فرزند دختر از منظر قرآن

۱۳۹۴-۱۲-۲۲

4698 بازدید

فرزند دختر یا پسر داشتن، در نظر مومنان به دین اسلام، با هم تفاوتی ندارد. هر دو نعمت و حسنه ای هستند که جانب خداوند متعال برای تداوم نسل بشر و تشکیل خانواده و عشق ورزی به پدر و مادر داده می شود. اما در نظر کوته فکران و نیز کفار و مشرکان پیش از اسلام، فرزند دختر مطلوب و قابل مقایسه با پسر نبوده و نیست. در این مقاله نویسنده کوشیده تا نگاهی اجمالی به جایگاه دختران و فرزند دختر در آیات قرآن کریم داشته باشد.

جایگاه دختر در تمدن امروزی

در بسیاری از جوامع بشری، دختر از جایگاه فروتر و پست تری برخوردار بوده و هست. در گذشته، زن و دختر، از جایگاه شایسته ای برخوردار نبوده و در تمدن کنونی نیز هر چند به ظاهر سخن از تساوی مرد و زن به دور از همه تفاوت های واقعی میان مرد و زن، بسیار شنیده می شود؛ ولی هنوز هم به شکل برده داری مدرن و جدید از زنان و دختران به اشکال مختلف بهره برداری می شود و زن و دختر جایگاه واقعی خود را نیافته اند.

هنوز نیز در بسیاری از کشورهای جهان، فرزند دختر به روش جدید زنده به گور می شود. در آمارهای منتشر شده درباره سقط جنین در چین آمده است که بیش از هفتاد درصد دختران پس از شناسایی، در زهدان مادر سقط می شوند.

در اروپای متمدن نیز دختران، مورد انواع سوء استفاده ها حتی از سوی بستگان بسیار نزدیک قرار می گیرند و از نظر جنسیتی، میان زن و مرد تفاوت می گذارند و در مشاغل کمتر به کار گرفته می شوند و از نظر عدم امنیت شغلی در مرتبه بسیار بالاتری از مردان قرار می گیرند.

احترام و ارزشگذاری به زن تنها برای سوء استفاده می باشد و در واقعیت زن و دختر از نظر جایگاه در مرتبه ای پست تر از انسان به معنای مرد و برتر از جانوران و حیوانات فرض می شوند.

نگاه قرآن به دختر

نگاه اسلام و قرآن به زن، به عنوان موجودی از نظر آفرینش و خلقت همسان از مرد می باشد و خداوند می فرماید: هو الذی خلق لکم من نفس واحده و جعل لکم منها ازواجا؛(نساء آیه۱)

هر چند که قرآن تفاوت هایی میان زن و مرد قایل است و از نظر جسمی، آنان را ناتوان و سست تر از مردان و در مجادله و گفتگوهای جدلی ضعیف تر از ایشان می شمارد. آنان را آفریده هایی می شمارد که در زیورآلات و زینت، رشد و پرورش می یابند و از احساسات و عواطف قوی تر از مردان برخوردارند.

همین عواطف قوی به گونه ای عمل می کند که گاه احکام عقلی را زیر پا می گذارند و این توهم پدید می آید که ایشان از نظر عنصر عقل، ناقص هستند؛ در حالی که قوت و قدرت عواطف و احساسات موجب می شود تا عقل، عقب نشینی کند و فرصت بیشتری به عواطف و احساسات بدهد.

این مسئله ای است که برای بقای نوع بشر بدان نیاز است؛ زیرا عواطف و احساسات قوی زن، موجب می شود که مسئولیت بار سنگین نه ماهه آبستنی را تحمل کند و پس از تولد، از فرزندش چون گرامی تر از مایه جانش محافظت و مراقبت کند.

از این رو دیده می شود که بسیاری از زنان حتی جان خویش را برای محافظت و مراقبت از فرزند می دهند که حکم عقل مقتضی آن است که چنین نکنند و جان خویش را به سلامت دارند نه آن که برای دیگری به خطر افکنند و یا حتی از دست بدهند.

این گونه است که چیرگی عواطف و احساسات در زن، به عنوان نقص عقل دانسته می شود که به معنا و مفهوم کنارگذاری عقل در هنگام قوت احساسات و عواطف است نه فقدان وجودی و یا نقص ذاتی آن در زن؛ زیرا که قرآن بیان می دارد که ماهیت زن آن است که برگرفته از همان نفس حضرت آدم (علیه السلام) می باشد.

بنابراین تفاوتی میان مرد و زن از این لحاظ نیست و همان گونه که از ویژگی های نفس برخوردار می باشد، زن نیز این گونه است با تفاوت های جزیی که موجب نمی شود تا حکم کلی میان زن و مرد متفاوت باشد؛ هر چند که در جزئیات، به دلایل پیش گفته، تفاوتی ها و اختلافاتی پدید می آید.

هر چند که دختر و زن، از یک جنس به شمار می آیند ولی تفاوت هایی است که بیان آن، می تواند در تبیین نگرش قرآن به دختر و جنس زن به طور کلی مفید باشد. دختر، همان فرزند مادینه انسان است که با نگاه به مسئله فرزندی، مورد تحقیق و پژوهش قرار می گیرد نه از جهت جنس آن.

احترام به فرزند دختر

در اسلام و قرآن، احترام به دختر به عنوان یک ویژگی انسانی مورد توجه و تاکید قرارگرفته است. احترام به دختر می بایست به گونه ای باشد که در عمل خود را نشان دهد. از این روست که در آموزه های قرآنی این احترام به شکل عملی نشان داده می شود و تنها در حرف و شعار بسنده نمی شود. احترام به شخص به معنای احترام به عقل و هوش اوست و این که از پیشنهادها و آرا و نظریات وی استفاده شود.

در داستانی که قرآن درباره دختران شعیب گزارش می کند، شیوه درست برخورد با دختران به روشنی تبیین می گردد و احترام واقعی و عملی نشان داده می شود. حضرت شعیب (علیه السلام) هنگامی که با پیشنهاد به کارگیری حضرت موسی (علیه السلام) به دلیل قدرت بدنی و امانت از سوی دختران رو به رو می شود، آن را می پذیرد و نشان می دهد که مشاوره با دختران و زنان هنگامی که با دلیل و برهان همراه باشد نه تنها نادرست نیست بلکه امری درست و راست می باشد.

دختران شعیب (علیه السلام) به جهت تیزهوشی دریافته بودند که حضرت موسی (علیه السلام) شخصی افزون بر قدرت و قوت بدنی که در مواجه با دیگر چوپانان و آب دهی به گوسفندان نشان داده بود، دارای رفتاری درست می باشد و فردی امین می باشد. آنان در یک گفتگوی کوتاه و برخوردی ساده دریافته بودند که حضرت موسی (علیه السلام) انسانی امین می باشد.(قصص آیات ۶۲تا ۹۲)

از دیگر مواردی که می توان به آن برای وجوب احترام به دختران تمسک کرد، آیاتی است که در بیان حقوق دختران وارد شده است. در این آیات بر لزوم حمایت از دختران یتیم و حقوق ایشان تاکید شده است (نساء آیه۷۲۱) و حتی در آیات ۸۵ و ۵۹ سوره نحل به دفاع از شخصیت و حقوق دختران پرداخته و به شدت کسانی که از شنیدن دختردار شدن خویش چهره کبود و دگرگون می سازند را سرزنش می کند که این چگونه رفتاری زشت و زننده ای است که در پیش می گیرند؟ دختران همانند پسران هستند و از نظر خداوند تفاوتی در میان ایشان نیست.

بنابراین نباید از شنیدن دخترداری رو سیاه کنند و خشمناک گردند و از مردم به جهت این خبر بگریزد و متواری شود و با خود اندیشد که آیا با خواری او را نگه دارد و یا زنده در گور و خاک کند؟ این چه حکم و اندیشه زشت و ناپسندی است؟

خداوند در آیات ۸ تا ۴۱ سوره تکویر رفتار زشت اعراب جاهلی را به نقد می کشد و از این که خود را صاحب جان دختران می شمارند و به خود حق می دهند که آنان را بکشند و زنده به گور کنند مورد سرزنش قرار می دهد و می پرسد که جان دختران و حق حیات دختران از آن خداست که ایشان را آفریده و جان داده است و کسی را نرسد که این حق را از ایشان سلب کند و جانشان را بگیرد. آن گاه می پرسد که این دختران را به چه گناهی می کشند؟

در حقیقت از نگاه قرآن فرزند دختر یا پسر داشتن و دختر بودن با پسر بودن یکی است و ویژگی دختری موجب نمی شود که مستحق مرگ شود. این در حالی است که اعراب برای همسر و فرزند دختر، حق حیاتی قایل نبوده اند و خداوند با چنین سرزنش و سخنان عتاب آمیز می کوشد تا جایگاه دختران را در نظام آفرینش تثبیت کند و زمینه های احترام و بزرگداشت دختران را فراهم آورد.

اهمیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دختر

در اندیشه و بینش قرآنی، دختران آن چنان از جایگاه و مقام والایی برخوردار می باشند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مهمترین مسایل اجتماعی و سیاسی آنان را وارد می سازد و در مسئله مباهله، دختر خویش را به همراه می برد. این در زمانی است که اعراب، دختران را زنده به گور می کردند و از شنیدن دخترف ننگ و عار را در خانه تجسم می کردند.

پیامبر با همراه بردن دختر خویش، نشان داد که فرزند دختر و به طور کلی دختران در پیشگاه خداوند، از چنان مقام و منزلتی برخوردارند که با دختران می توان به مباهله رفت و به نام ایشان از خداوند خواست تا دشمنان را نیست و نابود کنند. این رفتار بیانگر چند مطلب است:

نخست این که مقام فرزند دختر در نظر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، همانند مقام پسران است.

دوم این که در مسائل مهم و اساسی، می توان از مشارکت فرزند دختر بهره برد هر چند که این امور اساسی و مهم، در مسایل سیاسی و اجتماعی باشد.

سوم آن که فرزند دختر و به طور کلی دختران در پیشگاه خداوند، از مقام و منزلتی برخوردارند که می توان به آن قسم یاد کرد و در اموری چون مباهله، از این مقام و منزلت بهره برد. چنان که شخص برای شفاعت می کوشد تا شخصی را که دارای وجه وجیهی است با خود همراه ببرد. دختران در نزد خداوند، از چنین مقامی برخوردارند.

چهارم آن که فرزند دختر می توانند به همراه والدین و بزرگتر خویش، در مسایل اجتماعی و سیاسی مشارکت فعال داشته باشند.(آل عمران آیه۱۶)

از دیگر دلایلی که بر مقام و منزلت دختران در پیشگاه خداوند اشاره دارد می توان به آیه ۱۶ سوره آل عمران و آیات ۴۸ و ۵۸ سوره انعام توجه داد که در آن خداوند بر عدم تفاوت فرزند دختر و پسر در انتساب به عنوان حکمی از احکام اسلام اشاره می کند. در این آیات به روشنی اشاره می شود که فرزند پسری و دختری بی هیچ تفاوتی می توانند به پدربزرگ منتسب شود.

از این روست که فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) نیز پسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خوانده می شوند و از آنان به پسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یاد می شود. از امام موسی کاظم (علیه السلام) در ذیل آیه ۱۶ سوره آل عمران نقل شده است که فرمود: تاویل ابنائنا در آیه، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) می باشد.(نور الثقلین ج۱ ص ۸۴۳)

در آیه ۴۸ و ۵۸ سوره انعام نیز خداوند حضرت عیسی (علیه السلام) را فرزند حضرت مریم (سلام الله علیها) را از فرزندان حضرت ابراهیم (علیه السلام) می شمارد که خود بیانگر آن است که در اندیشه و بینش قرآنی هیچ تفاوتی میان فرزند دختر و پسر نیست. این در حالی است که در جاهلیت تنها فرزندان پسری را از نوادگان و فرزندان خویش بر می شمردند و فرزندان دختری خویش را فرزندان دیگران و پدران دیگر می شمردند.

خداوند در آیه ۹۴ و ۹۵ سوره شوری فرزند دختر دادن به افراد را نشانه ای از علم و قدرت خویش بر می شمارد که بیانگر نوعی احترام و ارزشگذاری به دختر نیز می توان برشمرد. به هر حال دختردار شدن متکی بر مشیت الهی است و این خداوند است که به هر کس بخواهد فرزند دختر و یا پسر می دهد.

خداوند در آیات ۵۳ و ۶۳ سوره آل عمران، آن چنان برای دختر ارزش و اهمیت قایل می شود که خود، در نامگذاری وی دخالت می کند و نامش را مریم می گذارد. این در حالی است که همسر عمران، از این که صاحب فرزند دختر شده و نمی تواند در خدمت خانه خدا باشد، اندوهگین بود.

خداوند نه تنها این مساله را حل می کند بلکه وی را برای خدمت کاری خانه می پذیرد تا نشان دهد که تفاوتی میان زن و مرد و فرزند دختر و پسر برای بندگی نیست هر چند که به علل شرایط جسمی، دختران و زنان از برخی از اعمال معاف شده اند. با این همه اجازه می دهد که دختر عمران، این مسئولیت را بپذیرد.

در تحلیل قرآنی، فرزند دختر، هدیه خداوند به انسان هاست و انسان ها می بایست از این نعمت خداوند و رحمت وی خشنود شوند. در این بینش، هیچ تفاوتی میان فرزند دختر و پسر از این جهت نیست و هم دختر و هم پسر، به عنوان هدیه الهی به بشر مورد تاکید قرار می گیرد و خداوند در قرآن از آنان به هبه یاد می کند.(شوری آیه ۹۴)

ویژگی های دختران

دختران در تبیین و تحلیل آموزه های قرآنی، موجوداتی هستند که به طور ذاتی دارای حیا و عفت هستند و از این روست که حیا و عفت در ایشان، به عنوان یک ارزش اهمیت می یابد؛ زیرا بیانگر حفظ طبیعت و سلامت روح و روان ایشان است و کسانی که بی عفتی و بی حیایی را در پیش می گیرند در حقیقت گرفتارشده و از فطرت سالم و طبیعت خدادادی خویش دور شده اند.(قصص آیه ۵۲)

دشمنان دین و بشریت می کوشند تا برای افزایش فساد و تباهی در زمین، دختران را از فطرت سالم خویش دور سازند و به بی حیایی بکشانند. از این روست که فرعون که شخصی فاسد و مستکبر بوده و خداوند وی را متهم به فساد در زمین می کند، در این اندیشه باطل، دختران بنی اسرائیل را زنده می داشت و آنان را به بی حیایی سوق می داد (بقره آیه ۹۴ و اعراف آیه ۷۲۱ و ۱۴۱ و قصص آیه ۴ و غافر آیه ۵۲)

قرآن کار بیرونی زنان و دختران را نادرست بر نمی شمارد ولی شرط حیا و عفت را همواره مورد تاکید قرار می دهد. به این معنا که اگر دختری برای کار در بیرون می رود می بایست حیا و عفت را رعایت کند.

البته کار کردن می تواند مقطعی باشد و یا دایمی. یعنی می تواند به شکل اشتغال نیز باشد چنان که دختران شعیب به شغل چوپانی و گله داری و آب دهی به گوسفندان مشغول بودند. اما در همان زمان اشتغال به گونه ای رفتار می کردند که از اختلاط با مردان دور باشند.

در حقیقت شرط اشتغال دختران و زنان برای تامین زندگی این است که با مردان اختلاط نداشته باشند هر چند که در محیطی آزاد و عمومی باشد.

از این رو سخن از دور بودن ایشان از مردان به میان می آید. بنابراین اختلاط با مردان در مجامع عمومی و یا خلوت کردن با ایشان در مجامع خصوصی جواز مشروعیت کار و اشتغال را بر می دارد و جایز نیست که دختران و زنان در این دو حالت به کاری اشتغال داشته باشند.(قصص آیه ۳۲)

از دیگر شروط اشتغال و کارکردن دختران حیا و آزرم داشتن و گفتگو با مردان است. به این معنا که اگر نیازی به گفتگو با مردان نامحرم پیش آمد می بایست دختران با رعایت حیا در رفتار و گفتار و حرکات از هر گونه گمان و ظن سوئی جلوگیری کنند.(قصص آیه ۵۲)

ویژگی دیگر دختران آن است که نیازمند کسی هستند که ایشان را ولایت و سرپرستی کند. از این روست که پدر و پدربزرگ پدری بر دختر در امر ازدواج نخست وی ولایت دارد.(بقره آیه ۷۳۲ و قصص آیه ۷۲) همان گونه که مادر نیز در برخی از امور خاص بر دختران ولایت دارد که در آیه ۵۳ سوره آل عمران به مساله ولایت همسر عمران بر دخترخویش برای خدمت برای خانه خدا اشاره شده است.

البته به نظر می رسد که این ولایت کامل مادر بر دختر نیازمند اذن پدر و ولی می باشد. اما در برخی از موارد ولایت داشته و این ولایت قابل اثبات است.

از دیگر مسایلی که درباره دختران مطرح است، حجاب ایشان است. از این رو در آیه ۹۵ سوره احزاب بر لزوم رعایت حجاب و پوشش دختران برای مصون ماندن از هر گونه آزار و اذیت و تعرضی اشاره شده است؛ زیرا کسانی که حجاب را مراعات نمی کنند، از سوی مردان شناخته و ویژگی های ظاهری آنان دانسته و مورد طمع قرار می گیرند و این گونه است که از سوی مردان، آزار و اذیت می بینند.

برای رهایی از شناخته شدن و دوری از اذیت و آزار لازم است تا دختران نیز مانند زنان، حجاب و پوشش را به گونه ای مراعات کنند که ویژگی های آنان دانسته و شناخته نشود.

آیات قرآنی با بیان این مطالب و ناگفته های دیگر، می کوشد تا جایگاه حقیقی زن و دختر را معرفی کند و آنان را به مقام و منزلتی برساند که لایق و شایسته آن هستند.

این نگرش و بینش، بر خلاف نگرش و بینشی است که برخی از جوامع آن را ترویج می کنند. در نگرش برخی از جوامع، ارزش زن و دختر در جلوه های ظاهری است تا برای بهره کشی جنسی از آنان استفاده شود.

در کتب جامعه شناسی اقتصاد به این مساله اشاره شده است که علت خروج زنان از خانه و اشتغال در بیرون، نیاز کارخانه های ماشینی پس از عصر صنعت بوده است که کارگران مرد، هم گران و هم کم بودند و نیازهای کارخانه های ماشینی را برآورده نمی ساخت.

از این رو، کار در بیرون از خانه، تبلیغ شد و در حال حاضر نیز برای بهره کشی ها دیگر، روی این مساله تبلیغ می شود. زنان و دختران، از جهاتی کم توقع و پرکار هستند و انتظارات کارفرمایان را برآورده می سازند و حقوق کم و دستمزدهای کم را می پذیرند.

بنابراین سخن گفتن از حقوق برابر و عدم تبعیض در برخی از جوامع، تنها برای ایجاد بستر و زمینه هایی است که بتوانند به گونه ای بهتر و آسانتر به بهره کشی از دختران و زنان بپردازند. این در حالی است که زن و دختر در اسلام از مقام واقعی برخوردار می باشد و هر گونه بهره کشی و استثمار از آنان نهی شده است.

منبع: پایگاه آفتاب؛ نویسنده: بشرى بهشتى (با تغییراتی در متن)