه هاست، به تحلیل آن پرداخته اند و در حد یک امر قدسى به آن روى آورده اند و همین پیش فرض براى گرفتارى آن ها کافى است . چون فرض دیگرى هم هست و آن ضرورت و اضطرار به دین است و آن هم با این احتمال که آدمى بیشتر از هفتاد سال استعداد دارد و بیش از یک زندگى راحت و دام رورى بزرگ به او امکانات داده اند .

در هر حال با این بینش از قدر و استمرار و ارتباط انسان، به اضطرار و ضرورت وحى و معاد و رسول مى رسیم و با رسول پیوند مى خوریم و به همان دلیل که به وحى و رسول محتاجیم، به امام و حجت هم محتاجیم که امامت ادامه ى رسالت است; چون به شهادت قرآن دو چیز مانع از کفر آدمى است . یکى قرآن، و دیگرى، وجود رسول . کیف تکفرون و انتم تتلى علیکم آیات الله و فیکم رسوله . (۱۱)

به شهادت این آیه، معلوم مى شود که دو چیز موجب حفظ مردم و مانع از کفر است . اول، تلاوت قرآن و دوم، وجود پیامبر . پس باید پس از پیامبر، خلیفه اى باشد که مانند پیامبر، حافظ امت باشد و کتاب خدا به تنهایى کافى نیست . افزون بر این که کتاب خدا، شامل همه ى قوانین نیست، بلکه به سنت پیامبر نیز احتیاج داریم و پس از پیامبر باید به باب علم او یعنى على علیه السلام و عترت پیامبر مراجعه کرد . آنانى که فریاد حسبنا کتاب الله سر دادند، مى دانستند که این کلام مخالف خود کتاب است که قرآن مى گوید: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول . و مى گوید: ما ینطق عن الهوى .

۳- ضرورت امامت

امام شؤونى دارد (۱۲) که از جمله ى آن ها پیشوایى و رهبرى جامعه است . امامت که همان پیشوایى و جلودارى است، طرح سیاسى شیعه براى اداره ى جامعه است . در نگاه شیعه، آدمى هم چنان که مضطر به وحى است، مضطر به امام معصوم نیز هست .

این اضطرار و ضرورت از طرق مختلفى قابل استدلال است . (۱۳) آن چه در این جا آورده مى شود، نگاه به مساله از منظر دیگرى است . در این نگاه، ضرورت امامت و اضطرار به حجت از دو طریق دیگر بررسى شده است . یک، اهداف حکومت و دیگرى، قلمروى حکومت .

۱- ۳- اهداف حکومت

امروزه اهداف حکومت ها در آزادى و امنیت و رفاه و بهداشت و آموزش خلاصه مى شود . (۱۴) اگر اهداف حکومت ها فقط همین ها باشد، احتیاجى به طرح امامت و رهبرى شیعه نیست که همان شورا و انتخاب، راه گشا است .

اما اگر اهداف حکومت را رشد انسان ها در تمامى ابعاد و استعدادها بدانیم یعنى همان که قرآن گوشزد مى کند . (۱۵) و این که به آدمى بیاموزند که چگونه با حواس، احساس، فکر، عقل، قلب، وهم و خیال خود برخورد کند و به او هدایت و فرقان و میزان را ارزانى کنند و او را براى تمامى رابطه هاى محتمل و یا مظنون و یا متیقن آماده سازند آن وقت چاره اى جز پیوند با امامت شیعه و امام معصوم نیست .

این رهبرى و سرپرست، هدفى بالاتر از امنیت و پاسدارى و بالاتر از رفاه و پرستارى دارد . این رهبرى با هدف آموزگارى و شکوفا کردن استعدادهاى انسان و با هدف تشکیل جامعه ى انسانى براساس قسط (۱۶) همراه است .

حکومت هایى که جامعه ى انسانى را تا سرحد یک دام پرورى بزرگ پایین مى آورند، نه تنها به این همه وحى و کتاب و پیامبر و امام نیازى ندارند که حتى به عقل هم – قوه ى سنجش و انتخاب – هم نیازى نیست که عقل هم زیادى است و تنها غرایز و فکر – قوه ى نتیجه گیرى – و تجربه براى او کافى است . این چنین حکومت هایى نه تنها اسلامى که انسانى هم نیست; چون این اهداف با اندازه هاى عظیم انسان ناسازگار است .

اگر اهداف حکومت را هدایت انسان در تمامى ابعاد وهم، حس، فکر، عقل، قلب و روح او بدانیم، آن وقت باید به کسى روى بیاوریم که به این همه آگاه است و از تمامى کشش ها و جاذبه ها آزاد است و ترکیب آگاهى و آزادى همان عصمتى است که در فرهنگ سیاسى شیعه مطرح است و عصمت، ملاک انتخاب حاکمى است که مردم به آن راه ندارند; چون نه از دل ها آگاهند و نه بر فردا مسلط هستند .

امام از ما به ما و مصالح ما آگاه تر و نسبت به ما از ما مهربان تر است . چون آگاهى او شهودى و وجودى است و محبت او غریزى و محدود نیست که ربوبى و محیط است .

با تغییر اهداف حکومت، معیار انتخاب و روش انتخاب تفاوت مى کند . این چنین اهداف بلندى، معیار و روش دیگرى را مى طلبد; همان معیار و روشى که در تفکر غنى و بینش عمیق شیعه مطرح است . همین است که دین مرضى – خداپسند – دین همراه مقام ولایت است . و رضیت لک الاسلام دینا . (۱۷)

حکومتى که مى خواهد پاسدار امنیت و رفاه باشد، مى تواند با شورا و انتخاب مردم مشخص شود، اما حکومتى که هدف هدایت، رحمت، بینات، میزان و فرقان را دارد و تمامى نسل ها را در نظر مى گیرد و تمامى عوالم و بیشتر از هفتاد سال دنیا را ملاحظه مى کند، پایه ها و ریشه هاى دیگرى را مى طلبد . پایه هایى که ریشه در درک ضرورت و اضطرار آدمى به حجت و امام دارد و با تسلیم و اطاعت به همراهى و معیت او مى رسد و از تقدم و تاخر نجات مى یابد، که: المتقدم علیکم مارق و المتاخر عنکم زاهق، فمعکم معکم لا مع غیرکم .

۲- ۳- قلمرو حکومت

قلمرو حکومت تا کجاست ؟ تنها در محدوده ى خانه و جامعه و هفتاد سال دنیا یا در وسعت هستى و تا بى نهایت عمر انسان؟ اگر تنها در محدوده ى همیشه ى دنیا و ۶۰ سال باشد، نه تنها هیچ نیازى به امام نیست که به وحى و کتاب و پیامبر هم نیازى نیست; چون براى روشن کردن یک چراغ فتیله اى، احتیاجى به نیروى اتمى نیست .

این محدوده نیاز به این همه استعدادهاى فردى و اجتماعى و عالى ندارد . بلکه غرایز کافى است و به بیش از آن نیازى نیست . اما براى انسان مستمر و مرتبط با تمامى عوالم متیقن و محتمل و مظنون که از استعدادهاى او برداشته مى شود، چاره اى جز پیوند با آگاهى که به تمامى این مجموعه آگاه باشد، نیست .

آدمى بیش از هفتاد سال است و حکومت که قلمروى آن وسیع تر از خانه و جامعه و دنیاست، حاکمى مى خواهد که بر این مجموعه آگاه باشد و بر این مجموعه مسلط باشد . اگر قدر و استمرار و ارتباط انسان ملاحظه نشود، مى توان به همین حکومت ها با این شکل و شمایل هاى استبدادى و قراردادى و حکومت فلاسفه و دانشمندان و نخبگان دل خوش کرد و با روش هاى گوناگون به کنترل حاکم پرداخت و او را به کار مردم کشاند . اما اگر انسان در رابطه اى دیگر مطرح شود و در وسعتى دیگر بررسى شود، ناچار موضوع و شکل مساله به طور کلى دگرگون خواهد شد .

و داستان هم به واقع چنین است که انسان در هستى و کل نظام جهانى مطرح است . مساله این است که انسان هم استمرار دارد و هم در این استمرار اتصال و پیوند دارد، پیوندى با جامعه و پیوندى با کل نظام و با کل هستى . این تنگ چشمى است که انسان فقط در محدوده ى جامعه و هفتاد سال دنیا مطرح شود، همین طرح غلط و محدود است که دیدگاه او را در مساله ى حکومت و رهبرى محدود و تاریک مى سازد . اگر این دید محدود و طرح غلط را کنار بگذاریم و انسان را در کل هستى مطرح کنیم، ناچار این انسان با این پیوند و ارتباط به حکومتى نیاز دارد هماهنگ با نظام هستى و به حاکمى نیاز دارد آگاه به این نظام و به قانونى نیاز دارد منبعث از این نظام و واقعیت .

این چنین حکومت و قانون و حاکمى، مردمى، انسانى، واقعى و حقیقى خواهد بود . در این دیدگاه و با این بینش وسیع و مترقى است که طرح امامت شیعه جان مى گیرد و مفهوم مى شود . در این بینش، حکومت، امامت است و حاکم، امام و قانون، قانونى هماهنگ با کل این نظام . در این دید حاکم باید به تمام روابط انسان با هستى آگاه باشد و از تمام نظام باخبر باشد و گذشته از این آگاهى، باید از جذبه ها و کشش ها آزاد باشد که خلق را به راهى دیگر نکشد و شتر حکومت را بر در خانه ى خویش نخواباند .

جمع این آگاهى و آزادى مى شود همان عصمت که ملاک انتخاب حاکم است و در هنگامى که معصوم را نپذیرفتند، کار ولى فقیه – آن هم فقیهى که نشانه ها و علایمش را خود معصوم بیان کرده است – این است که این زمینه ها را فراهم کند و به معصوم دعوت نماید و پرچم او را برافرازد و با تربیت مهره هاى کارآمد و دگرگون کردن تلقى توده ها و تشکیل حکومت دینى، زمینه ساز ظهور آن حضرت و حکومت جهانى و فراگیر او باشد .

در هر حال، این چنین طرحى مى شود طرح حکومتى تشیع و این چنین طرحى با چنین بینش وسیع و مترقى، سزاوار این همه خون در تاریخ و این همه شور و حماسه در جامعه ى انسانى است . ما امامت شیعه و طرح حکومتى تشیع را فقط این گونه مى توانیم بفهمیم و در این جایگاه مى توانیم لمس کنیم . یک مساله ى مهم این که این حاکم را تحمیل نمى کنند، فقط در دسترس مى گذارند . این تویى که باید آن را کشف کنى و بردارى . تویى که براى استخراج نفت چراغت و سوخت کارخانه ها و ماشین هایت این قدر کوشایى و کشف مى کنى و بهره برمى دارى، باید به خاطر نیاز عظیم ترى که نیاز تو را در هستى تامین مى کنند و تو را و جامعه ات را از سطح دام پرورى بالا مى آورد، بکوشى و براى این کوشش مهره هایش را بسازى و افرادش را آماده کنى .

خدا براى انسانى که در هستى طرح شده و با کل نظام رابطه دارد، حاکمى انتخاب کرده و در دسترس گذاشته است و او را با ملاک عصمت یعنى آگاهى و آزادى همراه ساخته است تا در هر دوره، آن ها که مى خواهند به پا خیزند و مهره هایش را فراهم سازند .

امامت، طرح آن هایى است که در این زندان نمانده اند و انسان را در جایگاه خودش طرح کرده اند و امام جلودار کسانى است که جلوتر از زمان را مى خواهند . چون امام براساس واقعیت هایى، حکومت و رهبرى مى کند که هنوز علوم انسانى آن را کشف نکرده اند و جلوتر از علم و جلوتر از زمان و آگاهى انسان است; چون چنین امامى ضرورت دارد . پس وجود دارد و چنین امامى را تو باید کشف کنى و چنان امامتى را تو باید زمینه ساز باشى .

با این بینش، تولد چنین امامى یک ضرورت است، حتى اگر تمامى تاریخ بر آن بشورند و تمامى قدرت ها و حکومت ها آن را نخواهند حکومت هایى که در چارچوبه ى منافع خویش و یا در محدوده ى هفتاد سال دنیا حکمران هستند و انسان ها را به بیگارى کشیده اند و آن ها را تا سرحد یک جامعه ى دام پرورى به ابتذال کشانده اند و در مدارى بسته به چرخ انداخته اند .

این امام ضرورت دارد . پس وجود دارد . پس متولد مى شود، در حالى که تمام قدرت ها و چشم هاى خلیفه ى عباسى براى نابود کردنش بیدار نشسته اند; که موسى در دامن فرعون بزرگ مى شود و در حقیقت، فرعون هاى حاکم تاریخ، خود زادگاه موساهاى تاریخ هستند . موساهایى که حکومت محدود آن ها را درهم مى شکنند و انسان را در جایگاه خودش در هستى رهبرى مى کنند تا تمامى رابطه هاى انسان، حساب شده و هماهنگ باشد . ما تولد چنین امامى را پیش از آن که از دهان تاریخ و شهادت تاریخ بشنویم، از شهادت همین ضرورت شنیده ایم و باور کرده ایم که انسان در این هستى، پیوند و رابطه دارد و به این رابطه ها آگاهى ندارد . پس رسالتى مى خواهد و امامتی; رسالتى که قانون این رابطه ها را بیاورد و امامتى که در هر نسل جلودار آن ها و امام زمان شان باشد .

کسانى که این گونه اضطرار به ولى را احساس کرده اند، مى توانند از جان و مال خود در راه این حق عظیم و پیمان الهى بگذرند و هستى خود را فداى امام کنند و هم چون یاران حسین علیه السلام جلوى او سرخ و گلى ظاهر شوند; (۱۸) که بدون ولى، زندگى محدود و کور است و با او مرگ، استمرار و حیات جاوید است . (۱۹) این بینش، آثار زیادى دارد و نه تنها بر انتظار ما از حجت و انتظار ما براى حجت مؤثر است که بر تربیت و اخلاق و سیاست و حقوق و اقتصاد نیز تاثیرگذار است و تربیت و اخلاق دیگرى را مى طلبد که در جاى دیگرى باید از آن گفت وگو کرد .

پى نوشت ها:

۱٫ مثل بیشتر کتاب هایى که در مورد حضرت نوشته شده است، از «غیبت » نعمانى و «کمال الدین » صدوق و «غیبت » شیخ طوسى گرفته تا بیشتر کتاب هاى امروزى هم چون «دادگستر جهان » ، «امامت و مهدویت » ، «سیماى امام مهدى » و . . . .
۲٫ تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، دکتر جاسم حسین و تاریخ عصر غیبت، پور سید آقایى، عاشورى، جبارى و حکیم .
۳٫ قیام و انقلاب مهدى (عج)، شهید مرتضى مطهرى .
۴٫ و اعظم خلاف بین الامه خلاف الامامه اذ ما سل سیف على قاعده دینیه مثل ما سل على الامامه فى کل زمان » ، ملل و نحل، ج ۱، ص ۲۴ .
۵٫ اشاره به آیه ى ۳ سوره ى مائده .
۶٫ و لم یناد بشى ء ما نودى بالولایه » وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۱۰، ح ۱۰ .
۷٫ ر . ک: چشمه در بستر (تحلیلى از زمان شناسى حضرت زهرا علیها السلام)مسعود پورسید آقایى، ص ۴۸ .
۸٫ فاطر، ۱۵ .
۹٫ کافى، کتاب حجت، باب غیبت، روایت ۲۹، الغیبه، نعمانی; کمال الدین، صدوق (این دعا در این سه کتاب مجموعا به شش طریق روایت شده است .)
۱۰٫ فاطر، ۱۵ .
۱۱٫ آل عمران، ۱۰۱ .
۱۲٫ آن ها وسیله ى هدایت، بیان، امن، کرامت، نور، فلاح، ذکر، رحمت و بشارت هستند . آن ها شهداء، هداه، ولاه امر، خزانه ى علم، خلف و امین خدا هستند . آن ها امامان، انیس، شفیق، حصن و حافظ هستند . آن ها شاهد، مبشر، نذیر، فرمان فرما، معلم و حامل وحى هستند (اصول کافى، ص ۱۹۰- ۲۰۱ .)
۱۳٫ برخى براى اثبات امامت از دلایل دیگرى استفاده کرده اند . ر . ک: کتاب هاى فلسفى و کلامى و متن سخنرانى آیت الله سبحانى در همین مجله .
۱۴٫ ر . ک: بنیادهاى علم سیاست، عبدالرحمن عالم، ص ۲۳۹ و ۳۶۷ .
۱۵٫ و هیئى لنا من امرنا رشدا (کهف، ۱۰); اراد بهم ربهم رشدا (جن، ۱۰ .)
۱۶٫ قسط غیر از عدل و بالاتر از آن است . عدل در برابر ظلم و قسط در برابر جور است . عدل به معناى مساوات و در شرایط یکسان، مساوى برخورد کردن است و قسط به معناى بهره و نصیب است یعنى بهره و نصیب هر کس (پدر، مادر، همسر، دوست و) . . . را دادن . و این بالاتر از عدل است . چه بسا کارى عادلانه باشد ولى قسط نباشد .
۱۷٫ مائده، ۳ .
۱۸٫ الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام » . زیارت عاشورا .
۱۹٫ من مات على حب آل محمد مات شهیدا» . بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۱۳۷ .
منبع :انتظار ، پاییز ۱۳۸۰، شماره ۱
مسعود پور سید آقایى

Comments are closed.