فخرالدین عراقى همدانى

۱۴۰۱-۰۱-۰۱

151 بازدید

شیخ فخرالدین عراقى همدانى (متوفاى ۶۸۸ هـ  . ق) به سال ۶۱۰ هـ  . ق در روستاى کمجان از توابع همدان در خانواده اى با فرهنگ و دانش به دنیا آمد.

وى از کودکى به مکتب رفت و به فراگیرى علوم دینى و سایر دانش هاى رایج در روزگار خود پرداخت و به خاطر استعداد شگرفى که داشت، در هفده سالگى در زمره عالمان بنام زمانه خود درآمد.

او مدتى از عمر خود را به تدریس در مدرسه اى معروف به شهرستان سپرى کرد سپس براى کسب کمال و تحصیل معارف معنوى پاى در سفر نهاد.

عراقى در ملتان از شهرهاى هندوستان به محضر عارف پرآوازه آن سامان شیخ بهاءالدین زکریاى ملتانى عراقى نایل آمد و به دامادى وى مفتخر و حدود ۲۵ سال از خدمت آن عارف بزرگوار بهره مند شد.

عراقى از هند به قونیه رفت و با شیخ صدرالدین قونوى آشنا و بعد به سفر خود ادامه داد و در کشورهاى اسلامى محضر بسیارى از بزرگان را درک کرد و حاصل پنجاه سال سیر و سفر آفاقى او، تجربه هاى معنوى و ره آوردهاى پر ارزش روحانى بودکه در سیر انفسى از آنها استفاده کرد.

عراقى با بسیارى از شاعران فارسى زبان معاصر و معاشر بوده که شیخ اجل سعدى شیرازى یکى از آنهاست و هر دو دست ارادت به شیخ شهاب الدین داده بودند.

عراقى از بزرگان عرفا و سخنوران ایرانى است و به جز دیوان اشعار، اثر معروفى دارد به نام: لُمَعات که با نثرى متین و پخته نگاشته شده و به لحاظ محتوایى از منابع مهم عرفانى و سیر و سلوک اسلامى است و عبدالرحمن جامى آن را شرح کرده و آن را اشعّه اللُّمعات نامیده است. وى هم چنین مثنوى کوتاهى دارد به نام عشّاق نامه که سرشار از شور است.

وى سرانجام به سال ۶۸۸ هـ  . ق در سن ۷۸ سالگى در روستاى صالحیه از توابع دمشق جان سپرد و جنازه او در همان جا به خاک سپرده شد، و مزار او از دیرباز زیارت گاه اهل عرفان و صاحبدلان است۱.

غزلیات عراقى در عین سادگى از شور و حال خاصى برخوردارند و نمایانگر حالات بیدلانه او در مسیر سیر و سلوک الى الله است.

از قصیده نبوى(صلى الله علیه وآله) او ابیاتى را به عنوان تیمُّن و تبرّک برگزیده ایم:

عاشقان چون بر درِ دل حلقه سودا زنند *** آتش سوداى جانان در دل شیدا زنند …

بگذرند از تیرگى، در چشمه حیوان رسند *** دم به دم بر جان و دل آن جام جان افزا زنند

چون به آب زندگى لب را بشویند خضر وار *** بوسه بر خاک سراى خواجه بطحا زنند

رحمت عالم، رسول اللّه، آن کاو قدسیان *** بر درش، لبّیکِ «اَوْحَى اللّه ما اَوحى۲» زنند

آن شهنشاهى که بهر اعتصام انبیا *** عقده فتراک او از «عُروَهُ الْوُثْقى۳» زنند

در ازل چون خطبه او «والضُّحى۴» املا کنند *** نوبتش زیبد که «سُبحانَ الَّذى اَسْرى۵» زنند

چون بساط قرب او از «قاب قوسَین۶» افکنند *** رایت اقبال او بر اوج «اَوْ اَدْنى۷» زنند …

شمّه اى از طیب خُلقش، در دم عیسى نهند *** وز فروغ شمع رویش، آتش موسى زنند …

برتر از کون و مکان، کعبه ست یعنى درگهش *** هست قصر کاینات از خاک او ملجا زنند …

از براى آستان قدر او، در هر نفس *** صد هزاران خشت جان بر قالب تنها زنند

خیمه اطلس براى دودْگیرِ مطبخش *** بر سراین هفت طاقِ آینه سیما زنند

مَرکب او، شیهه بر میدان علّیین کشد *** موکب او، خیمه برنُه طارم خضرا زنند …

گرچه نگرفت از جهانْ زر، خاک بیزان درش *** توده زر در ره خورشیدِ زرْ پالا زنند

چاکران او، بدون حق فرو نارند سر *** بندگان او قدم بر اوِلى و اُخْرى زنند

خاصِگان او، ندیم مجلس خاص قِدَم *** با چنین نسبت کجا دم ز آدم و حوّا زنند؟

دوستىِّ حق نیابى در دلى بى دوستیش *** مُهر مِهر اوى و مهر حق همه یک جا زنند

هر که او را دوست تر از خود ندارد، رانده اى ست *** ور چه دارد یک جهان طاعت، به رویش وا زنند

ور همهْ عالم گنه دارد، چو او را دوست داشت *** خیمه جاهش درونِ «جَنَّهُ الْمَأوى» زنند

هر که او دعوىّ بینایى کند بى پیرویْش *** رهروانش خاک در چشم جهان پیما زنند

چون (عراقى) پیروِ او شد، سزد گر روز حشر *** خیمه قدرش وَراى ذروه اعلى زنند۸

این ابیات را نیز از مثنوى عشّاق نامه او برگزیده ایم:

نقل کن از وبال کفر به دین *** مصطفى را دلیل مطلق بین

خاتم انبیا، رسول هُدى *** صاحب جبرئیل، امین خدا

قصد و مقصود و آخر و اول *** اولین خلق و آخرین مُرسَل۹

پادشاه دیار جود و وجود *** مقصد علم و، عالم مقصود

حافظ صفحه معانى دل *** چشمه آب زندگانى دل

صوفى خانقاه «الرّحمن۱۰» *** عالِم علم «عَلَّمَ القرآن۱۱»

آن که پوشیده خلعت «لولاک» *** وز بلندیْش، پست شد افلاک

خواجه بارگاه کونین، اوست *** سالک راه «قاب قوسَیْن» اوست …

چاکرش: آفتاب و، بنده سهیل *** روى او: «والضُّحى» و مو: «وَالّلیل۱۲»

ملاّ عبدالنبى فخر الزمانى قزوینى در تذکره میخانه مى نگارد:

هنگامى که عراقى از مکه، روى به مدینه نهاد و به سعادت زیارت تربت مصطفوى نایل آمد، به مدت سه شب در آنجا اقامت کرد و پنج قصیده در منقبت حضرت ختمى مرتبت(صلى الله علیه وآله)سرود به مطلع:

عاشقان چون بر در دل حلقه سودا زنند *** آتش سوداى جانان در دل شیدا زنند

که ما ابیاتى از آن را پیش از این نقل کردیم.

شهبازم و، چو صید جهان نیست در خودم *** ناگه بود که از کف ایّام برپرم

از رُخَت مجمع جمال شده *** مطلع نور ذوالجلال شده

*    *    *

راه باریک ست و شبْ تاریک و مَرکبْ لنگ و پیر *** اى سعادت! رخ نماى و، اى عنایت! دست گیر

دل، تو را دوست تر زجان دارد *** جان ز بهر تو در میان دارد۱۳

این پنج قصیده به ترتیب در صفحات ۷۴، ۸۶، ۹۰، ۸۱ و ۷۱ دیوان عراقى آمده است.

براى آگاهى بیشتر از شرح احوال و آثار او مى توانید به این منابع مراجعه کنید:

مقدمه دیوان عراقى به قلم سعید نفیسى; از سعدى تا جامى، ص ۱۷۰; آثار عجم، ص ۷۱; قاموس الاعلام، ج ۴، ص ۳۱۳۷; نفحات الانس، ص ۶۰۱; ریحانه الادب، ج ۳، ص ۷۳; طرایق الحقایق، ج ۲، ص ۲۵۸; تاریخ گزیده، ص ۸۲۲; تاریخ ادبیات هرمان اته، ص ۱۷۷; هفت اقلیم، ج ۲، ص ۵۳۴; مجمع الفصحا، ج ۲، ص ۸۶۸; آتشکده آذر، ص ۲۶۳; ریاض العارفین، ص ۱۶۳; تذکره دولتشاه سمرقندى، ص ۲۳۸; دویست سخنور، نظمى تبریزى، ص ۲۳۹ تا ۲۴۱; نعت حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) در شعر فارسى، ص ۵۲۲ تا ۵۵۶; و تذکره میخانه، ص ۲۷ تا ۵۶;

*     *     *

پی نوشت ها:

۱ ـ مقدمه دیوان عراقى، به قلم سعید نفیسى.

۲ ـ اشاره دارد به آیه ۱۰ از سوره مبارکه «النَّجم».

۳ ـ عُروَهُ الْوُثقى: به معناى ریسمان محکم الهى، اشاره دارد به آیه ۲۵۶ از سوره مبارکه «بقره».

۴ ـ اشاره دارد به آیه اول از سوره مبارکه «وَالضُّحى».

۵ ـ اشاره است به اولین آیه از سوره «إسراء» که مربوط به شب معراج است.

۶ ـ اشاره دارد به آیه ۹ از سوره شریفه «النّجم» درباره شب معراج.

۷ ـ همان.

۸ ـ دیوان عراقى، ص ۷۴٫

۹ ـ مُرسَل: فرستاده، پیامبر.

۱۰ ـ اشاره دارد به آیه ۲ از سوره مبارکه «الرَّحمن».

۱۱ ـ همان.

۱۲ ـ دیوان عراقى.

۱۳ ـ تذکره میخانه، ملا عبدالنبى فخر الزمانى قزوینى، به اهتمام احمد گلچین معانى، تهران، نشر اقبال، سال ۱۳۴۰، ص ۳۶ و ۳۷٫

منبع: سیری در قلمرو شعر نبوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *