قرآن کریم و فلسفه ‏ى امامت

۱۳۹۳-۰۳-۲۸

201 بازدید

علی ربانى گلپایگانى

در نوشتار پیشین، دیدگاه متکلمان اسلا‌می را درباره‌ی فلسفه‌ی امامت، بررسی کردیم. اجرای احکام و حدود اسلا‌می، برقراری نظم و امنیت و عدالت در جامعه‌ی بشری، دفاع از کیان اسلا‌م و امت اسلا‌می، اهداف و مسوولیت‌های امامت از دید همه‌ی متکلمان اسلا‌می (اعم از سنی و شیعی) است.

‌متکلّمان‌ امامیّه، علاوه‌ بر اهداف‌ و مسؤ‌ولیّت‌های‌ یاد شده، تبیین‌ درست‌ شریعت‌ و حفظ‌ آن‌ از خطر تحریف‌ را از برجسته‌ترین‌ اهداف‌ امامت‌ و شئون‌ و وظایف‌ امام‌ دانسته‌اند.

اهمیّت‌ این‌ مسئله، ایجاب‌ می‌کند که‌ با تتبّع‌ و تأمّل‌ بیش‌تر در قرآن‌ کریم‌ – که‌ اساسی‌ترین‌ مرجع‌ عقاید و احکام‌ اسلامی‌ است‌ – به‌ بررسی‌ فلسفه‌ی‌ امامت‌ بپردازیم. نوشتار حاضر، این‌ هدف‌ را دنبال‌ می‌کند.

کاربردهای‌ واژه امام‌ در قرآن‌

‌قبل‌ از هر چیز، لازم‌ است‌ کاربردهای‌ واژه‌ی‌ <امام> را در قرآن‌ بررسی‌ کنیم‌ و کاربرد مورد نظر در این‌ بحث‌ را روشن‌ سازیم:

۱- افرادی‌ از بشر که‌ از جانب‌ خداوند به‌ عنوان‌ امام‌ برگزیده‌ شده‌اند؛ خداوند درباره‌ی‌ حضرت‌ ابراهیم،علیه‌السّلام، فرموده‌ است: انّی‌ جاعلک للناس‌ اماما۱

۲- افرادی‌ از بشر که‌ کفر و تباهی‌ را برگزیدند و کافران‌ و تبهکاران‌ به‌ آنان‌ اقتدا کرده‌اند؛ خداوند در قرآن‌ می‌فرماید: فقاتلوا ائمه` الکفر انهم‌ لا ایمان‌ لهم۲ امامان‌ کفر را بکشید؛ زیرا، آنان، به‌ عهد و پیمان‌ خود وفا نمی‌کنند.

۳- کتاب‌ آسمانی؛ خداوند درباره‌ی‌ تورات‌ فرموده‌ است: وَمِن ‏ قَبلِه‌ کِتابُ موسی اِماماً وَرَحمَه`۳؛ پیش‌ از قرآن، کتاب‌ موسی‌ را نازل‌ کردیم‌ که‌ امام‌ و رحمت‌ خداوند برای‌ بنی‌اسراییل‌ باشد.

۴- لوح‌ محفوظ؛ خداوند در قرآن‌ فرموده‌ است: وکُل شَیءٍ احصَیناهُ فی امامٍ مُبینٍ۴؛ هرچیزی‌ را در امامی‌ آشکار (لوح‌ محفوظ) ثبت‌ کرده‌ایم.

‌از آن‌ جا که‌ وقایع‌ و حوادث، از پیش، در لوح‌ محفوظ‌ ثبت‌ و ضبط‌ گردیده، و از آن‌ جا سرچشمه‌ می‌گیرند و با آن‌ مطابقت‌ دارند، از <لوح‌ محفوظ>، در این‌ آیه، به‌ <امام‌ مبین> تعبیر آورده‌ شده‌ است.۵

‌از کاربردهای‌ یاد شده، آن‌ چه‌ در این‌ بحث‌ مقصود است، همان‌ کاربرد نخست‌ است؛ یعنی، کسانی‌ که‌ از جانب‌ خداوند، به‌ عنوان‌ امام‌ و رهبر آدمیان‌ برگزیده‌ شده‌اند.

‌از تدبّر در آیات‌ قرآن، به‌ دست‌ می‌آید که‌ امامت‌ به‌ معنای‌ یاد شده، دو فلسفه‌ی‌ اساسی‌ دارد:

‌الف) امامت، فلسفه‌ی‌ خلقت‌ جهان‌ است؛ یعنی، بدون‌ وجود امام، آفرینش‌ آسمان‌ها و زمین‌ و آدمیان، لغو و بی‌حاصل‌ خواهد بود.

‌ب) امامت، واسطه‌ی‌ رسیدن‌ انسان‌ و دیگر موجودات که‌ شایستگی‌ هدایت های‌ عقلانی‌ و وحیانی‌ را دارند به‌ کمال‌ مطلوب‌شان‌ است: یعنی، امام، واسطه‌ی‌ هدایت‌ بشر به‌ معنای‌ ایصال‌ به‌ مطلوب‌ است.

‌البته، مقصود، این‌ نیست‌ که‌ اهداف‌ وشئون‌ امامت، منحصر در دو مطلب‌ یاد شده‌ است، بلکه‌ این‌ دو شالوده‌ و بنیاد امامت‌ در دیگر ابعاد و قلمروها است این‌ نکته، از بحث‌های‌ بعدی‌ روشن‌ خواهد شد.

‌اینک، به‌ تبیین‌ این‌ دو مطلب‌ از دیدگاه‌ قرآن‌ کریم‌ می‌پردازیم:

‌بخش‌ یکم‌ – امامت،‌ فلسفه‌ی‌ خلقت‌

‌برای‌ آن‌ که‌ روشن‌ شود که‌ امامت، فلسفه‌ی‌ خلقت‌ انسان‌ و جهان‌ است، باید دو مطلب‌ زیر را با رجوع‌ به‌ آیات، مورد پژوهش‌ قرار دهیم.

۱- انسان‌ کامل، فلسفه‌ی‌ خلقت‌ جهان‌ است.

۲- امام، انسانِ کامل‌ است.

۳- در تبیین‌ دو مطلب‌ یاد شد، مطالب‌ زیر نیز روشن‌ خواهد شد:

۱- انسان‌ کامل، خلیفه‌ی‌ خداوند در زمین‌ است.

۲- پیامبران‌ الهی، امامان‌ و خلفای‌ الهی‌ بوده‌اند.

۳- خلافت‌ الهی‌ با امامت‌ ملازمه‌ دارد.

۴- امامت‌ و خلافت‌ الهی، پس‌ از پیامبران‌ استمرار دارد.

‌مطالب‌ یاد شده، عناوین‌ و سرفصل‌های کلّی‌ بخش‌ نخست‌ این‌ نوشتار را تشکیل‌ می‌دهند.

انسان‌ کامل، فلسفه‌ی‌ خلقت‌ است‌

‌از مطالعه‌ی‌ قرآن، به‌ روشنی‌ به‌ دست‌ می‌آید که‌ انسان، در نظام‌ تکوین‌ و تشریع‌ الهی، موقعیّت‌ و جایگاه‌ ویژه‌ای‌ دارد، و از نقش‌ محوری‌ و مرکزی‌ برخوردار است. قرآن‌ کریم، آشکارا یادآور شده‌ است‌ که‌ خداوند همه‌ی‌ پدیده های زمینی‌ را برای‌ انسان‌ آفریده‌ است: هو الّذی‌ خلق‌ لکم‌ ما فی‌ الارض‌ جمیعاً۶٫

‌نیز در جای‌ دیگر یادآور شده‌ است‌ که‌ زمین، به‌ منزله‌ی‌ بساط‌ و فرشی‌ گسترده، و آسمان، چونان‌ سقفی‌ برافراشته‌ برای‌ آدمیان‌ است، و خداوند، از آسمان، آب‌ فرو می‌فرستند و گیاهان‌ و انواع‌ میوه‌ها را روزی‌ انسان‌ها می‌سازد: الذی‌ جعل‌ لکم‌ الارض‌ فراشا والسّماء بِناء‌ وانزل‌ من‌ السماء ماء‌ فأخرج‌ به‌ من‌ الثمرات‌ رزقالکم۷٫

‌شب‌ و روز نیز در خدمت‌ بشر قرار داده‌ شده‌ تا در شب، آرامش‌ یابد و در روز، از روشنایی‌ هوا، برای‌ کسب‌ و کار و تأمین‌ معیشت‌ خویش‌ بهره‌ بگیرد: (هو الذی‌ جعل‌ لکم‌ اللیل‌ لتسکنوافیه‌ و النهار مبصرا)۸٫

‌نکته‌ی‌ مهم، این‌ است‌ که‌ هدف‌ از آفرینش‌ انسان‌ و آفرینش‌ جهان‌ برای‌ او، این‌ نبوده و نیست‌ که‌ او در حیات‌ مادّی‌ و زندگی‌ دنیوی، کامجویی‌ بیش‌تری‌ کند و وسیله‌ی‌ لذّت‌گرایی‌ او به‌ طور کامل‌ فراهم‌ باشد، بلکه‌ فلسفه‌ی‌ آفرینش‌ او و آفرینش‌ جهان‌ برای‌ او، این‌ بوده‌ است‌ که‌ راه‌ حق‌شناسی‌ و حق‌پرستی‌ را بپوید و از این‌ رهگذر، به‌ کمال‌ مطلوب‌ خویش‌ که‌ همانا قرب‌ به‌ خداوند و لقاء الله‌ است، برسد. در آیاتی‌ که‌ پیش‌ از این‌ یادآور شدیم‌ به‌ این‌ نکته‌ اشاره‌ شده‌ است. خداوند، نخست، آدمیان‌ را مخاطب‌ ساخته‌ و آنان‌ را به‌ عبادت‌ پروردگاری‌ که‌ آنان‌ را آفریده‌ است، فرا می‌خواند: یا ایّها الناس‌ اعبدوا ربّکم‌ الذی‌ خلقکم‌ والذین‌ من‌ قبلکم‌ لعلّکم‌ تتقّون۹٫ آن‌ گاه‌ یادآور می‌شود که‌ پروردگاری‌ که‌ آنان‌ باید او را پرستش‌ کنند، کسی‌ است‌ که‌ زمین‌ و آسمان‌ را برای‌ آنان‌ آفریده‌ و از آسمان، آب‌ نازل‌ می‌کند، و از زمین، گیاه‌ و میوه‌ می‌رویاند تا رزق‌ بشر تأمین‌ گردد، بنابراین، نباید برای‌ خداوند، شریک‌ برگزینند: الذی‌ جعل‌ لکم‌ الارض‌ فراشا والسماء بناء وانزل‌ من‌ السماء ماءا فأخرج‌ به‌ من‌ الثمرات‌ رزقالکم‌ فلا تجعلوا للّه‌ انداد وانتم‌ تعلمون۱۰٫

قرآن‌ کریم، این‌ حقیقت‌ را که‌ هدف‌ آفرینش‌ انسان و جهان، این‌ است‌ که‌ انسان‌ها آزموده‌ شوند و در میدان‌ ایمان‌ و عمل‌ صالح‌ از هم‌گوی‌ سبقت‌ را بربایند و سعادت‌ و کمال‌ مطلوب‌ خویش‌ را در آغوش‌ گیرند، در آیات‌ بسیاری‌ و به‌ روش‌های‌ گوناگون، بیان‌ کرده‌ است. خداوند در سوره‌ی‌ کهف‌ آیه‌ی‌ هفتم‌ می‌فرماید:انّا جعلنا ما علی‌ الارض‌ زینه` لها لیبلوهم‌ ایّهم‌ احسن‌ عملاً؛ ما، آفریده‌های‌ زمینی‌ را زینت‌ بخش‌ زمین‌ قرار دادیم‌ تا آدمیان‌ را بیازماییم‌ که‌ کدام‌ یک‌ نیکوکارترند.

‌سیوطی، در ذیل‌ این‌ آیه، از پیامبر اکرم(صلّی‌اللّهُ علیه‌وآله‌وسلّم) حدیثی‌ را روایت‌ کرده‌ که‌ بسیار آموزنده‌ است. یکی‌ از اصحاب‌ پیامبر، از آن‌ حضرت‌ از معنای‌ این‌ آیه‌ می‌پرسد. پیامبر(صلّی‌اللّهُ علیه‌وآله‌وسلّم) پاسخ‌ می‌دهد. لیبلوکم‌ ایّکم‌ احسن‌ عقلا واورع‌ عن‌ محارم‌ الله‌ و اسرعکم‌ فی طاعه` الله۱۱؛ خداوند، می‌خواهد شما را بیازماید تا روشن‌ شود که‌ کدام‌ یک‌ از شما عاقل‌ترید و در پرهیز از محارم‌ الهی‌ پروا پیشه‌تر و در اطاعات‌ خداوند شتابان‌تر می‌باشید؛ یعنی‌ در، این‌ آزمون‌ بزرگ‌ الهی، با پشتوانه‌ی‌ عقل‌ می‌توان‌ پیروز گردید. این‌ عقل‌ است‌ که‌ ستایش‌ و پرستش‌ خداوند را به‌ عنوان‌ شکرگزاری‌ نعمت‌های‌ الهی‌ بر انسان‌ واجب‌ می‌کند و انسان را به‌ دوراندیشی‌ و آینده‌نگری‌ بر می‌انگیزد تا سعادت‌ ابدی‌ خویش‌ را قربانی‌ لذّت‌های‌ زودگذر و حیات‌ کوتاه‌ دنیوی‌ نکند.

‌با چنین‌ تأمّلات‌ عقلانی‌ است‌ که‌ انسان‌ می‌کوشد در پرهیزگاری‌ و فرمانبرداری‌ از خداوند، گوی‌ سبقت‌ را از دیگران‌ برباید و به‌ کمال‌ مطلوب‌ و سعادت برین‌ دست‌ یازد.

‌از آن‌ چه‌ گفته‌ شد، این‌ مطلب‌ به‌ دست‌ آمد که‌ انسان‌ کامل، کسی‌ است‌ که‌ در عقیده‌ و عمل، هرگز از مسیر حق‌ منحرف‌ نمی‌گردد، و راه‌ حق‌ را به‌ درستی‌ می‌شناسد، و به‌ نیکوترین‌ وجه‌ ممکن، می‌پیماید. چنین‌ انسانی‌ است‌ که‌ جهان‌ برای‌ او آفریده‌ شده‌ است، و برقراری‌ نظام‌ کیهانی، به‌ میمنت‌ وجود او است.

انسان‌ کامل، حجّت‌ خداوند در زمین‌ است، و اگر لحظه‌ای‌ حجّت‌ خداوند در زمین‌ نباشد، وجودش‌ لغو خواهد بود، و چون‌ کار لغو، از خداوند صادر نمی‌شود، حیات‌ زمینی، مختل‌ می‌گردد. در احادیث‌ بسیار وارد شده‌ است‌ که‌ اگر زمین‌‌از حجّت و امام‌ خالی باشد، اهلش‌ را فرو خواهد برد۱۲: لو انّ الامام‌ رُفع‌ من‌ الارض‌ ساعه`ً لساخت‌ بأهلها.

‌بر همین‌ اساس‌ است‌ که‌ در دعای‌ عدیله، درباره‌ی‌ وجود اقدس‌ امام‌ عصر(عجّل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشّریف) آمده‌ است: <ببقائه‌ بقیت‌ الدنیا، و بیمنه‌ رزق‌ الوری، وبوجوده‌ ثبتت‌ الارض‌ والسماء.۱۳

‌از تأمل‌ و تدبّر در قرآن‌ و سخنان‌ پیشوایان‌ معصوم، به‌ روشنی‌ به‌ دست‌ می‌آید که‌ امام، در هر زمان، مصداق‌ و نمونه‌ی‌ کامل‌ترین‌ انسان‌ روزگار خویش‌ است، و از طرفی، هدف‌ از آفرینش‌ جهان، انسان‌ کامل‌ بوده‌ است. نتیجه‌ی‌ این‌ دو مقدمه، این‌ است‌ که‌ وجود امام، فلسفه‌ی‌ خلقت‌ جهان‌ به‌ شمار می‌رود. تبیین‌ این‌ دو مطلب، چنین‌ است:

انسان‌ کامل‌ خلیفه‌ی‌ خداوند در زمین‌ است‌

‌قرآن‌ کریم، یادآور می‌شود که‌ خداوند، خطاب‌ به‌ فرشتگان‌ فرمود: (انّی‌ جاعل‌ فی‌ الارض‌ خلیفه)۱۴٫ فرشتگان، از این‌ تصمیم‌ الهی‌ به‌ شگفت‌ آمدند و با توجّه‌ به‌ این‌ که‌ موجود زمینی، با لغزش‌ و خطا همراه‌ است‌ و چه‌ بسا دست‌ به‌ فساد و تباهی‌که‌ با مقام‌ خلیفه` اللهی‌ سازگاری‌ ندارد خواهد زد، به‌ خداوند گفتند: اتجعل‌ فیها مَن ‏ یفسد فیها ویسفک‌ الدماء ونحن‌ نسبّح‌ بحمدک ونقدّس‌ لک.

‌حاصل‌ سخن‌ فرشتگان، این‌ است‌ که‌ خلیفه‌ی‌ خداوند، باید موجودی‌ قدسی‌ و پیراسته‌ از تباهی‌ و فساد باشد، و این‌ ویژگی، از آنِ فرشتگان‌ است‌ که‌ موجودهایی‌ نورانی‌ و آسمانی‌اند، نه‌ بشر که‌ موجودی‌ است‌ زمینی‌ و خاکی. خداوند،‌ این‌ سخن‌ فرشتگان‌ را رد نکرد، امّا به‌ آنان‌ فرمود: انّی‌ اعلم‌ مالا تعلمون؛ یعنی‌ درست‌ است‌ که‌ انسان‌ موجودی‌ است‌ زمینی‌ و خاکی، و موجود زمینی‌ از آن‌ جهت‌ که‌ زمینی‌ است، با زمینه‌های‌ گناه‌ و انحراف‌ همراه‌ است، ولی‌ در این‌ موجودی‌ که‌ بنا است‌ به‌ مقام‌ خلافت‌ الهی‌ برسد، ویژگی‌هایی‌ نهفته‌ است‌ که‌ او را از فساد و تباهی‌ باز می‌دارد و به‌ مقام‌ و مرتبه‌ای‌ می‌رساند که‌ فراتر از مقام‌ و مرتبه‌ی‌ فرشتگان‌ است. از این‌ روی، حقایق‌ و اسرار هستی‌ را به‌ آدم‌ (علیه‌السلام) آموخت‌ و آن‌ گاه‌ از فرشتگان‌ خواست‌ که‌ آن‌ حقایق‌ را باز گویند. آنان‌ از عهده‌ی‌ این‌ کار برنیامدند، و ایمان‌ خود به‌ علم‌ و حکمت‌ الهی‌ را یادآور شدند:

وعلم‌ آدم‌ الاسماء کلّها ثمّ عرضهم‌ علی‌ الملائکه` فقال‌ انبئونی‌ بأسماء هؤ‌لاء ان ‏ کنتم‌ صادقین‌ قالوا سبحانک لا علم‌ لنا الاّ ما علّمتنا انک انت‌ العلیم‌ الحکیم۱۵؛ خداوند، همه‌ی‌ نام‌ها را به‌ آدم‌ آموخت. آن‌گاه‌ آن‌ها را به‌ فرشتگان‌ عرضه‌ کرد و گفت: <اگر راست‌ می‌گویید (که‌ شما شایسته‌ترین‌ موجود برای‌ خلیقه` الهی‌ هستید) این‌ نام‌ها را برای من‌ بیان‌ کنید.> فرشتگان‌ گفتند: <ما، جز به‌ آن‌ چه‌ تو به‌ ما آموخته‌ای، آگاه‌ نیستیم. تو دانای‌ بالذات‌ و حکیم‌ هستی.>.

‌از این‌ آیات، نکات‌ زیر به‌ دست‌ می‌آید:

۱- مقام‌ متعالی‌ و قدسی‌ هر موجودی، ریشه‌ در علم‌ و آگاهی‌ دارد. به‌ عبارت‌ دیگر علم‌ و معرفت، سرچشمه‌ی‌ کمال‌ و تعالی‌ وجودی‌ است.

۲- علوم‌ و معارف‌ موجودات، عاریتی‌ و بالغیر بوده‌ و جلوه‌ای‌ از علم‌ ذاتی‌ خداوند است.

۳- عالی‌ترین‌ مرتبه‌ی‌ این‌ علم، در اختیار افرادی‌ از بشر است‌ که‌ به‌ مقام‌ خلیفه` اللهی‌ رسیده‌اند و مقام‌ علمی‌ و قدسی‌ آنان، فراتر از مقام‌ فرشتگان‌ است.

۴- گزینش‌های‌ الهی، بر اساس‌ علم‌ و حکمت‌ است، و فعل‌ خداوند، از هر گونه‌ کاستی، پیراسته‌ است.

۵- از آیه‌ای‌ که‌ پس‌ از آیات‌ پیشین‌ آمده، به‌ دست‌ می‌آید که‌ این‌ علم‌ ویژه‌ که‌ در اختیار خلیفه‌ی‌ خداوند در زمین‌ قرار دارد، فراتر از علوم‌ و آگاهی‌های‌ مربوط‌ به‌ ظواهر موجودات‌ است، بلکه‌ آن، علمی‌ است‌ که‌ به‌ غیب‌ و ملکوت‌ آسمان‌ها و زمین‌ تعلق‌ دارد: قال‌ الم‌ اقل‌ لکم‌ انّی‌ اعلم‌ غیب‌ السماوات‌ و الا‌رض۱۶٫

‌نیز در باره‌ی‌ حضرت‌ ابراهیم(علیه‌السّلام) می‌فرماید: <ما، ملکوت‌ آسمان‌ها و زمین‌ را به‌ ابراهیم‌ نشان‌ می‌دهیم‌ تا از کسانی‌ باشد که‌ در عالی‌ترین‌ مرتبه‌ی‌ یقین‌ قرار دارند.>:

وکذلک نری‌ اًبراهیم‌ ملکوت‌ السماوات‌ والارض‌ ولیکون‌ من‌ الموقنین۱۷٫

۶- از آیات‌ پیشین، این‌ نکته‌ نیز به‌ دست‌ آمد که‌ خلیفه‌ی‌ خداوند در زمین، کاملترین‌ انسان‌ در عصر و روزگار خویش‌ است، همان‌ گونه‌ که‌ کامل‌ترین‌ و برترین‌ آفریده‌ی‌ خداوند نیز هست.

‌این‌ مطلب‌ که‌ خلیفه‌ی‌ خداوند در زمین، برترین‌ موجود است‌ از این‌ جا به‌ دست‌ آمد که‌ فرشتگان‌ – که‌ از مقام‌ قدسی‌ ویژه‌ای‌ برخوردارند نتوانستند از آن‌ چه‌ خداوند به‌ آدم(علیه‌السّلام) آموخت، خبر دهند، یعنی، مقام‌ آدم(علیه‌السّلام) از مقام‌ فرشتگان‌ بالاتر است.

‌دلیل‌ بر این‌ که‌ خلیفه‌ی‌ خداوند در زمین، کامل‌ترین‌ انسان‌ عصر خویش‌ است، این‌ است‌ که‌ او، مقتدا و اسوه‌ و الگوی‌ علمی‌ و عملی‌ دیگران‌ است، و از نظر عقلی، قبیح‌ است‌ که‌ مفضول، مقتدا و اسوه‌ی‌ فاضل‌ و افضل‌ قرار گیرد، و چون‌ خداوند، از هر گونه‌ فعل‌ قبیح‌ و ناروایی‌ منزّه‌ است. می‌فهمیم‌ که‌ امام‌ کامل‌ترین‌ فرد عصر خویش‌ است.

پیامبران، امامان‌ و خلفای‌ الهی‌ در زمین‌ بوده‌اند

‌قرآن‌ کریم، به‌ روشنی، این‌ حقیقت‌ را بیان‌ کرده‌ است‌ که‌ پیامبران‌ الهی، امامان‌ و خلفا‌ی‌ الهی‌ در زمین‌ بوده‌اند. آیاتی‌ که‌ خلیفه` الله‌ بودن‌ حضرت‌ آدم(علیه‌السّلام) را بازگو می‌کند، پیش‌ از این‌ یادآوری‌ شد. قرآن، در باره‌ی‌ حضرت داوود(علیه‌السّلام) می‌فرماید: یا داوود انّا جعلناک خلیفه` فی‌ الارض‌ فاحکم‌ بین‌ الناس‌ بالحق‌ ولاتتبع‌ الهوی‌ فیضّل عن‌ سبیل‌ اللّه۱۸؛ ای داود! تو را خلیفه‌ی‌ خود در زمین‌ قرار دادیم، پس‌ در میان‌ مردم، به‌ حق داوری‌ کن‌ و از خواهش‌ نفس‌ پیروی‌ مکن‌ که‌ تو را از راه‌ خدا گمراه‌ می‌سازد.>.

‌از این‌ آیه‌ به‌ دست‌ می‌آید که‌ حکم‌ و داوری‌ به‌ حق‌ در میان‌ مردم، یکی‌ از جلوه‌ها و شئون‌ خلافت‌ الهی‌ در زمین‌ است. این‌ مقام، اختصاص‌ به‌ حضرت‌ داود(علیه‌السّلام) نداشته‌ است، بلکه‌ یکی‌ از اهداف‌ و شئون‌ همه‌ی‌ پیامبران‌ الهی‌ بوده‌ است: فبعث‌ الله‌ النبیین‌ مبشّرین‌ ومنذرین‌ و انزل‌ معهم‌ الکتاب‌ بالحق‌ لیحکم‌ بینَ الناس‌ فیما اختلفوا فیه۱۹؛ خداوند، پیامبران‌ را بشارت‌ دهنده‌ و بیم‌ دهنده‌ برانگیخت‌ و کتاب‌ و شریعت‌ حق‌ را با آنان‌ فرو فرستاد تا معیار حکم‌ در اختلافاتی‌ باشد که‌ میان‌ مردم‌ رخ‌ می‌دهد.

‌اصولاً داود(علیه‌السّلام) از آن‌ نظر دارای‌ مقام‌ خلافت‌ الهی‌ بود که‌ از پیامبران‌ و هادیان‌ الهی‌ بود. بنابراین، مقام‌ خلافت‌ الهی‌ وی، از ویژگی‌های‌ او به‌ شمار نمی‌رود. او، از آن‌ جهت‌ که‌ یکی‌ از پیامبران‌ و برگزیندگان‌ خداوند است، دارای‌ چنین‌ مقامی‌ است‌. بنابراین، عموم‌ پیامبران‌ الهی، خلفای‌ خداوند در زمین‌ بوده‌اند.

‌قرآن‌ کریم، در سوره‌ی‌ انعام‌ پس‌ از آن‌ که‌ شماری‌ از پیامبران‌ را نام‌ می‌برد، می‌فرماید: واجتبیناهم‌ وهدیناهم‌ الی‌ صراط‌ مستقیم، ذالک هدی‌ الله‌ یهدی‌ به‌ مَن ‏ یشاء من‌ عباده۲۰؛ آنان‌ را برگزیدیم‌ و به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ کردیم. این‌ هدایت‌ (خاص) خداوند است‌ که‌ هر کس‌ از بندگان‌ خود را که‌ بخواهد، به‌ آن‌ هدایت‌ می‌کند.

‌قرآن‌ سپس‌ می‌افزاید: اولئک الذین‌ آتیناهم‌ الکتاب‌ والحکم‌ والنبوه`۲۱؛ آنان، کسانی‌اند که‌ کتاب‌ آسمانی‌ و مقام‌ حکم‌ و داوری‌ در میان‌ مردم‌ و مقام‌ پیامبری‌ را به‌ آنان‌ عطا کرده‌ایم.

خلافت‌ الهی‌ و امامت‌ بشر

‌از دیدگاه‌ قرآن‌ کریم، کسانی‌ شایستگی‌ آن‌ را دارند که‌ امامت‌ و پیشوایی‌ بشر را عهده‌دار شوند که‌ به‌ مقام‌ خلیفه` اللهی‌ برسند؛ یعنی، مقام‌ امامت‌ و پیشوایی‌ بشر، ریشه‌ در مقام‌ خلافت‌ الهی‌ دارد. قرآن‌ کریم، در باره‌ی‌ حضرت‌ داود (علیه‌السلام) نخست‌ از مقام‌ خلافت‌ الهی‌ او یاد می‌کند، آن‌گاه‌ از منصب‌ حکومت‌ و داوری‌ وی: یا داود انا جعلناک خلیفه`ً فی‌ الارض‌ فاحکم‌ بین‌ الناس‌ بالحق و درباره‌ی‌ عموم‌ پیامبران‌ می‌فرماید: <ما، آنان‌ را برگزیدیم‌ و هدایت‌ ویژه‌ی‌ خود را در اختیار آنان‌ قرار دادیم، آن‌ گاه‌ کتاب‌ آسمانی‌ و مقام‌ نبوت‌ و منصب‌ حکم‌ و داوری‌ میان‌ مردم‌ را به‌ آنان‌ دادیم.>: واجتبیناهم‌ وهدیناهم‌ الی‌ صراط‌ مستقیم… اولئک الذین‌ آتیناهم‌ الکتاب‌ والحکم‌ والنبوه`.

‌از این‌ آیات، به‌ روشنی، به‌ دست‌ می‌آید که‌ مقام‌ و منصب‌ امامت‌ و رهبری‌ بشر مانند‌ مقام‌ خلافت‌ الهی‌ و نبوّت، موهبتی‌ الهی‌ است‌ و با جعل‌ و نصب‌ الهی‌ تعیین‌ می‌شود، نه‌ با انتخاب‌ و گزینش‌ بشر. در باره‌ی‌ حضرت‌ ابراهیم(علیه‌السّلام) آمده‌ است: واذا ابتلی‌ ابراهیم‌ ربّه‌ بکلمات‌ فأتمهن قال‌ انّی‌ جاعلک للناس‌ اماما۲۲؛ آن‌ گاه‌ که‌ پروردگار ابراهیم‌را با کلمات‌ (آزمون‌هایی) امتحان‌ کرد، و ابراهیم‌ به‌ صورت‌ کامل‌ از عهده‌ی‌ آن‌ آزمون‌ها بر آمد، خداوند به‌ او فرمود: <من‌ تو را امام‌ و پیشوای‌ مردم‌ قرار دادم.>.

‌قرآن‌ کریم‌ درباره‌ی‌ پیامبران‌ بنی‌اسرائیل‌ می‌فرماید: وجعلنا منهم‌ ائمه` یَهدُون‌ بأمرنا لمّا صبروا و کانوا بأیاتنا یوقنون۲۳؛ برخی‌ از بنی‌اسرائیل‌ را امامانی‌ قرار دادیم‌ تا مردم‌ را به‌ امر ما هدایت‌ کنند، این‌ مقام‌ را آن‌ گاه‌ به‌ آنان‌ دادیم‌ که‌ در راه‌ دین‌ پایداری‌ کردند و به‌ آیات‌ ما یقین‌ آوردند.

‌در جای‌ دیگر، درباره‌ی‌ ابراهیم، اسحاق‌ و یعقوب‌ می‌فرماید: ووهبنا له‌ اسحاق‌ و یعقوب‌ نافله` و کلاّ جعلنا صالحین‌ وجعلناهم‌ ائمه` یهدون‌ بأمرنا۲۴؛ اسحاق‌ و یعقوب‌ را به‌ ابراهیم‌ عطا کردیم‌ و همگی‌ را از صالحان‌ قرار دادیم‌ و آنان‌ را امامانی‌ قرار دادیم‌ که‌ مردم‌ را به‌ امر ما هدایت‌ کنند.

‌از آیات‌ یاد شده، این‌ مطلب‌ به‌ دست‌ آمد که‌ پیامبران‌ الهی، مقامات‌ و شئون‌ زیر را دارا بوده‌اند:

۱- خلفای‌ الهی‌ در زمین‌ بوده‌اند؛

۲- از مقام‌ نبوّت‌ و وحی‌ برخوردار بوده‌اند؛

۳- مقام‌ رسالت‌ و ابلاغ‌ پیام‌های‌ الهی‌ را به‌ بشر داشته‌اند؛

۴- امامان‌ و پیشوایان‌ بشر بوده‌اند.

‌استمرار امامت‌ و خلافت‌ الهی‌ پس‌ از پیامبران‌

‌از مقامات‌ و شئون‌ یاد شده، دو مقام‌ نبوّت‌ و رسالت‌ از ویژگی‌های‌ پیامبران‌ بوده‌ است‌ و با ختم‌ نبوّت‌ و رسالت، کسی‌ دارای‌ چنان مقامی‌ نخواهد بود، امّا مقام‌ خلافت‌ و امامت، از ویژگی‌های‌ پیامبران‌ به‌ شمار نمی‌رود؛ چرا که‌ از یک‌ سو خلیفه‌ی‌ خداوند در زمین، فلسفه‌ی‌ وجودی‌ آفرینش‌ آسمان‌ها و زمین‌ است، و از سوی‌ دیگر، افراد بشر در مسیر بندگی‌ و عبادت‌ خداوند و رسیدن‌ به‌ کمال‌ مطلوب‌ و سعادت‌ برین، به‌ امام‌ و پیشوایی‌ الهی‌ که‌ هدایت‌ کننده‌ی‌ آنان‌ باشد، نیازمندند.

‌به‌ عبارت‌ دیگر، خلافت‌ الهی‌ در زمین، و امامت‌ و رهبری‌ بشر، به‌ عصر و زمان‌ خاصّی‌ اختصاص‌ ندارد. تا زمین‌ باقی‌ است‌ و حیات‌ دنیوی‌ ادامه‌ دارد و بشر در حیات‌ دنیوی‌ به‌ سر می‌برد، خلافت‌ و امامت‌ الهی، به‌ مقتضای‌ حکمت‌ و هدایت‌ الهی، ضرورت‌ دارد.

این‌ مطلب‌ که‌ امامت‌ به‌ عنوان‌ مقام‌ و منصب‌ الهی، پیوسته‌ در میان‌ بشر ادامه‌ خواهد داشت، از قرآن‌ نیز به‌ روشنی‌ استفاده‌ می‌شود. یکی‌ از آن‌ آیات، آیه‌ی‌ شریفه‌ مربوط‌ به‌ امامت‌ حضرت‌ ابراهیم(علیه‌السّلام) است؛ زیرا، در این‌ آیه، پس‌ از آن‌ که‌ خداوند مقام‌ امامت‌ را به‌ آن‌ حضرت‌ اعطا می‌کند، ابراهیم(علیه‌السّلام) آن‌ را برای‌ برخی‌ از فرزندانش‌ درخواست‌ می‌کنند، ولی‌ خداوند در پاسخ‌ او می‌فرماید: لاینال‌ عهدی‌ الظالمین؛ یعنی‌ امامت،‌ که‌ عهدی‌ است‌ الهی،‌ نصیب‌ ظالمان‌ از ذریّه‌ی‌ ابراهیم‌ نخواهد شد، و تنها به‌ آن‌ دسته‌ از ذریّه‌ و فرزندان‌ او اختصاص‌ دارد که‌ از هر گونه‌ ظلم‌ و ستمی‌ منزّه‌ و پیراسته‌اند و از مقام‌ عصمت‌ برخوردارند. بنابراین، تا هنگامی‌ که‌ ذریّه‌ی‌ حضرت‌ ابراهیم‌ در دنیا باقی‌اند، مقام‌ و منصب‌ امامت‌ در معصومان‌ از ذریّه‌ی‌ او ادامه‌ خواهد یافت.

‌این‌ مطلب، از آیات‌ دیگری‌ که‌ مربوط‌ به‌ حضرت‌ ابراهیم(علیه‌السّلام) است، به‌ دست‌ می‌آید: واذ قال‌ ابراهیم‌ لاءبیه‌ وقومه‌ انّنی‌ بَریءٌ مما تعبدون‌ الا الذی‌ فطرنی‌ فانّه‌ سیهدین‌ وجعلها کلمه` باقیه` فی‌ عقبه‌ لعلّهم‌ یرجعون۲۵؛ آن‌ گاه‌ که‌ ابراهیم‌ به‌ پدر و قوم‌اش‌ گفت: <من، از آن‌ چه‌ شما پرستش‌ می‌کنید، بیزاری‌ می‌جویم، مگر از پرستش‌ آن‌ کسی‌ که‌ مرا آفریده‌ و مرا هدایت‌ خواهد کرد. و خداوند، آن‌ هدایت‌ را حقیقتی‌ جاودانه‌ در نسل‌ او قرار داد، شاید گمراهان‌ (با وجود چنین‌ هدایتی) به‌ سوی‌ خداوند باز گردند.

‌روشن‌ است‌ که‌ جمله‌ی‌ فانه‌ سیهدین بر هدایت‌ ویژه‌ای‌ از جانب‌ خداوند دلالت‌ می‌کند که‌ فراتر از هدایت‌ فکری‌ و عقلانی‌ است، این‌ هدایت، همان‌ هدایت‌ ویژه‌ای‌ است‌ که‌ حضرت‌ ابراهیم(علیه‌السّلام) به‌ واسطه‌ی‌ آن، به‌ مقام‌ امامت‌ رسید. آن‌ هدایت، از جمله‌ی‌ انی‌ جاعلک للناس‌ اماما به‌ دست‌ می‌آید. خداوند، این‌ هدایت‌ ویژه‌ را در خاندان‌ او، برای‌ همیشه‌ قرار داده‌ است‌ و فلسفه‌ی‌ آن، این‌ است‌ که‌ هدایت‌کننده‌ی‌ بشر به‌ راه‌ حق‌ باشد تا افراد بشر با بر خورداری‌ از چنین‌ هدایت‌ الهی‌ به‌ صراط‌ مستقیم‌ حق‌ باز گردند.

‌این‌ مطلب‌ که‌ از تأمّل‌ در آیات‌ به‌ دست‌ می‌آمد. در احادیثی‌ که‌ از ائمه‌ی‌ اهل‌ البیت(علیهم‌السّلام) روایت‌ شده‌ نیز وارد شده‌ است. در این‌ روایات، کلمه` باقیه` به‌ امامت‌ تفسیر شده‌ است‌ که‌ در اهل‌ بیت‌ پیامبر اکرم(علیهم‌السّلام) و در ذریّه‌ی‌ امام‌ حسین‌ (علیه‌السلام) تا قیامت‌ ادامه‌ خواهد داشت.۲۶

‌آیه‌ی‌ دیگری‌ که‌ بر ادمه‌ی‌ امامت‌ حقّ تا روز قیامت‌ دلالت‌ می‌کند، این‌ آیه‌ است‌ که‌ می‌فرماید: یوم‌ ندعوا کلّ اناس‌ بأمامهم‌ فمن‌ اوتی‌ کتابه‌ بیمینه‌ فاوِلئک یقروِ‌ون‌ کتابهم‌ ولایظلمون‌ فتیلا وَمن‌ کان‌ فی‌ هذه‌ اعمی‌ فهو فی‌ الاخره` اعمی‌ واضلّ سبیلا۲۷؛ روز قیامت، هر گروهی‌ را با امام‌شان‌ فرا می‌خوانیم. کسانی‌ که‌ نامه‌ی‌ عمل‌ آنان‌ به‌ دست‌ راست‌شان‌ داده‌ شود، نامه‌ی‌ خود را می‌خوانند. و کم‌ترین‌ ظلمی‌ به‌ آنان‌ نخواهد شد. (پاداش‌ عمل‌ خود را کاملاً دریافت‌ می‌کنند) و هر کس‌ در دنیا نابینا باشد (امام‌ حق‌ را نشناسد)، در آخرت‌ نام‌ نابینا و گمراه‌تر خواهد بود.

‌مفاد دو آیه‌ی‌ یاد شده، این‌ است‌ که‌ روز قیامت، انسان‌ها به‌ صورت‌ گروه‌ گروه‌ و دسته‌ دسته، وارد صحرای‌ محشر خواهند شد تا سرنوشت‌ آنان‌ از نظر سعادت‌ و شقاوت‌ و بهشت‌ و دوزخ، روشن‌ گردد. برای‌ تحقّق‌ این‌ هدف، افراد را با امام‌ و پیشوای‌ آنان‌ دسته‌بندی‌ می‌کنند و در محکمه‌ی‌ عدل‌ الهی، در قیامت‌ حاضر می‌سازند. آن‌ گاه‌ نامه‌ی‌ کسانی‌ که‌ در دنیا از امام‌ حق‌ پیروی‌ کرده‌اند، به‌ دست‌ راست‌شان‌ داده‌ می‌شود و آنان‌ پاداش‌ اعمال‌ خود را به‌ طور کامل‌ دریافت‌ می‌کنند. اینان، اهل‌ نجات‌ و رستگاری‌ خواهند بود. کسانی‌ که‌ در دنیا، چشم‌ حقیقت‌ بین‌ آنان‌ کور بوده‌ است‌ و امام‌ حق‌ را نشناخته‌اند و از او پیروی‌ نکرده‌اند، در قیامت‌ از رستگاری‌ و سعادت‌ برین‌ محروم‌ خواهند بود.

‌از آن‌ چه‌ گفته‌ شد، روشن‌ شد که‌ مقصود از <امام> در آیه‌ی‌ مزبور، اعم‌ از امام‌ حق‌ و باطل‌ است، ولی‌ در هر حال، مفاد آیه، این‌ است‌ که‌ امام‌ حق‌ تا قیامت‌ در بین‌ بشر باقی‌ خواهد بود. البته، پیوسته، در برابر امام‌ حق، امام‌ باطلی‌ هم‌ وجود خواهد داشت.

‌با توجّه‌ به‌ بحث‌های‌ گذشته، روشن‌ شد که‌ امام‌ حق، کسی‌ است‌ که‌ امامت‌اش‌ از مشیّت‌ و جعل‌ الهی‌ ناشی‌ گردد. او، کسی‌ است‌ که‌ از مقام‌ خلافت‌ الهی‌ برخوردار است‌ و اسرار و حقایق‌ مربوط‌ به‌ آفرینش‌ انسان‌ و جهان‌ را می‌داند و در طول‌ حیات‌ خود، ظلم‌ و گناه‌ نمی‌کند: لاینال‌ عهدی‌ الظالمین۲۸٫

‌مطلب‌ یاد شده، در احادیث‌ اهل‌ بیت‌ (علیهم‌السلام) نیز بیان‌ شده‌ است. از امام‌ صادق(علیه‌السّلام) روایت‌ شده‌ که‌ فرمود: لایترک الارض‌ بغیر امام‌ یحّل‌ حلال‌ الله‌ ویحرّم‌ حرامه؛ زمین، هرگز، بدون امامی‌ که‌ حلال‌ خداوند را حلال‌ و حرام‌ خداوند را حرام‌ سازد، نخواهد بود.>؛ یعنی، وجود امام، برای‌ شناخت‌ درست‌ احکام‌ الهی، پیوسته‌ ضرورت‌ دارد. آن‌گاه‌ امام‌ (علیه‌السلام) فرمود: <این‌ مطلب، مفاد آیه‌ی‌ کریمه‌ی‌ یوم‌ ندعو کل‌ اناس‌ بامامهم است‌. امام‌ (علیه‌السلام) در پایان، به‌ حدیث‌ نبوی‌ معروف‌ مَن ‏ مات‌ بغیر اًمام‌ مات‌ میته` جاهلیه“ استشهاد کرده‌ است.

‌ضرورت‌ وجود امام‌ و حجّت‌ خداوند در زمین، در احادیث‌ اهل بیت (علیهم‌السّلام) به‌ صورت‌ مکّرر و مؤ‌کّد، بیان‌ شده‌ است. در بحث‌های‌ گذشته، نمونه‌هایی‌ را یادآور شدیم. در این‌ روایات، بر نکات‌ زیر‌ تأکید شده‌ است.

۱- وجود امام‌ و پیشوای‌ الهی، در هر زمان، امری‌ است‌ ضروری‌ و اجتناب‌ناپذیر.

۲- پیشوایان‌ و حجّت‌های‌ الهی، خلفای‌ خداوند در زمین‌اند: اولئک خلفاءُ الله‌ فی ارضه.

۳- حجّت‌ها و رهبران‌ الهی، کامل‌ترین‌ انسان‌های‌ عصر خویش‌اند.

۴- رهبران‌ و حجّت‌های‌ خداوند، فلسفه‌ی‌ آفرینش‌ انسان‌ و جهان‌ به‌ شمار می‌روند.۲۹

پاسخ‌ به‌ یک‌ اشکال‌

‌از آیه‌ی‌ واذ ابتلی‌ ابراهیم‌ ربّه‌ بکلمات‌ فأتمهن‌ قال‌ اًنی‌ جاعلک للناس‌ اًماما۳۰ به‌ دست‌ می‌آید که‌ ابراهیم‌ خلیل(علیه‌السّلام) پس‌ از مقام‌ نبوّت‌ و رسالت. به‌ مقام‌ امامت‌ رسیده‌ است، از این‌ روی‌ باید گفت، مقام‌ امامت، بالاتر و برتر از مقام‌ نبّوت‌ و رسالت‌ است.

‌گواه‌ بر این‌ که‌ مقام‌ امامت‌ پس‌ از مقام‌ نبوت‌ و رسالت‌ به‌ وی‌ اعطا شده، این‌ است‌ که‌ آزمون‌هایی‌ که‌ خداوند ابراهیم(علیه‌السّلام) را به‌ آن‌ها آزمود، در دوران‌ نبوت‌ و رسالت‌ او بوده‌ است، مانند احتجاج‌ او با پرستندگان‌ ستارگان‌ و ماه‌ و خورشید، و احتجاج‌ او با آذر و نمرود، و نیز جریان‌ ذبح‌ فرزندش‌ اسماعیل.

‌گذشته‌ از این، در احادیثی‌ که‌ از اهل‌ بیت(علیهم‌السّلام) روایت‌ شده، به‌ این‌ مطلب‌ تصریح‌ شده‌ است‌ که‌ خداوند، مقام‌ امامت‌ را پس‌ از مقام‌ نبوّت‌ و رسالت‌ و خُلّت به‌ ابراهیم‌ (علیه‌السلام) اعطا کرده‌ است. در حدیثی‌ از امام‌ صادق‌ (علیه‌السلام) روایت‌ شده‌ که‌ فرمود: <خداوند، پیش‌ از آن‌ که‌ ابراهیم‌ را به‌ نبوّت‌ برگزیند، به‌ بندگی‌ خویش‌ برگزید، و پیش‌ از آن‌ که‌ او را به‌ رسالت‌ برگزیند، به‌ نبوّت‌ برگزید، و پیش‌ از آن‌ که‌ او را به‌ عنوان‌ خلیل‌ خود برگزیند، به‌ رسالت‌ برگزید، و پیش‌ از آن‌ که‌ مقام‌ امامت‌ را به‌ او عطا کند، او را به‌ عنوان‌ خلیل‌ خویش‌ برگزید،۳۱ پس‌ از آن‌ که‌ آن‌ مقامات‌ برای‌ او حاصل‌ گردید. فرمود: انّی‌ جاعلک للناس‌ اماما.

‌در احادیث‌ ائمه‌ی‌ معصوم (علیهم‌السّلام) تفاوت‌ نبی‌ و رسول‌ به‌ این‌ دانسته‌ شده‌ است‌ که‌ نبی، فرشته‌ی‌ وحی‌ را در خواب‌ می‌بیند، و رسول، فرشته‌ را در بیداری‌ مشاهده‌ می‌کند. مراتب‌ یاد شده‌ درباره‌ی‌ حضرت ابراهیم‌ (نبوّت، رسالت، و خلّت، امامت) از آیات‌ قرآن‌ به‌ روشنی‌ به‌ دست‌ می‌آید.

‌آیه‌ی‌ واذکر فی‌ الکتاب‌ ابراهیم‌ انه‌ کان‌ صدیقا نبیا، اذ قال‌ لابیه‌ یا ابت‌ لم‌ تعبد ما لایسمع‌ ولایبصر ولایغنی‌ شیئا۳۲ بر مقام‌ نبوّت‌ حضرت‌ ابراهیم‌ (علیه‌السلام) دلالت‌ می‌کند.

‌آیه‌ی‌ ولقد جاء ت‌ رسلنا ابراهیم‌ بالبشری‌ قالوا سلاما قال‌ سلام۳۳ بر مقام‌ رسالت‌ ابراهیم‌ دلالت‌ می‌کند. این، در دوران‌ بزرگ‌سالی‌ حضرت‌ ابراهیم(علیه‌السّلام) بوده‌ است.

‌آیه‌ی‌ واتّبع‌ ملّه` ابراهیم‌ حنیفا واتخذالله‌ اًبراهیم‌ خلیلا۳۴ مقام‌ خلّت‌ ابراهیم‌ است‌ که‌ پس‌ از آن‌ که‌ دارای‌ مقام‌ رسالت‌ بود و شریعت‌ حنیف‌ به‌ او وحی‌ شده‌ بود، به‌ آن‌ دست‌ یافت.

‌آن‌گاه ‌که از همه‌ی‌ امتحانات‌ الهی‌ سرافراز بیرون‌ آمد به مقام‌ امامت‌ رسید۳۵٫

‌با توجّه‌ به‌ مطلب‌ یاد شده، پرسش‌ و اشکالی‌ که‌ در این‌ جا مطرح‌ می‌شود، این‌ است‌ که‌ <مفاد بحث‌های‌ پشین، این‌ شد که‌ پیامبران‌ الهی، امامان‌ و پیشوایان‌ بشر بوده‌اند؛ یعنی، در عین‌ این‌ که‌ دارای‌ مقام‌ نبوت‌ و رسالت‌ بوده‌اند، مقام‌ امامت‌ نیز داشته‌اند، در این‌ صورت، چگونه می‌توان‌ مقام‌ رسالت‌ را از نبوّت، و مقام‌ امامت‌ را از آن‌ دو جدا ساخت>.

پاسخ‌

‌و مطلب‌ یاد شده‌ که‌ هر دو از قرآن‌ کریم‌ به‌ دست‌ می‌آیند، با هم‌ ناسازگار نیستند؛ چرا که‌ آن‌چه‌ از آیات‌ دسته‌ی‌ نخست‌ (آیاتی‌ که‌ بر امامت‌ پیامبران‌ الهی‌ دلالت‌ دارند) به‌ دست‌ می‌آید، جز این‌ نیست‌ که‌ پیامبران‌ الهی، دارای‌ مقام‌ امامت‌ نیز بوده‌اند، امّا این‌ که‌ این‌ مقام‌ در چه‌ زمانی‌ به‌ آنان‌ اعطا شده‌ است، از این‌ آیات، چیزی‌ به‌ دست‌ نمی‌آید. این‌ طلب، از آیات‌ مربوط‌ به‌ امامت‌ ابراهیم(علیه‌السّلام) و نیز احادیث‌ یاد شده‌ به‌ دست‌ می‌آید. مطابق‌ این‌ آیات‌ و روایات، مقام‌ امامت، پس‌ از مقام‌ نبوت‌ و رسالت، به پیامبران‌ الهی‌ اعطا شده‌ است.

‌توضیح‌ این‌ که‌ مقام‌ نبوّت، یعنی‌ این‌ که‌ فردی‌ به‌ عنوان‌ پیامبر الهی‌ برگزیده‌ شده‌ و مخاطب‌ وحی‌ نبوت‌ قرار گرفته‌ است. او، با داشتن‌ چنین‌ مقامی، از حقایق‌ غیبی‌ و احکام الهی خبر دارد. امّا هنوز به‌ مقام‌ ابلاغ‌ شریعت‌ الهی‌ به‌ بشر برگزیده‌ نشده‌ است. فی‌المثل، پیامبر گرامی‌ اسلام، تا قبل‌ از آن‌ که‌ به‌ مقام‌ رسالت‌ برگزیده‌ شود (قبل‌ از چهل‌ سالگی) از مقا نبوّت‌ برخوردار بود.

‌بنابراین، مقام‌ رسالت، مقامی‌ است‌ که‌ پیامبر، مأموریّت‌ ابلاغ‌ شریعت‌ الهی‌ را به‌ بشر عهده‌دار می‌گردد و سرانجام، به‌ مقام‌ امامت‌ می‌رسد؛ یعنی، مقامی‌ که‌ در اندیشه‌ و گفتار و رفتار، مقتدای‌ بشر می‌گردد، چه‌ آن‌ چیزی‌ را که‌ به‌ عنوان‌ وحی‌ برای‌ بشر فرا می‌خواند، و چه‌ آن‌ چیزی‌ را که‌ به‌ عنوان‌ تفسیر و تبیین‌ وحی‌ الهی‌ به‌ آنان‌ می‌آموزد؛ چرا که‌ امامت، به‌ معنای‌ مقتدا بودن‌ فردی‌ برای‌ دیگران‌ در گفتار و رفتار است.۳۶

‌بدیهی‌ است‌ همه‌ی‌ پیامبرانی‌ را که‌ خداوند برای‌ هدایت‌ و رهبری‌ بشر فرستاده‌ است، مقامات‌ سه‌ گانه‌ مزبور را داشته‌اند همان‌گونه‌ که‌ همگی‌ خلفای‌ الهی‌ در زمین‌ بوده‌اند. و از امامت به معنای هدایت باطنی و ایصال به مطلوب نیز به اذن و مشیت الهی برخوردار بوده اند.

البته، همان‌طور که‌ قرآن‌ کریم‌ تصریح‌ کرده‌ است، پیامبران، از نظر فضایل‌ و کمالات‌ وجودی، متفاوت‌ بوده‌اند. مثلاً فرموده‌ است: تلک الرسل‌ فضلنا بعضهم‌ علی‌ بعض۳۷ نیز فرموده‌ است: ولقد فضّلنا بعض‌ النبیین‌ علی‌ بعض۳۸٫

‌آری، پیامبران‌ الهی، از این‌ جهت‌ که‌ از هدایت‌ ویژه، یعنی‌ هدایت‌ بی‌واسطه‌ی‌ الهی‌ برخوردار بوده‌اند، بر همه‌ی‌ کسانی‌ که‌ فاقد چنین‌ هدایت‌ ویژه‌ای‌ بوده‌اند، برتری‌ داشته‌اند: وکلاً فضّلنا علی‌ العالمین۳۹ پیامبران‌ را بر همه‌ی‌ جهانیان‌ برتری‌ دادیم.

مقصود از <العالمین> کسانی‌اند که‌ فاقد ویژگی‌ هدایت‌ بی‌ واسطه‌ی‌ الهی‌ بوده‌اند. از این‌ روی، اگر با دلائل‌ عقلانی‌ یا وحیانی‌ اثبات‌ شود که‌ غیر از پیامبران‌ نیز از چنین‌ هدایت‌ ویژه‌ای‌ برخوردار بوده‌اند، فضلیت‌ پیامبران‌ بر‌آنان‌ از این‌ جهت‌ (هدایت‌ بی‌واسطه‌ الهی) اثبات‌ نخواهد شد.۴۰ بررسی‌ جوانب‌ این‌ مسئله، به‌ مجال‌ دیگری‌ نیاز دارد.

‌بخش‌ دوم‌ – امامت‌ و هدایت‌

‌یکی‌ از نقش‌ها و اهداف‌ اساسی‌ امامت، هدایت‌ افراد بشر است. پیش‌ از آن‌ که‌ به‌ بررسی‌ نقش‌ هدایت‌کنندگی‌ امام‌ از دیدگاه‌ قرآن‌ کریم‌ بپردازیم، لازم‌ است‌ تعریف‌ هدایت‌ و کابردهای‌ قرآنی‌ آن‌ را بیان‌ کنیم.

تعریف‌ هدایت‌

‌واژه‌ی‌ <هدایت>، مصدر و به‌ معنای‌ <راهنمایی‌ و ارشاد> است.۴۱ به‌ گفته‌ی‌ برخی‌ از واژه‌شناسان، هدایت، راهنمایی‌ همراه‌ با لطف‌ و مهربانی‌ است.۴۲ این‌ واژه، در زبان‌ عربی‌ هم‌ به‌ صورت‌ متعدی‌ به‌ کار رفته‌ است‌ و هم‌ به‌ صورت‌ لازم. گونه‌ی‌ دوم، با حرف‌ <الی> یا <لام> متعدی‌ می‌شود. آیه‌ی‌اهدنا الصراط‌ المستقیم۴۳ از گونه‌ی‌ نخست‌ و آیه‌های‌ والله‌ یهدی‌ مَن ‏ یشاء الی‌ صراط‌ مستقیم۴۴ و انّ هذا القرآن‌ یهدی‌ للّتی‌ هی‌ اقوم۴۵ از گونه‌ی‌ دوم‌ است.

‌هدایت، به‌ معنای‌ <پیمودن‌ راهی‌ که‌ انسان‌ را به‌ مقصد می‌رساند> نیز به‌ کار رفته‌ است.۴۶ در این‌ کاربرد، این‌ واژه، لازم‌ است‌ نه‌ متعدّی‌ و به‌ معنای‌ <هدایت‌ یافتن> است‌ و نه‌ <هدایت‌ کردن>. وقتی‌ گفته‌ شود: هدی‌ الرجل، معنای‌ آن‌ این‌ است‌ که‌ <آن‌ مرد هدایت‌ شد>.47 به‌ عبارت‌ دیگر، کلمه‌ی‌ <هدی> در این‌ کاربرد با کلمه‌ی‌ <اهتدی> برابر است.

انواع‌ هدایت‌ در قرآن‌

‌واژه‌ی‌ هدایت‌ در قرآن‌ کریم‌ کاربردهای‌ گوناگونی‌ دارد:

۱- هدایت‌ تکوینی؛ چنان‌ که‌ فرموده‌ است: ربّنا الذی‌ اعطی‌ کلّ شیء خلقه‌ ثمّ هدی۴۸ (حضرت‌ موسی(علیه‌السّلام) به‌ فرعون‌ گفت)؛ پروردگار ما، کسی‌ است‌ که‌ هر چیزی‌ را آفریده‌ و او را هدایت‌ کرده‌ است.

‌نیز فرموده‌ است: الّذی‌ قدّر فهدی۴۹؛ آفریدگاری‌ که‌ هر چیزی‌ را که‌ آفرید، به‌ اندازه‌ آفرید و او را هدایت‌ کرد.

۲- هدایت‌ تکوینی‌ عموم‌ بشر؛ چنان‌ که‌ فرموده‌ است: ونفس‌ وماسوّاها، فألهمها فجورها وتقواها۵۰؛ سوگند به‌ نفس‌ و آن‌ که‌ او را بیاراست، آن‌ گاه‌ پلیدی‌ها و پاکی‌ها را به‌ او الهام‌ کرد.

‌این‌ هدایت، همان‌ هدایت‌ فطری‌ بشر است‌ که‌ به‌ واسطه‌ی‌ عقل‌ و وجدان‌ در نهاد انسان‌ قرار داده‌ شده‌ است‌ و از قلمرو اختیار و اکتساب‌ انسان‌ بیرون‌ است.

۳- هدایت‌ تشریعی؛ این‌ هدایت، از طریق‌ شریعت‌های‌ آسمانی‌ و پیامبران‌ و هادیان‌ الهی‌ تحقّق‌ یافته‌ است. قرآن‌ کریم، در باره‌ی‌ پیامبر اکرم(صلّی‌اللّهُ علیه‌وآله‌وسلّم) می‌فرماید: وما منع‌ الناس‌ ان ‏ یؤمنوا اذ جاءهم‌ الهدی۵۱؛ چه‌ چیزی‌ مردم‌ را مانع‌ شده‌ است‌ که‌ آن‌ گاه‌ که‌ هدایت‌ ما به‌ سوی‌ آنان‌ آمد، به‌ او ایمان‌ بیاورند.

‌درباره‌ی‌ تورات‌ می‌فرماید: وجعلناه‌ هدی‌ لبنی‌ اسرائیل۵۲؛ تورات‌ را هدایت‌ کننده‌ی‌ بنی‌اسراییل‌ قرار دادیم.

‌درباره‌ قرآن‌ می‌فرماید: شهر رمضان‌ الذی‌ اُنزل‌ فیه‌ القرآن‌ هدی‌ للناس۵۳؛ ماه‌ رمضان، ماهی‌ است‌ که‌ قرآن‌ برای‌ هدایت‌ بشر در آن‌ نازل‌ شد.

‌هدایت‌ تشریعی‌ نیز همانند هدایت‌ تکوینی‌ فطری، عمومیّت‌ دارد و به‌ فرد یا گروه‌ خاصی‌ اختصاص‌ ندارد: ولکلّ‌ قوم‌ هاد۵۴٫

۴- هدایت‌ تکوینی‌ خاص؛ از قرآن، به‌ دست‌ می‌آید که‌ گروهی‌ از انسان‌ها، از گونه‌ای‌ هدایت‌ تکوینی‌ خاصّ بهره‌مند می‌گردند. آنان‌ دو دسته‌اند:

‌الف) پیامبران‌ و برگزیدگان‌ (انسان‌های‌ معصوم)؛

‌ب) صالحان‌ و پرهیزگاران.

‌قرآن‌ کریم، پس‌ از ذکر نام‌ عده‌ای‌ از پیامبران‌ می‌فرماید: واجتبیناهم‌ وهدیناهم‌ اًلی‌ صراط‌ مستقیم‌ ذالک هدی‌ الله‌ یهدی‌ به‌ مَن ‏ یشاء من‌ عباده۵۵؛ آنان‌ را برگزیدیم‌ و به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ کردیم. این‌ هدایت‌ ویژه‌ی‌ خداوند است‌ که‌ هر یک‌ از بندگان‌ خود را که‌ بخواهد از آن‌ بهره‌مند می‌سازد.

‌در باره‌ی‌ مؤ‌منان‌ و صالحان‌ می‌فرماید: انّک لاتهدی‌ مَن ‏ احببت‌ ولکن‌ اللّه‌ یهدی‌ مَن ‏ یشاء و هو اعلم‌ بالمهتدین۵۶؛ تو، کسانی‌ را که‌ دوست‌داری‌ هدایت‌ شوند، هدایت‌ نمی‌کنی، لکن‌ خداوند هر کس‌ را که‌ بخواهد هدایت‌ می‌کند، و او به‌ هدایت‌جویان‌ داناتر است.

‌نیز می‌فرماید: (لیس‌ علیک‌ هُداهم‌ ولکنّ اللّه‌ یهدی‌ مَن ‏ یشاء)۵۷٫

‌تفاوت‌ دو نوع‌ هدایت‌ ویژه‌ی‌ مزبور، در این‌ است‌ که‌ هدایت‌ ویژه‌ی‌ پیامبران‌ و برگزیدگان‌ با (معصومان) آفرینش‌ آنان‌ همراه‌ است؛ یعنی؛ ذات‌ و جوهر روح‌ آنان‌ از چنان‌ صفا و طهارت‌ تکوینی‌ برخوردار است‌ که‌ نور هدایت‌ از نخستین‌ لحظه‌های‌ خلقت‌ در نهاد آنان‌ پرتوافکن‌ می‌شود و آنان‌ از مصونیّت‌ و طهارت‌ تکوینی‌ و موهبتی‌ بهره‌مندند، ولی‌ مؤ‌منان‌ و صالحان، از چنین‌ هدایت‌ تکوینی‌ برخوردار نیستند، امّا پس‌ از طیّ مقدمات‌ و مراحلی، شایستگی‌ دریافت‌ آن‌ را پیدا می‌کنند و خداوند، آن‌ را به‌ آنان‌ اعطا می‌کند‌ والذین‌ جاهدوا فینا لنهدینهم‌ سبلنا وان‌ اللّه‌ لمع‌ المحسنین۵۸؛ آنان‌ را که‌ در راه‌ ما (با نفس‌ خود) جهاد کردند، به‌ راه‌های‌ خویش‌ هدایت‌ می‌کنیم‌ و خداوند با نیکوکاران‌ است.

‌در جای‌ دیگر فرموده‌ است: یهدی‌ به‌ الله‌ من‌ اتبع‌ رضوانه‌ سبل‌ السلام‌ ویخرجهم‌ من‌ الظلمات‌ الی‌ النور باذنه‌ ویهدیهم‌ الی‌ صراط‌ مستقیم۵۹؛ خداوند، به‌ واسطه‌ی قرآن‌ و پیامبر، کسانی‌ را که‌ رضایت‌ او را برگزینند به‌ راه‌های‌ امنیّت‌ و سعادت‌ هدایت‌ می‌کند و با اذن‌ خاص‌ خود، آنان‌ را از ظلمت‌ها به‌ نور بیرون‌ می‌برد و به‌ صراط‌ مستقیم‌ هدایت‌ می‌کند.

امامت‌ و هدایت‌ ویژه‌

‌قرآن‌ کریم، آن‌ گاه‌ که‌ از امامت‌ سخن‌ گفته‌ است، از هدایت‌ ویژه‌ای‌ یاد کرده‌ است. هدایتی‌ که‌ با امر الهی‌ تحقق‌ می‌یابد!

وجعلناهم‌ ائمه` یهدون‌ بأمرنا۶۰؛ آنان‌ (ابراهیم‌ و اسحاق‌ و یعقوب) را امامانی‌ قرار دادیم‌ که‌ مردم‌ را به‌ امر ما هدایت‌ کنند.

وجعلنا منهم‌ ائمه` یهدون‌ باءمرنا۶۱ از بنی‌اسرائیل، امامانی‌ را قرار دادیم‌ تا مردم را به‌ امر ما هدایت‌ کنند.

‌قرآن، در باره‌ی‌ امر الهی‌ فرموده‌ است: انّما امره‌ اذا اراد شیئا ان ‏ یقول‌ له‌ کن‌ فیکون، فسبحان‌ الذی‌ بیده‌ ملکوت‌ کلّ‌ شیء۶۲؛ امر خداوند، چنان‌ است‌ که‌ هر گاه‌ آفرینش‌ چیزی‌ را اراده‌ کند، به‌ آن‌ می‌گوید: <باش>، پس‌ موجود می‌شود. پس‌ منزه‌ است‌ کسی‌ که‌ ملکوت‌ هر چیزی‌ به‌ دست‌ او است.

‌روشن‌ است‌ که‌ مقصود از کلمه‌ی‌ <امر> در این‌ آیه، امر لفظی‌ با واژه‌ <کُن> و مانند آن‌ نیست، بلکه‌ مراد از آن، شأن‌ خداوند در آفرینش‌ موجودات است‌ که‌ هر گاه‌ اراده‌ی‌ حتمی‌ او به‌ آفرینش‌ چیزی‌ تعلّق‌ پیدا کند، به‌ محض‌ این‌ که‌ افاضه‌ و ایجاد از جانب‌ او تحقّق‌ یابد، آن‌ شیء، موجود خواهد شد؛ یعنی، فاعلیّت‌ خداوند، مطلق‌ و تام‌ است‌ و مشروط‌ به‌ چیزی‌ جز ذات‌ و صفات‌ ذاتی‌ او نیست‌. بدین‌ جهت‌، استبعاد منکران‌ معاد در باره‌ی‌ زنده‌ شدن‌ دوباره‌ی‌ اجزای‌ متلاشی‌ شدن‌ بدن‌ مردگان، وجهی‌ ندارد؛ زیرا، ملکوت‌ همه‌ چیز، در قبضه‌ی قدرت‌ خداوند قرار دارد.

مقصود از ملکوت، اصل‌ و نهاد و نهان‌ هر است؛ یعنی، اشیا، دارای‌ جنبه‌ای‌ ملکی‌ و ظاهری‌اند که‌ با چشم‌ ظاهری‌ و دیگر ابزارهای درک حسّی، قابل‌ مشاهده‌ و ادراک‌اند، و دارای‌ جنبه‌ای‌ ملکوتی‌ و باطنی‌اند که‌ از طریق‌ حواس‌ نمی‌توان‌ آن‌ را درک‌ کرده‌ بلکه‌ با دیدگان‌ عقل، و بالاتر از آن، با دیدگان‌ قلب، می‌توان‌ آن‌ را شناخت، و شناخت‌ راستین‌ آن، در گروِ آن‌ است‌ که‌ حجاب‌های‌ وَه ‏م‌ و خیال‌ و غریزه‌ و شهوت، کنار زده‌ شود، و آن، جز با عنایت‌ ویژه‌ای‌ از جانب‌ خداوند، ممکن‌ نخواهد بود.

‌آن‌ کس‌ که‌ ملکوت‌ اشیا را به‌ خوبی‌ درک‌ کند، از اصحاب‌ یقین‌ خواهد بود. در باره‌ی‌ حضرت‌ ابراهیم(علیه‌السّلام) می‌فرماید: وکذالک نری‌ ابراهیم‌ ملکوت‌ السماوات‌ والارض‌ ولیکون‌ من‌ الموقنین۶۳

‌قرآن‌ کریم‌ در جای‌ دیگر در باره‌ی‌ امر الهی‌ می‌فرماید: وما امرنا الاّ واحده` کلمح‌ بالبصر۶۴؛ امر ما، یکی‌ بیش‌ نیست، و (آن‌ هم) چونان‌ اشاره‌ی‌ چشم‌ است؛ یعنی‌ در، امر الهی‌ که‌ تحقّق‌ هر چیز به‌ آن‌ بستگی‌ دارد و آن، عبارت‌ است‌ از امر تکوینی‌ ایجادی‌ که‌ هستی‌ هر چیزی‌ را به‌ آن‌ اعطا می‌کند تعدّد و تکثّر و تغییّر و تدریج‌ راه‌ ندارد، و این، در حالی‌ است‌ که‌ موجودات‌ مکانی‌ و زمانی، در بستر تدریج‌ و تغییر، تحقّق‌ می‌یابند. این‌ آیه‌ نیز به‌ گونه‌ای، جنبه‌ی‌ باطنی‌ و ملکوت‌ اشیا را که‌ همان‌ عالم‌ امر است‌ بیان‌ می‌کند در مقابل‌ جنبه‌ی‌ ظاهری‌ موجودات‌ که‌ عالم‌ ملک‌ نام‌ دارد.

‌با توّجه‌ به‌ نکات‌ یاد شده، می‌توان‌ هدایت‌کنندگی‌ امام‌ به‌ امر خداوند را به‌ درستی‌ تصویر کرد. امام، با استناد به‌ امر ملکوتی‌ خداوند که‌ به‌ اذن‌ پروردگار بدان‌ دست‌ یافته‌ است، در ذهن‌ و روح‌ انسان‌های‌ مستعد هدایت، تصرّف‌ می‌کند و آنان‌ را به‌ کمال‌ مطلوب‌ می‌رساند. این‌ هدایت، در ارائه‌ی‌ طریق‌ و نشان‌ دادن‌ راه، یعنی‌ بیان‌ معارف‌ و احکام‌ الهی‌ به‌ بشر خلاصه‌ نمی‌شود. البته‌ آن‌ کس‌ که‌ از مقام‌ امامت‌ برخوردار است، طبعاً، در حوزه‌ی‌ شناخت‌ معارف‌ و احکام‌ دین‌ نیز سرامد دیگران‌ است‌ و رای‌ و نظر او، معیار حق‌ و باطل‌ به‌ شمار می‌رود، امّا آن‌ چه‌ در آیات‌ یاد شده، در باره‌ی‌ امامت‌ مورد نظر است، هدایتی‌ فراتر از ارائه‌ی‌ طریق‌ است؛ یعنی، هدایتی‌ است‌ تکوینی‌ که‌ به‌ امر و اذن‌ تکوینی‌ و خاص‌ خداوند انجام‌ می‌گیرد. پیامبرانی‌ که‌ در این‌ آیات‌ از آنان‌ یاد شده‌ است، بلکه‌ عموم‌ پیامبران‌ و رسولان‌ الهی، علاوه‌ بر مقام‌ نبوّت‌ و رسالت، که‌ به‌ دریافت‌ معارف‌ و احکام‌ الهی‌ و ابلاغ‌ آن‌ها به‌ بشر مربوط‌ می‌شود و نقش‌ هدایت‌کنندگی‌ تشریعی‌ را دارد، از مقام‌ امامت‌ و هدایت‌کنندگی‌ تکوینی‌ و خاصّ نیز بهره‌مند بوده‌اند. رسیدن‌ به‌ این‌ مقام، در گرو امتحانات‌ خاص‌ و معرفت‌ و شناختی‌ ویژه‌ بوده‌ است‌. درباره‌ی‌ حضرت‌ ابراهیم(علیه‌السّلام) می‌فرماید: واذ ابتلی‌ ابراهیم‌ ربّه‌ بکلمات‌ فأتمّهنّ قال‌ انّی‌ جاعلک الناس‌ اماما۶۵

‌نیز می‌فرماید:وکذالک نری‌ ابراهیم‌ ملکوت‌ السماوات‌ والارض‌ ولیکون‌ من‌ الموقنین۶۶

‌از دو آیه‌ی‌ یاد شده، به‌ روشنی‌ به‌ دست‌ می‌آید که‌ ابراهیم‌ خلیل‌ (علیه‌السلام) آن‌ گاه‌ به‌ مقام‌ والای‌ امامت‌ رسید که‌ از یک‌ سوی‌ مورد امتحانهای‌ ویژه‌ی‌ الهی‌ قرار گرفت‌ و از همگی‌ سربلند بیرون‌ آمد، و از سوی‌ دیگر، خداوند، ملکوت‌ آسمان‌ها و زمین‌ را به‌ او نشان‌ داد و او به‌ مقام‌ یقین‌ نایل‌ گردید.

‌بنابراین، جمله‌ی‌ یهدون‌ بأمرنا در آیات‌ امامت، به‌ روشنی‌ بر این‌ حقیقت‌ دلالت‌ می‌کند که‌ هدایتِ هدایت‌ یافتگان، از طریق‌ ولایت‌ و تصرّف‌ تکوینی‌ امام‌ و به‌ اذان‌ و امر ملکوتی‌ خداوند تحقق‌ می‌پذیرد.۶۷

اشکال‌

‌در ادامه‌ی‌ آیه‌ی‌ هفتاد و سوم‌ از سوره‌ی‌ انبیا، پس‌ از آن‌ که‌ از مقام‌ امامت‌ ابراهیم‌ و اسحاق‌ و یعقوب(علیهم‌السّلام) سخن‌ گفته‌ شده، فرموده‌ است: و اوحَینا الیهم‌ فعل‌ الخیرات‌ واقام‌ الصلاه` و ایتاء الزکاه` وکانوا لنا عابدین؛ به‌ آنان‌ انجام‌ دادن‌ خیرات‌ و برپا داشتن‌ نماز و دادن‌ زکات‌ را وحی‌ کردیم، و آنان‌ ما را عبادت‌ می‌کردند.

‌بر این‌ اساس، امامت‌ مورد نظر در این‌ آیه، که‌ با هدایت‌ ویژه‌ و ولایت‌ تکوینی‌ براَعمال‌ و نفوس‌ هدایت‌ یافتگان‌ ملازمه‌ دارد، به‌ عموم‌ یا برخی‌ از پیامبران‌ اختصاص‌ دارد و شامل‌ دیگران‌ نمی‌شود. از این‌ روی، بر دیدگاه‌ شیعه‌ در باره‌ی‌ امامت‌ دلالت‌ نمی‌کند.

پاسخ‌

‌مقصود از وحی، با توجّه‌ به‌ صدر و ذیل‌ آیه، وحی‌ تشریعی‌ نیست، بلکه‌ مقصود، وحی‌ تسدیدی‌ است؛ یعنی، روح‌ القدس، پیوسته‌ پیامبران‌ الهی‌ را مدد می‌رساند و علاوه‌ بر این‌ که‌ معارف‌ و احکام‌ الهی‌ را از جانب‌ خداوند به‌ آنان‌ وحی‌ می‌کند، به‌ اذن‌ پروردگار، آنان‌ را مورد تأیید ویژه‌ قرار می‌دهد و در نتیجه، آنان، علاوه‌ بر این‌ که‌ در مقام‌ علم‌ و معرفت‌ معصوم‌اند، در مقام‌ عمل‌ نیز از صفت‌ عصمت‌ برخوردارند، و اوامر و نواهی‌ الهی‌ را به‌ صورت‌ کامل‌ اجرا می‌کنند.

‌گواه‌ بر این‌ مطلب‌ این‌ است‌ که، هر گاه‌ مصدر به‌ معمول‌اش‌ (مفعول) اضافه‌ شد، نشانه‌ی‌ این‌ است‌ که‌ آن‌ معمول، در عالم‌ خارج، تحقّق‌ یافته‌ است‌ و اگر مقصود این‌ باشد که‌ انجام‌ دادن‌ آن، مطلوب‌ است‌ و باید بعداً انجام‌ شود، مصدر، به‌ معمول‌ خود اضافه‌ نمی‌شود. بلکه‌ به‌ جای‌ مصدر، فعل‌ مضارع‌ همراه‌ با کلمه‌ی‌ <ان ‏> آورده‌ می‌شود که‌ آن‌ را تأویل‌ به‌ مصدر ‌برد. مثلاً هر گاه‌ گفته‌ شود:یُعجِبُنی‌ احسانک وفعل الخیر؛ احسان‌ و فعل‌ نیک‌ تو، مرا به‌ شگفت‌ می‌آورد، مفاد این‌ جمله، این‌ است‌ که‌ احسان‌ و کار نیکی‌ که‌ انجام‌ گرفته‌ است، چنین‌ اثری‌ دارد، ولی‌ هر گاه‌ گفته‌ شود: یُعجِبُنی‌ ان‌ تُحسِنَ‌ وتفعل‌ الخیر، مفاد آن، این‌ است‌ که‌ احسان‌ و کار نیک‌ انجام‌ نگرفته‌ است، و گوینده‌ تحقّق‌ آن‌ را می‌پسندد و می‌طلبد. چنان‌ که‌ خداوند فرموده‌ است. اَن ‏ تصوموا خیرلکم۶۸٫

‌بر این‌ اساس، در آیاتی‌ که‌ وحی‌ تشریعی‌ مقصود است، به‌ جای‌ مصدر، فعل‌ با کلمه‌ی <ان‌ مصدریه> به‌ کار رفته‌ است. مانند: امرت‌ انِ اعبد الله۶۹ و ان‌ لاتعبدوا الاّ ایّاه۷۰ و ان‌ اقیموا الصلاه`۷۱٫

در آیه‌ی‌ مورد بحث‌ نیز عبارت‌ چنین‌ است: واوحینا الیهم‌ فعل‌ الخیرات. <فعل> که‌ مصدر است، به‌ <الخیرات> که‌ معمول‌ آن‌ است، اضافه‌ شده‌ است. در این‌ آیه‌ گفته‌ نشده‌ است: و اوحینا الیهم‌ ان‌ افعلوا الخیرات پس‌ بنابر قاعده‌ی‌ مزبور، مفاد آیه، این‌ است‌ که‌ فعل‌ خیرات، از پیامبران‌ صادر شده‌ و آنان، عملاً، اقامه‌ی‌ نماز و ایتاء کرده‌اند، و این‌ کار با وحی‌ تسدیدی‌ الهی‌ تحقّق‌ یافته‌ است.۷۲

‌آن‌ چه‌ به‌ پیامبران‌ الهی‌ اختصاص‌ داشته‌ است، وحی‌ تشریعی‌ است، نه‌ وحی‌ تسدیدی؛ زیرا، دلیلی‌ از عقل‌ و وحی‌ بر این‌ که‌ چنین‌ وحی‌ای‌ مخصوص‌ پیامبران‌ بوده‌ است، در دست‌ نیست، بلکه‌ دلائل‌ عقلی‌ و نقلی‌ می‌گویند : امامت‌ به‌ عنوان‌ وساطت‌ هدایت‌ باطنی‌ الهی، امری‌ است‌ که‌ به‌ مقتضای‌ حکمت‌ الهی‌ که‌ نظام‌ هستی‌ را بر پایه‌ی‌ اسباب‌ و وسایط‌ مناسب‌ تقدیر کرده‌ است، لازم‌ و ضروری‌ است‌ و آن‌ کسی‌ که‌ دارای‌ مقام‌ امامت‌ است، از تسدید و تأیید ویژه‌ی‌ خداوند برخوردار است، و این‌ تسدید و تأیید ویژه‌ی‌ الهی‌ نیز به‌ واسطه‌ی‌ فرشته‌ای‌ که‌ از عالم‌ امر است، تحقق‌ می‌یابد: و کذالک اوحینا الیک روحاً من‌ امرنا۷۳؛ این‌ گونه، روحی‌ را که‌ از عالم‌ امر ما است‌ به‌ تو وحی‌ کردیم؛ یعنی، آن‌ را با تو همراه‌ ساختیم.

‌در احادیثی‌ از اهل‌ بیت(علیهم‌السّلام) آمده‌ که‌ مقصود از آن، فرشته‌ای‌ است‌ برتر از جبرئیل‌ و میکاییل. آن‌ فرشته، پیوسته‌ پیامبر(صلّی‌اللّهُ علیه‌وآله‌وسلّم) را تأیید و تسدید می‌کرد، و پس‌ از وی‌ با ائمه‌ی‌ معصوم(علیهم‌السّلام) است.

‌کلینی، به‌ سند صحیح‌ از ابی‌ بصیر روایت‌ کرده‌ که‌ گفت: <از امام‌ صادق(علیه‌السّلام) از آیه‌ی‌ و کذالک اوحینا الیک‌ روحا من‌ امرنا) پرسیدم.>. امام‌ فرمود: خلق‌ من‌ خلق‌ الله‌ عزّوجلّ اعظم‌ من‌ جبرئیل‌ و میکائیل کان‌ مع‌ رسول‌ الله‌ یخبره‌ و یسدّده‌ وهو مع‌ الائمه` بعده۷۴

‌در حدیث‌ دیگری، امام(علیه‌السّلام) تصریح‌ کرده‌ است‌ که‌ آن‌ روح، از عالم‌ ملکوت‌ بوده‌ است: وهو من‌ الملکوت۷۵٫

امامت‌ و هدایت‌ بی‌واسطه‌

‌هر گاه‌ امام، واسطه‌ی‌ هدایت‌ دیگر افراد بشر است، و هدایت‌ الهی، چه‌ به‌ معنای‌ ارائه‌ی‌ طریق‌ و چه‌ به‌ معنای‌ ایصال‌ به‌ مطلوب، از طریق‌ هادیان‌ الهی‌ (پیامبران‌ و امامان) تحقّق‌ می‌پذیرد، در این‌ صورت، آنان، خود، بدون‌ واسطه، از هدایت‌ الهی‌ بهره‌مندند.

‌این، مطلبی‌ است‌ که‌ علاوه‌ بر این‌ که‌ مقتضای‌ حکم‌ عقل‌ است، در آیات‌ قرآن‌ نیز مورد تأکید واقع‌ شده‌ است: افمن‌ یهدی‌ الی‌ الحقّ احقّ ان‌ یُتّبع‌ امّن‌ لایهدّی‌ الا ان‌ یهدی‌ فمالکم‌ کیف‌ تحکمون۷۶؛ آیا کسی‌ که‌ به‌ حق‌ هدایت‌ می‌کند، سزاوارتر است‌ که‌ از او پیروی‌ شود یا کسی‌ که‌ تا از سوی‌ دیگران‌ هدایت‌ نشود، از هدایت‌ بهره‌ای‌ ندارد؟ چه‌ گونه‌ داوری‌ می‌کنید؟

‌مفاد این‌ آیه، این‌ است‌ که‌ تنها، کسانی‌ شایستگی‌ آن‌ را دارند که‌ عهده‌دار هدایت‌ دیگران‌ گردند که‌ خود بدون‌ آن‌ که‌ به‌ هدایت‌شدن‌ از سوی‌ کسی‌ نیاز داشته‌ باشند، هدایت‌ شده‌اند؛ یعنی‌ از هدایت‌ بی‌واسطه‌ی‌ الهی‌ برخوردارند، و آن‌ کسی‌ که‌ از چنین‌ هدایتی‌ برخوردار نیست، خواه‌ گمراه‌ باشد یا هدایت‌ یافته‌ به‌ واسطه‌ی‌ دیگری،‌ شایستگی‌ این‌ را که‌ عهده‌دار امر هدایت‌ گردد، ندارد.

‌مطلب‌ مزبور، بیش‌ از آن‌ که‌ مربوط‌ به‌ هدایت‌ به‌ معنای‌ ارائه‌ی‌ طریق‌ باشد با هدایت‌ به‌ معنای‌ ایصال‌ به‌ مطلوب، مناسبت‌ دارد؛ چرا که‌ برای‌ ارائه‌ی‌ طریق‌ آن‌چه‌ لازم‌ است، دارا بودن‌ هدایت‌ است، خواه‌ بی‌واسطه‌ باشد یا با واسطه، امّا در هدایت‌ باطنی، باید فرد هدایت‌کننده، از مقام‌ بالایی‌ بهره‌مند باشد که‌ بتواند واسطه‌ی‌ هدایت‌ و ولایت‌ تکوینی‌ خداوند شود.۷۷

نور خداوند در قلوب‌ مؤ‌منان‌

‌در احادیثی‌ که‌ از ائمه‌ی‌ معصوم(علیهم‌السلام) روایت‌ شده‌ است، از امامت‌ به‌ عنوان‌ نوری‌ تعبیر شده‌ است‌ که‌ در قلوب‌ مؤ‌منان‌ تابش‌ می‌کند و پرتو آن، بسی‌ تاب‌ناک‌تر از نور خورشید است.‌محدّث‌ کلینی، به‌ سند صحیح‌ از ابی‌ خالد کابلی‌ روایت‌ کرده‌ که‌ گفت: <از امام‌ باقر(علیه‌السّلام) در باره‌ی‌ آیه‌ی‌ فامنوا باللّه‌ ورسوله‌ والنور الذی‌ انزلنا۷۸ پرسیدم.>. امام‌ فرمود: <ای‌ ابا خالد! مقصود از نور، امامان‌ آل‌ محمد تا روز قیامت‌ است‌ سوگند به‌ خدا! آنان، نوری‌ هستند که‌ خداوند نازل‌ کرده‌ است. آنان، نور خداوند در آسمان‌ها و زمین‌اند سوگند به‌ خدا! ای‌ ابا خالد! نور امام‌ در دل‌های‌ مؤ‌منان، روشنی‌ بخشی‌تر از نور خورشید در روز است. به‌ خدا سوگند! امامان، دل‌های‌ مؤمنان‌ را نورانی‌ می‌سازند. خداوند، نور آنان‌ را از هر کس‌ که‌ بخواهد، باز می‌گیرد، و در نتیجه، دل‌های‌ آنان‌ تاریک‌ می‌شود. به‌ خدا سوگند! ای‌ ابا خالد! کسی‌ ما را دوست‌ نمی‌دارد و ولایت‌ ما را بر نمی‌گزیند، مگر این‌ که‌ خداوند، قلب‌ او را پاکیزه‌ سازد، و خداوند قلب‌ کسی‌ را پاکیزه‌ نمی‌سازد، مگر این‌ که‌ تسلیم‌ امر ما باشد. هر گاه‌ چنین‌ باشد، خداوند، او را از حساب‌ سخت‌ و فزع‌ بزرگ‌ در روز قیامت‌ در امان‌ می‌دارد.>79

گستره‌ و ژرفای‌ امامت‌

‌از بحث‌های‌ گذشته، می‌توان‌ به‌ گسترده‌ و ژرفای‌ امامت‌ پی‌ برد. امامت‌ را نباید صرفاً تدبیر سیاسی‌ جامعه‌ی‌ اسلامی‌ در چهارچوب‌ احکام‌ الهی‌ خلاصه‌ کرد، همان‌ گونه‌ که‌ تنها در رهبری‌ دینی‌ در سطح‌ بیان‌ معارف‌ و احکام‌ الهی‌ و هدایت‌ تشریعی‌ نیز خلاصه‌ نمی‌شود. امامت، ظاهری‌ بس‌ گسترده‌ و باطنی‌ ژرف‌ دارد. امامت‌ ظاهری‌ ریشه‌ در ولایت‌ و هدایت‌ درونی‌ و تکوینی‌دارد. آن‌ کس‌ که‌ واسطه‌ی‌ هدایت‌ الهی‌ در رساندن‌ هدایت‌ جویان‌ به‌ کمال‌ مطلوب‌ است، همو، پیش‌ و بیش، از دیگران‌ این‌ شایستگی‌ را دارد که‌ در قلمرو هدایت‌ تشریعی‌ راهنمای‌ مردم‌ باشد و گفتار و کردارش، مقیاس‌ و معیار حق‌ و باطل‌ به‌ شمار آید، اسوه‌ و الگوی‌ اخلاق‌ و تربیت‌ باشد، و بالاخره‌ سررشته‌ی‌ تدبیر نظام‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ را در دست‌ بگیرد. بدین‌ جهت، اگر قرآن‌کریم، بر بُعد عرفانی‌ و باطنی‌ امامت‌ تأکید ورزیده‌ و بر هدایت‌ باطنی‌ و نهانی‌ پای‌ فشرده‌ است، نه‌ بدان‌ معنا است‌ که‌ امامت، شأن‌ دیگری‌ جز آن ندارد، و رهبری‌ فکری‌ و دینی‌ و اخلاقی‌ و سیاسی‌ جامعه‌ از شئون‌ و اهداف‌ امامت‌ نیست، بلکه‌ بدین‌ معنا است‌ که‌ بدون‌ آن‌ که‌ فردی‌ از چنان‌ مقام‌ و منزلت‌ والا‌یی برخوردار باشد، نخواهد توانست‌ در دیگر قلمروهای‌ مربوط‌ به‌ هدایت‌ و رهبری‌ جامعه‌ی‌ بشری، به‌ گونه‌ای‌ بایسته‌ و ایده‌آل‌ نقش‌ آفرین‌ باشد.

‌آن‌ کس‌ که‌ منصب خلافت‌ الهی‌ بر زمین‌ را دارد، می‌تواند منصب‌ خلافت‌ نبوی‌ و پیشوایی‌ امت‌ را بر عهده‌ بگیرد.

‌آن‌ کسی‌ که‌ در هدایت‌ تکوینی‌ و باطنی، واسطه‌ی‌ افاضه‌ی‌ لطف‌ و رحمت‌ الهی‌ به‌ هدایت‌جویان‌ است، می‌تواند در هدایت‌ تشریعی‌ و رهبری‌ دینی‌ و اخلاقی، واسطه‌ی‌ هدایت‌ الهی‌ برای‌ جامعه‌ی‌ بشری‌ ‌باشد.

‌آن‌ کسی‌ که‌ در شناخت‌ انسان و جهان‌ به‌ مقام‌ <علّم‌ آدم‌ الاسماء> رسیده‌ است‌ خواهد توانست‌ رهبری‌ عادلانه‌ بشریتّ را عهده‌دار شود و هر چیز و هر کس‌ را در جای‌ مناسب‌ آن‌ بگذارد.

‌آن‌ کسی‌ که‌ در جهاد با نفس‌ امّاره‌ – که‌ جهاد اکبر است‌ – به‌ پیروزی‌ کامل‌ رسیده است‌ و از مقام‌ عصمت‌ برخوردار است، شایستگی‌ رهبری‌ جهاد اصغر را به‌ وجه‌ احسن‌ خواهد داشت‌ و سرانجام‌ باید گفت:

افمن‌ یهدی‌ الی‌ الحقّ احقّ ان،‌ یُتّبعَ امّن‌ لایهدّی‌ الاّ اَن ‏ یُهدی فَمالکُم‌ کیف‌ تحکمون۸۰

——————

پی‌نوشت‌ها

۱٫ بقره: ۱۲۴٫

۲٫ توبه: ۱۲٫

۳٫ هود: ۱۷؛ احقاف: ۱۲٫

۴٫ یس: ۱۲٫

۵٫ المیزان، ج‌ ۱۷، ص‌ ۶۷٫

۶٫ بقره: ۲۹٫

۷٫ بقره: ۲۲٫

۸ . یونس: ۶۷٫

۹٫ بقره‌ / ۲۱٫

۱۰٫ بقره‌ / ۲۲٫

۱۱٫ الدر المنثور، ج‌ ۵، ص‌ ۲۱۷٫

۱۲٫ اصول‌ کافی، ج‌ ۱، کتاب‌ الحجه`، باب‌ ان‌ الحجه` لاتقوم‌ للّه‌ اًلاّ بامام. در این‌ باب، سیزده‌ حدیث‌ که‌ این‌ مطلب‌ را می‌رساند، نقل‌ شده‌ است.

۱۳٫ مفاتیح‌ الجنان، دعای‌ عدیله.

۱۴٫ بقره: ۳۰٫

۱۵٫ بقره: ۳۱ – ۳۲٫

۱۶٫ بقره: ۳۳٫

۱۷٫ انعام: ۷۵٫

۱۸٫ ص: ۲۶٫

۱۹٫ بقره: ۲۱۳٫

۲۰٫ انعام: ۸۷ – ۸۸٫

۲۱٫ انعام: ۸۹٫

۲۲٫ بقره‌ / ۱۲۴٫

۲۳٫ سجده: ۲۴٫

۲۴٫ انبیا: ۷۲ – ۷۳٫

۲۵٫ زخرف: ۲۶ – ۲۸٫

۲۶٫ در تفسیر البرهان، یازده‌ حدیث‌ که‌ مضمون‌ فوق‌ در آن‌ها بیان‌ شده، روایت‌ شده‌ است. ر.ک: البرهان‌ فی تفسیر القرآن، ج‌ ۴، ص‌ ۱۳۸ – ۱۴۰٫ نیز ر.ک: المیزان، ج‌ ۱۸، ص‌ ۱۰۶٫

۲۷٫ اسراء، ۷۱ – ۷۲٫ جهت‌ آگاهی‌ از تفسیر این‌ دو آیه، به‌ تفسیر المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۱۶۵ – ۱۷۰ رجوع‌ شد.

۲۸٫ بقره: ۱۲۴٫

۲۹٫ جهت‌ آگاهی‌ از احادیث‌ یاد شده‌ به‌ کتاب‌ الحجه` از اصول‌ کافی، ج‌ ۱، رجوع‌ شود. نیز مضامین‌ یاد شده، در حکمت‌ ۱۴۷ نهج‌البلاغه‌ بیان‌ شده‌ است.

۳۰٫ بقره: ۱۲۴٫

۳۱٫ اصول‌ کافی، ج‌ ۱، کتاب‌ الحجه`، باب‌ طبقات‌ الانبیاء، حدیث‌ ۲٫

۳۲٫ مریم: ۴۲٫

۳۳٫ هود: ۶۹٫

۳۴٫ نساء: ۱۲۵٫

۳۵٫ تفسیر المیزان، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷۷ – ۲۷۸٫

۳۶٫ الاِمام: المؤ‌تمّ به‌ انسانّا کأن‌ یقتدی‌ بقوله‌ او فعله، او کتاباً او غیر ذالک: المفردات‌ فی‌ غریب‌ القرآن، ص‌ ۲۴، کلمه‌ی‌ ام.

الامام: کلّ مَن‌ اقتدی‌ به‌ و قُدّم‌ فی الامور، النبی(صلّی‌اللّهُ علیه‌وآله‌وسلّم) اِمام‌ الائمّه`، والخلیفه` امام‌ الرعیه`، والقرآن‌ امام‌ المسلمین‌ معجم‌ المقاییس‌ فی‌ اللّغه`، ص‌ ۴۸، کلمه` ام.

۳۷٫ بقره: ۲۵۳٫

۳۸٫ اسراء: ۵۵٫

۳۹٫ انعام: ۸۶٫

۴۰٫ المیزان، ج‌ ۷، ص‌ ۲۴۴٫

۴۱٫ مجمع‌ البیان، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷٫

۴۲٫ المفردات‌ فی‌ غریب‌ القرآن، ص‌ ۵۳۸، کلمه‌ی‌ <هدی>.

۴۳٫ حمد: ۶٫

۴۴٫ بقره: ۲۱۳٫

۴۵٫ اسراء: ۹٫

۴۶٫ جرجانی، التعریفات، ص‌ ۱۱۲٫

۴۷٫ هدی‌ الرجل: استرشد (المنجد).

۴۸٫ طه: ۵۰٫

۴۹٫ اعلی: ۳٫

۵۰٫ شمس: ۷ – ۸٫

۵۱٫ اسراء: ۹۴٫

۵۲٫ اسراء: ۲٫

۵۳٫ بقره: ۱۸۵٫

۵۴٫ رعد: ۷٫

۵۵٫ انعام: ۸۷ – ۸۸٫

۵۶٫ قصص: ۵۶٫

۵۷٫ بقره: ۲۷۲٫

۵۸٫ عنکبوت: ۶۹٫

۵۹٫ مائده: ۱۶٫

۶۰٫ انبیا: ۷۳٫

۶۱٫ مسجده: ۲۴٫

۶۲٫ یس: ۸۳٫

۶۳٫ انعام: ۷۵٫

۶۴٫ قمر: ۵٫

۶۵٫ بقره: ۱۲۴٫

۶۶٫ انعام: ۷۵٫

۶۷٫ المیزان، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷۲ – ۲۷۳، و ج‌ ۱۴، ص‌ ۳۰۴٫

۶۸٫ بقره: ۱۸۴٫

۶۹٫ رعد: ۳۶٫

۷۰٫ یوسف: ۴۰٫

۷۱٫ انعام: ۷۲٫

۷۲٫ المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۰۵٫

۷۳٫ شورا: ۵۲٫

۷۴٫ اصول‌ کافی، ج‌ ۱، کتاب‌ الحجه`، باب‌ الروح‌ التی‌ یسدّد اللّه‌ بها الائمه`(علیه‌السّلام) حدیث‌ ۱٫

۷۵٫ همان، ح‌ ۲٫

۷۶٫ فاطر: ۳۵٫

۷۷٫ ر.ک: المیزان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۵۸٫

۷۸٫ اصول‌ کافی، ج‌ ۱، کتاب‌ الحجه`.

۷۹٫ اصول‌ کافی، ج‌ ۱، کتاب‌ الحجه`، ص‌ ۱۵۰، باب‌ ان‌ الائمه`(ع) نوراللّه‌ عزّوجلّ.

۸۰٫ فاطر: ۳۵٫