از دیدگاه مسیحیان حضرت مسیح(ع) به عنوان پسر خدا قربانی شد تا گناهان ذاتی بشر آمرزیده شود. فداء در فرهنگ کتاب مقدس به معنای خلاصی از جسد است و در عهد جدید اشاره به خلاصی از خطا و گناه و نتایج آن است و نیز اشاره به خلاصی از بندگی شریعت و کوشش در استعمال وقت و مساعی خود در خدمت خدای تعالی میباشد. در ناموس و شرایع قدیم، بنده یا اسیری که می بایست نفس خود را فدیه دهد آن مقدار از مالی که به ارباب خود از برای آزادی می پرداخت، آن را فدیه یا فدا می گفتند و نیز متداول بود که اول زادگان انسان و حیوان ناپاک را فدیه میدادند. لکن قاتل امکان نداشت نفس خود را فدیه دهد بلکه باید کشته شود و نیز کسانی که برای خداوند وقف میگردیدند، فدیه داده نمیشدند. این مطالبی که در شرایع یهود در باره مبداء و منبع فدائی وجود داشت مسیح آن را به عمل آورد و تکمیل نمود یعنی در در وقتی که خود را برای رفع هر قید و هر مسئولیتی فدیه نمود تا هر کس را که تحت غلامی و بندگی گناه است آزاد سازد و شرایط این آزادی این بود که شخص گناهکار فادی خود را با تمام دل قبول کند و قلبا به وی ایمان آورد.[۱]
بی تردید این فرهنگ یهودی به وسیله پولس یهودی الاصل از مبانی دین مسیحیت قرار داده شده و آن را برای توجیه نفی شریعت و برپایی عدم مسئولیت در برابر وظایف شرعی بهانه قرار داده و معتقد گشته اند که حضرت مسیح(ع) برای برداشتن گناه اصلی و ذاتی که توسط حضرت آدم وارد جامعه بشری گردید، خود را فدا کرد؛ تا بندگان خدا از هرگونه گناه و جرم معصوم و پاک شوند و در آزادی کامل به سر برند.
از این روی مسیحیان معتقدند که به خاطر گناه آدم معصومیت از بین رفت و صورت خدا که در انسان بود بدشکل و ضعیف شد و انسان برده گناه گشت و بی نظمی و مرگ وارد جهان شد؛ تا اینکه خداوند به برکت مسیح این گناه را از دامن بشریت پاک کرد بدین نحو که مسیح فرزند خدا و خود خدا بود، در رحم یکی از ذریه های آدم یعنی مریم بتول حلول کرد و از او متولد شد و سپس زجر و اذیتی را بر روی دار تحمل کرد و خود را فدا ساخت تا بندگانش از عقاب آخرت نجات یابند و دچار هلاکت سرمدی نگردند.[۲]
این مطالب در عهد جدید به ویژه در بیشتر نامههای پولس منعکس شده است. مثلا او میگوید:
همچنان که به یک خطا حکم شد بر جمیع مردمان برای قصاص، همچنین به یک عمل صالح بخشش شد بر جمیع مردمان برای عدالت حیات زیرا به همین قسمی که از نافرمانی یک شخص بسیاری گناهکار شدند همچنین نیز به اطاعت یک شخص بسیاری عادل خواهند گردید.[۳] خدا محبت خود را در ما ثابت می کند ازین که هنگامی که ما هنوز گناهکار بودیم مسیح در راه ما مرد پس … الان که به خون او عادل شمرده شدیم به وسیله او از غضب نجات خواهیم یافت … و به وساطت مرگ پسرش با خدا صلح داده شدیم.[۴] پس دیگر برای کسانی که در اتحاد با مسیح بسر میبرند هیچ محکومیتی وجود ندارد زیرا که شریعت روح حیات در مسیح عیسی مارا از شریعت گناه و موت آزاد گردانید.[۵]
در نتیجه عیسی کفاره خطاهای مؤمنین و گروندگان به خودش شد نه تنها گروندگان به خودش بلکه کفاره گناهان همه عالم شد.[۶]
نقد
این ین مطلب که حضرت مسیح(ع) به خاطر گناهان بشر و برداشتن گناه اصیل به عنوان پسر خدا کشته شده از جهات متعددی قابل خدشه می باشد:
۱. با فرض پذیرش اینکه گناه آدم وارد جهان شده و عصمت را از بین برده است، در اناجیل و یا حتی در نامههای رسولان از زبان حضرت مسیح(ع) نقل نشده است که او برای از بین بردن این گناه اصیل آمده و کشته میشود بلکه فقط پیشگوییهایی در رابطه با کشته شدنش در اناجیل به او نسبت داده شده است[۷] و تمام اناجیل چهار گانه هم بعد از تثبیت عقاید پولس در میان مسیحیان غیریهودی که اکثریت مسیحیان را تشکیل میدادند تدوین شده اند و این پیشگویی هم مبتنی بر عقاید شخصی پولس می باشد و ربطی به حضرت مسیح ندارد.
۲. این عقیده با آموزه های دیگر عهد جدید منافات دارد زیرا در اناجیل و قسمتهای دیگر عهد جدید وجود گناه حتی در میان پیروان مسیح مسلم گرفته شده و مسیحیان برای بخشش گناهان در آینده و حال روش دعا کردن را می آموخته و زمانی که یکی از شاگردان به وی گفت: خداوندا دعا کردن را به ما تعلیم نما … بدیشان گفت هرگاه دعا کنید گویید: … نان کفاف ما را به روز به ما بده وگناهان ما را ببخش زیرا ما نیز هر قرضدار خود را میبخشیم و ما را در آزمایش میاور بلکه ما را از شریر رهایی ده.[۸]
۳. هیچ رابطه منطقی، علمی وشرعی بین قربانی شدن حضرت مسیح (ع) وبخشیده شدن گناهان بشر وجود ندارد و لذا با هیچ معیاری قابل پذیرش نیست.
۴. به فرض اینکه حضرت مسیح برای نجات بشر از گناه خلق شده و یا خداوند پسرش را به شکل انسان در آورده، چرا این کار را بعد از تحقق گنا توسط آدم(ع) انجام نداد تا نوع بشر از همان ابتداء از گناه پاک می شدند و دنیا به گناه اصیل آلوده نمی گردید. آیا با توجه به این که این کار برای خدا ممکن بوده، تاخیر در این امر در برابر انسانهایی که قبل از کشته شدن مسیح(ع) تا زمان آدم(ع) میزیسته اند، ظلم صریح به حساب نمیآید؟! قطعا خداوند حکیم و دانا مبرای ازین بازیهای ظالمانه می باشد.
۵. مسئله فدا شدن حضرت مسیح(ع)برای بخشیده شدن گناهان بشر مبتلا به یک تناقض وپارادوکس آشکار میباشد؛ زیرا لااقل در مورد قاتلان حضرت مسیح این قاعده صدق نمی کند زیرا آنان مرتکب قتل شده و در اناجیل از زبان خود حضرت مسیح قاتلین او به ویژه یهودای اسخریوطی که یک از حواریون مسیح بود، مورد لعن و نفرین قرار گرفته است. حضرت مسیح بنا بر نقل انجیل در مراسم شام آخر گفته است که: وای به آن کسی که پسر انسان بدست او تسلیم کرده شود و آن شخص را بهتر بودی که تولد نیافتی.[۹]
۶. اصلا مسیحیان نمی توانند ثابت کنند که حضرت مسیح کشته شده است بلکه یهودیان ادعا کردند که مسیح را کشتند و سپس مسیحیان هم گمان کردند که یهودیان حضرت مسیح عیسی بن مریم را کشته اند و باز[چون اورا زنده دیده اند] گمان کرده ند که خداوند او را دوباره زنده کرده و از قبرش بیرون آوره است. بنا براین مسیحیان دلیل قابل پذیرش تاریخی بر قتل حضرت مسیح ندارند.
در نتیجه میتوان گفت که پولس وپیروان او این داستان را برای باز کردن در به سوی ارتکاب گناه ومعصیت ساخته و پرداخته اند. دلیل بر این مدعا مطالب موجود در نامههای پولس است که بر شریعت را از دین مسیحت نفی کرده است. مثلا او میگوید: ما نسبت به شریعت که موجب بردگی مابود مرده ایم، ازین پس باید خدا را به وسیله روحالقدس خدمت کرد نه مانند گذشته که از قوانین نوشته شده اطاعت می کردیم.[۱۰]
با مطالبی که بیان شد اولا قربانی شدن حضرت مسیح برای بخشیده شدن گناهان بشر ادعای محض پولس است و حضرت مسیح(ع) پیامبر اولوالعزم خداوند منزه است از اینکه این گونه سخنان باطل را به زبان بیاورد. ثانیا قرآن کریم کتاب آسمانی مسلمانان که معجزه بودن آن برای همگان ثابت است، ادعای به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح را بی پایه دانسته و ما ملتزم به پذیرش کلام خدا هستیم نه ملتزم به عهد جدید مسیحیان که به گفته خود مسیحیان کتاب خدا نیست بلکه توسط برخی از رسولان نوشته شده است.
قرآن کریم رسالت حضرت مسیح(ع) را مورد تاکید قرار داده است اما به صلیب کشیده شدن و قربانی شدنآن حضرت امر باطل می داند.
بنا به دستور قرآن کریم مسلمانان از نظر اعتقادی مکلفاند که به تمام انبیاء الهی اعتقاد داشته باشند و نسبت به هیچکدام از آنان حق جسارت و کوتاهی ندارند و انکار هر یک از آنها باعث کفر و خروج از دین مبین اسلام میشود. قرآن کریم حقیقت ایمان به همه انبیاء الهی را اینگونه بیان میفرماید: «پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده و همه مؤمنان [نیز] به خدا و فرشتگان او کتابها و فرستادگانش ایمان آورده و [میگویند] ما در میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمیگذاریم [و به همه ایمان داریم]».[۱۱]
در اینکه خداوندمتعال دو کتاب آسمانی تورات و انجیل را بر حضرت موسی و عیسی – علیهماالسلام- نازل کرده است، تردیدی وجود ندارد. آیاتی متعددی در قرآن کریم بر این مطلب دلالت صریح دارد. مثلا در آغاز سوره آل عمران می فرماید: «نَزَّلَ عَلَیکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَینَْ یدَیهِ وَ أَنزَلَ التَّوْرَئهَ وَ الْانجِیلَ* مِن قَبْلُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَ أَنزَلَ الْفُرْقَانَ» [۱۲]؛ «این کتاب را که تصدیقکننده کتابهاى پیش از آن است به حق بر تو نازل کرد، و قبل از آن تورات را و انجیل را براى هدایت مردم فرستاد و فرقان را نازل کرد».
بنابراین تورات و انجیل مانند قرآن کریم از طرف خداوند نازل شده است. و ایمان به نبوت این دو پیامبر و کتابهای آسمانی آنان و ایمان به تمام پیامبران پیشین از شرایط ایمان در دین مبین اسلام است و معنای آن این نیست که ما می توانیم به جای اسلام و نبوت پیامبر آخر الزمان به دین و کتاب آنان ایمان بیاوریم بلکه معنای آن این است که در ضمن پذیرش و ایمان به دین اسلام، باید ایمان داشته باشیم که آنان پیامبران خدا بوده اند وکتابهای آسمانی انجیل و تورات داشته اند و این انکار این مطلب منجر به کفر است و مساوی با انکار اسلام است. خداوند در قرلآن کریم می فرماید:«قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَینا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِی مُوسى وَ عیسى وَ ما أُوتِی النَّبِیونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» [۱۳]؛ «بگویید: ما به خدا و آیاتى که بر ما نازل شده و نیز آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و سبطها نازل آمده و نیز آنچه به موسى و عیسى فرستاده شده و آنچه بر پیامبران دیگر از جانب پروردگارشان آمده است، ایمان آوردهایم. میان هیچ یک از پیامبران فرقى نمىنهیم و همه در برابر خدا تسلیم هستیم».
الوهیت و تثلیث فرزند بودن او برای خداوند همگی با دلایل عقلی محکوک به بطلان است از این رو این آموزه های مسیحیت که هیچ ربطی به مسیح(ع) ندارد، باطل شمرده شده و مورد قبول نیست. در صورت عدم قناعت سوالات جدید تان را برای ما ارسال کنید تا پاسخ آنها برای شما ارسال گردد.
پی نوشت:
[۱] . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص۶۴۵-۶۴۶، تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۷۷ش.و رک: سفر تثنیه، ۸: ۷ و ۵: ۱۳ ؛ رساله پولس به تیطس، ۱۴: ۲و عبرانیان، ۱۵: ۹؛ انجیل متی، ۲۸: ۲۰؛ مرقس، ۴۵: ۱۰؛ غلاطیان، ۵: ۴؛ افسسیان، ۵: ۱۶؛ سفر خروج، ۱۳: ۱۳-۲۰؛ سفر اعداد۳۰: ۳۱-۳۵.
[۲] . ترجمه تفسیر المیزان، ص۴۵۹-۴۶۰.
[۳] . نامه پولس به رومیان۵: ۱۸- ۱۹.
[۴] . رومیان ۵: ۸-۱۰.
[۵] . رومیان ۸: ۱-۲ .
[۶] . رساله اول یوحنا، ۲: ۱-۳.
[۷] . رک: متی، ۱۶: ۲۱ و ۲۰: ۱۷-۱۹؛ مرقس، ۱۸: ۳۱ به بعد
[۸] . لوقا ۱۱: ۱-۲
[۹] . متی، ۲۶: ۲۰-۲۵.
[۱۰] . نامه پولس به رومیان، ۷: ۵-۶ و ۴: ۱۲.
[۱۱] . بقره / ۲۸۵.
[۱۲] . آل عمران، ۳و۴.
[۱۳] . بقره، ۱۳۶.