اشاره:
امام هادی ـ علیه السلام ـ با بکارگیری یک سلسله برنامههای ارشادی، فرهنگی و تربیتی، مبارزه غیر مستقیمی را با حاکمیت آغاز کرد و بیآنکه حساسیت دستگاه را متوجه خود سازد، به انجام فعالیتهایی بر ضد آنها پرداخت. در مواقع لازم نیز تا جایی که حیات شیعه را به مخاطره نمیانداخت، دامنه آن را گستردهتر میساخت و با این فعالیتها، بیاساس بودن این تصور را که «امام به دلیل مراقبت دشمن در مسایل سیاسی مداخله نمیکرد و هیچگونه مبارزه سیاسی نداشت» آشکار کرد. اکنون به برخی از مهمترین مبارزات امام ـ علیه السلام ـ اشاره میشود.
زیر سۆال بردن مشروعیت دستگاه
امام هادی ـ علیه السلام ـ با استفاده از فرصتهای مناسب، با نامشروع معرفی کردن عباسیان، مسلمانان را از هرگونه همکاری با آنان ـ مگر در موارد ضرورت ـ برحذر میداشت و با این کار، چهره این جرثومه های فساد را برای مردم بیشتر آشکار میکرد.
«محمد بن علی بن عیسی» که از کارکنان دولت عباسی است، در نامهای به امام هادی ـ علیه السلام ـ نظر ایشان را درباره کارکردن برای بنی عباس و پول گرفتن از آنان در مقابل کار جویا میشود. امام در پاسخ او مینویسد: «آن مقدار از همکاری که به جبر و زور صورت گرفته، اشکال ندارد و خداوند عذرپذیر است، ولی به جز آن، ناروا و ناپسند است. ناگزیر اندکش بهتر از افزودنش است.
از موضوعات رایج در این دوره، عقیده به شانس و یا نحس شمردن برخی از مکانها، زمانها و اشیا بود. این پدیده، ریشه در عقاید دوران جاهلیت پیش از اسلام داشت. امام هادی علیه السّلام این تفکر را شرک و گناه میشمرد و معتقد بود که هرکسی دنباله رو این باشد باید توبه کند
او دوباره برای روشنتر شدن مطلب به امام مینویسد که انگیزه او از همکاری با آنان فقط یافتن راهی برای ضربه زدن به آنها و تشفی خاطر است. امام پاسخ میدهد: «در چنین صورتی، همکاری با آنها نه تنها حرام نیست، بلکه پاداش و ثواب نیز دارد».(۱)
در این روایت، امام آشکارا، روش مبارزه را برای این فرد تبیین کرده و به خوبی برای او و دیگر شیعیان روشن میسازد که دستگاه حاکم از کوچکترین مشروعیتی برخوردار نیست و میتوان از بودجه خودش برای ضربه زدن و مبارزه با آنها بهره برد.
نفوذ عاطفی در درباریان
درباریان، فرماندهان و سرداران نظامی دستگاه عباسی، بسان اربابانشان پایبند و دلبسته به حکومت و سلطه بر مردم بودند و نسبت به امامان و شیعیانشان، کینه خاصی در دل داشتند. دلیل انتخاب این گونه افراد و سپردن پستهای کلیدی به آنان نیز جهت دادن به کینه توزی آنها در سرکوب شیعیان بود. بر این اساس، امامان، خود و شیعیانشان را از آنان دور نگه میداشتند، ولی در برخی موارد که زمینه را فراهم مییافتند، با آنان تماس حاصل کرده و آنها را به مسیر حق رهنمون میکردند. یا دست کم از وجود آنان برای کاهش فشار بر شیعیان و رفع مشکلاتشان بهره میگرفتند.
از جمله آنان، بُغای بزرگ را میتوان نام برد. او در میان دیگر فرماندهان و سرداران، پایبند به دین بود و نسبت به علویان، از خود مهربانی و خوشرفتاری نشان میداد. روزی معتصم به او دستور داده بود که یکی از علویان را به قفس درندگان بیندازد. هنگامی که بغا میخواست چنین کند، نجوای نیایش او را میشنود و دلش به رحم آمده، وی را رها میکند و از او قول میگیرد که تا وقتی معتصم زنده است، او را نبینند.
پس از این جریان، بغا خواب رسول گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امیر مۆمنان علی ـ علیه السلام ـ را میبیند و از دعای خیر آن دو بزرگوار بهرهمند میشود.(۲)
امام هادی
در سال ۲۳۵ هجری که امام در مدینه به سر میبرد، این شهر مورد تاخت و تاز شورشیان «بنی سلیم» قرار میگیرد و واثق، بغا را برای سرکوب شورشیان با لشکری مجهز گسیل میدارد. بغا با آنان وارد جنگ شده و آنان را شکست میدهد.
هنگامی که وارد مدینه میشود، امام هادی ـ علیه السلام ـ به یاران خود میفرماید: «بیایید با هم به بیرون مدینه برویم تا ببینیم که این سردار ترک، چگونه لشکر خود را برای سرکوبی شورشیان آماده و مجهز کرده است.» سپس به بیرون شهر رفته و لشکر او را در حال عبور تماشا میکنند. وقتی امام، بغا را دید، با او به زبان ترکی سخن گفت. بغا سریع از مرکب خود پیاده شد و پای مرکب امام را بوسید.
«ابو هاشم جعفری» که راوی این جریان است، میگوید: «من بغا را سوگند دادم که بگوید امام به او چه گفته است. بغا نخست پرسید: آیا این فرد پیغمبر است؟ گفتم: نه. گفت: او مرا به اسمی خواند که در کودکی و در سرزمین خودم، مرا بدان نام میخواندند و تا کنون هیچ کس از آن آگاهی نداشته است؟!»(۳)
امام با این رفتار، اسباب نفوذ عاطفی در یکی از فرماندهان بزرگ دستگاه را فراهم آورد و او را چنان مجذوب و شیفته خود ساخت که وی پای مرکب ایشان را بوسه زد. سپس او را برای سرکوب غارتگرانی که با چپاول اموال عمومی و کشتار مردم مدینه، آنان را آزرده بودند، تشویق و ترغیب کرد. گذشته از آن، امام فردی مورد اطمینان از دولتمردان را یافته بود و میتوانست از نفوذ او در دستگاه به سود شیعیان ستم دیده در برابر ستمورزی حکمرانان بهرهگیری کند.
خرافهزدایی دوران امامت امام هادی علیه السّلام . مخصوصا روزگار خلافت متوکل عباسی . از دورانهای سیاه ظلمانی تاریخ اسلام قلمداد میشود. مخالفت مستقیم متوکل با معتزله و شیعه، در واقع مبارزه با خردگرایی بود؛ زیرا این دو گروه به نقد احادیث و روایات میپرداختند و هرچیز را بدون چون و چرا نمیپذیرفتند. از پیامدهای تفکر متحجرانه عباسیان، خشونت، تفرقهافکنی، رواج ظاهرگرایی، گسترش خرافه و روایات جعلی به نام پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و صحابه او بود. بازار فال گیران شعبده بازان و قصه سرایان در این دوره گرم شد. قصه پردازان با نقل روایتهای مجعول و برگرفته از تورات تحریف شده، مردم را سرگرم میکردند.
امام هادی ـ علیه السلام ـ با استفاده از فرصتهای مناسب، با نامشروع معرفی کردن عباسیان، مسلمانان را از هرگونه همکاری با آنان ـ مگر در موارد ضرورت ـ برحذر میداشت و با این کار، چهره این جرثومه های فساد را برای مردم بیشتر آشکار میکرد
از موضوعات رایج در این دوره، عقیده به شانس و یا نحس شمردن برخی از مکانها، زمانها و اشیا بود. این پدیده، ریشه در عقاید دوران جاهلیت پیش از اسلام داشت. امام هادی علیه السّلام این تفکر را شرک و گناه میشمرد و معتقد بود که هرکسی دنباله رو این باشد باید توبه کند.
حسن بن مسعود میگوید: روزی خدمت حضرت امام علی النقی علیه السّلام رسیدم در حالی که آن روز انگشتم زخم شده بود و لباسهایم در برخورد با یک سواره، پاره شده بود، گفتم امروز چه روز نحسی است!
حضرت فرمود: چرا گناه خود را بر گردن دیگری مینهی که گناهی ندارد؟
حسن گفت: دانستم که اشتباه کردم. گفتم: ای سرورم! از خدا طلب آمرزش میکنم.
امام علیه السّلام فرمود: ای حسن! آیا نمیدانی که پاداش دهنده، کیفر دهنده و سزا دهنده در دنیا و آخرت فقط خداست؟!
عرض کردم: چرا میدانم!
امام علیه السّلام فرمود: پس هرگز برخلاف آن نرسد.(۴)
دیدیم که چگونه امام هادی علیه السلام در شرایط حاکم، به بهترین شیوههای مبارزاتی دست زدند. گرچه زندگی آن بزرگوار به مدت هیجده سال تحت مزدوران حکومت عباسی قرار گرفت ولی با این وجود هرگز از هدایت امت اسلامی به ویژه شیعیان دست برنداشت و نقش خود را به بهترین وجه ایفا نمود.
پی نوشت :
۱. وسائل الشیعه، حرعاملی، ج۱۲، ص ۱۳۷٫
۲. مروج الذهب، ج۲، صص۵۶۴ و ۵۶۵٫
۳. الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۱۲٫
۴. سفینه البحار،شیخ عباس قمی،ج ۲،ص ۵۸۱٫