ملاّ مهرعلى (فدوى) خویى (متوفاى ۱۲۶۲ هـ . ق) از شعرا و فضلاى نیمه اول سده سیزدهم هجرى است.
وى در زمانه محمّد شاه قاجار مى زیسته و طبق نوشته میرزا حسن زُنوزى بحرالعلوم، مردى بود عالم، عارف، جامع، حکیم، کثیرالکنایه، سریع القلم و در اکثر علوم متداول زمان خبیر و آگاه بوده است۱.
ملاّ مهرعلى به سه زبان عربى و ترکى و فارسى آثار سنجیده اى دارد و در شعر (فدوى) تخلص مى کرده،ولى اغلب با فقر دست و پنجه نرم مى کرده است۲.
ملامهرعلى شهرت خود را مدیون این قصیده غرّاى عربى است که در مدیحت حضرت امیر(علیه السلام) سروده و هستند کسانى که نمى دانند این چکامه رسا از کیست؟۳
ها علىٌّ بشرٌ کیفَ بَشَر *** رَبُّه فیه تَجَلّى وَ ظَهر
طبق نگاشته مؤلف ریحانه الادب، وى سرانجام در آستانه ۸۰ سالگى و به سال ۱۲۶۲ هـ . ق بدرود حیات گفته است۴.
در نعت نبوى(صلى الله علیه وآله)
لا، استعاره اى۵ ز جلال محمّدست *** الاّ، کنایه اى ز جمال محمّد ست
این عین و شین و قاف که عشق ست نام آن *** محصول میم و حاصل دال محمّدست
از عقل و روح و لوح و قلم، مدّعا۶ى دوست *** تحریر فضل و شرح کمال محمّدست
عمرى که اوست باعث ایجاد ماه و سال *** ایام عمر شصت و سه سال محمّدست
اندر مقطَّعات سُوَر گر معطّلى *** تفسیر آن: محمّد و آل محمّدست
نزد مفسّرى که بود ز اهل ذوق و حال *** قرآن همه، حکایت حال محمّدست
تارى که طور داشت، شعاع رخ علىّست *** آبى که خضر خورد، زلال محمّدست
تسبیح سنگ ریزه و معراج شقّ ماه *** از صد، یکى ز سِحر حلال محمّدست
از بهر واجب آن که مُحال ست مثل او *** خواهى اگر مثال، مثال محمّدست
گر نغمه اى به گوش خدا آشناستى *** آوازه اذان بِلال محمّدست
خوانم چگونه طوطى باغ فصاحتش؟ *** طوطى کجا به حُسن مقال محمّدست؟
حسنى که داشت یوسف مصرى، نمونه اى *** از حسن بى حدِ خط و خال محمّدست
بوى عبیر و نکهَت مشک و شمیم گل *** از اعتدال و خُلق و خصال محمّدست
رفتار آهو و روش کبکِ خوشْ خرام *** پامال قدِّ تازهْ نهال محمّدست
هر کس مراد او ز خدا جنّت ست و حور *** الاّ مراد من، که وصال محمّدست
مستىّ من خمار ندارد، که سُکْر۷ من *** ز آب حیات غَنْج و دلن۸ محمّدست
آسایشى مرا (فدوى) نیست در جهان *** ور هست منحصر به خیال محمّدست۹
* * *
پی نوشت ها:
۱ ـ در محفل روحانیان، محمدعلى مجاهدى (پروانه)، قم، انتشارات هجرت، چاپ اول، ۱۳۷۲، ص ۲۶۶٫
۲ ـ همان.
۳ ـ همان.
۴ ـ همان.
۵ ـ استعاره: کنایه.
۶ ـ مُدَّعا: خواسته.
۷ ـ سُکْر: مستى.
۸ ـ غَنج و دل: کرشمه و دلبرى.
۹ ـ در محفل روحانیان، ص ۴۷ ـ ۴۸٫